ايران شناسی و ايران شناسان اردن: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''ايران شناسي و ايران شناسان''' اگر چه آشنايي اردنيان با زبان و ادبيات فارسي در دوره معاصر به اوايل قرن بيستم ميلادي برمي گردد، اما به طور يقين آنها پيش از اين قرن نيز با زبان و ادبيات فارسي آشنايي داشتند؛ زيرا اردن هاشمي پيش از ميلاد مسيح جزو س...» ایجاد کرد)
 
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
برچسب: برگردانده‌شده
خط ۱: خط ۱:
'''ايران شناسي و ايران شناسان'''
'''ايران شناسي و ايران شناسان'''


اگر چه آشنايي اردنيان با زبان و ادبيات فارسي در دوره معاصر به اوايل قرن بيستم ميلادي برمي گردد، اما به طور يقين آنها پيش از اين قرن نيز با زبان و ادبيات فارسي آشنايي داشتند؛ زيرا اردن هاشمي پيش از ميلاد مسيح جزو سرزمين هاي فارسي تحت نفوذ امپراتوري پارسي بود، اما هيچ سندي دال بر اين مدعي كه اردنيان با زبان فارسي آشنايي داشتند غير از واژه هاي فارسي كه در لهجه عاميانه اهل اردن مانده است، مانند: سرداب، زنار، بابوج، رسن، خم، سطل، طشت، لگن، كرسي، شال، طرپوش، صندلي، و غيره ... وجود ندارد و همين الفاظ و واژه هاي فارسي بازمانده در لهجه عاميانه اهل اردن از روزگاران گذشته نشان دهنده آشنايي اردنيان با زبان فارسي مي باشد. تلاش هاي شاعر بزرگ اردن، عرار در خدمت به زبان و ادبيات فارسي را شايد بتوان مهم ترين عامل معرفي زبان فارسي به اردنيان در سده گذشته دانست.
اگر چه آشنايي اردنيان با زبان و ادبيات فارسي در دوره معاصر به اوايل قرن بيستم ميلادي برمي گردد، اما به طور يقين آنها پيش از اين قرن نيز با زبان و ادبيات فارسي آشنايي داشتند؛ زيرا [[اردن]] هاشمي پيش از ميلاد مسيح جزو سرزمين هاي فارسي تحت نفوذ امپراتوري پارسي بود، اما هيچ سندي دال بر اين مدعي كه اردنيان با زبان فارسي آشنايي داشتند غير از واژه هاي فارسي كه در لهجه عاميانه اهل اردن مانده است، مانند: سرداب، زنار، بابوج، رسن، خم، سطل، طشت، لگن، كرسي، شال، طرپوش، صندلي، و غيره ... وجود ندارد و همين الفاظ و واژه هاي فارسي بازمانده در لهجه عاميانه اهل اردن از روزگاران گذشته نشان دهنده آشنايي اردنيان با زبان فارسي مي باشد. تلاش هاي شاعر بزرگ اردن، عرار در خدمت به زبان و ادبيات فارسي را شايد بتوان مهم ترين عامل معرفي زبان فارسي به اردنيان در سده گذشته دانست.


مصطفي وهبي التل از بزرگترين شعراي اردن و پدر شعر اردن ملقب به عرار است كه در شهر اربد واقع در شمال اردن سال 1899 ميلادي ديده به جهان گشود و در همان شهر در سال 1949 م ديده از جهان فروبست.
مصطفي وهبي التل از بزرگترين شعراي اردن و پدر شعر اردن ملقب به عرار است كه در شهر اربد واقع در شمال اردن سال 1899 ميلادي ديده به جهان گشود و در همان شهر در سال 1949 م ديده از جهان فروبست.


شاعر بزرگ اردن لقب خود عرار را از شاعر جاهلي عرار بن عمرو بن شأس الأسدي گرفت؛ زيرا وي با همين شاعر شباهت زيادي داشت، و كنيه او ابو وصفي است كه نخست وزير اردن بود، عرار تحصيلات مقدماتي خود را در اربد به پايان رساند، سپس در سال 1912 م براي ادامه تحصيل راهي دمشق شد و در مدرسه عنبر ثبت نام كرد، اما چندي بيش نپاييد كه به دليل شركت در تظاهرات عليه عثماني ها به بيروت تبعيد شد؛ وي مدتي بعد دوباره به دمشق بازگشت.
شاعر بزرگ اردن لقب خود عرار را از شاعر جاهلي عرار بن عمرو بن شأس الأسدي گرفت؛ زيرا وي با همين شاعر شباهت زيادي داشت، و كنيه او ابو وصفي است كه نخست وزير اردن بود، عرار تحصيلات مقدماتي خود را در اربد به پايان رساند، سپس در سال 1912 م براي ادامه تحصيل راهي دمشق شد و در مدرسه عنبر ثبت نام كرد، اما چندي بيش نپاييد كه به دليل شركت در تظا[[هرات]] عليه عثماني ها به بيروت تبعيد شد؛ وي مدتي بعد دوباره به دمشق بازگشت.


