زبان و ادبیات چینی: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی «مقدمه» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
مقدمه
 
= بخش1- زبان و خط چینی =
 
== ''الف- زبان'' ==
مقدمه:
 
زبان در حیات فرهنگی یک ملت، همیشه نقشی بنیادین داشته و چنان پر اهمیت است که وقتی یک نظام خاص زبانی پدید می­آید، گویی ملتی نوین ظهور کرده است. لذا، زبان مشترک، یکی از معیارهای تعیین هویت یک ملت به­شمار می­آید. صورت­های بیانی در ضمیر آگاه مردم، معیارهایی می­شوند که فعالیت­های فکری را به صورت الگویی ثابت تبدیل و فعالیت­ها را به نتیجه­گیری خاصی سوق می­دهند. بنابراین می­توان گفت زبان، تجلی آوایی، نوشتاری، و رفتاری، مفهومی است­که در جریان فعالیت های فکری پدید آمده است'''.''' (ناکامورا ، 1378)
 
'''''تاریخچه''':'' در خصوص ماهیت زبان چینی بحث­های زیادی شده است. گروهی ترجیح می­دهند زبان چینی را زبانی واحد و زیر مجموعه­های آن را گویش تلقی کنند. ترجیح گروه دیگر آن است­که از واژه­ی«خانواده­ی زبان­های چینی» برای مجموعه­ی زبان­ها در چین استفاده شود و هر کدام از زیر مجموعه­ها مستقلا زبان تلقی شوند. به هرحال، طبق نظر برخي از زبان شناسان، ریشه­ي بسیاری از زبان­های شرقی، زبان سنتی چینی است که قدمتی بالغ بر ۵۰۰۰ سال دارد. البته اخیرا در شمال چین سنگ نوشته­هایی متعلق به  قرن چهاردهم پيش از میلاد، کشف شده است که روی آن­ها آثاري از كاراكترهاي کهن چینی مشاهده مي­شود. علاوه بر زبان چینی مدرن که امروزه در کشور پهناور چین به کار می­رود، خط نوشتاري زبان­های کره­ای و ژاپنی، زبان نواحی هنگ­کنگ و تایوان، و زبان چینی مورد استفاده در سنگاپور و مالزی، همگي از زبان چيني منشعب شده­اند. در عين حال، زبان مورد استفاده در ۴ کشور آخر، بیشترین قرابت را با زبان چینی سنتی (قدیمی) دارد. زبان چینی که به زبان مردم این کشور خَن­یو[1]و یا پوتونگ خوا نامیده می­شود، زبانی است آهنگین که در گذشته نگارش آن به­صورت عمودی و از بالا به پایین و از راست به چپ بوده، ولی بعدها تغییر جهت داده و به صورت افقی و از چپ به راست نوشته می­شود.
 
در تمام زبان­هاي مردم متمدن جهان، فراگرفتن خواندن و نوشتن، با يكديگر همراه است. اما، در زبان چيني اينگونه نيست. هستند افراد بسياري كه به زبان چيني مي­توانند صحبت كنند، ولي از نوشتن و خواندن آن عاجزند. در واقع، چيني گفتاري و نوشتاري در حكم دو زبان جداگانه هستند كه رسانه­ي يكي شنيداري و رسانه­ي ديگري ديداري است. مشهور است كه چيني گفتاري يكي از ساده ترين زبان­هاي جهان است، در حالي­كه چيني نوشتاري از دشوارترين آن<sub>­</sub>ها. در اصل تعداد نویسه­های آن بین 70 تا 80 هزار برآورد شده که در حال­حاضر اغلب آن­ها منسوخ شده و جز برای کاربردهای ادبی و مطالعه­ی متون کهن از آن­ها استفاده نمی­شود. در حال حاضر نگارش به خط چینی به دو صورت سنتی و یا کلاسیک، و ساده شده صورت می­گیرد. ساده شدن کاراکترهای زبان چینی پس از روی کار آمدن حزب کمونیست و به دستور مائو انجام شد. از سال 1958 نیز برای آوانویسی نویسه­های چینی، سیستمی به نام پین­ یین[2]ابداع شد تا تلفظ آن برای غیر چینی زبان­ها نیز آسان شود. خط نوشتاری و زبان گفتاری چینی انواع مختلفی دارد که عمده­ترین آن­ها 14 زبان است که در نواحی مختلف چین مورد استفاده قرار می­گیرد.
 
تکامل تدریجی زبان چینی نیز شبیه زبان­های لاتین است. اما زمینه­های سیاسی و اجتماعی که زبان چینی در آن رشد کرده با زبان لاتین کاملا متفاوت است. در اروپا تجزیه­ی سیاسی باعث پیدایش کشورهای مستقلی شد که هر کدام به بزرگی یکی از استان­های چین هستند. تشکیل کشور مستقل، باعث پیدایش تمایل سیاسی برای ایجاد فرهنگ و ادبیات جدا و مستقل شد تا هر کشوری را از دیگری متمایز سازد و زبان ویژه­ای برای هر کدام از دولت-ملت­ها ایجاد شود. اما در چین فرهنگ و ادبیات واحد به حیات خود ادامه داد، در حالی­که زبان گفتاری در شهرها و مناطق مختلف به لحاظ ویژگی­های جغرافیایی از یکدیگر متفاوت بودند. جنوب چین که کوهستانی است، تنوع زبانی آن از شمال چین که دشت است بیش تر است. هم چنین، در اروپا زبان هر کشور، بر اساس زبان پایتخت استاندارد می­شد و این مسأله دسته بندی زبان­ها را به تناسب کشورها آسان می­کرد و این شیوه باعث عمیق شدن تفاوت­های زبانی شد. مثلا یک کشاورز در یک سوی مرز می­بایست شیوه­ی سخن گفتن خود را با پاریس تنظیم کند، در حالی­که کشاورز دیگری در آن سوی خط مرزی، از الگوی مادریدی استفاده می­کرد. افزون براین، سبک نوشتن نیز از پایتخت الگو برداری می­شد و استفاده از زبان محلی یا آمیختن زبان پایتخت با زبان محلی خوشایند نبود. اما این شیوه­ی استاندارد سازی زبان گفتاری هم در چین اتفاق نیفتاد. لذا زبان گفتاری استانداردی که در سرتاسر چین مورد استفاده قرار گیرد، به وجود نیامد.
 
