نمایشنامه نویسی در مصر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
[[پرونده:محمد تیمور2.png|بندانگشتی|محمد تیمور]] | [[پرونده:محمد تیمور2.png|بندانگشتی|محمد تیمور]] | ||
[[پرونده:احمد شوقی.png|بندانگشتی|احمد شوقی]] | [[پرونده:احمد شوقی.png|بندانگشتی|احمد شوقی]] | ||
میتوان گفت نمایشنامه هایی که تا پایان قرن نوزدهم و سال های اولیه قرن بیستم نگاشته شد، عمدتاً ترجمه، برخی از آنها اقتباس و تعداد کمتری هم توسط نویسندگان مصری نوشته شد که البته نمیتوان بر آنها عنوان ادبیات نمایشی گذاشت. در این دوران بیشتر مترجمان مصری تلاش داشتند تا متون در حال ترجمه را بومی سازی کنند و گاه برای بومی سازی از زبان عامیانه مصری بهره می جستند. مشهورترین مترجم مصری در این خصوص، محمد عثمان جلال بود که برخی از آثار نویسندگان فرانسوی از جمله مولیر را به زبان عامیانه مصری ترجمه کرد و در آن، ویژگی های فرهنگی و اجتماعی مردم مصر را کاملاً مورد توجه قرار داد. او در سال 1907 چهار متن ترجمه شده خود از آثار مولیر را در یک کتاب با عنوان "الاربع روایات من نخب التیاترات" که نمایشنامه هایی کمیک بود، منتشر ساخت.<ref>نجم (1980). ص271.</ref> از جمله نویسندگان مصری که آثار نمایشی او بر روند | میتوان گفت نمایشنامه هایی که تا پایان قرن نوزدهم و سال های اولیه قرن بیستم نگاشته شد، عمدتاً ترجمه، برخی از آنها اقتباس و تعداد کمتری هم توسط نویسندگان مصری نوشته شد که البته نمیتوان بر آنها عنوان ادبیات نمایشی گذاشت. در این دوران بیشتر مترجمان مصری تلاش داشتند تا متون در حال ترجمه را بومی سازی کنند و گاه برای بومی سازی از زبان عامیانه مصری بهره می جستند. مشهورترین مترجم مصری در این خصوص، محمد عثمان جلال بود که برخی از آثار نویسندگان فرانسوی از جمله مولیر را به زبان عامیانه مصری ترجمه کرد و در آن، ویژگی های فرهنگی و اجتماعی مردم مصر را کاملاً مورد توجه قرار داد. او در سال 1907 چهار متن ترجمه شده خود از آثار مولیر را در یک کتاب با عنوان "الاربع روایات من نخب التیاترات" که نمایشنامه هایی کمیک بود، منتشر ساخت.<ref>نجم (1980). ص271.</ref> از جمله نویسندگان مصری که آثار نمایشی او بر روند نمایشنامه نویسی در مصر تاثیر گذارد، فرح انطون بود که مهمترین اثر او، مصر القدیمة و مصر الجدیدة در سال 1913، نوشته شد.<ref>الراعی (1999). ص75.</ref> نمایشنامه فرح انطون نمایشنامه ای اجتماعی بود که در آن به نقد اوضاع نابسامان جامعه و تاثیر سلبی فرهنگ و تمدن غربی بر جوامع عرب و شرقی پرداخت. نمایشنامه السلطان صلاح الدین نیز از دیگر آثار فرح انطون بود که در سال 1914 نوشته شد و نویسنده در آن، چالش سخت میان شرق مسلمان و غرب استعماری را مورد واکاوی قرار داده است.<ref>ضیف (1974). ص215.</ref> ابراهیم رمزی هم از جمله نمایشنامه نویسان تاثیر گذار در مراحل اولیه نمایشنامه نویسی در مصر است که در سال 1914، نمایشنامه الحاکم بأمرالله را نوشت. محمد تیمور نیز از پیشگامان نمایشنامه نویسی در این مرحله است. او نمایشنامه های العصفور فی قفص را در سال 1918 و الهاویة را در سال 1921 نوشت. آثار او تحت تاثیر آثار نمایشی فرانسوی و البته با توجه به واقعیت های [[جامعه مصر]] نوشته شد و ویژگی آن، بکارگیری زبان عامیانه بود.<ref>الراعی (1999). ص77-76.