در تابستان 1916 م مصطفي به اربد برگشت و به عنوان معلم در مدرسه پدر مشغول به كار شد، اما به علت اختلاف با پدر خود اربد را ترك كرد و همراه دوستش دكتر محمد صبحي ابوغنيمه به سوي استانبول راهسپار شد، اما به آنجا نرسيد و در شهر عربگيرد در عراق، نزد عمويش، علي نيازي كه فرماندار آن منطقه بود اقامت گزيد و در سال 1918 با خانم منيفه دختر ابراهيم بابان كه خواهر همسر عمويش بود ازدواج كرد و در سال 1919 به وطن خود برگشت. طولي نكشيد كه دوباره به دمشق مسافرت كرد، سپس براي ادامه تحصيل و به پايان رساندن تحصيلات خود در مقطع ديپلم در مدرسه سلطانيه عازم حلب شد و در خلال اين مدت با زبان فارسي، ترکي و فرانسه آشنا شد.
در تابستان 1916 م مصطفي به اربد برگشت و به عنوان معلم در مدرسه پدر مشغول به كار شد، اما به علت اختلاف با پدر خود اربد را ترك كرد و همراه دوستش دكتر محمد صبحي ابوغنيمه به سوي استانبول راهسپار شد، اما به آنجا نرسيد و در شهر عربگيرد در عراق، نزد عمويش، علي نيازي كه فرماندار آن منطقه بود اقامت گزيد و در سال 1918 با خانم منيفه دختر ابراهيم بابان كه خواهر همسر عمويش بود ازدواج كرد و در سال 1919 به وطن خود برگشت. طولي نكشيد كه دوباره به دمشق مسافرت كرد، سپس براي ادامه تحصيل و به پايان رساندن تحصيلات خود در مقطع ديپلم در مدرسه سلطانيه عازم حلب شد و در خلال اين مدت با زبان فارسي، ترکي و فرانسه آشنا شد.
خط ۱۹: خط ۱۹:
از رهگذر آشنايي عرار با دو زبان تركي و فارسي بود كه توانست با ادبيات هر دو زبان و به وپژه ادبيات فارسي آشنا بشود. او شيفته و دلبسته عمرخيام بود؛ از اين رو رباعيات او را ترجمه كرد و در مقدمه ترجمه خود از ميهن اين شاعر بزرگ يعني ايران سخن مي گويد و به بررسي فلسفه او مي پردازد. وي همچنين به بررسي آثار ديگر اديبان پارسي زبان همچون سعدي شيرازي، جلال الدين رومي و حافظ شيرازي پرداخته است. (51).
از رهگذر آشنايي عرار با دو زبان تركي و فارسي بود كه توانست با ادبيات هر دو زبان و به وپژه ادبيات فارسي آشنا بشود. او شيفته و دلبسته عمرخيام بود؛ از اين رو رباعيات او را ترجمه كرد و در مقدمه ترجمه خود از ميهن اين شاعر بزرگ يعني ايران سخن مي گويد و به بررسي فلسفه او مي پردازد. وي همچنين به بررسي آثار ديگر اديبان پارسي زبان همچون سعدي شيرازي، جلال الدين رومي و حافظ شيرازي پرداخته است. (51).


