فرهنگ سیاسی در فرانسه: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''فرهنگ سیاسی'''
[[پرونده:Alexis de Tocqueville.jpg|بندانگشتی|الکسی دو توکویل]]الف- [[فرانسه]] در ‌گذار تاریخی خود در مقایسه با دیگر کشورهای اصلی اروپایی گونه‌ای متفاوت از جنبش‌های اجتماعی- اعتراضی را تجربه کرده‌است. این تفاوت را می‌توان هم به نوع سازماندهی جامعه و نقش و جایگاه دولت و رابطه آن با جامعه مدنی و هم به سنت و نقش نیروهای سیاسی و مدنی و روشنفکران در مسیر این تاریخ پر فراز و نشیب مربوط دانست. الکسی دو توکویل (Alexis de Tocqueville) اندیشمند سرشناس نیمه اول قرن نوزدهم در مقایسه تاریخی جامعه فرانسه و آمریکا در قرن 18 و 19 به برخی از ویژگی‌های این دو کشور از جمله جایگاه و نقش دولت و قدرت سیاسی مرکزی و نیز نوع برخورد روشنفکران و کنشگران اجتماعی با دولت اشاره می‌کند. از نظر او در آمریکا و در انگلستان نوعی رابطه مبتنی بر احترام میان دولت و روشنفکران و فعالین سیاسی وجود دارد در حالی که در [[فرانسه]] این رابطه از دوران پیش از انقلاب همواره با تنش و نافرمانی همراه بوده‌است. همین سنت و فرهنگ سبب می‌شود در الگوی انگلیسی عمل‌گرایی و واقع‌گرایی ضد ارزش نباشد و حال آنکه در [[فرانسه]] مخالفت با دولت و یا اعتراض پرخاشجویانه به نابرابری‌ها و تبعیض‌ها یک ارزش دیرپاست. انقلاب فرانسه و خشونت انقلابی پس از آن و باور به تغییرات رادیکال و انقلابی از نشانه‌های وجود چنین فرهنگ تاریخی در [[فرانسه]] است. بیهوده نبود که مارکس، [[فرانسه]] را کشور انقلاب‌ها می‌دانست.


الف- [[فرانسه]] در ‌گذار تاريخي خود در مقايسه با دیگر کشورهاي اصلي اروپايي گونه‌اي متفاوت از جنبش‌هاي اجتماعي- اعتراضي را تجربه کرده است. اين تفاوت را می توان هم به نوع سازماندهي جامعه و نقش و جايگاه دولت و رابطه آن با جامعه مدني و هم به سنت و نقش نيروهاي سياسي و مدني و روشنفکران در مسير اين تاريخ پر فراز و نشيب مربوط دانست. الکسي دو توکويل[27] انديشمند سرشناس نيمه اول قرن نوزدهم در مقايسه تاريخي جامعه فرانسه و آمريکا در قرن 18 و 19 به برخي از ويژگي‌هاي اين دو کشور از جمله جايگاه و نقش دولت و قدرت سياسي مرکزي و نيز نوع برخورد روشنفکران و کنشگران اجتماعي با دولت اشاره مي‌کند. از نظر او در آمريکا و در انگلستان نوعي رابطه مبتني بر احترام ميان دولت و روشنفکران و فعالين سياسي وجود دارد در حالي که در فرانسه اين رابطه از دوران پيش از انقلاب همواره با تنش و نافرماني همراه بوده است. همين سنت و فرهنگ سبب مي‌شود در الگوي انگليسي عمل‌گرايي و واقع‌گرايي ضد ارزش نباشد و حال آنکه در فرانسه مخالفت با دولت و يا اعتراض پرخاشجويانه به نابرابري‌ها و تبعيض‌ها يک ارزش ديرپاست. [[انقلاب فرانسه]] و خشونت انقلابي پس از آن و باور به تغييرات راديکال و انقلابي از نشانه‌هاي وجود چنين فرهنگ تاريخي در فرانسه است. بيهوده نبود که مارکس، فرانسه را کشور انقلاب‌ها مي‌دانست.
ب- نشانه دیگر این فرهنگ روند سکولاریزاسیون پر تنش فرانسه و درک افراطی و نابردبارانه از لائیسیته در فرانسه و درگیری با مذهب بود. قانون جدایی دولت از کلیسا در فرانسه جایگزین قوانین پیشین حکومتی و حقوقی حاکم بر این کشور گردید که در آن همواره بر آمیختگی و روابط نزدیک مذهب به عنوان یک رکن اساسی جامعه با قدرت‌های حاکم تأکید می شد. تا پیش از انقلاب کبیر، مسیحیت کاتولیک به عنوان مذهب رسمی فرانسه اعلام شده بود و کلیسا با اقتداری قابل توجه به عنوان یکی از منابع قدرت و همچنین متولی امور مذهبی و اعتقادی مردم، نقشی مهم در صحنه سیاسی و اجتماعی [[فرانسه]] داشت.