</ref> احمد شوقی، امیرالشعراء عرب را بایستی پیشگام نمایشنامه های شعری در جهان عرب به شمار آورد. نمایشنامه های احمد شوقی بر رونق بیشتر این نوع ادبی تأثیر بسیار داشت. او در شعر، سنت گرا بود و در نمایشنامه های خود نیز از نمایشنامه های کلاسیک فرانسه الهام گرفت. شوقی در نمایشنامه های خود، هرچند بیشتر به موضوعات تاریخی میپرداخت، تنها به روایت آن موضوعات بسنده نمیکرد و آنها را در بستر زمان و متناسب با شرایط و اقتضای آن زمان جامعه مصر بازخوانی میکرد.<ref>حمو (1999). ص174-173.</ref> از جمله نمایشنامه های احمد شوقی ، کلیو باتره (1929)، مجنون لیلی (1931) و قمبیز (1931) را میتوان نام برد. | ||
توفیق الحکیم ازجایگاهی برجسته درحوزه ادبیات نمایشی مصر درقرن بیستم برخوردار است و نمایشنامه های او نقطه عطفی در روند شکل گیری ادبیات نمایشی در جهان عرب بود. توفیق الحکیم هر چند در اروپا با ادبیات نمایشی آشنا شد و مطالعات گسترده ای در این حوزه انجام داده بود، در آثار خود توجه عمیقی به فرهنگ و واقعیت های جامعه مصر و مخاطبان عرب این آثار داشت. اواولین نویسنده عرب بود که نمایشنامه نویسی را به عنوان نوع ادبی به حوزه ادبیات عرب وارد ساخت. تا پیش از آن، نمایشنامه نویسان عرب توجه چندانی به ضرورت استناد هنر نمایشی به ادبیات نداشتند. توفیق الحکیم در فرانسه ضمن مطالعه و پژوهش در زمینه هنرهای نمایشی متوجه این مسئله شد که اروپا امتزاج ادبیات و هنر نمایشی را از میراث فرهنگی یونان به ارث برده است و لذا به به عنوان یک رشته از ادبیات ملی تدریس میشود. او طی این مطالعات متوجه این مسأله شد که برای قرار گرفتن نمایشنامه نویسی در متن ادبیات عرب بایستی موضوع تراژدی در یونان باستان را بطور خاص مورد مطالعه قرار داد. لذا سال هایی از عمر خود را به عنوان یک پژوهشگر شرقی صرف این مطالعه کرد. او در مطالعات خود به این باور رسید که درک دینی که از ویژگی های تراژدی یونان باستان است، به روح شرقی نزدیک تر است تا به غرب. اولین تجربه بر اساس این برداشت، نگارش نمایشنامه اهل الکهف (1933) بود که با الهام از سورة الکهف قرآن کریم نوشته شد. هدف او از نگارش این نمایشنامه، تنها ارائه برداشتی از قرآن در قالب نمایشنامه نبود. او از منظر تراژدی یونانی به داستان های قرآن نگریست و نتیجه آن ره یافتی به دو نوع ادبیات و دو نوع اندیشه ( عربی اسلامی و یونانی) بود. او آنگاه با تلفیق آن دو نوع نگاه و اندیشه، هنر نمایشی را با ادبیات عرب پیوند داد و دستاورد تازه ای به عنوان ادبیات نمایشی عرب ارائه کرد.<ref>حمو (1999). ص121-122.</ref> او در این اثر خود، مفهوم تراژدی یونان باستان را که جدال انسان با نیروهای فرا انسانی است، به فرهنگ عربی و اسلامی وارد کرد. چنین شد که نمایشنامه اهل الکهف به حکیم امکان داد تا به عنوان پیشگام خلق ادبیات نمایشی در جهان عرب جلوه کند. مهم آنکه این نمایشنامه از آغاز نه با هدف اجرا که به عنوان یک نوع ادبی نوشته شده بود و در واقع انگیزه اولیه حکیم صرفاً تألیف یک متن ادبی بود.<ref>حمو (1999). ص131.