داستان عشق شاعر اردن به خيام به سال 1912 ميلادي بر مي گردد كه هنوز عرار چهارده سال بيش نداشت. در اين سال انتشارات المعارف مصر ترجمه عربي رباعيات خيام را توسط وديع البستاني به چاپ رساند، و در همان سال شاعر ما در آستانه مسافرت به دمشق براي ادامه تحصيل در مدرسه عنبر بود که در اين اثنا محمد ذوالغني همشهري او به يك نسخه از اين كتاب دست يافت. عرار با استفاده از اين نسخه براي اولين بار توانست به مطالعه رباعيات خيام بپردازد و با آراي فلسفي شاعر و حكيم نيشابور درباره بهشت، دوزخ، ثواب و عقاب، فلسفه زندگي، شراب و مستي و موضوعات ديگر آشنا بشود. وي از آن پس شيفته و دلباخته خيام شد و خود را به مكتب خيام نسبت داد. وي که خود را كوچكترين شاگرد خيام مي داند، شعري به شيوه او و تحت تأثير وي به رشته نظم در آوزده است (52).
داستان عشق شاعر اردن به خيام به سال 1912 ميلادي بر مي گردد كه هنوز عرار چهارده سال بيش نداشت. در اين سال انتشارات المعارف [[مصر]] ترجمه عربي رباعيات خيام را توسط وديع البستاني به چاپ رساند، و در همان سال شاعر ما در آستانه مسافرت به دمشق براي ادامه تحصيل در مدرسه عنبر بود که در اين اثنا محمد ذوالغني همشهري او به يك نسخه از اين كتاب دست يافت. عرار با استفاده از اين نسخه براي اولين بار توانست به مطالعه رباعيات خيام بپردازد و با آراي فلسفي شاعر و حكيم نيشابور درباره بهشت، دوزخ، ثواب و عقاب، فلسفه زندگي، شراب و مستي و موضوعات ديگر آشنا بشود. وي از آن پس شيفته و دلباخته خيام شد و خود را به مكتب خيام نسبت داد. وي که خود را كوچكترين شاگرد خيام مي داند، شعري به شيوه او و تحت تأثير وي به رشته نظم در آوزده است (52).


أنا في القربة لا أشكو الحزنْ
أنا في القربة لا أشكو الحزنْ

نسخهٔ ‏۱۳ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۵

ايران شناسي و ايران شناسان

اگر چه آشنايي اردنيان با زبان و ادبيات فارسي در دوره معاصر به اوايل قرن بيستم ميلادي برمي گردد، اما به طور يقين آنها پيش از اين قرن نيز با زبان و ادبيات فارسي آشنايي داشتند؛ زيرا اردن هاشمي پيش از ميلاد مسيح جزو سرزمين هاي فارسي تحت نفوذ امپراتوري پارسي بود، اما هيچ سندي دال بر اين مدعي كه اردنيان با زبان فارسي آشنايي داشتند غير از واژه هاي فارسي كه در لهجه عاميانه اهل اردن مانده است، مانند: سرداب، زنار، بابوج، رسن، خم، سطل، طشت، لگن، كرسي، شال، طرپوش، صندلي، و غيره ... وجود ندارد و همين الفاظ و واژه هاي فارسي بازمانده در لهجه عاميانه اهل اردن از روزگاران گذشته نشان دهنده آشنايي اردنيان با زبان فارسي مي باشد. تلاش هاي شاعر بزرگ اردن، عرار در خدمت به زبان و ادبيات فارسي را شايد بتوان مهم ترين عامل معرفي زبان فارسي به اردنيان در سده گذشته دانست.

مصطفي وهبي التل از بزرگترين شعراي اردن و پدر شعر اردن ملقب به عرار است كه در شهر اربد واقع در شمال اردن سال 1899 ميلادي ديده به جهان گشود و در همان شهر در سال 1949 م ديده از جهان فروبست.

شاعر بزرگ اردن لقب خود عرار را از شاعر جاهلي عرار بن عمرو بن شأس الأسدي گرفت؛ زيرا وي با همين شاعر شباهت زيادي داشت، و كنيه او ابو وصفي است كه نخست وزير اردن بود، عرار تحصيلات مقدماتي خود را در اربد به پايان رساند، سپس در سال 1912 م براي ادامه تحصيل راهي دمشق شد و در مدرسه عنبر ثبت نام كرد، اما چندي بيش نپاييد كه به دليل شركت در تظاهرات عليه عثماني ها به بيروت تبعيد شد؛ وي مدتي بعد دوباره به دمشق بازگشت.

در تابستان 1916 م مصطفي به اربد برگشت و به عنوان معلم در مدرسه پدر مشغول به كار شد، اما به علت اختلاف با پدر خود اربد را ترك كرد و همراه دوستش دكتر محمد صبحي ابوغنيمه به سوي استانبول راهسپار شد، اما به آنجا نرسيد و در شهر عربگيرد در عراق، نزد عمويش، علي نيازي كه فرماندار آن منطقه بود اقامت گزيد و در سال 1918 با خانم منيفه دختر ابراهيم بابان كه خواهر همسر عمويش بود ازدواج كرد و در سال 1919 به وطن خود برگشت. طولي نكشيد كه دوباره به دمشق مسافرت كرد، سپس براي ادامه تحصيل و به پايان رساندن تحصيلات خود در مقطع ديپلم در مدرسه سلطانيه عازم حلب شد و در خلال اين مدت با زبان فارسي، ترکي و فرانسه آشنا شد.