در زبان چيني، قاعده­هاي صرف و نحو چنان ساده است كه مي­توان گفت اصلا صرف و نحو ندارد. هر يك از واژه­هاي چيني برحسب جايگاهش در جمله و بر اساس تغيير لحن و تأكيد گوينده روي واژه­ها مي­تواند در حكم اسم يا فعل، صفت يا قيد باشد. در زبان معمول چيني، واژه­ها عموما تك هجايي هستند، و هرچند كه گويش­هاي آن در مناطق مختلف با هم تفاوت دارند، ولي همگي در اين اصل مشتركند. از ديگر ويژگي­هاي زبان چيني اين است كه آواهاي هر واژه به چهار گونه تلفظ مي­­شود(زبان ماندارین یا زبان شمال چین دارای 4 آهنگ و زبان کانتونی 8 آهنگ است) و هر تلفظي معناي متفاوتي دارد و از نوع قرار گرفتن كاراكترها در كنار هم هزاران واژه­ي تازه ساخته مي­شود. بنابراين، هر كلمه داراي معاني بسياري مي­تواند باشد كه تنها با تغيير در لحن و تأكيد روي هجا­ها و كاراكترها از هم باز شناخته مي­شوند. در زبان چيني اصل براين است كه هر واژه داراي معاني گوناگون و بدون حد و حصر باشد. براي نمونه، واژه­ي يك هجايي«فو» با تغییر نواخت به معناي شوهر، پدر، زن، مربي، كاخ، جامه، پوست، تير، ديگ، سعادت، توانگر، نيرو دادن، پايبند كردن، پاك كردن، موافقت، باز و فرو افتاده به كار مي­رود. در اين زبان گاهي با به كار بردن كلمات مترادف در كنار هم و يا تكرار يك كلمه، واژه ­ساخته مي­شود، مانند«كَن- چي يِن» به معناي( نگاه كردن- ديدن) و يا «مَن- مَن» به معناي(آهسته).
 
زبان چینی از لحاظ داشتن افعالی که ظرافت تغییر و به تبع آن دگرگونی معنایی داشته باشد فقیر است، ولی به لحاظ داشتن واژه­هایی که اَشکالی هستند، قوی است. این زبان تک سیلابی غیر صرفی است. واژه­ها بیشتر تصورات عینی را به شنونده منتقل می­کنند تا مفاهیم انتزاعی قابل درک از آن واژه را. توضیح و تفسیرها هم اغلب با کمک نمادهای مشهود انجام می­گیرد و چیزی که قابل مشاهده و حسی نباشد، مورد شک و تردید قرار می­گیرد. مطلوب آن­ها، درک بی­واسطه است. می­توان گفت زبان چینی زبانی هنری است، زیرا میل به خوش آهنگی دارد و جمله­هایش آکنده از معانی ظریف و زیباست که بر پایه­ی مفاهیم انتزاعی و کلی نیست، بلکه بر استفاده­ی آزاد از عبارات و اشارات تاریخی استوار است. لذا، ادبای چینی علاقه به کاربرد اصطلاحات غامضی دارند که سرشار از واژه­های پرآب و تاب و ایما و اشاره باشد. و به همین دلیل است­که چینی که در گذشته حتی 3درصد از جمعیتش نیز باسواد نبوده­اند، از ادبیات وسیع و پرباری و گسترده­ای برخوردار است.
 
'''محدوده­ي سرزميني زبان چيني:''' این زبان با حدود 4/1میلیارد نفر کاربر، پر گويش­ترین زبان دنیاست. علاوه بر سرزمين اصلي، در مناطقي هم­چون هنگ­كنگ، ماكائو، تايوان، سنگاپور، مالزي، و هركجاي دنيا كه اقليتي از نژاد چيني زندگي مي­كنند( طبق آمار در حال حاضر بيش از 50 ميليون چيني مهاجر در سرتاسر جهان و در قاره<sub>­</sub>هاي مختلف دنيا سكونت داشته و به همين زبان صحبت مي­كنند.) از این خط و زبان استفاده مي­نمايند. باتوجه به رشد سرسام آور اقتصادي اين كشور در سه دهه­ي گذشته، اينك كشور چین مانند گلوله­ي برفی غلتان، لحظه به لحظه در حال بزرگ شدن است و پيش بيني مي­شود كه به زودی به عنوان قدرت برتر اقتصادي، تمام دنیا را خواهد بلعید. به همین دلیل اقبال به یادگیری زبان چینی به شدت در حال افزایش است. در حال حاضر افراد خارجی بسیار زیادی در حال آموختن این زبان هستند و هر روز هم به تعداد آنان افزوده می شود. .(برآورد شده كه در حال حاضر بيش از 100ميليون نفر در سرتاسر جهان درحال فراگيري زبان چيني هستند.) و در دانشگاه­های بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی می­توان این زبان را به عنوان زبان خارجی دوم انتخاب کرد. (سابقی ، 1384)
----[1] - Han Yu.
 
[2] - Pin Yin.
 
'''تنوع گویش در زبان چینی'''
 
زبان چینی، یکی ازخانواده­های زبانی است که در خود شاخه­ها ­و گویش­های زبانی متعددی دارد. این زبان­ها به نام«فانگ­ین[1]» (زبان­های منطقه­ای) شناخته می­شوند که همان لهجه­ها یا گویش­های متنوع زبان چینی هستند و تمام جمعیت 2/1 ملیاردی چین، حد اقل به یک یا دو گویش از این لهجه­ها صحبت می­کنند.
 
از ویژگی­های قابل توجه همه­ی گویش­های موجود در زبان چینی، حالت آهنگین­(نواخت [2]) داشتن آن­ها است. این بدان معنی است که هر هجا می­تواند بسته به زیر و بم به کار رفته در قرائت و تلفظ آن، معنای متفاوتی به خود بگیرد. مثلا گویش ماندارین[3] دارای 4 نواخت، کانتونی[4] 6 تا 9 نواخت( بسته به اینکه از چه کسی سوال شود) و تایوانی[5] دارای7 نواخت دارد.
 
گویش­های عمده­ی موجود در زبان چینی،(Chinese Encyclopedia: 242- 245) اغلب برای افرادی که به آن گویش صحبت نمی­کنند، غیر قابل فهم هستند. اما بیشتر مردمی که در چین یا تایوان زندگی کرده و گویش ماندارین گویش اصلی محلی آن­ها نیست، تا حدودی می­توانند به آن گویش صحبت کرده یا لااقل آن را بفهمند.
 
هر یک از گویش­های عمده­ی زبان چینی شاخه­های مختلفی را تشکیل می­دهند. برای نمونه، گویش ماندارین به لهجه­های شمالی، جنوبی و جنوب غربی تقسیم می­شود که باز کم و بیش برای دیگران قابل درک نیست.
 
== ''گویش­های عمده­ی زبان چینی'' ==
1- گویش ماندارین (پوتونگ­خوآ[6]): این گویش بیشتر از سایر زبان­های دنیا صحبت می­شود : بیش از یک میلیارد.  ماندارین، زبان اصلی و رسمی دولت، رسانه­ها و آموزش و پرورش در چین و تایوان و یکی از 4 زبان رسمی در سنگاپور است. گویش ماندارین که ابتدا مخصوص مناطق شمال چین، به ویژه پکن بود، از دو قرن پیش به عنوان گویش کامل و مناسب مورد توجه مردم چین قرار گرفت و نخست در سال1918میلادی، از سوی وزارت آموزش وقت به عنوان گویش رسمی انتخاب شد ولی در سال1958میلادی بود که از سوی کنگره­ی ملی خلق چین، به عنوان گویش رسمی به تصویب رسید و مبتای قانونی پیدا کرد.
 