</ref> | توفیق الحکیم ازجایگاهی برجسته درحوزه ادبیات نمایشی مصر درقرن بیستم برخوردار است و نمایشنامه های او نقطه عطفی در روند شکل گیری ادبیات نمایشی در جهان عرب بود. توفیق الحکیم هر چند در اروپا با ادبیات نمایشی آشنا شد و مطالعات گسترده ای در این حوزه انجام داده بود، در آثار خود توجه عمیقی به فرهنگ و واقعیت های جامعه مصر و مخاطبان عرب این آثار داشت. اواولین نویسنده عرب بود که نمایشنامه نویسی را به عنوان نوع ادبی به حوزه ادبیات عرب وارد ساخت. تا پیش از آن، نمایشنامه نویسان عرب توجه چندانی به ضرورت استناد هنر نمایشی به ادبیات نداشتند. توفیق الحکیم در فرانسه ضمن مطالعه و پژوهش در زمینه هنرهای نمایشی متوجه این مسئله شد که اروپا امتزاج ادبیات و هنر نمایشی را از میراث فرهنگی یونان به ارث برده است و لذا به به عنوان یک رشته از ادبیات ملی تدریس میشود. او طی این مطالعات متوجه این مسأله شد که برای قرار گرفتن نمایشنامه نویسی در متن ادبیات عرب بایستی موضوع تراژدی در یونان باستان را بطور خاص مورد مطالعه قرار داد. لذا سال هایی از عمر خود را به عنوان یک پژوهشگر شرقی صرف این مطالعه کرد. او در مطالعات خود به این باور رسید که درک دینی که از ویژگی های تراژدی یونان باستان است، به روح شرقی نزدیک تر است تا به غرب. اولین تجربه بر اساس این برداشت، نگارش نمایشنامه اهل الکهف (1933) بود که با الهام از سورة الکهف قرآن کریم نوشته شد. هدف او از نگارش این نمایشنامه، تنها ارائه برداشتی از قرآن در قالب نمایشنامه نبود. او از منظر تراژدی یونانی به داستان های قرآن نگریست و نتیجه آن ره یافتی به دو نوع ادبیات و دو نوع اندیشه ( عربی اسلامی و یونانی) بود. او آنگاه با تلفیق آن دو نوع نگاه و اندیشه، هنر نمایشی را با ادبیات عرب پیوند داد و دستاورد تازه ای به عنوان ادبیات نمایشی عرب ارائه کرد.<ref>حمو (1999). ص121-122.</ref> او در این اثر خود، مفهوم تراژدی یونان باستان را که جدال انسان با نیروهای فرا انسانی است، به فرهنگ عربی و اسلامی وارد کرد. چنین شد که نمایشنامه اهل الکهف به حکیم امکان داد تا به عنوان پیشگام خلق ادبیات نمایشی در جهان عرب جلوه کند. مهم آنکه این نمایشنامه از آغاز نه با هدف اجرا که به عنوان یک نوع ادبی نوشته شده بود و در واقع انگیزه اولیه حکیم صرفاً تألیف یک متن ادبی بود.<ref>حمو (1999). ص131.</ref> | ||
آثار بعدی حکیم عموماً با استقبال محافل ادبی جهان عرب روبرو شد و روح تازه ای به کالبد ادبیات و هنر نمایشی وارد ساخت.. نمایشنامه های حکیم را در سه حوزه تاریخی، سیاسی اجتماعی و اساطیری میتوان جای داد. از جمله نمایشنامه های تاریخی او، محمد<sup>(ص)</sup> (1936)، و از جمله نمایشنامه های سیاسی اجتماعی او، مسرح المجتمع (1950) و اغنیة الموت (1973) است. نمایشنامه های شهرزاد (1934) و سلیمان الحکیم (1943) نیز در زمره نمایشنامه های اساطیری او قرار دارد. سلیمان الحکیم او با الهام از داستان قرآنی سلیمان و هدد نوشته شده است. توفیق الحکیم، آراء و نظریات خود را در حوزه ادبیات نمایشی، در کتابی تحت عنوان قالبنا المسرحی در سال 1987 منتشر ساخت. او در این کتاب تأکید کرده است که هنر نمایشی عرب بایستی از چنان قدرتی برخوردار باشد که انواع قالب های ادبی را در حوزه اندیشه و اجرا جذب کند و در عین حال از سرچشمه های میراث ملی بهره مند باشد.