زبان و ادبیات چینی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
== ''ادبيات | == ''ادبيات حماسی'' == | ||
همانگونه که پیشتر گفته شد، ادبیات چینی، ادبیات اشخاص قهرمان نیست، و اگر قهرمانی هم مورد ستایش واقع شده، به خاطر فضایل انسانی قهرمان بوده است نه به خاطر زور بازوی او. به همین دلیل، ادبیات حماسی که بیشتر روی تواناییهای شخص تأکید می کند هم در ادبیات چینی جایگاه کمتری دارد. اما، به این معنا نیست که هیچ ادبیات حماسی در ادبیات چینی وجود نداشته باشد. آنچه در پی میآید، نمونهای از ادبیات حماسی چین است که عمدتا مربوط به ادبیات اقلیتهای نژادی چین است. | همانگونه که پیشتر گفته شد، ادبیات چینی، ادبیات اشخاص قهرمان نیست، و اگر قهرمانی هم مورد ستایش واقع شده، به خاطر فضایل انسانی قهرمان بوده است نه به خاطر زور بازوی او. به همین دلیل، ادبیات حماسی که بیشتر روی تواناییهای شخص تأکید می کند هم در ادبیات چینی جایگاه کمتری دارد. اما، به این معنا نیست که هیچ ادبیات حماسی در ادبیات چینی وجود نداشته باشد. آنچه در پی میآید، نمونهای از ادبیات حماسی چین است که عمدتا مربوط به ادبیات اقلیتهای نژادی چین است. | ||
=== کتاب شناسی === | |||
نسخهٔ ۳۰ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۸:۳۹
بخش1- زبان و خط چینی
الف- زبان
مقدمه:
زبان در حیات فرهنگی یک ملت، همیشه نقشی بنیادین داشته و چنان پر اهمیت است که وقتی یک نظام خاص زبانی پدید میآید، گویی ملتی نوین ظهور کرده است. لذا، زبان مشترک، یکی از معیارهای تعیین هویت یک ملت بهشمار میآید. صورتهای بیانی در ضمیر آگاه مردم، معیارهایی میشوند که فعالیتهای فکری را به صورت الگویی ثابت تبدیل و فعالیتها را به نتیجهگیری خاصی سوق میدهند. بنابراین میتوان گفت زبان، تجلی آوایی، نوشتاری، و رفتاری، مفهومی است که در جریان فعالیت های فکری پدید آمده است. (ناکامورا ، 1378)
تاریخچه: در خصوص ماهیت زبان چینی بحثهای زیادی شده است. گروهی ترجیح میدهند زبان چینی را زبانی واحد و زیر مجموعههای آن را گویش تلقی کنند. ترجیح گروه دیگر آن است که از واژهی«خانوادهی زبانهای چینی» برای مجموعهی زبانها در چین استفاده شود و هر کدام از زیر مجموعهها مستقلا زبان تلقی شوند. به هرحال، طبق نظر برخی از زبان شناسان، ریشهی بسیاری از زبانهای شرقی، زبان سنتی چینی است که قدمتی بالغ بر ۵۰۰۰ سال دارد. البته اخیرا در شمال چین سنگ نوشتههایی متعلق به قرن چهاردهم پيش از میلاد، کشف شده است که روی آنها آثاری از كاراكترهای کهن چینی مشاهده ميشود. علاوه بر زبان چینی مدرن که امروزه در کشور پهناور چین به کار میرود، خط نوشتاری زبانهای کرهای و ژاپنی، زبان نواحی هنگ کنگ و تایوان، و زبان چینی مورد استفاده در سنگاپور و مالزی، همگي از زبان چينی منشعب شدهاند. در عين حال، زبان مورد استفاده در ۴ کشور آخر، بیشترین قرابت را با زبان چینی سنتی (قدیمی) دارد. زبان چینی که به زبان مردم این کشور خَنیو(Han Yu)و یا پوتونگ خوا نامیده میشود، زبانی است آهنگین که در گذشته نگارش آن به صورت عمودی و از بالا به پایین و از راست به چپ بوده، ولی بعدها تغییر جهت داده و به صورت افقی و از چپ به راست نوشته میشود.