ب- نشانه ديگر اين فرهنگ روند سکولاريزاسيون پر تنش فرانسه و درک افراطي و نابردبارانه از لائيسيته در فرانسه و درگيري با مذهب بود. قانون جدايي دولت از كليسا در فرانسه جايگزين قوانين پيشين حكومتي و حقوقي حاكم بر اين كشور گرديد كه در آن همواره بر آميختگي و روابط نزديك مذهب به عنوان يك ركن اساسي جامعه با قدرت هاي حاكم تأكيد مي شد. تا پيش از انقلاب كبير، مسيحيت كاتوليك به عنوان مذهب رسمي فرانسه اعلام شده بود و كليسا با اقتداري قابل توجه به عنوان يكي از منابع قدرت و همچنين متولي امور مذهبي و اعتقادي مردم، نقشي مهم در صحنه سياسي و اجتماعي فرانسه داشت.
با این همه بروز انقلاب کبیر فضای سنتی حاکم بر [[فرانسه]] را کاملاً دگرگون کرد و در این رهگذر انقلابیون پس از در دست گرفتن قدرت مواضعی تند بر ضد سلطه کلیسای کاتولیک و روحانیون مسیحی اتخاذ کردند. در بین سال‌های 1815 تا 1905 نیز مسئله آموزش‌های مذهبی بار دیگر به عنوان یکی از مسایل مورد مناقشه و کشمکش بین دولت و کلیسا مطرح شد. «آموزش مذهبی»، یکی از نمادهای قدرت کلیسا در [[فرانسه]] بود و دردست داشتن کنترل آن به منزله اعمال نفوذ و اقتدار بر بخش اعظمی از شهروندان به شمار می رفت. سرانجام در تاریخ نهم سپتامبر سال 1905 میلادی نمایندگان مجلس ملی فرانسه قانونی را به تصویب رساندند که به موجب آن اصل «جداسازی دولت از کلیسا» و به بیان دیگر «لاییسیته» در این کشور به تصویب رسید. در جامعه امروز [[فرانسه]] از این قانون به عنوان رکن جمهوری نام برده می‌شود. دولت فرانسه اکنون در برخی از مهمترین مسایل اجتماعی چون تعامل با مسلمانان و طرح ممنوعیت حجاب اسلامی به این اصل متوسل می‌شود و عمل بدان را تضمین کننده حیات فرانسه مدرن می‌داند.