<ref>موسوعة مصر الحدیثة (1996). | آثار بعدی حکیم عموماً با استقبال محافل ادبی جهان عرب روبرو شد و روح تازه ای به کالبد ادبیات و هنر نمایشی وارد ساخت.. نمایشنامه های حکیم را در سه حوزه تاریخی، سیاسی اجتماعی و اساطیری میتوان جای داد. از جمله نمایشنامه های تاریخی او، محمد<sup>(ص)</sup> (1936)، و از جمله نمایشنامه های سیاسی اجتماعی او، مسرح المجتمع (1950) و اغنیة الموت (1973) است. نمایشنامه های شهرزاد (1934) و سلیمان الحکیم (1943) نیز در زمره نمایشنامه های اساطیری او قرار دارد. سلیمان الحکیم او با الهام از داستان قرآنی سلیمان و هدد نوشته شده است. توفیق الحکیم، آراء و نظریات خود را در حوزه ادبیات نمایشی، در کتابی تحت عنوان قالبنا المسرحی در سال 1987 منتشر ساخت. او در این کتاب تأکید کرده است که هنر نمایشی عرب بایستی از چنان قدرتی برخوردار باشد که انواع قالب های ادبی را در حوزه اندیشه و اجرا جذب کند و در عین حال از سرچشمه های میراث ملی بهره مند باشد.<ref>موسوعة مصر الحدیثة (1996). ج هشتم، ص106.</ref> | ||
[[پرونده:صلاح عبد الصبور.png|بندانگشتی|صلاح عبد الصبور]] | [[پرونده:صلاح عبد الصبور.png|بندانگشتی|صلاح عبد الصبور]] | ||
پس از انقلاب سال 1952 نمایشنامه نویسی رونق بیشتری یافت و آثار گوناگون اجتماعی انتقادی، تاریخی فرهنگی و سیاسی توسط نویسندگان مصری نوشته شد.<ref>الراعی (1999). ص103.</ref> از چهره های مطرح این سال ها در حوزه نمایشنامه نویسی، محمود تیمور بود که پیشتر نیز آثاری را پدید آورده بود. محمود تیمور در نمایشنامه های خود بیشتر به روان شناسی انسان، چالش میان عقل و غرایز و عقده های درونی انسان میپردازد.<ref>ضیف (1974). ص304.</ref> از جمله آثار او در دو دهه پنجاه و شصت قرن گذشته، اشطر من ابلیس (1956)، خمسة و خمسة (1956) و صقر قریش (1963) است. نمایشنامه صقر قریش به تاریخ زندگی و شخصیت عبدالرحمن الداخل، اولین خلیفه از خلفای اموی اندلس پرداخته است. یوسف ادریس دیگر چهره مطرح نمایشنامه نویسی مصر در این سال ها و از پیشگامان جریان مصری سازی نمایشنامه نویسی بود. او تلاش های را برای تدوین مبانی نظری تئاتر عرب صورت داد. یوسف ادریس معتقد بود که تئاتر عرب از همان آغاز، مسیر اشتباه را طی کرده است؛ زیرا با ترجمه نمایشنامه های فرانسوی آغاز شد و در ادامه نتوانست از سلطه تمدن و فرهنگ غرب رهایی یابد. از نظر او تئاتر عرب فرزند نامشروع تئاتر فرانسوی است.<ref name=":22">حمو (1999). ص133-132.</ref> مهمترین آثار نمایشی یوسف ادریس عبارت است از: جمهوریة فرحات(1956)، ملک القطن (1956)، اللحظة الحرجة (1958) و المهزلة الارضیة (1963). صلاح عبد الصبور شاعر نام آور نیمه دوم قرن گذشته مصر نیز در حوزه نمایشنامه نویسی آثاری پدید آورد. او که سرچشمه نمایشنامه را در تئاتر یونان باستان جستجو میکرد، در رونق نمایشنامه شعری تاثیرگذار بود و سعی در نوگرایی در ساختار هنری آن داشت. عبد الصبور باور داشت که نمایشنامه یکی از اجزاء ساختمان بلند فرهنگ و ادب عرب و عنصری مهم در ساختار فرهنگی جامعه است.<ref name=":22" /> او همچنین شعر را ابزاری طبیعی برای نگارش نمایشنامه میدانست.<ref>حمو (1999). ص178-176.</ref> مهمترین اثر او در این حوزه، سوگنامه حلاج(1965) است که یکی از موفق ترین درام های شعری معاصر عرب است. او در این نمایشنامه ماجرای بر دار رفتن حسین بن منصور حلاج را در قالب نمایشنامه ای منظوم عرضه کرده است و با ابتکاری شاعرانه و خلق فضایی دراماتیک، ماجرای حلاج را به جریان های سیاسی و اجتماعی جامعه خود پیوند داده است.<ref>شفیعی کدکنی (1359). ص193.</ref> از دیگر نمایشنامه های منظوم صلاح عبد الصبور، مسافر لیل(1969) و لیلی و مجنون (1970) است.