عناصرتاثیرگذار داخلی و خارجی در فرهنگ جامعه روسیه: تفاوت میان نسخهها
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).) |
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
فلسفه به دنبال مسیحیت شرقی وارد [[روسیه]] شد كه فرق عمومی آن با مسیحیت غربی این بود كه بین دانش فلسفی و ایمان مسیحی فرق مشخص نمیگذاشت. فلسفه در سدههای نخست دولت روسی در چارچوب اندیشه دینی توسعه یافته و در مستدل كردن اصالت مسیحی دین ارتدوكس و نقش جهانی [[روسیه]] به عنوان رم سوم تمركز میكرد. مفهوم اندیشه فلسفی و اجتماعی جدید در [[روسیه]] از سده هیجدهم است که مطرح شده است. از نگاه اِن.اُ. لوسکی، ویژگیهای فلسفه روسی در این سدهها عبارتند از: کوسمیزم، سفسطه، اجماع، متافیزیک، تدین، اینتوئیتیویزم، پوزیتیویزم، رئالیزم میباشد. و موضوعات پژوهشهای فلسفی اندیشمندان روسی در حیطههای مساله انسان؛ کوسمیزم (درک کائنات به عنوان یک ارگانیزم کامل واحد)؛ مسائل اخلاق و آداب؛ مساله انتخاب مسیر تاریخی [[روسیه]] - میان غرب یا شرق؛ مساله حکومت؛ مساله دولت؛ مساله عدالت اجتماعی؛ مساله جامعه ایده آل؛ و مساله آینده دور میزده است. مکاتب اصلی فلسفه روس هم به طور کلی عبارتند از: فلسفه تاریخی پ.یا.چادایِف؛ فلسفه غربگرایان و اسلاویانافیل ها- آ.ای.هِرتسن، ان.پ.اُگارِف، ک.د.کاوِلین، و.گ.بِلینسکی، آ.اس.خامیاکوف، ای.و.کیرِیِفسکی، یو.اف.سامارین، آ.ان.استروفسکی، برادران ک.اس. و ای.اس.آکساکوف؛ فلسفه ارتودوکسی- سلطنتی—ان.اف.فیودوروف، ک.ان.لئونتیف؛ فلسفه اف.ام.داستایِفسکی؛ فلسفه ال.ان.تولستوی؛ فلسفه انقلابی-دموکراتیکی—ان.گ.چِرنیشِفسکی، ان.ک.میخائیلوفسکی، ام.آ.باکونین، پ.ال.لاوروف، پ.ان.تکاچِف، آنارشیست پ.آ.کروپوتکین، مارکسیست گ.و.پلِخانوف؛ انسانشناسی فلسفی—نیکلای نیکلایِویچ استراخوف؛ فلسفه لیبرلی—باریس نیکلایِویچ چیچِرین؛ فلسفه و.و.روزانوف؛ فلسفه دینی روسی—و.اس.سالاویُوف، اس.ان.بولگاکوف، پ.آ.فلورِنسکی؛ فلسفه کوسمیزیم—ان.اف.فیودوروف، و.ای.وِرنادسکی، ک.اِ.تسیولکوفسکی، آ.ال.چیژِفسکی؛ فلسفه "خارج روسیه"—د.اس.مِرِژکوفسکی، ال.شِستوف، پ.سوروکین،ان.آ.بردیایِف<ref>http://ru.wikipedia.org/wiki/Русская_философия</ref>. | فلسفه به دنبال مسیحیت شرقی وارد [[روسیه]] شد كه فرق عمومی آن با مسیحیت غربی این بود كه بین دانش فلسفی و ایمان مسیحی فرق مشخص نمیگذاشت. فلسفه در سدههای نخست دولت روسی در چارچوب اندیشه دینی توسعه یافته و در مستدل كردن اصالت مسیحی دین ارتدوكس و نقش جهانی [[روسیه]] به عنوان رم سوم تمركز میكرد. مفهوم اندیشه فلسفی و اجتماعی جدید در [[روسیه]] از سده هیجدهم است که مطرح شده است. از نگاه اِن.اُ. لوسکی، ویژگیهای فلسفه روسی در این سدهها عبارتند از: کوسمیزم، سفسطه، اجماع، متافیزیک، تدین، اینتوئیتیویزم، پوزیتیویزم، رئالیزم میباشد. و موضوعات پژوهشهای فلسفی اندیشمندان روسی در حیطههای مساله انسان؛ کوسمیزم (درک کائنات به عنوان یک ارگانیزم کامل واحد)؛ مسائل اخلاق و آداب؛ مساله انتخاب مسیر تاریخی [[روسیه]] - میان غرب یا شرق؛ مساله حکومت؛ مساله دولت؛ مساله عدالت اجتماعی؛ مساله جامعه ایده آل؛ و مساله آینده دور میزده است. مکاتب اصلی فلسفه روس هم به طور کلی عبارتند از: فلسفه تاریخی پ.