در تمام زبانهای مردم متمدن جهان، فراگرفتن خواندن و نوشتن، با يكديگر همراه است. اما، در زبان چينی اينگونه نيست. هستند افراد بسياری كه به زبان چينی میتوانند صحبت كنند، ولی از نوشتن و خواندن آن عاجزند. در واقع، چينی گفتاری و نوشتاری در حكم دو زبان جداگانه هستند كه رسانهی يكی شنيداری و رسانهی ديگری ديداری است. مشهور است كه چينی گفتاری يكی از ساده ترين زبانهای جهان است، در حالی كه چينی نوشتاری از دشوارترين آنها. در اصل تعداد نویسههای آن بین 70 تا 80 هزار برآورد شده که در حال حاضر اغلب آنها منسوخ شده و جز برای کاربردهای ادبی و مطالعهی متون کهن از آنها استفاده نمیشود. در حال حاضر نگارش به خط چینی به دو صورت سنتی و یا کلاسیک، و ساده شده صورت میگیرد. ساده شدن کاراکترهای زبان چینی پس از روی کار آمدن حزب کمونیست و به دستور مائو انجام شد. از سال 1958 نیز برای آوانویسی نویسههای چینی، سیستمی به نام پین یین(Pin Yin)ابداع شد تا تلفظ آن برای غیر چینی زبانها نیز آسان شود. خط نوشتاری و زبان گفتاری چینی انواع مختلفی دارد که عمدهترین آنها 14 زبان است که در نواحی مختلف چین مورد استفاده قرار میگیرد.
تکامل تدریجی زبان چینی نیز شبیه زبانهای لاتین است. اما زمینههای سیاسی و اجتماعی که زبان چینی در آن رشد کرده با زبان لاتین کاملا متفاوت است. در اروپا تجزیهی سیاسی باعث پیدایش کشورهای مستقلی شد که هر کدام به بزرگی یکی از استانهای چین هستند. تشکیل کشور مستقل، باعث پیدایش تمایل سیاسی برای ایجاد فرهنگ و ادبیات جدا و مستقل شد تا هر کشوری را از دیگری متمایز سازد و زبان ویژهای برای هر کدام از دولت-ملتها ایجاد شود. اما در چین فرهنگ و ادبیات واحد به حیات خود ادامه داد، در حالی که زبان گفتاری در شهرها و مناطق مختلف به لحاظ ویژگیهای جغرافیایی از یکدیگر متفاوت بودند. جنوب چین که کوهستانی است، تنوع زبانی آن از شمال چین که دشت است بیش تر است. هم چنین، در اروپا زبان هر کشور، بر اساس زبان پایتخت استاندارد میشد و این مسأله دسته بندی زبانها را به تناسب کشورها آسان میکرد و این شیوه باعث عمیق شدن تفاوتهای زبانی شد. مثلا یک کشاورز در یک سوی مرز میبایست شیوهی سخن گفتن خود را با پاریس تنظیم کند، در حالی که کشاورز دیگری در آن سوی خط مرزی، از الگوی مادریدی استفاده میکرد. افزون براین، سبک نوشتن نیز از پایتخت الگو برداری میشد و استفاده از زبان محلی یا آمیختن زبان پایتخت با زبان محلی خوشایند نبود. اما این شیوهی استاندارد سازی زبان گفتاری هم در چین اتفاق نیفتاد. لذا زبان گفتاری استانداردی که در سرتاسر چین مورد استفاده قرار گیرد، به وجود نیامد.
در زبان چينی، قاعدههای صرف و نحو چنان ساده است كه ميتوان گفت اصلا صرف و نحو ندارد. هر يك از واژههای چينی برحسب جايگاهش در جمله و بر اساس تغيير لحن و تأكيد گوينده روی واژهها ميتواند در حكم اسم يا فعل، صفت يا قيد باشد. در زبان معمول چينی، واژهها عموما تك هجايی هستند، و هرچند كه گويشهای آن در مناطق مختلف با هم تفاوت دارند، ولی همگی در اين اصل مشتركند. از ديگر ويژگیهای زبان چينی اين است كه آواهای هر واژه به چهار گونه تلفظ میشود(زبان ماندارین یا زبان شمال چین دارای 4 آهنگ و زبان کانتونی 8 آهنگ است) و هر تلفظی معنای متفاوتی دارد و از نوع قرار گرفتن كاراكترها در كنار هم هزاران واژهی تازه ساخته میشود. بنابراين، هر كلمه دارای معانی بسياری میتواند باشد كه تنها با تغيير در لحن و تأكيد روی هجاها و كاراكترها از هم باز شناخته میشوند. در زبان چينی اصل براين است كه هر واژه دارای معانی گوناگون و بدون حد و حصر باشد. برای نمونه، واژهی يك هجايی«فو» با تغییر نواخت به معنای شوهر، پدر، زن، مربی، كاخ، جامه، پوست، تير، ديگ، سعادت، توانگر، نيرو دادن، پايبند كردن، پاك كردن، موافقت، باز و فرو افتاده به كار میرود. در اين زبان گاهی با به كار بردن كلمات مترادف در كنار هم و يا تكرار يك كلمه، واژه ساخته میشود، مانند«كَن- چي يِن» به معنای( نگاه كردن- ديدن) و يا «مَن- مَن» به معنای(آهسته).