<ref>صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامع فرهنگ و ملل مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص309-315.</ref> | پس از انقلاب سال 1952 نمایشنامه نویسی رونق بیشتری یافت و آثار گوناگون اجتماعی انتقادی، تاریخی فرهنگی و سیاسی توسط نویسندگان مصری نوشته شد.<ref>الراعی (1999). ص103.</ref> از چهره های مطرح این سال ها در حوزه نمایشنامه نویسی، محمود تیمور بود که پیشتر نیز آثاری را پدید آورده بود. محمود تیمور در نمایشنامه های خود بیشتر به روان شناسی انسان، چالش میان عقل و غرایز و عقده های درونی انسان میپردازد.<ref>ضیف (1974). ص304.</ref> از جمله آثار او در دو دهه پنجاه و شصت قرن گذشته، اشطر من ابلیس (1956)، خمسة و خمسة (1956) و صقر قریش (1963) است. نمایشنامه صقر قریش به تاریخ زندگی و شخصیت عبدالرحمن الداخل، اولین خلیفه از خلفای اموی اندلس پرداخته است. یوسف ادریس دیگر چهره مطرح نمایشنامه نویسی مصر در این سال ها و از پیشگامان جریان مصری سازی نمایشنامه نویسی بود. او تلاش های را برای تدوین مبانی نظری تئاتر عرب صورت داد. یوسف ادریس معتقد بود که تئاتر عرب از همان آغاز، مسیر اشتباه را طی کرده است؛ زیرا با ترجمه نمایشنامه های فرانسوی آغاز شد و در ادامه نتوانست از سلطه تمدن و فرهنگ غرب رهایی یابد. از نظر او تئاتر عرب فرزند نامشروع تئاتر فرانسوی است.<ref name=":22">حمو (1999). ص133-132.</ref> مهمترین آثار نمایشی یوسف ادریس عبارت است از: جمهوریة فرحات(1956)، ملک القطن (1956)، اللحظة الحرجة (1958) و المهزلة الارضیة (1963). صلاح عبد الصبور شاعر نام آور نیمه دوم قرن گذشته مصر نیز در حوزه نمایشنامه نویسی آثاری پدید آورد. او که سرچشمه نمایشنامه را در تئاتر یونان باستان جستجو میکرد، در رونق نمایشنامه شعری تاثیرگذار بود و سعی در نوگرایی در ساختار هنری آن داشت. عبد الصبور باور داشت که نمایشنامه یکی از اجزاء ساختمان بلند فرهنگ و ادب عرب و عنصری مهم در ساختار فرهنگی جامعه است.<ref name=":22" /> او همچنین شعر را ابزاری طبیعی برای نگارش نمایشنامه میدانست.<ref>حمو (1999). ص178-176.</ref> مهمترین اثر او در این حوزه، سوگنامه حلاج(1965) است که یکی از موفق ترین درام های شعری معاصر عرب است. او در این نمایشنامه ماجرای بر دار رفتن حسین بن منصور حلاج را در قالب نمایشنامه ای منظوم عرضه کرده است و با ابتکاری شاعرانه و خلق فضایی دراماتیک، ماجرای حلاج را به جریان های سیاسی و اجتماعی جامعه خود پیوند داده است.<ref>شفیعی کدکنی (1359). ص193.</ref> از دیگر نمایشنامه های منظوم صلاح عبد الصبور، مسافر لیل(1969) و لیلی و مجنون (1970) است.<ref>صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامع فرهنگ و ملل مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص309-315.</ref> |
نسخهٔ ۶ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۲۸
نمایشنامه نویسی معاصر در جهان عرب در راستای جنبش ادبی ظهور کرد و ترجمه آثار غربی در حوزه ادبیات نمایشی در نیمه دوم قرن نوزدهم از عوامل مؤثر آن بود. این ترجمه ها در مرحله اول از متون فرانسوی و سپس از متون انگلیسی انجام شد و برخی ترجمه ها نیز از نمایشنامه های ایتالیایی و ترکی صورت گرفت. در این دوران رویکرد خاصی مورد توجه نبودو عمدتاً شهرت نویسده، شهرت نمایشنامه و یا سازگاری آن با فرهنگ و سلایق مردم عرب، عامل انتخاب متون برای ترجمه بود.