یا.چادایِف؛ فلسفه غربگرایان و اسلاویانافیل ها- آ.ای.هِرتسن، ان.پ.اُگارِف، ک.د.کاوِلین، و.گ.بِلینسکی، آ.اس.خامیاکوف، ای.و.کیرِیِفسکی، یو.اف.سامارین، آ.ان.استروفسکی، برادران ک.اس. و ای.اس.آکساکوف؛ فلسفه ارتودوکسی- سلطنتی—ان.اف.فیودوروف، ک.ان.لئونتیف؛ فلسفه اف.ام.داستایِفسکی؛ فلسفه ال.ان.تولستوی؛ فلسفه انقلابی-دموکراتیکی—ان.گ.چِرنیشِفسکی، ان.ک.میخائیلوفسکی، ام.آ.باکونین، پ.ال.لاوروف، پ.ان.تکاچِف، آنارشیست پ.آ.کروپوتکین، مارکسیست گ.و.پلِخانوف؛ انسانشناسی فلسفی—نیکلای نیکلایِویچ استراخوف؛ فلسفه لیبرلی—باریس نیکلایِویچ چیچِرین؛ فلسفه و.و.روزانوف؛ فلسفه دینی روسی—و.اس.سالاویُوف، اس.ان.بولگاکوف، پ.آ.فلورِنسکی؛ فلسفه کوسمیزیم—ان.اف.فیودوروف، و.ای.وِرنادسکی، ک.اِ.تسیولکوفسکی، آ.ال.چیژِفسکی؛ فلسفه "خارج روسیه"—د.اس.مِرِژکوفسکی، ال.شِستوف، پ.سوروکین،ان.آ.بردیایِف<ref>http://ru.wikipedia.org/wiki/Русская_философия</ref>. | ||
به هر حال، [[روسیه]] از زمان اصلاحات تا کنون بیش از هر چیز جولانگاه سه جریان فکری مهم بوده است. تاسیس فرهنگستان علوم و مدارس و اصلاحات مذهبی و محدود سازی كلیسا از سوی پتر نقطه آغاز این مجادلات فکری و فلسفی بوده است. اصلاحات او موجب محدود شدن قدرت کلیسا و نفوذ فلسفه غرب به [[روسیه]] توسط سیستم تحصیلات عالیه ایجاد شده در [[روسیه]] گردید. اولین و رایجترین تفکر متجددانه در [[روسیه]] دئیزم بود که طرفداران آن متفکران کلیدی روشنگری [[روسیه]] چون: میخائیل لامانوسوف و الکساندر رادیشِف بودند. درست در همین زمان اتمیزم و سِنسوالیزم وارد [[روسیه]] شدند. فلسفه روسی همچنین بسیاری از ایدههای ماسونی(نیکلای نوویکوف) را تلخیص و تسهیل نمود. | به هر حال، [[روسیه]] از زمان اصلاحات تا کنون بیش از هر چیز جولانگاه سه جریان فکری مهم بوده است. تاسیس فرهنگستان علوم و مدارس و اصلاحات مذهبی و محدود سازی كلیسا از سوی پتر نقطه آغاز این مجادلات فکری و فلسفی بوده است. اصلاحات او موجب محدود شدن قدرت کلیسا و نفوذ فلسفه غرب به [[روسیه]] توسط سیستم تحصیلات عالیه ایجاد شده در [[روسیه]] گردید. اولین و رایجترین تفکر متجددانه در [[روسیه]] دئیزم بود که طرفداران آن متفکران کلیدی روشنگری [[روسیه]] چون: میخائیل لامانوسوف و الکساندر رادیشِف بودند. درست در همین زمان اتمیزم و سِنسوالیزم وارد [[روسیه]] شدند. فلسفه روسی همچنین بسیاری از ایدههای ماسونی(نیکلای نوویکوف) را تلخیص و تسهیل نمود. گری[[گوری]] تیپلوف یکی از اولین فرهنگهای فلسفی روسی را تدوین کرد. زیربنای فكری این تحولات در حوزه مذهب كشیش تئوفان پروكوپوویچ بود كه به تبلیغ اندیشههای فلسفی بیكن و دكارت پرداخت. پتر هم برتری اخلاق عرفی و نظارت دولت بر روحانیت را پذیرفت<ref>شاني نوف، بريان (1383) ، تاريخ روسيه، ترجمه خانبابا بياني، دانشگاه تهران. ص137.</ref>. | ||