زبان چینی از لحاظ داشتن افعالی که ظرافت تغییر و به تبع آن دگرگونی معنایی داشته باشد فقیر است، ولی به لحاظ داشتن واژههایی که اَشکالی هستند، قوی است. این زبان تک سیلابی غیر صرفی است. واژهها بیشتر تصورات عینی را به شنونده منتقل میکنند تا مفاهیم انتزاعی قابل درک از آن واژه را. توضیح و تفسیرها هم اغلب با کمک نمادهای مشهود انجام میگیرد و چیزی که قابل مشاهده و حسی نباشد، مورد شک و تردید قرار میگیرد. مطلوب آنها، درک بی واسطه است. میتوان گفت زبان چینی زبانی هنری است، زیرا میل به خوش آهنگی دارد و جملههایش آکنده از معانی ظریف و زیباست که بر پایهی مفاهیم انتزاعی و کلی نیست، بلکه بر استفادهی آزاد از عبارات و اشارات تاریخی استوار است. لذا، ادبای چینی علاقه به کاربرد اصطلاحات غامضی دارند که سرشار از واژههای پرآب و تاب و ایما و اشاره باشد. و به همین دلیل است که چینی که در گذشته حتی 3درصد از جمعیتش نیز باسواد نبودهاند، از ادبیات وسیع و پرباری و گستردهای برخوردار است.
محدودهی سرزمينی زبان چينی: این زبان با حدود 4/1میلیارد نفر کاربر، پر گويشترین زبان دنیاست. علاوه بر سرزمين اصلی، در مناطقی همچون هنگ كنگ، ماكائو، تايوان، سنگاپور، مالزی، و هركجای دنيا كه اقليتی از نژاد چينی زندگی میكنند( طبق آمار در حال حاضر بيش از 50 ميليون چينی مهاجر در سرتاسر جهان و در قاره های مختلف دنيا سكونت داشته و به همين زبان صحبت میكنند.) از این خط و زبان استفاده مینمايند. باتوجه به رشد سرسام آور اقتصادی اين كشور در سه دههی گذشته، اينك كشور چین مانند گلولهی برفی غلتان، لحظه به لحظه در حال بزرگ شدن است و پيش بينی میشود كه به زودی به عنوان قدرت برتر اقتصادی، تمام دنیا را خواهد بلعید. به همین دلیل اقبال به یادگیری زبان چینی به شدت در حال افزایش است. در حال حاضر افراد خارجی بسیار زیادی در حال آموختن این زبان هستند و هر روز هم به تعداد آنان افزوده می شود. .(برآورد شده كه در حال حاضر بيش از 100ميليون نفر در سرتاسر جهان درحال فراگيری زبان چينی هستند.) و در دانشگاههای بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی میتوان این زبان را به عنوان زبان خارجی دوم انتخاب کرد. (سابقی ، 1384)
تنوع گویش در زبان چینی
زبان چینی، یکی ازخانوادههای زبانی است که در خود شاخهها و گویشهای زبانی متعددی دارد. این زبانها به نام«فانگین(Fang Yen)» (زبانهای منطقهای) شناخته میشوند که همان لهجهها یا گویشهای متنوع زبان چینی هستند و تمام جمعیت 2/1 ملیاردی چین، حداقل به یک یا دو گویش از این لهجهها صحبت میکنند.
از ویژگیهای قابل توجه همهی گویشهای موجود در زبان چینی، حالت آهنگین(نواخت (Tonal)) داشتن آنها است. این بدان معنی است که هر هجا میتواند بسته به زیر و بم به کار رفته در قرائت و تلفظ آن، معنای متفاوتی به خود بگیرد. مثلا گویش ماندارین(mandarin) دارای 4 نواخت، کانتونی(Cantonies) 6 تا 9 نواخت( بسته به اینکه از چه کسی سوال شود) و تایوانی(Taiwanies) دارای7 نواخت دارد.