با اين همه بروز انقلاب كبير فضاي سنتي حاكم بر فرانسه را كاملاً دگرگون كرد و در اين رهگذر انقلابيون پس از در دست گرفتن قدرت مواضعي تند بر ضد سلطه كليساي كاتوليك و روحانيون مسيحي اتخاذ كردند. در بين سال هاي 1815 تا 1905 نیز مسئله آموزش هاي مذهبي بارديگر به عنوان يكي از مسايل موردمناقشه و كشمكش بين دولت و كليسا مطرح شد. «آموزش مذهبي»، يكي از نمادهاي قدرت كليسا در فرانسه بود و دردست داشتن كنترل آن به منزله اعمال نفوذ و اقتدار بر بخش اعظمي از شهروندان به شمار مي رفت. سرانجام در تاريخ نهم سپتامبر سال 1905 ميلادي نمايندگان مجلس ملي فرانسه قانوني را به تصويب رساندند كه به موجب آن اصل «جداسازي دولت از كليسا» و به بيان ديگر «لاييسيته» در اين كشور به تصويب رسيد. در جامعه امروز فرانسه از این قانون به عنوان ركن جمهوري نام برده می شود. دولت فرانسه اكنون در برخي از مهمترين مسايل اجتماعي چون تعامل با مسلمانان و طرح ممنوعيت حجاب اسلامي به اين اصل متوسل مي شود و عمل بدان را تضمين كننده حيات فرانسه مدرن مي داند.
ج- در ذهنیت فرانسوی نوعی اسطوره دولت که باید بر همه امور نظارت و اشراف داشته باشد، وجود دارد و از همین روی رویکرد عمومی جنبش‌های اعتراضی مقابله با دولت و سیاست‌های قدرت مرکزی است. همین فرهنگ و سنت شاید سبب شود بر خلاف برخی کشورها رابطه میان احزاب سیاسی اپوزوسیون و تشکل‌های مدنی با دولت یا کارفرمایان با نوعی بدبینی و بی‌اعتمادی عمیق همراه باشد. اگر در آلمان یا انگلستان دولت پیش از اجرای یک سیاست یا طرح اصلاحی با نمایندگان جامعه مدنی یا تشکل‌های صنفی یا حتی احزاب سیاسی مخالف به گفت‌وگو و مشورت می‌پردازد تا نوعی تفاهم جمعی به‌دست آید و از بروز بحران و اعتصاب جلوگیری شود، در [[فرانسه]] ابتدا زورآزمایی در خیابان‌ها و اعتصاب آغاز می‌شود و سپس روند واقعی مذاکره شکل می‌گیرد و در مواردی هم به دلیل واکنش‌های پرخاشجویانه امر «سازش» بسیار مشکل می‌شود.[[پرونده:Simone de beauvoir.jpg|بندانگشتی|250x250پیکسل|سیمون دوبوار]]د- نقش روشنفکران در تاریخ معاصر فرانسه به‌ویژه در شکل نمادین بسیار مهم است. آنها با مشارکت در رویدادهای مهم،نقش وجدان بیدار، آگاه و انتقادی جامعه را ایفا می‌کنند و به دفاع از اصولی مانند آزادی و برابری اسطوره‌ای که در ذهنیت فرانسوی جایگاه والایی دارد به میدان می‌آیند. را همگان کم و بیش می‌دانند. از زمان ماجرای معروف دریفوس (L'affaire Dreyfus) و موضع امیل زولا (Émile Zola)، روشنفکر به کسی گفته می‌شود که در عرصه عمومی به دفاع از ارزش‌های عام مانند آزادی و عدم تبعیض دست زند. پنداره‌های روشنگری، اومانیسم، دموکراسی و حقوق بشر از نسلی به نسل دیگر منتقل شده‌است. روشنفکر در تجربه تاریخی معاصر فرانسوی مانند برخی کشورهای دیگر از نظر اجتماعی متعهد ولی مستقل است. نکته دیگر رابطه مستقیم روشنفکران با جنبش‌های اجتماعی از طریق مشارکت عملی و رسانه‌ها است. این خانواده از روشنفکران متعهد فرانسوی از امیل زولا تا آندره ژید (André Paul Guillaume Gide)، [[ژان پل سارتر]] (Jean-Paul Sartre)، سیمون دوبوار (simone de beauvoir)، دولوز (Gilles Deleuze) یا بوردیو (Pierre Bourdieu)، میشل فوکو (Michel Foucault) یا ژاک دریدا (Jacques Derrida) تلاش کردند در برابر دولت‌ها و قدرت‌هایی که حقوق و آزادی‌های عمومی را نقض می‌کردند، بایستند و از اصول و باورهایی مانند آزادی، برابری و حرمت انسان‌ها دفاع کنند.