در [[سنت پترزبورگ|سنپترزبورگ]] نخستین آکادمی علوم [[روسیه]] در تسخیر دانشمندان فرانسوی و آلمانی، و مدارس، کارخانجات و گارگاههای مدرن شکل گرفت. از اینجا بود که یک [[روسیه جدید]] و متفاوت از گذشته شکل گرفت. [[روسیه]] سدههای 18، 19 و 20 بر مدار تحولی شکل گرفت که از [[سنت پترزبورگ|سنپترزبورگ]] و پتر آغاز شد و آن را از [[روسیه]] قرن 17 پیش از آن جدا ساخت. | در [[سنت پترزبورگ|سنپترزبورگ]] نخستین آکادمی علوم [[روسیه]] در تسخیر دانشمندان فرانسوی و آلمانی، و مدارس، کارخانجات و گارگاههای مدرن شکل گرفت. از اینجا بود که یک [[روسیه جدید]] و متفاوت از گذشته شکل گرفت. [[روسیه]] سدههای 18، 19 و 20 بر مدار تحولی شکل گرفت که از [[سنت پترزبورگ|سنپترزبورگ]] و پتر آغاز شد و آن را از [[روسیه]] قرن 17 پیش از آن جدا ساخت. |
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۳۹
فلسفه به دنبال مسیحیت شرقی وارد روسیه شد كه فرق عمومی آن با مسیحیت غربی این بود كه بین دانش فلسفی و ایمان مسیحی فرق مشخص نمیگذاشت. فلسفه در سدههای نخست دولت روسی در چارچوب اندیشه دینی توسعه یافته و در مستدل كردن اصالت مسیحی دین ارتدوكس و نقش جهانی روسیه به عنوان رم سوم تمركز میكرد. مفهوم اندیشه فلسفی و اجتماعی جدید در روسیه از سده هیجدهم است که مطرح شده است. از نگاه اِن.اُ. لوسکی، ویژگیهای فلسفه روسی در این سدهها عبارتند از: کوسمیزم، سفسطه، اجماع، متافیزیک، تدین، اینتوئیتیویزم، پوزیتیویزم، رئالیزم میباشد. و موضوعات پژوهشهای فلسفی اندیشمندان روسی در حیطههای مساله انسان؛ کوسمیزم (درک کائنات به عنوان یک ارگانیزم کامل واحد)؛ مسائل اخلاق و آداب؛ مساله انتخاب مسیر تاریخی روسیه - میان غرب یا شرق؛ مساله حکومت؛ مساله دولت؛ مساله عدالت اجتماعی؛ مساله جامعه ایده آل؛ و مساله آینده دور میزده است. مکاتب اصلی فلسفه روس هم به طور کلی عبارتند از: فلسفه تاریخی پ.یا.چادایِف؛ فلسفه غربگرایان و اسلاویانافیل ها- آ.ای.هِرتسن، ان.پ.اُگارِف، ک.د.کاوِلین، و.گ.بِلینسکی، آ.اس.خامیاکوف، ای.و.کیرِیِفسکی، یو.اف.سامارین، آ.ان.استروفسکی، برادران ک.اس. و ای.اس.آکساکوف؛ فلسفه ارتودوکسی- سلطنتی—ان.اف.فیودوروف، ک.ان.لئونتیف؛ فلسفه اف.ام.داستایِفسکی؛ فلسفه ال.ان.تولستوی؛ فلسفه انقلابی-دموکراتیکی—ان.گ.چِرنیشِفسکی، ان.ک.میخائیلوفسکی، ام.آ.باکونین، پ.ال.لاوروف، پ.ان.تکاچِف، آنارشیست پ.آ.کروپوتکین، مارکسیست گ.و.پلِخانوف؛ انسانشناسی فلسفی—نیکلای نیکلایِویچ استراخوف؛ فلسفه لیبرلی—باریس نیکلایِویچ چیچِرین؛ فلسفه و.و.روزانوف؛ فلسفه دینی روسی—و.اس.سالاویُوف، اس.ان.بولگاکوف، پ.آ.فلورِنسکی؛ فلسفه کوسمیزیم—ان.اف.فیودوروف، و.ای.وِرنادسکی، ک.اِ.تسیولکوفسکی، آ.ال.چیژِفسکی؛ فلسفه "خارج روسیه"—د.اس.مِرِژکوفسکی، ال.شِستوف، پ.سوروکین،ان.آ.بردیایِف[۱].