در سال 1922م عرار به عنوان معلم مشغول به كار شد و در مناطق مختلف اردن تدريس كرد. در سال 1930 پروانه وكالت گرفت و در سال 1931 به علت نوشتن مقالاتی به عقبه در جنوب اردن تبعيد شد. عرار در سال هاي 1931 - 1942م به عنوان سربازرس در وزارت معارف منصوب شد و همچنين به عنوان مدير ناحيه، بخشدار، رئيس نويسندگان دادگاه تجديد نظر و مدعي العموم و رئيس تشريفات در ديوان عالي منصوب گرديد. او در سال 1942 بر اثر نزاع با نخست وزير وقت از پست حاكم منطقه سلط بركنار و روانه زندان شد و هفتاد روز در زندان محطه در عمان سپري كرد.

از سال 1942 به بعد به عنوان وكيل مشغول به كار شد و دفتر شخصي خود را در عمان گشود. همكارش محمود المطلق نخستين كسي بود كه به جمع آوري ديوان اشعار عرار عشيات وادي اليابس دست زد و آن را به چاپ رساند.

مصطفي وهبي التل در سال 1949 م ديده از اين جهان فروبست و طبق وصيّت وي در تّپه اربد به خاك سپرده شد. شايسته ذكر است كه خانه عرار واقع در زادگاه خويش اربد، اكنون به موزه مبدل شده است.

مصطفي وهبي التل در خلال تحصيلات مقدماتي خود زبان تركي را كه زبان رسمي آن دوره بود ياد گرفت، وي همچنين زبان فارسي و فرانسوي آموخت.

از رهگذر آشنايي عرار با دو زبان تركي و فارسي بود كه توانست با ادبيات هر دو زبان و به وپژه ادبيات فارسي آشنا بشود. او شيفته و دلبسته عمرخيام بود؛ از اين رو رباعيات او را ترجمه كرد و در مقدمه ترجمه خود از ميهن اين شاعر بزرگ يعني ايران سخن مي گويد و به بررسي فلسفه او مي پردازد. وي همچنين به بررسي آثار ديگر اديبان پارسي زبان همچون سعدي شيرازي، جلال الدين رومي و حافظ شيرازي پرداخته است. (51).

داستان عشق شاعر اردن به خيام به سال 1912 ميلادي بر مي گردد كه هنوز عرار چهارده سال بيش نداشت. در اين سال انتشارات المعارف مصر ترجمه عربي رباعيات خيام را توسط وديع البستاني به چاپ رساند، و در همان سال شاعر ما در آستانه مسافرت به دمشق براي ادامه تحصيل در مدرسه عنبر بود که در اين اثنا محمد ذوالغني همشهري او به يك نسخه از اين كتاب دست يافت. عرار با استفاده از اين نسخه براي اولين بار توانست به مطالعه رباعيات خيام بپردازد و با آراي فلسفي شاعر و حكيم نيشابور درباره بهشت، دوزخ، ثواب و عقاب، فلسفه زندگي، شراب و مستي و موضوعات ديگر آشنا بشود. وي از آن پس شيفته و دلباخته خيام شد و خود را به مكتب خيام نسبت داد. وي که خود را كوچكترين شاگرد خيام مي داند، شعري به شيوه او و تحت تأثير وي به رشته نظم در آوزده است (52).

أنا في القربة لا أشكو الحزنْ

و سوي القربة لا أبغي سكنْ

إنما يسعدُ في الدُّنيا فتي

لايرومُ العيشَ في ظل الفتنْ

فتولي دونما يرجو مآب (53)

من در روستا از غم و اندوه گله‌مند نيستم و به جز روستا زندگي ديگر را نمي‌خواهم، جواني در دنيا سعادتمند است كه زندگي را در سايه فتنه ها نمي جويد، رفت و اميد به برگشتي ديگر ندارد.