2- گویش وو[7]: این گویش در استان­های«جِه­جیانگ»، «جیانگ­سو»، «شانگهای» و هنگ­کنگ با تعداد 77میلیون گویش ور صحبت می­شود. لهجه­های عمده­ی این گویش، شامل«شانگهایی» و «سوجو» می­شود.
 
3- گویش کانتونی­(یوئه[8]): گویش کانتونی توسط 66میلیون نفر در استان­های«گوانگ­دونگ[9]» و «گوانگ شی[10]» و جزیره­ی«خَی­نَن[11]» چین و نیز در هنگ­کنگ، ماکائو، سنگاپور، مالزی و بسیاری از کشورهای دیگر منطقه صحبت می­شود.
 
4- گویش مین جنوبی(مین نان[12]): مین نان در جنوب استان«فوجیان[13]»، استان«گوانگ­دونگ»، جزیره­ی«خَی نَن» جنوبی، جنوب استان­های«جِه­جیانگ[14]» و «جیانگ­سی» و هم­چنین در تایوان، سنگاپور وکشورهای دیگر مورد استفاده قرار می­گیرد.
 
5- گویش خاکا[15]: این گویش در جنوب شرقی چین و قسمت­هایی از تایوان و هنگ­کنگ صحبت می­شود. افزون براین، گروه حائز اهمیتی از گویش­وران هاکا در کشورهایی هم­چون آمریکا، فرانسه، گینه، موریتانی و انگلستان حضور دارند.
 
6- گویش مین شمالی(مین بی[16]): این گویش ده میلیون و سیصد هزار گویش­ور دارد که عمدتا در سنگاپور و شمال استان«فوجیان» درچین حضور دارند. «مین» نام کلاسیک استان فوجیان و «بی» به معنای شمال است.
 
7- گویش مین شرقی(مین دونگ[17]): این گویش در بخش مرکزی استان فوجیان و در برونئی، اندونزی( جاوه و بالی)، مالزی، سنگاپور، تایلند صحبت شده و گویش­وران بومی آن حدود250 هزار نفر است.
 
8- گویش مین مرکزی( مین جوانگ[18]): بیشتر در بخش مرکزی استان فوجیان به این گویش صحبت می­شود.
 
9- گویش دونگ­آن[19]: این گویش توسط برخی از مسلمانان«خویی»، قرقیز، وقزاق صحبت می­شود و تقریبا50 هزار گویش­ور دارد. دونگ­آن تنها گویش چینی است که نه با نویسه­های چینی، بلکه با الفبای سیریلیک نوشته می­شود.
 
10- گویش شیانگ[20]: از این گویش در بخش­های زیادی از استان خونَن[21]، و بخش شمالی از استان گوانگشی استفاده می شود.
 
از دیگر گویش­های کم اهمیت­تر چینی می توان از«خوای جو[22]»، «پوسیان[23]»، «جین یو[24]» و «گان[25]» نام برد.
----[1] - Fang Yen.
 
[2] - Tonal.
 
[3] - mandarin.
 
[4] - Cantonies.
 
[5] - Taiwanies.
 
[6] - Putan Gua.
 
[7] - Wu.
 
[8] - Yue.
 
[9] - Guangdong.
 
[10] - Guangxi.
 
[11] - Hainan.
 
[12] - Min Nan.
 
[13] - Fujian.
 
[14] - Zhejiang.
 
[15] - Hakka.
 
[16] - Min Bei.
 
[17] - Min Dong.
 
[18] - Min Zhuang.
 
[19] - Dongan.
 
[20] - Xiang.
 
[21] - Hunan.
 
[22] - Huai Zhu.
 
[23] - Pusian.
 
[24] - Jin yu.
 
[25] - Gan.
 
= ادبیات باستان                    =
 
== ''ویژگی­های ادبیات چینی'' ==
ویژگی­های ادبیات چینی را می­توان در 3 چیز خلاصه کرد:
 
1-    محور نبودن شخصیت قهرمانی،
 
2-   کم جلوه بودن عشق در ادبیات،
 
3-    واقع نگری در ادبیات«رئالیستی».
 
در ادبیات چینی، بر خلاف ادبیات غربی، محور قرار گرفتن یک شخصیت قهرمان کم­تر دیده می­شود و اگر شخصی هم در ادبیات مورد ستایش قرار گرفته است، بیشتر به­خاطر فضیلت­ها و نجابتی بوده که در آن شخص تبلور یافته، نه دلیری و پهلوانی و جنگاوری او. هم­چنین، در ادبیات چینی، به ادبیات عاشقانه چندان اهمیت داده نمی­شود، اگرچه ادبیات عاشقانه نیز کم نیست. دانشمندان کنفوسیوسی حتی بر این­گونه ادبیات هم تفسیری اخلاقی نوشته­اند. کنفوسیوس از میان سه هزار قطعه شعر سیصد چکامه را برگزید و در این باره گفت:« اگر این سیصد قطعه را در هم بفشرم، باید بگویم که در آن­ها هیچ اندیشه­ی هرزه­ای نیست.». استعاره­های به کار رفته در ادبیات چینی همیشه با واقعیت­های تاریخی گذشته ارتباط داشته است. از همین رو، اندیشه و زندگی مردم چین همواره باید در رابطه با آثار کلاسیک آنان مورد مطالعه قرار گیرد، زیرا همیشه این آثار کلاسیک بوده که زندگی آن­ها را شکل می­داده است. تمام تلاش­های کنفوسیوس هم معطوف به احیای سنت­های گذشتگان بود. وی می­گوید:«من اهل ابتکار نیستم، بلکه صرفا گذشته را انتقال می­دهم، چون به فرهنگ گذشته­ی خود باور دارم و شیفته­ی آن هستم». و در نهایت این­که، ادبیات چینی ادبیات واقع نگر و رئالیستی است که بازتابی از زندگی واقعی و شرایط اجتماعی مردم این سرزمین است و از هرگونه خیال اندیشی و رؤیا بافی به دور است.
 
داستان­های ادبی چینی که از دیر باز مورد استقبال مردم واقع شده است، بر پنج دسته­اند: 1- حکایت­های تاریخ هم­چون«افسانه­های سه پادشاهی[1].» 2- داستان­هایی که بیانگر وضعیت اجتماعی است، مانند«رؤیای عمارت سرخ[2].» 3-قصه­های پر ماجرا مانند« گزارش کناره­ی آب[3].» 4-قصه های جن و پری، هم­چون«قصه­های غریب لیائوجای[4].» 5-مطایبات، مانند«ملت­های دانشوران[5].». بنابراین، می­توان گفت، در آثار ادبی چین، نویسنده در پی ستایش قهرمانان یا شرح داستان عشقی و یا ترسیم مسایل خارج از واقعیات زندگی اجتماعی نیست، بلکه در توصیف طبیعت و فضایل اخلاقی مردم و شخصیت­های حکیم و فرزانه است. داستان«رؤیای عمارت سرخ» که نمایی است گسترده از زندگی خانوادگی چینی، از اصل ازلی داستان آغاز می کند و سپس به نرمی به سوی ماجراهای زمینی روی می­آورد، اما همواره حضوری روحانی بر آن سایه افکنده است و سرانجام در پایان غمناکش قهرمان زن آن دل شکسته جان می­سپارد و داستان چنین پایان می­پذیرد:« این است حکایت غم/ و نیز حکایت خواب و خیال/ زندگی خوابی بیش نیست؛/ بر جنون انسان خنده مزن.»
 