میتوان گفت نمایشنامه هایی که تا پایان قرن نوزدهم و سال های اولیه قرن بیستم نگاشته شد، عمدتاً ترجمه، برخی از آنها اقتباس و تعداد کمتری هم توسط نویسندگان مصری نوشته شد که البته نمیتوان بر آنها عنوان ادبیات نمایشی گذاشت. در این دوران بیشتر مترجمان مصری تلاش داشتند تا متون در حال ترجمه را بومی سازی کنند و گاه برای بومی سازی از زبان عامیانه مصری بهره می جستند. مشهورترین مترجم مصری در این خصوص، محمد عثمان جلال بود که برخی از آثار نویسندگان فرانسوی از جمله مولیر را به زبان عامیانه مصری ترجمه کرد و در آن، ویژگی های فرهنگی و اجتماعی مردم مصر را کاملاً مورد توجه قرار داد. او در سال 1907 چهار متن ترجمه شده خود از آثار مولیر را در یک کتاب با عنوان "الاربع روایات من نخب التیاترات" که نمایشنامه هایی کمیک بود، منتشر ساخت.[۱] از جمله نویسندگان مصری که آثار نمایشی او بر روند نمایشنامه نویسی در مصر تاثیر گذارد، فرح انطون بود که مهمترین اثر او، مصر القدیمة و مصر الجدیدة در سال 1913، نوشته شد.[۲] نمایشنامه فرح انطون نمایشنامه ای اجتماعی بود که در آن به نقد اوضاع نابسامان جامعه و تاثیر سلبی فرهنگ و تمدن غربی بر جوامع عرب و شرقی پرداخت. نمایشنامه السلطان صلاح الدین نیز از دیگر آثار فرح انطون بود که در سال 1914 نوشته شد و نویسنده در آن، چالش سخت میان شرق مسلمان و غرب استعماری را مورد واکاوی قرار داده است.[۳] ابراهیم رمزی هم از جمله نمایشنامه نویسان تاثیر گذار در مراحل اولیه نمایشنامه نویسی در مصر است که در سال 1914، نمایشنامه الحاکم بأمرالله را نوشت. محمد تیمور نیز از پیشگامان نمایشنامه نویسی در این مرحله است. او نمایشنامه های العصفور فی قفص را در سال 1918 و الهاویة را در سال 1921 نوشت. آثار او تحت تاثیر آثار نمایشی فرانسوی و البته با توجه به واقعیت های جامعه مصر نوشته شد و ویژگی آن، بکارگیری زبان عامیانه بود.[۴] احمد شوقی، امیرالشعراء عرب را بایستی پیشگام نمایشنامه های شعری در جهان عرب به شمار آورد. نمایشنامه های احمد شوقی بر رونق بیشتر این نوع ادبی تأثیر بسیار داشت. او در شعر، سنت گرا بود و در نمایشنامه های خود نیز از نمایشنامه های کلاسیک فرانسه الهام گرفت. شوقی در نمایشنامه های خود، هرچند بیشتر به موضوعات تاریخی میپرداخت، تنها به روایت آن موضوعات بسنده نمیکرد و آنها را در بستر زمان و متناسب با شرایط و اقتضای آن زمان جامعه مصر بازخوانی میکرد.[۵] از جمله نمایشنامه های احمد شوقی ، کلیو باتره (1929)، مجنون لیلی (1931) و قمبیز (1931) را میتوان نام برد.