شاعر بزرگ اردن تحت تأثير خيام موي خود را بلند مي گذاشت. وي درباره فلسفه خود مي گويد كه خيامي المشرب است. (54)

او تحت تأثير رباعيات خيام مجموعه اي از شعر حماسي به رشته نظم درآورد و چندين مقاله درباره رباعيات خيام و ترجمه هاي وي نوشت. همچنين پژوهشي در زندگي خيام انجام داد و آن را به رشته تحرير درآورد. عرار شيفته شخصيت خيام بود. در نخستين مرحله آشنايي با خيام در سن جواني، به تقليد ساده از وي كه با عمرش تناسب داشت پرداخت، ولي در مرحله بعد به مطالعه اشعار خيام و كتابهايي كه در مورد فلسفه او به رشته نگارش درآمده دست زد. در اوايل دهه دوم قرن بيستم با تكيه بر اندك دستمايه و شناختي كه از زبان فارسي داشت كه به گفته خودش آن را براي مطالعه آثار خيام به زبان اصلي فرا گرفته بود و همچنين با تكيه بر آگاهي فراوان از زبان تركي ترجمه تركي رباعيات خيام توسط حسين دانش و رضا توفيق را خواند. علاوه بر اين از ترجمه وديع البستاني نيز کمک گرفت و توانست به ترجمه نثري رباعيات دست بزند و در نهايت ترجمه نثري 155 رباعي از خيام را به صورت كتاب به چاپ رسيد. افزون بر اين تعدادي ديگر از ترجمه هايي كه از رباعيات داشت در مجله منيرفا به چاپ رساند. (55)

تلاش هاي عرار و خدمات ارزشمند وي به زبان و ادبيات فارسي منحصر به ترجمه رباعيات خيام نمي گردد؛ بلكه علاوه بر اينها او به بررسي شخصيت و آثار علمي و ادبي خيام مي پردازد. گواه این مدعا نوشته هاي عرار و كتاب اوست كه در زمينه خيام؛ زندگي و شخصيت او، همچنين محيط جغرافيايي ايران در دهه چهل قرن بيستم به رشته نگارش در آورده است؛ در مقدمه کتاب چنين آمده: چون موضوع اين كتاب عمر خيام است كه يكي از نابغه هايي است كه شخصیت او به علت تسامح و سهل انگاري و... در هاله اي از شك و بدگماني قرار گرفته، و مورخين در مورد زندگي او و عقيده اش به توافق نرسيده اند، از اين رو لازم مي دانيم كه قبل از پرداختن به شرح زندگي وي و بحث و بررسي شعر و فلسفه او كه در شعرش انعكاس يافته، به خلاصه اي از ويژگي‌هاي محيط معنوي و مادي اي كه در آن پرورش يافته و بر شخصيت او تأثير گذاشته، بپردازيم. (56)

در سال 1925 م مجله منيرفا گزيده اي از ترجمه رباعيات خيام توسط امين نخله را به عنوان ترجمه تازه خيام منتشر كرد. همين كه اين ترجمه در دست عرار قرار گرفت، دست به قلم شد و به نوشتن مقاله اي درباره ترجمه امين نخله پرداخت و از آن انتقاد كرد و ديدگاههاي خود را درباره آن بيان نمود و آن را ترجمه اي بي‌دقت معرفي کرد. (57)

اهتمام و توجه شاعر بزرگ اردن به خيام تا رحلت او از دنيا ادامه داشت. در همين راستا سخنراني اي با موضوع مقايسه خيام با ابن ميمون و ابن سينا در سمينار ادبي اي در عمان پايتخت اردن ايراد كرد. در اين سخنراني، پژوهشي علمي، مستند، و گسترده درباره خيام و اهتمام خاورشناسان به شخصيت و رباعيات او ارايه نمود كه بازگو كننده توجه عميق و آگاهانه عرار و اهتمام غربي ها به خيام مي باشد. (58) عرار در اين سخنراني تاكيد مي كند كه خيام شراب خوار و زنديق نبوده، بلكه شاعر و صوفي اي از تراز عارفاني همچون ابن الفارض مي باشد،... (59)، همچنين مهمترين نكته در سخنراني عرار اين است كه از يافتن كتاب رسالــة الكون و التكليف نوشته عمرخيام خبر مي دهد.

آخرين مقاله شاعر بزرگ اردن درباره ترجمه وديع البستاني رباعيات خيام است. او در اين مقاله به ترجمه هاي عربي رباعيات خيام اشاره مي كند که حاکي از آن است که عرار ترجمه هاي عربي رباعيات خيام را پيگيري مي‌کرده؛ برخي را تاييد و از برخي انتقاد مي کرد(60) اين مقاله که به صورت پيش نويس باقي مانده  قرار بود در روزنامه اردن به چاپ برسد.(61)

عرار واژه هاي فارسي مانند: كيوان، شيشه، باره، اهل دل، كدخدا، نوروز، دوباره، پركار، و الفاظي چون: جمشيد، كيقباد، زالي و غيره را در اشعار خويش استفاده مي كرد که حاكي از تأثيرپذيري او از خيام است. (62)

عرار در ابتدا مي خواست ترجمه اي منظوم از رباعيات خيام به رشته نگارش در آورد که در ترجمه نخستين رباعي از اين شيوه استفاده كرده است:

اسرار ازل را نه تو داني و نه من!