از دیگر ویژگی­های ادبیات چینی، قدرت آن در بیان احساس ظریف و صمیمانه از طبیعت است. نویسندگان چینی هم­چون نگارگرانشان، در وصف نماها و چشم اندازهای طبیعت، بی مثالند و چشمی برای مشاهده و نقش و نگار طبیعت دارند که در ادبیات هیچ ملتی یافت نمی­شود. عشق به طبیعت در ادبیات چینی موج می­زند. به نظر می­رسد این گرایش به طبیعت در خلق آثار ادبی، متأثر از طبیعت­گرایی آیین تائویی است و هدف نهایی در ادبیات چینی، رسیدن به هماهنگی میان انسان و طبیعت است.
 
== ''تحول در ادبیات باستانی چین'' ==
تا پیش از دوران حاکمیت سلسله­ی یوان، اندیشمندان و شاعران با گردآوری ادبیات عامیانه، آن­ها را به­صورت فاخرانه تدوین و تنظیم نموده و د راختیار پادشاهان قرار می دادند تا با بهره­گیری از این ادبیات مردمی، حاکمان را با آن­چه در میان جامعه می­گذشت آشنا سازند و برای رفع مشکلات آنان بکوشند. یعنی نه تنها ادبیاتی برای مردم خلق نمی شد، بلکه ادبیات خلق شده توسط مردمان عادی نیز به پادشاهان تعلق داشت، ولی از دوران سلسله­ی یوان به بعد، که اندیشمندان چینی، دربار مغولان بی­فرهنگ و تمدن را شایسته­ی ارایه­ی آثار ادبی خود نمی­دانستند، تلاش کردند ادبیاتی خلق کنند که قابل ارایه و فهم عموم مردم باشد تا آن­ها بتوانند در اوقات فراغت خود از این نوع ادبیات استفاده کنند. لذا، برخلاف گذشته که هدف از ادبیات جلب توجه و رضایت حاکمان و درباریان بود، از این پس تلاش شد ادبیاتی به­وجود آید که هدف آن کسب رضایت مردم و شامل مسایل و مشکلات روز مره­ی آنان باشد.
 
== ''شعر در ادبیات چینی'' ==
شعر چینی، جوهر احساس و معنا و عشق پرشور به طبیعت است که با کاراکترهای پرمعنای خط چینی فشردگی و کوتاه گویی شگفتی دارد. از این رو، هیچ ترجمه­ای نمی­تواند حق شعر چینی را ادا کند. شعر چینی با غزل آغاز شد و با مرثیه­ی چو­یوان راه کمال پیمود و در دوره­ی تانگ به اوج رسید و در میان شاعران سلسله­ی تانگ(619-907 م.)، لی بو[6](701-762 م.) بزرگترین به شمار می­رود. در غزل «تنها نوشی در مهتاب» وی که از شاهکار شعر چینی به شمار می­رود، چنین آمده است:« خرمنی گل، قدحی شراب: دریغا که در زیر چفته بند، هم­نشینی ندارم./ ماه پرتوش را بر من و بر جام می­افکند/ و سایه ام آشکار می­کند، که درین بزم سه تن هستیم.». وانگ­وی[7](699-759 م.) در شعری می­گوید:« زاویه­ی من در نیزار/ در قلب نیزار است،/ تنها می­نشینم و عود می­نوازم و ترانه می­سرایم./ هیچ­کس نمایان نیست/ جز ماه پرتو افشان.»
 
شعر چینی هم همان آرامش و متانت و آهنگی را دارند که در نقاشی­های چینی آرام و هماهنگ به چشم می­خورد. لذا، شعر چینی به همان اندازه که خالی از هیجان و فنون بلاغت و طول و تفصیل است، سرشار از ظرافت و دلنشینی و صمیمیت ظرافت طبع و نازکی خیال است. شعرهای کلاسیک در هر مصرع پنج یا هفت کلمه­ی یک هجایی دارد که کمال صورت و وحدت حالت را نشان می­دهد.
 
 
== ''ادبيات حماسي'' ==
همان­گونه که پیشتر گفته شد، ادبیات چینی، ادبیات اشخاص قهرمان نیست، و اگر قهرمانی هم مورد  ستایش واقع شده، به خاطر فضایل انسانی قهرمان بوده است نه به خاطر زور بازوی او. به همین دلیل، ادبیات حماسی که بیشتر روی توانایی­های شخص تأکید می کند هم در ادبیات چینی جایگاه کم­تری دارد. اما، به این معنا نیست که هیچ ادبیات حماسی در ادبیات چینی وجود نداشته باشد. آن­چه در پی می­آید، نمونه­ای از ادبیات حماسی چین است که عمدتا مربوط به ادبیات اقلیت­های نژادی چین است.
 
----[1] - San Kuo Yin Yi.
 
[2] - Hong Luo Meng.
 
[3] - Shui Hui Chuan.
 
[4] - Liu Chai Chi Yi.
 
[5] - Jo Lin Wai Shih.
 
[6] - Li Bu.
 
[7] - Wang Wei.
 
[8] - Hong Lou Meng.
 
[9] - San Guo Yan Yi.
 
[10] - Xi Yu Ji.
 
[11] - Shui Hu Zhuan.
 
[12] - Cao Xiu Qin.
 
[13] - Gao E.
 
[14] - Shi Tou Ji.
 
[15] - Cheng Shi Yuan.
 
[16] - Jia, Wang, Shi, and Xiue.
 
[17] - Luo Guang Zhong.
 
[18] - Zhu Ge Liang.
 
[19] - Wu Cheng En.
 
[20] - Tang Seng.
 
[21] - Sun Wu Kong.
 
[22] - Zhu Ba Jie.
 
[23] - Sha Seng.
 
[24] - Shi Ai An.
 
[25] - Luo Guan Zhong.
 
[26] - Song Jiang.
 
[27] - Shui Bo Liang Shan.
 
[28] - Ya.
 
[29] - Guofeng.
 
[30] - Song.
 
[31] - Sima Qian.
 
[32] - Yongle Dadian.
 
[33] - Zhudi.
 