توفیق الحکیم ازجایگاهی برجسته درحوزه ادبیات نمایشی مصر درقرن بیستم برخوردار است و نمایشنامه های او نقطه عطفی در روند شکل گیری ادبیات نمایشی در جهان عرب بود. توفیق الحکیم هر چند در اروپا با ادبیات نمایشی آشنا شد و مطالعات گسترده ای در این حوزه انجام داده بود، در آثار خود توجه عمیقی به فرهنگ و واقعیت های جامعه مصر و مخاطبان عرب این آثار داشت. اواولین نویسنده عرب بود که نمایشنامه نویسی را به عنوان نوع ادبی به حوزه ادبیات عرب وارد ساخت. تا پیش از آن، نمایشنامه نویسان عرب توجه چندانی به ضرورت استناد هنر نمایشی به ادبیات نداشتند. توفیق الحکیم در فرانسه ضمن مطالعه و پژوهش در زمینه هنرهای نمایشی متوجه این مسئله شد که اروپا امتزاج ادبیات و هنر نمایشی را از میراث فرهنگی یونان به ارث برده است و لذا به به عنوان یک رشته از ادبیات ملی تدریس میشود. او طی این مطالعات متوجه این مسأله شد که برای قرار گرفتن نمایشنامه نویسی در متن ادبیات عرب بایستی موضوع تراژدی در یونان باستان را بطور خاص مورد مطالعه قرار داد. لذا سال هایی از عمر خود را به عنوان یک پژوهشگر شرقی صرف این مطالعه کرد. او در مطالعات خود به این باور رسید که درک دینی که از ویژگی های تراژدی یونان باستان است، به روح شرقی نزدیک تر است تا به غرب. اولین تجربه بر اساس این برداشت، نگارش نمایشنامه اهل الکهف (1933) بود که با الهام از سورة الکهف قرآن کریم نوشته شد. هدف او از نگارش این نمایشنامه، تنها ارائه برداشتی از قرآن در قالب نمایشنامه نبود. او از منظر تراژدی یونانی به داستان های قرآن نگریست و نتیجه آن ره یافتی به دو نوع ادبیات و دو نوع اندیشه ( عربی اسلامی و یونانی) بود. او آنگاه با تلفیق آن دو نوع نگاه و اندیشه، هنر نمایشی را با ادبیات عرب پیوند داد و دستاورد تازه ای به عنوان ادبیات نمایشی عرب ارائه کرد.[۶] او در این اثر خود، مفهوم تراژدی یونان باستان را که جدال انسان با نیروهای فرا انسانی است، به فرهنگ عربی و اسلامی وارد کرد. چنین شد که نمایشنامه اهل الکهف به حکیم امکان داد تا به عنوان پیشگام خلق ادبیات نمایشی در جهان عرب جلوه کند. مهم آنکه این نمایشنامه از آغاز نه با هدف اجرا که به عنوان یک نوع ادبی نوشته شده بود و در واقع انگیزه اولیه حکیم صرفاً تألیف یک متن ادبی بود.[۷]
آثار بعدی حکیم عموماً با استقبال محافل ادبی جهان عرب روبرو شد و روح تازه ای به کالبد ادبیات و هنر نمایشی وارد ساخت.. نمایشنامه های حکیم را در سه حوزه تاریخی، سیاسی اجتماعی و اساطیری میتوان جای داد. از جمله نمایشنامه های تاریخی او، محمد(ص) (1936)، و از جمله نمایشنامه های سیاسی اجتماعی او، مسرح المجتمع (1950) و اغنیة الموت (1973) است. نمایشنامه های شهرزاد (1934) و سلیمان الحکیم (1943) نیز در زمره نمایشنامه های اساطیری او قرار دارد. سلیمان الحکیم او با الهام از داستان قرآنی سلیمان و هدد نوشته شده است. توفیق الحکیم، آراء و نظریات خود را در حوزه ادبیات نمایشی، در کتابی تحت عنوان قالبنا المسرحی در سال 1987 منتشر ساخت. او در این کتاب تأکید کرده است که هنر نمایشی عرب بایستی از چنان قدرتی برخوردار باشد که انواع قالب های ادبی را در حوزه اندیشه و اجرا جذب کند و در عین حال از سرچشمه های میراث ملی بهره مند باشد.[۸]