ج- در ذهنيت فرانسوي نوعي اسطوره دولت که بايد بر همه امور نظارت و اشراف داشته باشد، وجود دارد و از همين روي رويکرد عمومي جنبش‌هاي اعتراضي مقابله با دولت و سياست‌هاي قدرت مرکزي است. همين فرهنگ و سنت شايد سبب شود بر خلاف برخي کشورها رابطه ميان احزاب سياسي اپوزوسيون و تشکل‌هاي مدني با دولت يا کارفرمايان با نوعي بدبيني و بي‌اعتمادي عميق همراه باشد. اگر در آلمان يا انگلستان دولت پيش از اجراي يک سياست يا طرح اصلاحي با نمايندگان جامعه مدني يا تشکل‌هاي صنفي يا حتي احزاب سياسي مخالف به گفت‌وگو و مشورت مي‌پردازد تا نوعي تفاهم جمعي به‌دست آيد و از بروز بحران و اعتصاب جلوگيري شود، در فرانسه ابتدا زورآزمايي در خيابان‌ها و اعتصاب آغاز مي‌شود و سپس روند واقعي مذاکره شکل مي‌گيرد و در مواردي هم به دليل واكنش‌هاي پرخاشجويانه امر «سازش» بسيار مشکل مي‌شود.
روشنفکران جدید با گفتمان جدید، با اشکال مشارکتی نو و با موضوعات جدید در جامعه ظهور می‌کنند. جنبش فمینیستی، محیط زیست یا جنبش‌های هویتی که از حقوق اقلیت‌ها دفاع می‌کنند از جمله این پدیده‌ها هستند. مبارزه برای دموکراسی، حقوق بشر، برابری جنسیتی، رفاه بیشتر، جامعه انسانی عاری از خشونت، محیط زیست سالم، کاهش تبعیض‌ها و نابرابری را باید مبارزه‌ای تمام نشده و تمام نشدنی دانست.


د- نقش روشنفکران در تاريخ معاصر فرانسه به‌ويژه در شكل نمادين بسيار مهم است. آنها با مشارکت در رويدادهاي مهم،نقش وجدان بيدار، آگاه و انتقادي جامعه را ايفا مي‌کنند و به دفاع از اصولي مانند آزادي و برابري اسطوره‌اي که در ذهنيت فرانسوي جايگاه والايي دارد به ميدان مي‌آيند. را همگان کم و بيش مي‌دانند. از زمان ماجراي معروف دريفوس[28] و موضع اميل زولا[29]، روشنفکر به کسي گفته مي‌شود که در عرصه عمومي به دفاع از ارزش‌هاي عام مانند آزادي و عدم تبعيض دست زند. پنداره‌هاي روشنگري، اومانيسم، دموکراسي و حقوق بشر از نسلي به نسل ديگر منتقل شده است. روشنفکر در تجربه تاريخي معاصر فرانسوي مانند برخي کشورهاي ديگر از نظر اجتماعي متعهد ولي مستقل است. نکته ديگر رابطه مستقيم روشنفکران با جنبش‌هاي اجتماعي از طريق مشارکت عملي و رسانه‌ها است. اين خانواده از روشنفکران متعهد فرانسوي از اميل زولا تا آندره ژيد[30]، [[ژان پل سارتر]][31]، سيمون دوبوار[32]، دولوز[33] يا بورديو[34] ، ميشل فوکو[35] يا ژاک دريدا [36]تلاش کردند در برابر دولت‌ها و قدرت‌هايي که حقوق و آزادي‌هاي عمومي را نقض مي‌کردند، بايستند و از اصول و باورهايي مانند آزادي، برابري و حرمت انسان‌ها دفاع کنند.
ر- با وجود تحولات فراوان، [[فرانسه]] سنت اعتراض و به خیابان آمدن و اعتصاب را کنار نگذاشته‌است. اعتراض کردن به این شیوه، بخشی از هستی و هویت اجتماعی فرانسوی است. اعتراض جمعی و به خیابان آمدن بخشی از فرهنگ مردم و جوانان است. جنبش‌های اخیر که میلیون‌ها نفر را به خیابان می‌کشاند باز تولید سنت مشارکت اجتماعی مطالباتی و اعتراضی است و بسیاری از جوانان از این طریق نوعی جامعه‌پذیری ثانوی را تجربه می‌کنند. گویی این زبان گفت‌وگوی جامعه با حکومت را نسل‌ها به یکدیگر منتقل می‌کنند. اما همزمان دیگر کسی از طریق جنبش اجتماعی خواهان سرنگون کردن نظم کنونی و به‌وجود آوردن جامعه نوین و انقلابی نیست. به همین دلیل هم جنبش‌های اجتماعی در [[فرانسه]] در رویکردهای خود دستخوش تغییرات جدی شده‌اند.<ref>نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ [[فرانسه]]. تهران: [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی].</ref>