[34] - Gesar.
----[i] - Jia Bao You, Lin De You, and Xiue Bao Cai
 
[ii] - سریال­های تلویزیونی «لیانگ شان پو» و «سلسله های هم ستیز» که از این شاهکارهای ادبی اقتباس و از سوی تلویزیون دولتی چین تولید شده است، در سال­های گذشته از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران نیز پخش شده است.
 
[iii] - Records of The Historians.
 
[iv] - احتمال دارد که نام اصلی این حماسه و قهرمان آن « جهانگیر» باشد.

نسخهٔ ‏۱۵ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۱۵

بخش1- زبان و خط چینی

الف- زبان

مقدمه:

زبان در حیات فرهنگی یک ملت، همیشه نقشی بنیادین داشته و چنان پر اهمیت است که وقتی یک نظام خاص زبانی پدید می­آید، گویی ملتی نوین ظهور کرده است. لذا، زبان مشترک، یکی از معیارهای تعیین هویت یک ملت به­شمار می­آید. صورت­های بیانی در ضمیر آگاه مردم، معیارهایی می­شوند که فعالیت­های فکری را به صورت الگویی ثابت تبدیل و فعالیت­ها را به نتیجه­گیری خاصی سوق می­دهند. بنابراین می­توان گفت زبان، تجلی آوایی، نوشتاری، و رفتاری، مفهومی است­که در جریان فعالیت های فکری پدید آمده است. (ناکامورا ، 1378)

تاریخچه: در خصوص ماهیت زبان چینی بحث­های زیادی شده است. گروهی ترجیح می­دهند زبان چینی را زبانی واحد و زیر مجموعه­های آن را گویش تلقی کنند. ترجیح گروه دیگر آن است­که از واژه­ی«خانواده­ی زبان­های چینی» برای مجموعه­ی زبان­ها در چین استفاده شود و هر کدام از زیر مجموعه­ها مستقلا زبان تلقی شوند. به هرحال، طبق نظر برخي از زبان شناسان، ریشه­ي بسیاری از زبان­های شرقی، زبان سنتی چینی است که قدمتی بالغ بر ۵۰۰۰ سال دارد. البته اخیرا در شمال چین سنگ نوشته­هایی متعلق به  قرن چهاردهم پيش از میلاد، کشف شده است که روی آن­ها آثاري از كاراكترهاي کهن چینی مشاهده مي­شود. علاوه بر زبان چینی مدرن که امروزه در کشور پهناور چین به کار می­رود، خط نوشتاري زبان­های کره­ای و ژاپنی، زبان نواحی هنگ­کنگ و تایوان، و زبان چینی مورد استفاده در سنگاپور و مالزی، همگي از زبان چيني منشعب شده­اند. در عين حال، زبان مورد استفاده در ۴ کشور آخر، بیشترین قرابت را با زبان چینی سنتی (قدیمی) دارد. زبان چینی که به زبان مردم این کشور خَن­یو[1]و یا پوتونگ خوا نامیده می­شود، زبانی است آهنگین که در گذشته نگارش آن به­صورت عمودی و از بالا به پایین و از راست به چپ بوده، ولی بعدها تغییر جهت داده و به صورت افقی و از چپ به راست نوشته می­شود.

در تمام زبان­هاي مردم متمدن جهان، فراگرفتن خواندن و نوشتن، با يكديگر همراه است. اما، در زبان چيني اينگونه نيست. هستند افراد بسياري كه به زبان چيني مي­توانند صحبت كنند، ولي از نوشتن و خواندن آن عاجزند. در واقع، چيني گفتاري و نوشتاري در حكم دو زبان جداگانه هستند كه رسانه­ي يكي شنيداري و رسانه­ي ديگري ديداري است. مشهور است كه چيني گفتاري يكي از ساده ترين زبان­هاي جهان است، در حالي­كه چيني نوشتاري از دشوارترين آن­ها. در اصل تعداد نویسه­های آن بین 70 تا 80 هزار برآورد شده که در حال­حاضر اغلب آن­ها منسوخ شده و جز برای کاربردهای ادبی و مطالعه­ی متون کهن از آن­ها استفاده نمی­شود. در حال حاضر نگارش به خط چینی به دو صورت سنتی و یا کلاسیک، و ساده شده صورت می­گیرد. ساده شدن کاراکترهای زبان چینی پس از روی کار آمدن حزب کمونیست و به دستور مائو انجام شد. از سال 1958 نیز برای آوانویسی نویسه­های چینی، سیستمی به نام پین­ یین[2]ابداع شد تا تلفظ آن برای غیر چینی زبان­ها نیز آسان شود. خط نوشتاری و زبان گفتاری چینی انواع مختلفی دارد که عمده­ترین آن­ها 14 زبان است که در نواحی مختلف چین مورد استفاده قرار می­گیرد.

تکامل تدریجی زبان چینی نیز شبیه زبان­های لاتین است. اما زمینه­های سیاسی و اجتماعی که زبان چینی در آن رشد کرده با زبان لاتین کاملا متفاوت است. در اروپا تجزیه­ی سیاسی باعث پیدایش کشورهای مستقلی شد که هر کدام به بزرگی یکی از استان­های چین هستند. تشکیل کشور مستقل، باعث پیدایش تمایل سیاسی برای ایجاد فرهنگ و ادبیات جدا و مستقل شد تا هر کشوری را از دیگری متمایز سازد و زبان ویژه­ای برای هر کدام از دولت-ملت­ها ایجاد شود. اما در چین فرهنگ و ادبیات واحد به حیات خود ادامه داد، در حالی­که زبان گفتاری در شهرها و مناطق مختلف به لحاظ ویژگی­های جغرافیایی از یکدیگر متفاوت بودند. جنوب چین که کوهستانی است، تنوع زبانی آن از شمال چین که دشت است بیش تر است. هم چنین، در اروپا زبان هر کشور، بر اساس زبان پایتخت استاندارد می­شد و این مسأله دسته بندی زبان­ها را به تناسب کشورها آسان می­کرد و این شیوه باعث عمیق شدن تفاوت­های زبانی شد. مثلا یک کشاورز در یک سوی مرز می­بایست شیوه­ی سخن گفتن خود را با پاریس تنظیم کند، در حالی­که کشاورز دیگری در آن سوی خط مرزی، از الگوی مادریدی استفاده می­کرد. افزون براین، سبک نوشتن نیز از پایتخت الگو برداری می­شد و استفاده از زبان محلی یا آمیختن زبان پایتخت با زبان محلی خوشایند نبود. اما این شیوه­ی استاندارد سازی زبان گفتاری هم در چین اتفاق نیفتاد. لذا زبان گفتاری استانداردی که در سرتاسر چین مورد استفاده قرار گیرد، به وجود نیامد.

