افسانه ی گاوچران و خانم بافنده: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
داستان گاوچران و خانم بافنده معروفترین داستان عشقی [[چین]] به ­شمار می‌­آید. می­‌گویند: پسر فقیر گاوچرانی بود که با گاو خود زندگی می‌­کرد. خانم بافنده که دختر امپراتور آسمان بود، روزی به دنیا هبوط کرد و گاوچران را دید. آن دو نفر دوست با هم شده و به ­تدریج عاشق یکدیگر شدند. خانم بافنده که می‌­خواست با گاوچران ازدواج کند، تصمیم گرفت دیگر به آسمان برنگردد. ولی وقتی امپراتور آسمان متوجه گم شدن دخترش و تصمیم او برای ازدواج با مردی عادی شد خیلی عصبانی شد و مانع ازدواج گردید.
داستان گاوچران و خانم بافنده معروفترین داستان عشقی [[چین]] به ­شمار می‌­آید. می­‌گویند: پسر فقیر گاوچرانی بود که با گاو خود زندگی می‌­کرد. خانم بافنده که دختر امپراتور آسمان بود، روزی به دنیا هبوط کرد و گاوچران را دید. آن دو نفر دوست با هم شده و به ­تدریج عاشق یکدیگر شدند. خانم بافنده که می‌­خواست با گاوچران ازدواج کند، تصمیم گرفت دیگر به آسمان برنگردد. ولی وقتی امپراتور آسمان متوجه گم شدن دخترش و تصمیم او برای ازدواج با مردی عادی شد خیلی عصبانی شد و مانع ازدواج گردید.


خانم بافنده که نمی‌­توانست از دستور پدرش سرپیچی کند، به ناچار به آسمان برگشت و زن و شوهر پر عاطفه از هم جدا شدند. گاوچران که نمی­‌خواست همسرش او را ترک کند دنبال خانم بافنده رفت. وقتی به نزدیکی او رسید، امپراتور آسمان بین آن دو جاده­‌ی شیری وسیع کشید تا آن­ها نتوانند به هم نزدیک شوند. گاوچران و خانم بافنده از دو سوی این جاده فقط یکدیگر را نگاه می­‌کردند و گریه می­‌کردند. روزها گذشت، گاوچران و خانم بافنده هم­چنان آنجا مانده بودند. بالاخره عشق و وفاداری آن­ها امپراتور آسمان را تحت تأثیر قرار داد. او دستور داد: در هفتمین روز ماه هفتم، به وسیله‌­ی کلاغ زاغی، پلی روی جاده‌­ی شیری گذاشته شود تا گاوچران و خانم بافنده همدیگر را ملاقات کنند. بدین جهت در این شب، جوانان دور هم جمع شده و به آسمان نگاه می­‌کنند. مثل اینکه گاوچران و خانم بافنده را می­‌بینند و به آن­ها تبریک می­‌گویند. دختران خانم بافنده را فرشته­‌ی بافنده می­‌دانند و دلشان می‌خواهد مثل او عشق پایداری داشته باشند.<ref>سابقی، علی محمد (1392). جامع فرهنگ و ملل [[چین]]. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلد سوم، ص 975-976</ref>
خانم بافنده که نمی‌­توانست از دستور پدرش سرپیچی کند، به ناچار به آسمان برگشت و زن و شوهر پر عاطفه از هم جدا شدند. گاوچران که نمی­‌خواست همسرش او را ترک کند دنبال خانم بافنده رفت. وقتی به نزدیکی او رسید، امپراتور آسمان بین آن دو جاده­‌ی شیری وسیع کشید تا آن­ها نتوانند به هم نزدیک شوند. گاوچران و خانم بافنده از دو سوی این جاده فقط یکدیگر را نگاه می­‌کردند و گریه می­‌کردند. روزها گذشت، گاوچران و خانم بافنده هم­چنان آنجا مانده بودند. بالاخره عشق و وفاداری آن­ها امپراتور آسمان را تحت تأثیر قرار داد. او دستور داد: در هفتمین روز ماه هفتم، به وسیله‌­ی کلاغ زاغی، پلی روی جاده‌­ی شیری گذاشته شود تا گاوچران و خانم بافنده همدیگر را ملاقات کنند. بدین جهت در این شب، جوانان دور هم جمع شده و به آسمان نگاه می­‌کنند. مثل اینکه گاوچران و خانم بافنده را می­‌بینند و به آن­ها تبریک می­‌گویند. دختران خانم بافنده را فرشته­‌ی بافنده می­‌دانند و دلشان می‌خواهد مثل او عشق پایداری داشته باشند.<ref>سابقی، علی محمد (1392). جامع فرهنگ و ملل [[چین]]. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلد سوم، ص975.</ref>
 