گویشهای عمدهی موجود در زبان چینی،(Chinese Encyclopedia: 242- 245) اغلب برای افرادی که به آن گویش صحبت نمیکنند، غیر قابل فهم هستند. اما بیشتر مردمی که در چین یا تایوان زندگی کرده و گویش ماندارین گویش اصلی محلی آنها نیست، تا حدودی میتوانند به آن گویش صحبت کرده یا لااقل آن را بفهمند.
هر یک از گویشهای عمدهی زبان چینی شاخههای مختلفی را تشکیل میدهند. برای نمونه، گویش ماندارین به لهجههای شمالی، جنوبی و جنوب غربی تقسیم میشود که باز کم و بیش برای دیگران قابل درک نیست.
گویشهای عمدهی زبان چینی
1- گویش ماندارین (پوتونگخوآ(Putan Gua)): این گویش بیشتر از سایر زبانهای دنیا صحبت میشود : بیش از یک میلیارد. ماندارین، زبان اصلی و رسمی دولت، رسانهها و آموزش و پرورش در چین و تایوان و یکی از 4 زبان رسمی در سنگاپور است. گویش ماندارین که ابتدا مخصوص مناطق شمال چین، به ویژه پکن بود، از دو قرن پیش به عنوان گویش کامل و مناسب مورد توجه مردم چین قرار گرفت و نخست در سال1918میلادی، از سوی وزارت آموزش وقت به عنوان گویش رسمی انتخاب شد ولی در سال1958میلادی بود که از سوی کنگرهی ملی خلق چین، به عنوان گویش رسمی به تصویب رسید و مبنای قانونی پیدا کرد.
2- گویش وو(Wu): این گویش در استانهای«جِهجیانگ»، «جیانگسو»، «شانگهای» و هنگ کنگ با تعداد 77میلیون گویش ور صحبت میشود. لهجههای عمدهی این گویش، شامل«شانگهایی» و «سوجو» میشود.
3- گویش کانتونی(یوئه(Yue)): گویش کانتونی توسط 66میلیون نفر در استانهای«گوانگدونگ(Guangdong)» و «گوانگ شی(Guangxi)» و جزیرهی«خَینَن(Hainan)» چین و نیز در هنگ کنگ، ماکائو، سنگاپور، مالزی و بسیاری از کشورهای دیگر منطقه صحبت میشود.
4- گویش مین جنوبی(مین نان(Min Nan)): مین نان در جنوب استان«فوجیان(Fujian)»، استان«گوانگدونگ»، جزیرهی«خَی نَن» جنوبی، جنوب استانهای«جِهجیانگ(Zhejiang)» و «جیانگسی» و همچنین در تایوان، سنگاپور وکشورهای دیگر مورد استفاده قرار میگیرد.
5- گویش خاکا(Hakka): این گویش در جنوب شرقی چین و قسمتهایی از تایوان و هنگ کنگ صحبت میشود. افزون براین، گروه حائز اهمیتی از گویشوران هاکا در کشورهایی همچون آمریکا، فرانسه، گینه، موریتانی و انگلستان حضور دارند.
6- گویش مین شمالی(مین بی(Min Bei)): این گویش ده میلیون و سیصد هزار گویشور دارد که عمدتا در سنگاپور و شمال استان«فوجیان» درچین حضور دارند. «مین» نام کلاسیک استان فوجیان و «بی» به معنای شمال است.
7- گویش مین شرقی(مین دونگ(Min Dong)): این گویش در بخش مرکزی استان فوجیان و در برونئی، اندونزی( جاوه و بالی)، مالزی، سنگاپور، تایلند صحبت شده و گویشوران بومی آن حدود250 هزار نفر است.
8- گویش مین مرکزی( مین جوانگ(Min Zhuang)): بیشتر در بخش مرکزی استان فوجیان به این گویش صحبت میشود.
9- گویش دونگآن(Dongan): این گویش توسط برخی از مسلمانان«خویی»، قرقیز، و قزاق صحبت میشود و تقریبا50 هزار گویشور دارد. دونگآن تنها گویش چینی است که نه با نویسههای چینی، بلکه با الفبای سیریلیک نوشته میشود.
