پرش به محتوا

پیشینه اهل سنت در عربستان: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
Hamidian (بحث | مشارکت‌ها)
صفحه‌ای تازه حاوی «پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، مسائل سياسی و سپس آموزه‌های اعتقادی و فقهی موجب پيدايش مذاهب مختلف گرديد؛ نخست در مورد جانشينی پيامبر(ص) دو رأی و انديشه شکل گرفت: گروهی از بزرگان صحابه همچون ابن عباس، سلمان، ابوذر و مقداد و عده‌ای از مردم با استناد...» ایجاد کرد
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۳ سپتامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۷:۰۹

پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، مسائل سياسی و سپس آموزه‌های اعتقادی و فقهی موجب پيدايش مذاهب مختلف گرديد؛ نخست در مورد جانشينی پيامبر(ص) دو رأی و انديشه شکل گرفت: گروهی از بزرگان صحابه همچون ابن عباس، سلمان، ابوذر و مقداد و عده‌ای از مردم با استناد به واقعه غدير خم و تصريح پيامبر(ص) در مواضع متعدد، حضرت علی(ع) را خليفه و جانشين پيامبر می‌دانستند. صاحبان اين انديشه، «شيعه» ناميده شدند. در مقابل، عده‌ای با استناد به شورای سقيفه و بيعت مردم؛ ابابکر، عمر، عثمان و امام علی(ع) را خليفه پيامبر(ص) معرفی نمودند. دارندگان اين رأی بعدها خود را «اهل سنت و جماعت» ناميدند[۱].

افزون بر عوامل سياسی پيش گفته، از نيمه دوم قرن اوّل هجری، مسائلی چون جبر و اختيار، قضا و قدر، حادث يا قديم بودن کلام الهی و صفات خداوند مورد بحث و گفتگو واقع شد؛ در اين گونه مباحث، شيعيان از سخن و هدايت اهل بيت پيامبر(ع) پيروی می‌نمودند، ولی در ميان اهل سنت، مذاهب کلامی متفاوتی پديد آمد؛ ابتدا طرز تفکر عقل‌مدارانه‌ای به وجود آمد که با تأمل و تفکر در مسائل اعتقادی به بحث و اظهار نظر می‌پرداختند. دارندگان اين طرز تفکّر بعدها «معتزله» ناميده شدند. در خلال اين مباحثات، گروه‌های ديگر کلامی مانند جهميه و.... نيز به وجود آمدند. در برابر گفتگوهای کلامی و روش عقل‌مدارانه فوق، عده‌ای از محدِّثان که به «اهل حديث» معروف گشتند، به مخالفت برخاسته، پرسش را بدعت و هر گونه انديشه و تفکر و بحث کلامی در مورد عقايد را ناروا دانسته، تنها معيار شناخت حق را «حديث» معرفی نمودند. بعدها ابوالحسن اشعری از معتزله جدا شد و مکتب کلامی «اشاعره» را بنيان نهاد. از آن پس اهل حديث به دو گروه تقسيم شدند: حنبلیان که همچنان هر گونه مباحثه و گفتگوی کلامی در زمينه اعتقادات را حرام و ناروا می‌دانستند و؛ اشعريان که گفتگوهای کلامی را جايز می‌دانستند، ولی بر پيروی از ظواهر روايات در مسائل اعتقادی تأکيد مي ورزيدند[۲].

اهل حديث به تدريج، گستره کار خود را توسعه دادند و در زمينه فقه نيز بسياری از مردم به احمد بن حنبل گرويدند. از سوی ديگر در کنار مکتب فقهی حنابله، سه مکتب فقهی؛ حنفی، مالکی و شافعی نيز پديد آمد. مالک بن انس، همچون حنابله بحث‌های عقلی در اصول دين را ناروا و ممنوع اعلام نمود، ولی ابوحنيفه در مکتب فقهی خود با تکيه بر قياس و رأی، به استنباط احکام فقهی می‌پرداخت. بر این اساس مورد شديدترين حملات اهل حديث قرار گرفت. به تدريج «اشعريان» به ويژه با حمايت حاکمان عباسی، از نظر کلامی بر انديشه‌های ديگر غلبه يافتند و حنبليان به ضعف و سستی گراييدند و کم کم از نظر فقهی نيز طرفداران خود را از دست دادند. در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم «ابن تيميه» و سپس شاگردش «ابن قيم جوزيه»، آرا و نظريات بربهاری را احيا کردند و مجدداً عقايد اهل حديث را با شدت بيشتری ترويج دادند. پس از درگذشت ابن تیمیه، بار دگر نهضت سلفی‌گرايی و رأی و انديشه حنبليان رو به افول گذاشت تا آن که در قرن دوازدهم هجری محمد بن عبد الوهاب با بنيان نهادن آيين «وهابيت»، آن افکار را احيا نموده، شدت بخشيد و تحقق آن در جامعه عربستان را پی گرفت و زمينه تشکيل دولت وهابی - سعودی را فراهم ساخت[۳].