در زبان چيني، قاعده­هاي صرف و نحو چنان ساده است كه مي­توان گفت اصلا صرف و نحو ندارد. هر يك از واژه­هاي چيني برحسب جايگاهش در جمله و بر اساس تغيير لحن و تأكيد گوينده روي واژه­ها مي­تواند در حكم اسم يا فعل، صفت يا قيد باشد. در زبان معمول چيني، واژه­ها عموما تك هجايي هستند، و هرچند كه گويش­هاي آن در مناطق مختلف با هم تفاوت دارند، ولي همگي در اين اصل مشتركند. از ديگر ويژگي­هاي زبان چيني اين است كه آواهاي هر واژه به چهار گونه تلفظ مي­­شود(زبان ماندارین یا زبان شمال چین دارای 4 آهنگ و زبان کانتونی 8 آهنگ است) و هر تلفظي معناي متفاوتي دارد و از نوع قرار گرفتن كاراكترها در كنار هم هزاران واژه­ي تازه ساخته مي­شود. بنابراين، هر كلمه داراي معاني بسياري مي­تواند باشد كه تنها با تغيير در لحن و تأكيد روي هجا­ها و كاراكترها از هم باز شناخته مي­شوند. در زبان چيني اصل براين است كه هر واژه داراي معاني گوناگون و بدون حد و حصر باشد. براي نمونه، واژه­ي يك هجايي«فو» با تغییر نواخت به معناي شوهر، پدر، زن، مربي، كاخ، جامه، پوست، تير، ديگ، سعادت، توانگر، نيرو دادن، پايبند كردن، پاك كردن، موافقت، باز و فرو افتاده به كار مي­رود. در اين زبان گاهي با به كار بردن كلمات مترادف در كنار هم و يا تكرار يك كلمه، واژه ­ساخته مي­شود، مانند«كَن- چي يِن» به معناي( نگاه كردن- ديدن) و يا «مَن- مَن» به معناي(آهسته).

زبان چینی از لحاظ داشتن افعالی که ظرافت تغییر و به تبع آن دگرگونی معنایی داشته باشد فقیر است، ولی به لحاظ داشتن واژه­هایی که اَشکالی هستند، قوی است. این زبان تک سیلابی غیر صرفی است. واژه­ها بیشتر تصورات عینی را به شنونده منتقل می­کنند تا مفاهیم انتزاعی قابل درک از آن واژه را. توضیح و تفسیرها هم اغلب با کمک نمادهای مشهود انجام می­گیرد و چیزی که قابل مشاهده و حسی نباشد، مورد شک و تردید قرار می­گیرد. مطلوب آن­ها، درک بی­واسطه است. می­توان گفت زبان چینی زبانی هنری است، زیرا میل به خوش آهنگی دارد و جمله­هایش آکنده از معانی ظریف و زیباست که بر پایه­ی مفاهیم انتزاعی و کلی نیست، بلکه بر استفاده­ی آزاد از عبارات و اشارات تاریخی استوار است. لذا، ادبای چینی علاقه به کاربرد اصطلاحات غامضی دارند که سرشار از واژه­های پرآب و تاب و ایما و اشاره باشد. و به همین دلیل است­که چینی که در گذشته حتی 3درصد از جمعیتش نیز باسواد نبوده­اند، از ادبیات وسیع و پرباری و گسترده­ای برخوردار است.

محدوده­ي سرزميني زبان چيني: این زبان با حدود 4/1میلیارد نفر کاربر، پر گويش­ترین زبان دنیاست. علاوه بر سرزمين اصلي، در مناطقي هم­چون هنگ­كنگ، ماكائو، تايوان، سنگاپور، مالزي، و هركجاي دنيا كه اقليتي از نژاد چيني زندگي مي­كنند( طبق آمار در حال حاضر بيش از 50 ميليون چيني مهاجر در سرتاسر جهان و در قاره­هاي مختلف دنيا سكونت داشته و به همين زبان صحبت مي­كنند.) از این خط و زبان استفاده مي­نمايند. باتوجه به رشد سرسام آور اقتصادي اين كشور در سه دهه­ي گذشته، اينك كشور چین مانند گلوله­ي برفی غلتان، لحظه به لحظه در حال بزرگ شدن است و پيش بيني مي­شود كه به زودی به عنوان قدرت برتر اقتصادي، تمام دنیا را خواهد بلعید. به همین دلیل اقبال به یادگیری زبان چینی به شدت در حال افزایش است. در حال حاضر افراد خارجی بسیار زیادی در حال آموختن این زبان هستند و هر روز هم به تعداد آنان افزوده می شود. .(برآورد شده كه در حال حاضر بيش از 100ميليون نفر در سرتاسر جهان درحال فراگيري زبان چيني هستند.) و در دانشگاه­های بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکایی می­توان این زبان را به عنوان زبان خارجی دوم انتخاب کرد. (سابقی ، 1384)


[1] - Han Yu.

[2] - Pin Yin.

تنوع گویش در زبان چینی

زبان چینی، یکی ازخانواده­های زبانی است که در خود شاخه­ها ­و گویش­های زبانی متعددی دارد. این زبان­ها به نام«فانگ­ین[1]» (زبان­های منطقه­ای) شناخته می­شوند که همان لهجه­ها یا گویش­های متنوع زبان چینی هستند و تمام جمعیت 2/1 ملیاردی چین، حد اقل به یک یا دو گویش از این لهجه­ها صحبت می­کنند.

از ویژگی­های قابل توجه همه­ی گویش­های موجود در زبان چینی، حالت آهنگین­(نواخت [2]) داشتن آن­ها است. این بدان معنی است که هر هجا می­تواند بسته به زیر و بم به کار رفته در قرائت و تلفظ آن، معنای متفاوتی به خود بگیرد. مثلا گویش ماندارین[3] دارای 4 نواخت، کانتونی[4] 6 تا 9 نواخت( بسته به اینکه از چه کسی سوال شود) و تایوانی[5] دارای7 نواخت دارد.

گویش­های عمده­ی موجود در زبان چینی،(Chinese Encyclopedia: 242- 245) اغلب برای افرادی که به آن گویش صحبت نمی­کنند، غیر قابل فهم هستند. اما بیشتر مردمی که در چین یا تایوان زندگی کرده و گویش ماندارین گویش اصلی محلی آن­ها نیست، تا حدودی می­توانند به آن گویش صحبت کرده یا لااقل آن را بفهمند.

هر یک از گویش­های عمده­ی زبان چینی شاخه­های مختلفی را تشکیل می­دهند. برای نمونه، گویش ماندارین به لهجه­های شمالی، جنوبی و جنوب غربی تقسیم می­شود که باز کم و بیش برای دیگران قابل درک نیست.

گویش­های عمده­ی زبان چینی

1- گویش ماندارین (پوتونگ­خوآ[6]): این گویش بیشتر از سایر زبان­های دنیا صحبت می­شود : بیش از یک میلیارد.  ماندارین، زبان اصلی و رسمی دولت، رسانه­ها و آموزش و پرورش در چین و تایوان و یکی از 4 زبان رسمی در سنگاپور است. گویش ماندارین که ابتدا مخصوص مناطق شمال چین، به ویژه پکن بود، از دو قرن پیش به عنوان گویش کامل و مناسب مورد توجه مردم چین قرار گرفت و نخست در سال1918میلادی، از سوی وزارت آموزش وقت به عنوان گویش رسمی انتخاب شد ولی در سال1958میلادی بود که از سوی کنگره­ی ملی خلق چین، به عنوان گویش رسمی به تصویب رسید و مبتای قانونی پیدا کرد.