10- گویش شیانگ(Xiang): از این گویش در بخشهای زیادی از استان خونَن(Hunan)، و بخش شمالی از استان گوانگشی استفاده می شود.
از دیگر گویشهای کم اهمیت تر چینی می توان از«خوای جو(Huai Zhu)»، «پوسیان(Pusian)»، «جین یو(Jin yu)» و «گان(Gan)» نام برد.
ادبیات باستان
ویژگیهای ادبیات چینی
ویژگیهای ادبیات چینی را میتوان در 3 چیز خلاصه کرد:
1- محور نبودن شخصیت قهرمانی،
2- کم جلوه بودن عشق در ادبیات،
3- واقع نگری در ادبیات«رئالیستی».
در ادبیات چینی، بر خلاف ادبیات غربی، محور قرار گرفتن یک شخصیت قهرمان کمتر دیده میشود و اگر شخصی هم در ادبیات مورد ستایش قرار گرفته است، بیشتر به خاطر فضیلتها و نجابتی بوده که در آن شخص تبلور یافته، نه دلیری و پهلوانی و جنگاوری او. همچنین، در ادبیات چینی، به ادبیات عاشقانه چندان اهمیت داده نمیشود، اگرچه ادبیات عاشقانه نیز کم نیست. دانشمندان کنفوسیوسی حتی بر اینگونه ادبیات هم تفسیری اخلاقی نوشتهاند. کنفوسیوس از میان سه هزار قطعه شعر سیصد چکامه را برگزید و در این باره گفت:« اگر این سیصد قطعه را در هم بفشرم، باید بگویم که در آنها هیچ اندیشهی هرزهای نیست.». استعارههای به کار رفته در ادبیات چینی همیشه با واقعیتهای تاریخی گذشته ارتباط داشته است. از همین رو، اندیشه و زندگی مردم چین همواره باید در رابطه با آثار کلاسیک آنان مورد مطالعه قرار گیرد، زیرا همیشه این آثار کلاسیک بوده که زندگی آنها را شکل میداده است. تمام تلاشهای کنفوسیوس هم معطوف به احیای سنتهای گذشتگان بود. وی میگوید:«من اهل ابتکار نیستم، بلکه صرفا گذشته را انتقال میدهم، چون به فرهنگ گذشتهی خود باور دارم و شیفتهی آن هستم». و در نهایت اینکه، ادبیات چینی ادبیات واقع نگر و رئالیستی است که بازتابی از زندگی واقعی و شرایط اجتماعی مردم این سرزمین است و از هرگونه خیال اندیشی و رؤیا بافی به دور است.
داستانهای ادبی چینی که از دیر باز مورد استقبال مردم واقع شده است، بر پنج دستهاند: 1- حکایتهای تاریخ همچون«افسانههای سه پادشاهی(San Kuo Yin Yi).» 2- داستانهایی که بیانگر وضعیت اجتماعی است، مانند«رؤیای عمارت سرخ(Hong Luo Meng).» 3-قصههای پر ماجرا مانند« گزارش کنارهی آب(Shui Hui Chuan).» 4-قصه های جن و پری، همچون«قصههای غریب لیائوجای(Liu Chai Chi Yi).» 5-مطایبات، مانند«ملتهای دانشوران(Jo Lin Wai Shih).». بنابراین، میتوان گفت، در آثار ادبی چین، نویسنده در پی ستایش قهرمانان یا شرح داستان عشقی و یا ترسیم مسایل خارج از واقعیات زندگی اجتماعی نیست، بلکه در توصیف طبیعت و فضایل اخلاقی مردم و شخصیتهای حکیم و فرزانه است. داستان«رؤیای عمارت سرخ» که نمایی است گسترده از زندگی خانوادگی چینی، از اصل ازلی داستان آغاز می کند و سپس به نرمی به سوی ماجراهای زمینی روی میآورد، اما همواره حضوری روحانی بر آن سایه افکنده است و سرانجام در پایان غمناکش قهرمان زن آن دل شکسته جان میسپارد و داستان چنین پایان میپذیرد:« این است حکایت غم/ و نیز حکایت خواب و خیال/ زندگی خوابی بیش نیست؛/ بر جنون انسان خنده مزن.»
