قوم سالار در چین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
بیشتر جمعیت قوم سالار در منطقه ی چینگخَی- تبت زندگی می کنند و تعداد اندکی نیز در استان گَنسو سکونت دارند. زبان قوم سالار متعلق به گروه زبان های ترکی آلتایی است واغلب آنان به [[زبان چینی|زبان های چینی]] و تبتی نیز تکلم می کنند. | |||
نیز نگاه کنید به [[اقوام و اقلیت های نژادی مسلمان در چین]] | سالارها زبان نوشتاری خاصی ندارند و بیشتر از [[خط چینی|زبان نوشتاری چینی]] استفاده می کنند. معروف است که نیاکان قوم سالار از آسیای میانه کوچ کرده و همراه با شتر سفیدی که قرآن دست نویس نفیسی بر پشت او بوده وارد [[چین]] شده و طبق سفارش بزرگان خود، در محلی که این شتر خوابیده سکونت اختیار کرده اند. | ||
در میان قوم سالار جشن های نیمه شعبان(شب برات) و تولد حضرت فاطمه(س) با شکوه فراوان برگزار می شود. براساس سرشماری سال 2009میلادی، [[جمعیت چین|جمعیت]] قوم سالار 150 هزار نفر بوده است<ref>سابقی، علی محمد(1392).جامعه و فرهنگ چین.تهران:موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،جلد2، ص840</ref>. | |||
== نیز نگاه کنید به == | |||
* [[اقوام و اقلیت های نژادی مسلمان در چین]] | |||
* [[اقلیت های قومی در چین]] | |||
== کتابشناسی == | == کتابشناسی == | ||
<references /> |
نسخهٔ کنونی تا ۱۳ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۳۳
بیشتر جمعیت قوم سالار در منطقه ی چینگخَی- تبت زندگی می کنند و تعداد اندکی نیز در استان گَنسو سکونت دارند. زبان قوم سالار متعلق به گروه زبان های ترکی آلتایی است واغلب آنان به زبان های چینی و تبتی نیز تکلم می کنند.
سالارها زبان نوشتاری خاصی ندارند و بیشتر از زبان نوشتاری چینی استفاده می کنند. معروف است که نیاکان قوم سالار از آسیای میانه کوچ کرده و همراه با شتر سفیدی که قرآن دست نویس نفیسی بر پشت او بوده وارد چین شده و طبق سفارش بزرگان خود، در محلی که این شتر خوابیده سکونت اختیار کرده اند.
در میان قوم سالار جشن های نیمه شعبان(شب برات) و تولد حضرت فاطمه(س) با شکوه فراوان برگزار می شود. براساس سرشماری سال 2009میلادی، جمعیت قوم سالار 150 هزار نفر بوده است[۱].
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ سابقی، علی محمد(1392).جامعه و فرهنگ چین.تهران:موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،جلد2، ص840