2- گویش وو[7]: این گویش در استان­های«جِه­جیانگ»، «جیانگ­سو»، «شانگهای» و هنگ­کنگ با تعداد 77میلیون گویش ور صحبت می­شود. لهجه­های عمده­ی این گویش، شامل«شانگهایی» و «سوجو» می­شود.

3- گویش کانتونی­(یوئه[8]): گویش کانتونی توسط 66میلیون نفر در استان­های«گوانگ­دونگ[9]» و «گوانگ شی[10]» و جزیره­ی«خَی­نَن[11]» چین و نیز در هنگ­کنگ، ماکائو، سنگاپور، مالزی و بسیاری از کشورهای دیگر منطقه صحبت می­شود.

4- گویش مین جنوبی(مین نان[12]): مین نان در جنوب استان«فوجیان[13]»، استان«گوانگ­دونگ»، جزیره­ی«خَی نَن» جنوبی، جنوب استان­های«جِه­جیانگ[14]» و «جیانگ­سی» و هم­چنین در تایوان، سنگاپور وکشورهای دیگر مورد استفاده قرار می­گیرد.

5- گویش خاکا[15]: این گویش در جنوب شرقی چین و قسمت­هایی از تایوان و هنگ­کنگ صحبت می­شود. افزون براین، گروه حائز اهمیتی از گویش­وران هاکا در کشورهایی هم­چون آمریکا، فرانسه، گینه، موریتانی و انگلستان حضور دارند.

6- گویش مین شمالی(مین بی[16]): این گویش ده میلیون و سیصد هزار گویش­ور دارد که عمدتا در سنگاپور و شمال استان«فوجیان» درچین حضور دارند. «مین» نام کلاسیک استان فوجیان و «بی» به معنای شمال است.

7- گویش مین شرقی(مین دونگ[17]): این گویش در بخش مرکزی استان فوجیان و در برونئی، اندونزی( جاوه و بالی)، مالزی، سنگاپور، تایلند صحبت شده و گویش­وران بومی آن حدود250 هزار نفر است.

8- گویش مین مرکزی( مین جوانگ[18]): بیشتر در بخش مرکزی استان فوجیان به این گویش صحبت می­شود.

9- گویش دونگ­آن[19]: این گویش توسط برخی از مسلمانان«خویی»، قرقیز، وقزاق صحبت می­شود و تقریبا50 هزار گویش­ور دارد. دونگ­آن تنها گویش چینی است که نه با نویسه­های چینی، بلکه با الفبای سیریلیک نوشته می­شود.

10- گویش شیانگ[20]: از این گویش در بخش­های زیادی از استان خونَن[21]، و بخش شمالی از استان گوانگشی استفاده می شود.

از دیگر گویش­های کم اهمیت­تر چینی می توان از«خوای جو[22]»، «پوسیان[23]»، «جین یو[24]» و «گان[25]» نام برد.


[1] - Fang Yen.

[2] - Tonal.

[3] - mandarin.

[4] - Cantonies.

[5] - Taiwanies.

[6] - Putan Gua.

[7] - Wu.

[8] - Yue.

[9] - Guangdong.

[10] - Guangxi.

[11] - Hainan.

[12] - Min Nan.

[13] - Fujian.

[14] - Zhejiang.

[15] - Hakka.

[16] - Min Bei.

[17] - Min Dong.

[18] - Min Zhuang.

[19] - Dongan.

[20] - Xiang.

[21] - Hunan.

[22] - Huai Zhu.

[23] - Pusian.

[24] - Jin yu.

[25] - Gan.

ادبیات باستان                   

ویژگی­های ادبیات چینی

ویژگی­های ادبیات چینی را می­توان در 3 چیز خلاصه کرد:

1-    محور نبودن شخصیت قهرمانی،

2-   کم جلوه بودن عشق در ادبیات،

3-    واقع نگری در ادبیات«رئالیستی».

در ادبیات چینی، بر خلاف ادبیات غربی، محور قرار گرفتن یک شخصیت قهرمان کم­تر دیده می­شود و اگر شخصی هم در ادبیات مورد ستایش قرار گرفته است، بیشتر به­خاطر فضیلت­ها و نجابتی بوده که در آن شخص تبلور یافته، نه دلیری و پهلوانی و جنگاوری او. هم­چنین، در ادبیات چینی، به ادبیات عاشقانه چندان اهمیت داده نمی­شود، اگرچه ادبیات عاشقانه نیز کم نیست. دانشمندان کنفوسیوسی حتی بر این­گونه ادبیات هم تفسیری اخلاقی نوشته­اند. کنفوسیوس از میان سه هزار قطعه شعر سیصد چکامه را برگزید و در این باره گفت:« اگر این سیصد قطعه را در هم بفشرم، باید بگویم که در آن­ها هیچ اندیشه­ی هرزه­ای نیست.». استعاره­های به کار رفته در ادبیات چینی همیشه با واقعیت­های تاریخی گذشته ارتباط داشته است. از همین رو، اندیشه و زندگی مردم چین همواره باید در رابطه با آثار کلاسیک آنان مورد مطالعه قرار گیرد، زیرا همیشه این آثار کلاسیک بوده که زندگی آن­ها را شکل می­داده است. تمام تلاش­های کنفوسیوس هم معطوف به احیای سنت­های گذشتگان بود. وی می­گوید:«من اهل ابتکار نیستم، بلکه صرفا گذشته را انتقال می­دهم، چون به فرهنگ گذشته­ی خود باور دارم و شیفته­ی آن هستم». و در نهایت این­که، ادبیات چینی ادبیات واقع نگر و رئالیستی است که بازتابی از زندگی واقعی و شرایط اجتماعی مردم این سرزمین است و از هرگونه خیال اندیشی و رؤیا بافی به دور است.

داستان­های ادبی چینی که از دیر باز مورد استقبال مردم واقع شده است، بر پنج دسته­اند: 1- حکایت­های تاریخ هم­چون«افسانه­های سه پادشاهی[1].» 2- داستان­هایی که بیانگر وضعیت اجتماعی است، مانند«رؤیای عمارت سرخ[2].» 3-قصه­های پر ماجرا مانند« گزارش کناره­ی آب[3].» 4-قصه های جن و پری، هم­چون«قصه­های غریب لیائوجای[4].» 5-مطایبات، مانند«ملت­های دانشوران[5].». بنابراین، می­توان گفت، در آثار ادبی چین، نویسنده در پی ستایش قهرمانان یا شرح داستان عشقی و یا ترسیم مسایل خارج از واقعیات زندگی اجتماعی نیست، بلکه در توصیف طبیعت و فضایل اخلاقی مردم و شخصیت­های حکیم و فرزانه است. داستان«رؤیای عمارت سرخ» که نمایی است گسترده از زندگی خانوادگی چینی، از اصل ازلی داستان آغاز می کند و سپس به نرمی به سوی ماجراهای زمینی روی می­آورد، اما همواره حضوری روحانی بر آن سایه افکنده است و سرانجام در پایان غمناکش قهرمان زن آن دل شکسته جان می­سپارد و داستان چنین پایان می­پذیرد:« این است حکایت غم/ و نیز حکایت خواب و خیال/ زندگی خوابی بیش نیست؛/ بر جنون انسان خنده مزن.»