از دیگر ویژگیهای ادبیات چینی، قدرت آن در بیان احساس ظریف و صمیمانه از طبیعت است. نویسندگان چینی همچون نگارگرانشان، در وصف نماها و چشم اندازهای طبیعت، بی مثالند و چشمی برای مشاهده و نقش و نگار طبیعت دارند که در ادبیات هیچ ملتی یافت نمیشود. عشق به طبیعت در ادبیات چینی موج میزند. به نظر میرسد این گرایش به طبیعت در خلق آثار ادبی، متأثر از طبیعت گرایی آیین تائویی است و هدف نهایی در ادبیات چینی، رسیدن به هماهنگی میان انسان و طبیعت است.
تحول در ادبیات باستانی چین
تا پیش از دوران حاکمیت سلسلهی یوان، اندیشمندان و شاعران با گردآوری ادبیات عامیانه، آنها را به صورت فاخرانه تدوین و تنظیم نموده و در اختیار پادشاهان قرار می دادند تا با بهره گیری از این ادبیات مردمی، حاکمان را با آنچه در میان جامعه میگذشت آشنا سازند و برای رفع مشکلات آنان بکوشند. یعنی نه تنها ادبیاتی برای مردم خلق نمی شد، بلکه ادبیات خلق شده توسط مردمان عادی نیز به پادشاهان تعلق داشت، ولی از دوران سلسلهی یوان به بعد، که اندیشمندان چینی، دربار مغولان بیفرهنگ و تمدن را شایستهی ارایهی آثار ادبی خود نمیدانستند، تلاش کردند ادبیاتی خلق کنند که قابل ارایه و فهم عموم مردم باشد تا آنها بتوانند در اوقات فراغت خود از این نوع ادبیات استفاده کنند. لذا، برخلاف گذشته که هدف از ادبیات جلب توجه و رضایت حاکمان و درباریان بود، از این پس تلاش شد ادبیاتی به وجود آید که هدف آن کسب رضایت مردم و شامل مسایل و مشکلات روز مرهی آنان باشد.
شعر در ادبیات چینی
شعر چینی، جوهر احساس و معنا و عشق پرشور به طبیعت است که با کاراکترهای پرمعنای خط چینی فشردگی و کوتاه گویی شگفتی دارد. از این رو، هیچ ترجمهای نمیتواند حق شعر چینی را ادا کند. شعر چینی با غزل آغاز شد و با مرثیهی چویوان راه کمال پیمود و در دورهی تانگ به اوج رسید و در میان شاعران سلسلهی تانگ(619-907 م.)، لی بو(Li Bu)(701-762 م.) بزرگترین به شمار میرود. در غزل «تنها نوشی در مهتاب» وی که از شاهکار شعر چینی به شمار میرود، چنین آمده است:« خرمنی گل، قدحی شراب: دریغا که در زیر چفته بند، همنشینی ندارم./ ماه پرتوش را بر من و بر جام میافکند/ و سایه ام آشکار میکند، که درین بزم سه تن هستیم.». وانگوی( Wang Wei)(699-759 م.) در شعری میگوید:« زاویهی من در نیزار/ در قلب نیزار است،/ تنها مینشینم و عود مینوازم و ترانه میسرایم./ هیچکس نمایان نیست/ جز ماه پرتو افشان.»
شعر چینی هم همان آرامش و متانت و آهنگی را دارند که در نقاشیهای چینی آرام و هماهنگ به چشم میخورد. لذا، شعر چینی به همان اندازه که خالی از هیجان و فنون بلاغت و طول و تفصیل است، سرشار از ظرافت و دلنشینی و صمیمیت ظرافت طبع و نازکی خیال است. شعرهای کلاسیک در هر مصرع پنج یا هفت کلمهی یک هجایی دارد که کمال صورت و وحدت حالت را نشان میدهد.
ادبيات حماسی
همانگونه که پیشتر گفته شد، ادبیات چینی، ادبیات اشخاص قهرمان نیست، و اگر قهرمانی هم مورد ستایش واقع شده، به خاطر فضایل انسانی قهرمان بوده است نه به خاطر زور بازوی او. به همین دلیل، ادبیات حماسی که بیشتر روی تواناییهای شخص تأکید می کند هم در ادبیات چینی جایگاه کمتری دارد. اما، به این معنا نیست که هیچ ادبیات حماسی در ادبیات چینی وجود نداشته باشد. آنچه در پی میآید، نمونهای از ادبیات حماسی چین است که عمدتا مربوط به ادبیات اقلیتهای نژادی چین است.