روشنفکران جديد با گفتمان جديد، با اشکال مشارکتي نو و با موضوعات جديد در جامعه ظهور مي‌کنند. جنبش فمينيستي، محيط زيست يا جنبش‌هاي هويتي که از حقوق اقليت‌ها دفاع مي‌کنند از جمله اين پديده‌ها هستند. مبارزه براي دموکراسي، حقوق بشر، برابري جنسيتي، رفاه بيشتر، جامعه انساني عاري از خشونت، محيط زيست سالم، کاهش تبعيض‌ها و نابرابري را باید مبارزه‌اي تمام نشده و تمام نشدني دانست.
==نیز نگاه کنید به==
 
*[[سیاست و حکومت فرانسه]]
ر- با وجود تحولات فراوان، فرانسه سنت اعتراض و به خيابان آمدن و اعتصاب را کنار نگذاشته است. اعتراض کردن به اين شيوه، بخشي از هستي و هويت اجتماعي فرانسوي است. اعتراض جمعي و به خيابان آمدن بخشي از فرهنگ مردم و جوانان است. جنبش های اخير که ميليون‌ها نفر را به خيابان می کشاند بازتوليد سنت مشارکت اجتماعي مطالباتي و اعتراضي است و بسياري از جوانان از اين طريق نوعي جامعه‌پذيري ثانوي را تجربه می کنند. گويي اين زبان گفت‌وگوي جامعه با حکومت را نسل‌ها به يکديگر منتقل مي‌کنند. اما همزمان ديگر كسي از طريق جنبش اجتماعي خواهان سرنگون کردن نظم کنوني و به‌وجود آوردن جامعه نوين و انقلابي نيست. به همين دليل هم جنبش‌هاي اجتماعي در فرانسه در رويکردهاي خود دستخوش تغييرات جدي شده‌اند.
==کتابشناسی==

نسخهٔ ‏۱۱ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۴۲

الکسی دو توکویل

الف- فرانسه در ‌گذار تاریخی خود در مقایسه با دیگر کشورهای اصلی اروپایی گونه‌ای متفاوت از جنبش‌های اجتماعی- اعتراضی را تجربه کرده‌است. این تفاوت را می‌توان هم به نوع سازماندهی جامعه و نقش و جایگاه دولت و رابطه آن با جامعه مدنی و هم به سنت و نقش نیروهای سیاسی و مدنی و روشنفکران در مسیر این تاریخ پر فراز و نشیب مربوط دانست. الکسی دو توکویل (Alexis de Tocqueville) اندیشمند سرشناس نیمه اول قرن نوزدهم در مقایسه تاریخی جامعه فرانسه و آمریکا در قرن 18 و 19 به برخی از ویژگی‌های این دو کشور از جمله جایگاه و نقش دولت و قدرت سیاسی مرکزی و نیز نوع برخورد روشنفکران و کنشگران اجتماعی با دولت اشاره می‌کند. از نظر او در آمریکا و در انگلستان نوعی رابطه مبتنی بر احترام میان دولت و روشنفکران و فعالین سیاسی وجود دارد در حالی که در فرانسه این رابطه از دوران پیش از انقلاب همواره با تنش و نافرمانی همراه بوده‌است. همین سنت و فرهنگ سبب می‌شود در الگوی انگلیسی عمل‌گرایی و واقع‌گرایی ضد ارزش نباشد و حال آنکه در فرانسه مخالفت با دولت و یا اعتراض پرخاشجویانه به نابرابری‌ها و تبعیض‌ها یک ارزش دیرپاست. انقلاب فرانسه و خشونت انقلابی پس از آن و باور به تغییرات رادیکال و انقلابی از نشانه‌های وجود چنین فرهنگ تاریخی در فرانسه است. بیهوده نبود که مارکس، فرانسه را کشور انقلاب‌ها می‌دانست.