مورخان و محققان عواملی را در تثبیت مذاهب چهارگانه فقهی در میان اهل سنت  موثر دانسته‌اند. حاکمان اسلامی در ترویج و سپس تثبیت مذاهب فقهی نقش عمده‌ای داشته‌اند؛ تثبیت و رسمیت یافتن مذاهب چهارگانه توسط حاکمان مسلمان، ابتدا در مصر آغاز شد و سپس در مناطق دیگر رخ داد. حاکمان همچنین در ترویج این مذاهب تلاش کردند و مدارسی مختص این مذاهب قرار دادند. در همین حال فرقه‌های دیگر با محدودیت‌های گسترده‌ای مواجه شدند. یکی دیگر از علل گرایش مردم و حاکمان به مذاهب چهارگانه اهل سنت را موفقیت پیشوایان این مذاهب در تربیت شاگردان برجسته و ممتاز در جامعه دانسته‌اند، چرا که شاگردان، مذاهب فقهی استادان خود را ترویج کرده و در جامعه به عنوان احکام و مقررات اسلامی تثبیت کردند و فقیهان بعدی نیز به پیروی از این مذاهب راه یافتند؛ تا جایی که به جواز پیروی از مذاهب چهارگانه و عدم جواز پیروی از مذاهب دیگر حکم کردند. همچنین وجود طرفداران بسیار و تعصبات آنان، از عوامل مهم تثبیت مذاهب چهارگانه دانسته شده است. توجه ویژه به نوشتن و کِتابت آراء و نظرات، دلیل دیگری برای تثبیت مذاهب چهارگانه بیان شده است. بر همین اساس برخی معتقدند نگارش نظرات فقهی موجب حفظ مذاهب شده و حاکمان موجب گسترش مذاهب شده‌اند[۴].

از لحاظ حضور مذاهب مختلف در عربستان هنگام ظهور  محمد بن عبدالوهاب، مردم شرق عربستان شیعه بوده، مردم منطقه عسیر از پیروان مذهب زیدی، اهالی نجد اهل سنت حنبلی، در حجاز اکثریت شافعی، در شمال بیشتر مردم حنفی بودند و همچنین در حجاز برخی مردم معتقد به فرقه‌های صوفیه همچون سنوسیه، ادریسیه، قادریه، گیلانیه و بکتاشیه بودند. ابن عبدالوهاب با تکیه بر آرای سیاسی ابن تیمیه و به منظور تحقق نگاه دینی خاص خود، با تکفیر گروههای مذکور، دست نیاز به سوی حاکمان مختلفی دراز کرد، اما با توجه به مخالفت‌های رؤسای قبایل، شیوخ و علمای شهرهای مختلف از جمله عُيَيْنه، حُرَیْمِلاء، مکه، مدینه، بصره، زبیر و احساء و...، در نهایت برای حفظ جان خود به حاکم درعیه پناه برد. حاکم این شهر محمد بن سعود بود که همراهی با وی در جهاد با مخالفان را به همراهی پس از پیروزی و دریافت غنیمت پس از فتوحات مشروط کرد. با توافق طرفین و ایجاد اتحاد در سال 1157 ه.ق1744  م، تقسیم کار بین آن دو صورت گرفت: سِمَت سازماندهى، رهبرى نیروها و نصب حاکم براى مناطق به عهده ابن سعود و سِمَت فتوا دادن، قضاوت، نصب قاضى براى مناطق، اجراى حدود، تعزیرات و نظارت بر توزیع بیت المال بر عهده ابن عبدالوهاب گذاشته شد. عبدالوهاب متعهد شد که خود، اولاد و پیروانش، پیوسته مدافع و یاور امیر سعودی باشند و تمام نیرو و نفوذ خود را در حمایت از آن خاندان به کار برند، از آن تاریخ به بعد فرزندان و نوادگان وی معروف به،» آل شیخ «پیوسته در خدمت شاهان سعودی بودند[۵].