پس از انقلاب سال 1952 نمایشنامه نویسی رونق بیشتری یافت و آثار گوناگون اجتماعی انتقادی، تاریخی فرهنگی و سیاسی توسط نویسندگان مصری نوشته شد.[۹] از چهره های مطرح این سال ها در حوزه نمایشنامه نویسی، محمود تیمور بود که پیشتر نیز آثاری را پدید آورده بود. محمود تیمور در نمایشنامه های خود بیشتر به روان شناسی انسان، چالش میان عقل و غرایز و عقده های درونی انسان میپردازد.[۱۰] از جمله آثار او در دو دهه پنجاه و شصت قرن گذشته، اشطر من ابلیس (1956)، خمسة و خمسة (1956) و صقر قریش (1963) است. نمایشنامه صقر قریش به تاریخ زندگی و شخصیت عبدالرحمن الداخل، اولین خلیفه از خلفای اموی اندلس پرداخته است. یوسف ادریس دیگر چهره مطرح نمایشنامه نویسی مصر در این سال ها و از پیشگامان جریان مصری سازی نمایشنامه نویسی بود. او تلاش های را برای تدوین مبانی نظری تئاتر عرب صورت داد. یوسف ادریس معتقد بود که تئاتر عرب از همان آغاز، مسیر اشتباه را طی کرده است؛ زیرا با ترجمه نمایشنامه های فرانسوی آغاز شد و در ادامه نتوانست از سلطه تمدن و فرهنگ غرب رهایی یابد. از نظر او تئاتر عرب فرزند نامشروع تئاتر فرانسوی است.[۱۱] مهمترین آثار نمایشی یوسف ادریس عبارت است از: جمهوریة فرحات(1956)، ملک القطن (1956)، اللحظة الحرجة (1958) و المهزلة الارضیة (1963). صلاح عبد الصبور شاعر نام آور نیمه دوم قرن گذشته مصر نیز در حوزه نمایشنامه نویسی آثاری پدید آورد. او که سرچشمه نمایشنامه را در تئاتر یونان باستان جستجو میکرد، در رونق نمایشنامه شعری تاثیرگذار بود و سعی در نوگرایی در ساختار هنری آن داشت. عبد الصبور باور داشت که نمایشنامه یکی از اجزاء ساختمان بلند فرهنگ و ادب عرب و عنصری مهم در ساختار فرهنگی جامعه است.[۱۱] او همچنین شعر را ابزاری طبیعی برای نگارش نمایشنامه میدانست.[۱۲] مهمترین اثر او در این حوزه، سوگنامه حلاج(1965) است که یکی از موفق ترین درام های شعری معاصر عرب است. او در این نمایشنامه ماجرای بر دار رفتن حسین بن منصور حلاج را در قالب نمایشنامه ای منظوم عرضه کرده است و با ابتکاری شاعرانه و خلق فضایی دراماتیک، ماجرای حلاج را به جریان های سیاسی و اجتماعی جامعه خود پیوند داده است.[۱۳] از دیگر نمایشنامه های منظوم صلاح عبد الصبور، مسافر لیل(1969) و لیلی و مجنون (1970) است.[۱۴]
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ نجم (1980). ص271.
- ↑ الراعی (1999). ص75.
- ↑ ضیف (1974). ص215.
- ↑ الراعی (1999). ص77-76.
- ↑ حمو (1999). ص174-173.
- ↑ حمو (1999). ص121-122.
- ↑ حمو (1999). ص131.
- ↑ موسوعة مصر الحدیثة (1996). ج هشتم، ص106.
- ↑ الراعی (1999). ص103.
- ↑ ضیف (1974). ص304.
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ حمو (1999). ص133-132.
- ↑ حمو (1999). ص178-176.
- ↑ شفیعی کدکنی (1359). ص193.
- ↑ صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامع فرهنگ و ملل مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص309-315.