ب- نشانه دیگر این فرهنگ روند سکولاریزاسیون پر تنش فرانسه و درک افراطی و نابردبارانه از لائیسیته در فرانسه و درگیری با مذهب بود. قانون جدایی دولت از کلیسا در فرانسه جایگزین قوانین پیشین حکومتی و حقوقی حاکم بر این کشور گردید که در آن همواره بر آمیختگی و روابط نزدیک مذهب به عنوان یک رکن اساسی جامعه با قدرت‌های حاکم تأکید می شد. تا پیش از انقلاب کبیر، مسیحیت کاتولیک به عنوان مذهب رسمی فرانسه اعلام شده بود و کلیسا با اقتداری قابل توجه به عنوان یکی از منابع قدرت و همچنین متولی امور مذهبی و اعتقادی مردم، نقشی مهم در صحنه سیاسی و اجتماعی فرانسه داشت.

با این همه بروز انقلاب کبیر فضای سنتی حاکم بر فرانسه را کاملاً دگرگون کرد و در این رهگذر انقلابیون پس از در دست گرفتن قدرت مواضعی تند بر ضد سلطه کلیسای کاتولیک و روحانیون مسیحی اتخاذ کردند. در بین سال‌های 1815 تا 1905 نیز مسئله آموزش‌های مذهبی بار دیگر به عنوان یکی از مسایل مورد مناقشه و کشمکش بین دولت و کلیسا مطرح شد. «آموزش مذهبی»، یکی از نمادهای قدرت کلیسا در فرانسه بود و دردست داشتن کنترل آن به منزله اعمال نفوذ و اقتدار بر بخش اعظمی از شهروندان به شمار می رفت. سرانجام در تاریخ نهم سپتامبر سال 1905 میلادی نمایندگان مجلس ملی فرانسه قانونی را به تصویب رساندند که به موجب آن اصل «جداسازی دولت از کلیسا» و به بیان دیگر «لاییسیته» در این کشور به تصویب رسید. در جامعه امروز فرانسه از این قانون به عنوان رکن جمهوری نام برده می‌شود. دولت فرانسه اکنون در برخی از مهمترین مسایل اجتماعی چون تعامل با مسلمانان و طرح ممنوعیت حجاب اسلامی به این اصل متوسل می‌شود و عمل بدان را تضمین کننده حیات فرانسه مدرن می‌داند.

ج- در ذهنیت فرانسوی نوعی اسطوره دولت که باید بر همه امور نظارت و اشراف داشته باشد، وجود دارد و از همین روی رویکرد عمومی جنبش‌های اعتراضی مقابله با دولت و سیاست‌های قدرت مرکزی است. همین فرهنگ و سنت شاید سبب شود بر خلاف برخی کشورها رابطه میان احزاب سیاسی اپوزوسیون و تشکل‌های مدنی با دولت یا کارفرمایان با نوعی بدبینی و بی‌اعتمادی عمیق همراه باشد. اگر در آلمان یا انگلستان دولت پیش از اجرای یک سیاست یا طرح اصلاحی با نمایندگان جامعه مدنی یا تشکل‌های صنفی یا حتی احزاب سیاسی مخالف به گفت‌وگو و مشورت می‌پردازد تا نوعی تفاهم جمعی به‌دست آید و از بروز بحران و اعتصاب جلوگیری شود، در فرانسه ابتدا زورآزمایی در خیابان‌ها و اعتصاب آغاز می‌شود و سپس روند واقعی مذاکره شکل می‌گیرد و در مواردی هم به دلیل واکنش‌های پرخاشجویانه امر «سازش» بسیار مشکل می‌شود.