به هر حال، روسیه از زمان اصلاحات تا کنون بیش از هر چیز جولانگاه سه جریان فکری مهم بوده است. تاسیس فرهنگستان علوم و مدارس و اصلاحات مذهبی و محدود سازی كلیسا از سوی پتر نقطه آغاز این مجادلات فکری و فلسفی بوده است. اصلاحات او موجب محدود شدن قدرت کلیسا و نفوذ فلسفه غرب به روسیه توسط سیستم تحصیلات عالیه ایجاد شده در روسیه گردید. اولین و رایجترین تفکر متجددانه در روسیه دئیزم بود که طرفداران آن متفکران کلیدی روشنگری روسیه چون: میخائیل لامانوسوف و الکساندر رادیشِف بودند. درست در همین زمان اتمیزم و سِنسوالیزم وارد روسیه شدند. فلسفه روسی همچنین بسیاری از ایدههای ماسونی(نیکلای نوویکوف) را تلخیص و تسهیل نمود. گریگوری تیپلوف یکی از اولین فرهنگهای فلسفی روسی را تدوین کرد. زیربنای فكری این تحولات در حوزه مذهب كشیش تئوفان پروكوپوویچ بود كه به تبلیغ اندیشههای فلسفی بیكن و دكارت پرداخت. پتر هم برتری اخلاق عرفی و نظارت دولت بر روحانیت را پذیرفت[۲].
در سنپترزبورگ نخستین آکادمی علوم روسیه در تسخیر دانشمندان فرانسوی و آلمانی، و مدارس، کارخانجات و گارگاههای مدرن شکل گرفت. از اینجا بود که یک روسیه جدید و متفاوت از گذشته شکل گرفت. روسیه سدههای 18، 19 و 20 بر مدار تحولی شکل گرفت که از سنپترزبورگ و پتر آغاز شد و آن را از روسیه قرن 17 پیش از آن جدا ساخت.
اندیشههای فلسفه غربی وارد ادبیات داستانی، نوشتارهای سیاسی و نقد ادبی شده و عامل تشدید و تسریع گسترش افكار انتقادی، انقلابی و دمكراتیك در جامعه روسی شد. البته، تنها نیروهای مخالف نظام وقت روسیه نبودند كه از فلسفه جدید اروپایی بهره میگرفتند، ولی از سوی دیگر، نیروهای مخالف تنها به آرمانهای جدید اروپایی مراجعه میكردند و از اندیشههای دیگر استفاده نمیكردند. این دو سنت فلسفی یعنی سنت مسیحیت شرقی و اروپای جدید، منابع فكری دو شكل متفاوت خودآگاهی ملی و دو راهبرد توسعه تاریخی روسیه شدند كه عمدتاً تحت اسامی «اسلاو دوستی» و «غرب گرایی» عنوان میشوند. اسلاودوستان برای روسیه اصالت خاصی قایلاند و به ماهیت ارتدوكس و رسالت ویژه آن اشاره میكنند. ولی غربگرایان معتقدند كه ارزشهای تمدن اروپایی جدید حالت عمومی و فراگیر دارند. این بحث بزرگ دیرینه كه در وهله اول نشاندهنده عدم استقلال كشور و مانورهای آن بین بیزانس باستانی و اروپای جدید، بین قسطنطنیه و پاریس است، و نیز از هم گسیختگی درونی روسیه و وضعیت مبهم آن، به نوع خاص نظام روحی روسیه و به صورت وجودی بی قرار اصیل آن تبدیل شده است. همین امر به منبع بزرگترین پیشرفتهای تاریخی و فرهنگی روسیه مبدل گردید.
در قرن 20 در فلسفه روسی علاقه زیادی به نظریات عقلانی اروپای غربی بروز كرده و پیروان با نفوذ داخلی جریان معقولیت به وجود آمده بودند. از جمله میتوان به ودنسكی و كیستیاكوفسكی، پیروان روس كانت اشاره كرد. مكتب كانتی جدید علاقه زیادی را به خود جلب كرده بود. س. روبینشتاین كه بعداً به مثابه محقق كلاسیك روانشناسی و فلسفه روسی شناخته شد، و بوریس پاسترناك شاعر كلاسیك روس، به ماربورگ رفته بودند تا پیش گ.كوگن دوره آموزشی ببینند. گ. شپت پیش هوسرل فلسفهای را یاد میگرفت كه به عنوان «علم دقیق» (مانند ریاضیات) شناخته شده بود[۳].
اندیشههای شپت برای روانشناسی (طرح روانشناسی قومی)، زبان شناسی (ساختار شناسی زبانی) و ادبیات شناسی داخلی اثر جدی گذاشت. شپت یكی از پیشاهنگان طراحی علم درباره سیستمهای علایم (سمیوتیك) بود ولی روند دگماتیك شدن ماركسیسم كه به ایدئولوژی دولتی تبدیل شد، در پژوهشهای فلسفی دانش انسانی وقفه ایجاد كرد. این مطالعات در دور جدید توسعه فلسفه روسی در نیمه دوم قرن 20 ادامه یافت[۴][۵].
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ http://ru.wikipedia.org/wiki/Русская_философия
- ↑ شاني نوف، بريان (1383) ، تاريخ روسيه، ترجمه خانبابا بياني، دانشگاه تهران. ص137.
- ↑ http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html
- ↑ http://islamfond.ru/prs/articles/136--.html
- ↑ کرمی، جهانگیر (1392). جامعه و فرهنگ روسیه. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،