==نیز نگاه کنید به ==
نیز نگاه کنید به [[فرهنگ عمومی در چین]]؛ [[اسطوره ها و افسانه های چینی|اسطوره­‌ها و افسانه­‌های چینی]]؛ [[اسطوره در چین]]
*[http://wiki.icro.ir/%DA%86%DB%8C%D9%86 چین]
*[[فرهنگ عمومی در چین]]
*[[اسطوره ها و افسانه های چینی|اسطوره­‌ها و افسانه­‌های چینی]]
*[[اسطوره در چین]]
==کتابشناسی==
==کتابشناسی==
<references />
<references />

نسخهٔ ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۳۷

تصویر نقاشی شده از خانم بافنده
نقاشی از گاوچران و تلاش او برای گذر از جاده شیری
نقاشی از انتظار گاوچران و خانم بافنده از دو سوی جاده

هفتمین روز از ماه هفتم به تقویم سنتی چین، در میان مردم به عنوان «روز عشاق چین» شهرت دارد. این روز عید دختران، عید آرزوی کسب مهارت نیز نامیده شده است. طبق اساطیر چینی، گاوچران و خانم بافنده در شب هفتم ماه هفتم در آسمان به وصال هم رسیدند. به همین دلیل، دختران نیز با آماده کردن سبدهای میوه دعا می­‌کنند که مثل خانم بافنده عشقی پایدار داشته باشند.

داستان گاوچران و خانم بافنده معروفترین داستان عشقی چین به ­شمار می‌­آید. می­‌گویند: پسر فقیر گاوچرانی بود که با گاو خود زندگی می‌­کرد. خانم بافنده که دختر امپراتور آسمان بود، روزی به دنیا هبوط کرد و گاوچران را دید. آن دو نفر دوست با هم شده و به ­تدریج عاشق یکدیگر شدند. خانم بافنده که می‌­خواست با گاوچران ازدواج کند، تصمیم گرفت دیگر به آسمان برنگردد. ولی وقتی امپراتور آسمان متوجه گم شدن دخترش و تصمیم او برای ازدواج با مردی عادی شد خیلی عصبانی شد و مانع ازدواج گردید.

خانم بافنده که نمی‌­توانست از دستور پدرش سرپیچی کند، به ناچار به آسمان برگشت و زن و شوهر پر عاطفه از هم جدا شدند. گاوچران که نمی­‌خواست همسرش او را ترک کند دنبال خانم بافنده رفت. وقتی به نزدیکی او رسید، امپراتور آسمان بین آن دو جاده­‌ی شیری وسیع کشید تا آن­ها نتوانند به هم نزدیک شوند. گاوچران و خانم بافنده از دو سوی این جاده فقط یکدیگر را نگاه می­‌کردند و گریه می­‌کردند. روزها گذشت، گاوچران و خانم بافنده هم­چنان آنجا مانده بودند. بالاخره عشق و وفاداری آن­ها امپراتور آسمان را تحت تأثیر قرار داد. او دستور داد: در هفتمین روز ماه هفتم، به وسیله‌­ی کلاغ زاغی، پلی روی جاده‌­ی شیری گذاشته شود تا گاوچران و خانم بافنده همدیگر را ملاقات کنند. بدین جهت در این شب، جوانان دور هم جمع شده و به آسمان نگاه می­‌کنند. مثل اینکه گاوچران و خانم بافنده را می­‌بینند و به آن­ها تبریک می­‌گویند. دختران خانم بافنده را فرشته­‌ی بافنده می­‌دانند و دلشان می‌خواهد مثل او عشق پایداری داشته باشند.[۱]

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. سابقی، علی محمد (1392). جامع فرهنگ و ملل چین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلد سوم، ص975.