وين حرف معما نه تو خواني و نه من!

هست از پس پرده گفتگوي من و تو

چون پرده برافتد نه تو ماني و نه من!

وي اين رباعي را چنين به عربي برمي‌گرداند:

للأزل أسرار لاأنا أعلمها و لا أنت!

و هذه الأحجية لا أنا أفهمها و لا أنت!

ما قالنا و قيلنا خلف الحجاب إلا حدس

ينتهي متي أزجيت الستائرحين لا أبقي أنا و لا أنت!(63)

اما شاعر بزرگ اردن به ترجمه منظوم خود ادامه نداد، بلكه به ترجمه منثور روي آورد.

ترجمه هاي شاعر بزرگ اردن به دلايلي داراي اهميت بسياري است؛ زيرا نخستين ترجمه اردني و عربي از فارسي و هشتمين ترجمه عربي بعد از ترجمه احمد حافظ عوض (1901)، عيسي اسكندر المعلوف (1910)، وديع البستاني (1912)، مترجم ناشناخته (1912)، عبدالرحمن شكري (1913)، عبداللطيف النشار (1917) و محمد السباعي (1922) شمرده مي شود. (64)

دكتر يوسف بكار كه خدمات ارزشمند و پرفايده و تحقيقات گرانقدري را درباره رباعيات خيام انجام داده و ترجمه گزيده عرار از رباعيات خيام را به صورت كتاب در آورده، در مقدمه آن مي گويد: اين ترجمه علاوه بر اهميت و ترتيب تاريخي آن ... نخستين تجربة جسورانه عربي بود كه صاحبش موفق شد گزيده اي از رباعيات خيام را از زبان اصلي ترجمه كند در حالي كه ترجمه هاي پيشين از ترجمه هاي انگليسي است که  برجسته‌ترين آنها ترجمه مشهور فيتزجرالد بود، اکنون بيش از دو سوم ترجمه هاي منثور و منظومي كه به زبان عربي از رباعيات خيام صورت گرفته و تعدادش به شصت ترجمه مي رسد از زبان اصلي ترجمه نشده است. (65)

عرار پيش از دكتر بكار در مورد ويژگي هاي ترجمه خويش تصريح مي كند كه ترجمه او با ترجمه‌هاي ديگري كه از زبان انگليسي صورت گرفت متمايز است؛ زيرا از زبان اصلي صورت گرفته است (66)، از نظر عرار ويژگي ها و برجستگي هاي ترجمه او به اين شرح است:

1. پيش از ترجمه هر رباعي همه ديدگاههاي فيلسوفانه و متصوفانه اي را كه به نظر مي رسيد خيام از آنها الهام گرفته، مطالعه مي كردم.

2. كلمه هاي عربي اي را كه به عنوان معادل براي كلمه هاي فارسي قرار مي دادم از همه جوانب با واژگان فارسي مطابقت داشتند.

3. در ترجمه عربي خود سعي مي كردم از روشي كه خيام در فارسي براي خود برگزيده پيروي كنم، بي‌آنکه به فرقي كه اين دو زبان در روش و اسلوب و بيان آراء دارند توجهي داشته باشم. (67)

عرار در اينجا نقاط ضعف ترجمه خود سخن مي گويد و تصريح مي كند كه او به زبان فارسي مسلط نبوده تا بتواند از اشتباه در ترجمه در امان باشد و مي گويد: شناختي را كه من از زبان اين رباعيات دارم، فقط منحصر به فراگيري دستور اين زبان است و در ترجمه هر رباعي بارها به كتاب فرهنگ فارسي مراجعه مي كردم. (68)

***

از ديگر دانشمندان اردن که به موضوع ايران پرداخته، قدري حافظ طوقان از دانشمندان بنام اردن است كه درجشن هزاره ابوعلي سينا نمايندگي اردن را در كنگره خاورشناسان در ايران بر عهده داشت. وی مطالعات جامعي درتاريخ و ادبيات ايران دارد.(69)