نفوذ آل سعود و آل شیخ در دولت‌های اول و دوم سعودی (1744-1819 و 1899-1891) محدود به شهر کوچک درعیه بود، اما با گسترش منطقه قدرت آل سعود به ریاض، در سال 1902 توسط عبدالعزیز بن عبدالرحمن و سپس منطقه نجد و احساء در سال 1913 و همچنین منطقه عسیر در سال 1922 و در نهایت با فتح حجاز در سال 1925 ، این هم پیمانی و تعامل، عمق و انسجام بیشتری یافت، تا اینکه بالاخره دولت سوم سعودی در سال 1932 توسط ملک عبدالعزیز پا به عرصه وجود نهاد و در این هنگام وهابیت به عنوان تنها عقیده رسمی اعلام شد. از آن تاریخ به بعد وهابیت به عنوان ابزاری برای خاندان آل سعود جهت تداوم قدرت به صورت گسترده به حمایت از رفتارهای آل سعود در عرصه‌های مختلف پرداخته و در این زمینه اکثریت وهابیون درباری برای حفظ جایگاه و امتیازات خود، به توجیه اقدامات آل سعود از طریق صدور فتواهای سیاسی دست می‌زنند. کارکرد مشروعیت بخشی آنها زمانی قابل تأمل است که گاهی ابزار فتوا برای توجیه آن دسته از اعمال دولت که مخالف احساسات عمومی و حساسیت های مذهبی است، به کار گرفته می‌شود[۶].

جامعه اهل سنت در عربستان در طول یک قرن گذشته به شدت تحت تاثیر آموزه‌ها و اعتقادات مکتب وهابیت بوده است. شراکت وهابیون در قدرت و جایگاه مهم آنها در نهادهای فرهنگی- مذهبی و اجتماعی باعث نقش‌آفرینی محوری آنها در میان اهل سنت برای دهه‌های متمادی شد. در واقع رهبران، علماء و فعالین وهابی با بهره‌گیری از منابع سیاسی و اقتصادی نظام سعودی به تبلیغ و ترویج آئین وهابیت پرداختند و به ایجاد محدودیت و مخالفت با سایر مذاهب و ادیان در این کشور پرداختند. با این حال تحولات مختلفی باعث تضعیف تدریجی وهابیت در عربستان و کاهش اثرگذاری آن شد. هرچند علمای وهابی هنوز یک گروه نخبه در عرصه فرهنگی عربستان هستند، اما در طول دهه‌های متمادی نفوذ سیاسی آنان کاهش یافته است. به خصوص با شکوفایی نفتی از اواخر دهه 1970، نخبگان مذهبی به منزله نیروی سیاسی تا حدی به حاشیه رانده شدند. تحولات اواخر دهه 1970 و به طور مشخص جنبش جهیمان العتیبی به تبعیت از انقلاب اسلامی در ایران در پررنگ شدن دوباره جایگاه علمای وهابی نقش داشت. با این حال تحولات بعد از یازده سپتامبر بار دیگر کاهش نقش فرهنگی و سیاسی علمای وهابی را در پی داشت[۷]. ضمن اینکه در دوره ملک سلمان اصلاحات و تغییرات مهمی در عربستان به وقوع پیوسته که تضعیف جدی وهابیت در عربستان به صورت عام و در جامعه اهل سنت به صورت خاص را در پی داشته است.

  1. محمدی آشنانی، علی (1387)، درسنامه شناخت عربستان و وهابیت، تهران: نشر مشعر، ص 90-105
  2. محمدی آشنانی، علی (1387)، درسنامه شناخت عربستان و وهابیت، تهران: نشر مشعر، ص 95-120.
  3. محمدی آشنانی، علی (1387)، درسنامه شناخت عربستان و وهابیت، تهران: نشر مشعر، ص 100-125.
  4. ویکی شیعه، مذاهب چهارگانه اهل سنت، (۴ فوریه ۲۰۲۵)، قابل بازیابی از https://fa.wikishia.net/view/A
  5. طاهری، سید مهدی، احمدوند، شجاع (1394)، وهابیت و استمرار حاکمیت آل سعود، فصلنامه پژوهشهای سیاسی جهان اسلام، 5(4)، زمستان، ص 89-90.
  6. طاهری، سید مهدی، احمدوند، شجاع (1394)، وهابیت و استمرار حاکمیت آل سعود، فصلنامه پژوهشهای سیاسی جهان اسلام، 5(4)، زمستان، ص90.
  7. استنسلی، استیگ (1392)، جامعه شناسی سیاسی قدرت در عربستان، مترجم نبی الله ابراهیمی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی، ص 85-92.