از دیگر ویژگی­های ادبیات چینی، قدرت آن در بیان احساس ظریف و صمیمانه از طبیعت است. نویسندگان چینی هم­چون نگارگرانشان، در وصف نماها و چشم اندازهای طبیعت، بی مثالند و چشمی برای مشاهده و نقش و نگار طبیعت دارند که در ادبیات هیچ ملتی یافت نمی­شود. عشق به طبیعت در ادبیات چینی موج می­زند. به نظر می­رسد این گرایش به طبیعت در خلق آثار ادبی، متأثر از طبیعت­گرایی آیین تائویی است و هدف نهایی در ادبیات چینی، رسیدن به هماهنگی میان انسان و طبیعت است.

تحول در ادبیات باستانی چین

تا پیش از دوران حاکمیت سلسله­ی یوان، اندیشمندان و شاعران با گردآوری ادبیات عامیانه، آن­ها را به­صورت فاخرانه تدوین و تنظیم نموده و د راختیار پادشاهان قرار می دادند تا با بهره­گیری از این ادبیات مردمی، حاکمان را با آن­چه در میان جامعه می­گذشت آشنا سازند و برای رفع مشکلات آنان بکوشند. یعنی نه تنها ادبیاتی برای مردم خلق نمی شد، بلکه ادبیات خلق شده توسط مردمان عادی نیز به پادشاهان تعلق داشت، ولی از دوران سلسله­ی یوان به بعد، که اندیشمندان چینی، دربار مغولان بی­فرهنگ و تمدن را شایسته­ی ارایه­ی آثار ادبی خود نمی­دانستند، تلاش کردند ادبیاتی خلق کنند که قابل ارایه و فهم عموم مردم باشد تا آن­ها بتوانند در اوقات فراغت خود از این نوع ادبیات استفاده کنند. لذا، برخلاف گذشته که هدف از ادبیات جلب توجه و رضایت حاکمان و درباریان بود، از این پس تلاش شد ادبیاتی به­وجود آید که هدف آن کسب رضایت مردم و شامل مسایل و مشکلات روز مره­ی آنان باشد.

شعر در ادبیات چینی

شعر چینی، جوهر احساس و معنا و عشق پرشور به طبیعت است که با کاراکترهای پرمعنای خط چینی فشردگی و کوتاه گویی شگفتی دارد. از این رو، هیچ ترجمه­ای نمی­تواند حق شعر چینی را ادا کند. شعر چینی با غزل آغاز شد و با مرثیه­ی چو­یوان راه کمال پیمود و در دوره­ی تانگ به اوج رسید و در میان شاعران سلسله­ی تانگ(619-907 م.)، لی بو[6](701-762 م.) بزرگترین به شمار می­رود. در غزل «تنها نوشی در مهتاب» وی که از شاهکار شعر چینی به شمار می­رود، چنین آمده است:« خرمنی گل، قدحی شراب: دریغا که در زیر چفته بند، هم­نشینی ندارم./ ماه پرتوش را بر من و بر جام می­افکند/ و سایه ام آشکار می­کند، که درین بزم سه تن هستیم.». وانگ­وی[7](699-759 م.) در شعری می­گوید:« زاویه­ی من در نیزار/ در قلب نیزار است،/ تنها می­نشینم و عود می­نوازم و ترانه می­سرایم./ هیچ­کس نمایان نیست/ جز ماه پرتو افشان.»

شعر چینی هم همان آرامش و متانت و آهنگی را دارند که در نقاشی­های چینی آرام و هماهنگ به چشم می­خورد. لذا، شعر چینی به همان اندازه که خالی از هیجان و فنون بلاغت و طول و تفصیل است، سرشار از ظرافت و دلنشینی و صمیمیت ظرافت طبع و نازکی خیال است. شعرهای کلاسیک در هر مصرع پنج یا هفت کلمه­ی یک هجایی دارد که کمال صورت و وحدت حالت را نشان می­دهد.


ادبيات حماسي

همان­گونه که پیشتر گفته شد، ادبیات چینی، ادبیات اشخاص قهرمان نیست، و اگر قهرمانی هم مورد  ستایش واقع شده، به خاطر فضایل انسانی قهرمان بوده است نه به خاطر زور بازوی او. به همین دلیل، ادبیات حماسی که بیشتر روی توانایی­های شخص تأکید می کند هم در ادبیات چینی جایگاه کم­تری دارد. اما، به این معنا نیست که هیچ ادبیات حماسی در ادبیات چینی وجود نداشته باشد. آن­چه در پی می­آید، نمونه­ای از ادبیات حماسی چین است که عمدتا مربوط به ادبیات اقلیت­های نژادی چین است.


[1] - San Kuo Yin Yi.

[2] - Hong Luo Meng.

[3] - Shui Hui Chuan.

[4] - Liu Chai Chi Yi.

[5] - Jo Lin Wai Shih.

[6] - Li Bu.

[7] - Wang Wei.

[8] - Hong Lou Meng.

[9] - San Guo Yan Yi.

[10] - Xi Yu Ji.

[11] - Shui Hu Zhuan.

[12] - Cao Xiu Qin.

[13] - Gao E.

[14] - Shi Tou Ji.

[15] - Cheng Shi Yuan.

[16] - Jia, Wang, Shi, and Xiue.

[17] - Luo Guang Zhong.

[18] - Zhu Ge Liang.

[19] - Wu Cheng En.

[20] - Tang Seng.

[21] - Sun Wu Kong.

[22] - Zhu Ba Jie.

[23] - Sha Seng.

[24] - Shi Ai An.

[25] - Luo Guan Zhong.

[26] - Song Jiang.

[27] - Shui Bo Liang Shan.

[28] - Ya.

[29] - Guofeng.

[30] - Song.

[31] - Sima Qian.

[32] - Yongle Dadian.

[33] - Zhudi.

[34] - Gesar.


[i] - Jia Bao You, Lin De You, and Xiue Bao Cai

[ii] - سریال­های تلویزیونی «لیانگ شان پو» و «سلسله های هم ستیز» که از این شاهکارهای ادبی اقتباس و از سوی تلویزیون دولتی چین تولید شده است، در سال­های گذشته از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران نیز پخش شده است.

[iii] - Records of The Historians.

[iv] - احتمال دارد که نام اصلی این حماسه و قهرمان آن « جهانگیر» باشد.