سیمون دوبوار

د- نقش روشنفکران در تاریخ معاصر فرانسه به‌ویژه در شکل نمادین بسیار مهم است. آنها با مشارکت در رویدادهای مهم،نقش وجدان بیدار، آگاه و انتقادی جامعه را ایفا می‌کنند و به دفاع از اصولی مانند آزادی و برابری اسطوره‌ای که در ذهنیت فرانسوی جایگاه والایی دارد به میدان می‌آیند. را همگان کم و بیش می‌دانند. از زمان ماجرای معروف دریفوس (L'affaire Dreyfus) و موضع امیل زولا (Émile Zola)، روشنفکر به کسی گفته می‌شود که در عرصه عمومی به دفاع از ارزش‌های عام مانند آزادی و عدم تبعیض دست زند. پنداره‌های روشنگری، اومانیسم، دموکراسی و حقوق بشر از نسلی به نسل دیگر منتقل شده‌است. روشنفکر در تجربه تاریخی معاصر فرانسوی مانند برخی کشورهای دیگر از نظر اجتماعی متعهد ولی مستقل است. نکته دیگر رابطه مستقیم روشنفکران با جنبش‌های اجتماعی از طریق مشارکت عملی و رسانه‌ها است. این خانواده از روشنفکران متعهد فرانسوی از امیل زولا تا آندره ژید (André Paul Guillaume Gide)، ژان پل سارتر (Jean-Paul Sartre)، سیمون دوبوار (simone de beauvoir)، دولوز (Gilles Deleuze) یا بوردیو (Pierre Bourdieu)، میشل فوکو (Michel Foucault) یا ژاک دریدا (Jacques Derrida) تلاش کردند در برابر دولت‌ها و قدرت‌هایی که حقوق و آزادی‌های عمومی را نقض می‌کردند، بایستند و از اصول و باورهایی مانند آزادی، برابری و حرمت انسان‌ها دفاع کنند.

روشنفکران جدید با گفتمان جدید، با اشکال مشارکتی نو و با موضوعات جدید در جامعه ظهور می‌کنند. جنبش فمینیستی، محیط زیست یا جنبش‌های هویتی که از حقوق اقلیت‌ها دفاع می‌کنند از جمله این پدیده‌ها هستند. مبارزه برای دموکراسی، حقوق بشر، برابری جنسیتی، رفاه بیشتر، جامعه انسانی عاری از خشونت، محیط زیست سالم، کاهش تبعیض‌ها و نابرابری را باید مبارزه‌ای تمام نشده و تمام نشدنی دانست.

ر- با وجود تحولات فراوان، فرانسه سنت اعتراض و به خیابان آمدن و اعتصاب را کنار نگذاشته‌است. اعتراض کردن به این شیوه، بخشی از هستی و هویت اجتماعی فرانسوی است. اعتراض جمعی و به خیابان آمدن بخشی از فرهنگ مردم و جوانان است. جنبش‌های اخیر که میلیون‌ها نفر را به خیابان می‌کشاند باز تولید سنت مشارکت اجتماعی مطالباتی و اعتراضی است و بسیاری از جوانان از این طریق نوعی جامعه‌پذیری ثانوی را تجربه می‌کنند. گویی این زبان گفت‌وگوی جامعه با حکومت را نسل‌ها به یکدیگر منتقل می‌کنند. اما همزمان دیگر کسی از طریق جنبش اجتماعی خواهان سرنگون کردن نظم کنونی و به‌وجود آوردن جامعه نوین و انقلابی نیست. به همین دلیل هم جنبش‌های اجتماعی در فرانسه در رویکردهای خود دستخوش تغییرات جدی شده‌اند.[۱]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی.