جامعه و نظام اجتماعی چین: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''جامعه و نظام اجتماعی''' = مقدمه: = اندیشههای کنفوسیوس که شالودهی نظام اجتماعی چین را در طول تاریخ شکل داده است، کانون خانواده، اعم از خانوادهی کوچک(همسر، شوهر و فرزند)، و یا خانوادهی بزرگ(پادشاه و رعیت) را نمونه و مظهر ثبات اجتماعی میداند....» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
= مقدمه: = | = مقدمه: = | ||
اندیشههای کنفوسیوس که شالودهی نظام اجتماعی [[چین]] را در طول تاریخ شکل داده است، کانون خانواده، اعم از خانوادهی کوچک(همسر، شوهر و فرزند)، و یا خانوادهی بزرگ(پادشاه و رعیت) را نمونه و مظهر ثبات اجتماعی میداند. این اندیشمند باستانی، هماهنگی و ارتباط میان زن و شوهر و فرزندان را مانند هماهنگی نتهای موسیقی ضروری دانسته و میگفت، میان خانوادهی باثبات و دولت باثبات ارتباط مستقیمی وجود دارد. او در خصوص خانواده توصیه میکرد: خانواده باید گسترده باشد(خانوادهی کامل در [[فرهنگ چینی]] خانوادهای است که پنج نسل در کنار هم زندگی کنند)؛ فرزندان از پدر و مادر اطاعت کنند؛ و برادر کوچکتر از برادر بزرگتر اطاعت نماید. در این جامعه داشتن فرزند در خانواده همیشه امری میمون و پسندیده و لازم شمرده میشد. خانوادهی بدون فرزند نوعی تابو به حساب میآمد. مردم از قورباغه و برخی دیگر از پرندگان و حیواناتی که تولید نسل بیشتری دارند خوششان میآمد. مردم چین داشتن هر فرزند پسر را معادل یک خوشبختی میدانستند و ضرب المثلی میگوید:«یک پسر نعمت است و چند پسر نعمت افزوده.» و چندین نسل در زیر یک سقف و با هم زندگی میکردند. | |||
اگرچه در | اگرچه در جامعهی چین حکما و فرزانگان بسیاری برای راهنمایی و هدایت کشور، جامعه و فرد به سوی رفاه، خوشبختی و سعادت پا به عرصهی وجود گذاشتهاند، اما این اندیشههای خردمندانهی کنفوسیوس بود که در طول هزارههای گذشته همیشه معیار سنجش خیر و شر، سعادت و شقاوت، پاکی و ناپاکی، فضیلت و رذیلت پادشاهان، مقامات، و خانوادهها شمرده میشد، و آموزههای او بود که در دربار و کوچه و بازار وِرد زبان حال و قال مردم بود و از پادشاه و رعیت تلاش میکردند تا بنا و چارچوب روابط خانوادگی، زن و شوهری، پدر و پسری، و شاهی و رعیتی و روابط اجتماعی و هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی را براساس این آموزهها قرار داده و طبق آن مورد قضاوت قرار دهند. در طول هزارهها، آمد و رفت سلسلهها و پادشاهان و به قدرت رسیدن و از تخت افتادن آنها نه تنها هیچ تغییری در ارزشهای اجتماعی و ملاکهای تعیین شده از سوی کنفوسیوس برای رسیدن به نیک بختی و دچار شدن به شور بختی کشور و جامعه نگذاشت، بلکه هر حاکمی تلاش میکرد اعمال و رفتار و کردار و حکومتداری و سیاستهای داخلی و خارجی خود در زمینههای سیاسی، فرهنگی، آموزشی و اقتصادی را هرچه منطبقتر با اندیشههای این حکیم فرزانه قلمداد نموده و از این طریق برای حاکمیت خود مشروعیت بیشتری کسب کند. این روند، حتی در دوران کمونیستها نیز (به غیر از سالهای نخست روی کار آمدن مائو که بنا را بر ستیزه با هر آنچه متعلق به گذشته بود قرار داده بود) ادامه داشت و ملاک و معیار سنجش وفاداری به فرهنگ سنتی چین بهشمار میرفت. با آغاز اصلاحات در اواخر دههی1970، و هویت خواهی نسل جدید در این کشور، بازگشت به ارزشها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی گذشته سرعت بیشتری به خود گرفته و دولت و جامعهی چین تلاش میکنند با تمسک به روح حاکم بر فرهنگ سنتی خود، در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه، به ویژه فرهنگ غرب، ایستادگی نموده و ارزشها و فرهنگ سنتی چین را جهانی سازند. | ||
= بخش 1-تحول از | = بخش 1-تحول از جامعهی سنتی مبتنی بر کشاورزی به جامعهی صنعتی = | ||
اساسا، | اساسا، جامعهی چین مبتنی بر کشاورزی و تمدن آن از ابتدا بر پایهی زراعت و کشاورزی شکل گرفته است. آب و هوای خاص منطقه، وجود آب فراوان و حاصلخیزی دشتهای جنوبی و شمالی این سرزمین، زمینه را برای پا گرفتن یک جامعهی دهقانی از هر لحاظ فراهم ساخته است. اصلا مثل این که سرنوشت چین این بوده که کشوری متکی بر داشتههای خود باشد. بنابراین، فرهنگ سنتی این سرزمین نیز با کشاورزی سازگاری بیشتری دارد. | ||
به باور | به باور چینیها، امپراتور نمایندهی آسمان و مأمور مراقبت از آیین کشاورزی و مهمترین وظیفهی او در سیاست داخلی تأمین معیشت رعایا بوده است. به همین سبب هرگاه احساس میکرد که زمین کشاورزان از سوی مقامات و افراد متمول غصب شده است، اقدام به تقسیم مجدد اراضی بر حسب تعداد افراد خانوار میکرد (رُنِه گروسه/ژرژ دِنیکِر، 1375: 244 و 245).سیاست خارجی او هم عبارت بود از گسترش اراضی مزروعی و کشتزارها. به همین دلیل بود که خاقانهای چین بیش از فراعنهی مصر در امور کشاورزی، آبیاری، مهار رودخانهها و سیلابها، و اختراع ابزارهای نوین کشاورزی مهارت داشتند، چون براساس وظیفهای که آسمان بر عهدهی آنان نهاده بود، می بایست برای ایجاد تعادل بین دورهی کشاورزی و فصلهای سال، کلیهی تاریخها و ساعات را بداند و از تقویم سالانه اطلاع داشته باشد. به همین خاطر است که تقویم سالانهی چینی، تقویم کشاورزی نامیده میشود. | ||
جلگههای جنوبی این سرزمین محل کشت برنج و چای و مناطق شمالی کانون کشت گندم و ارزن و ذرت بوده و در فرهنگ چین«ارزن» جنبهی الوهیت یافته و خدای خرمنها نامیده میشود. تمدن کشاورزی چین حتی در ادبیات و اعتقادات مردم این سرزمین نیز تأثیر گذاشته و در [[زبان چینی]] اکثر تشبیهات ادبی از زندگی حیوانات، نباتات، گردش فصول و مراحل مختلف زندگی روستایی و کشاورزی الهام گرفته و جامعهی چین را طبیعت پرست یا طبیعتگرا ساخته و غایت زندگی انسانی را هماهنگی با مادر طبیعت قرار داده است. براساس کشفیات باستان شناسی که از مناطق مختلف این کشور، به ویژه سرزمینهای جنوبی به دست آمده است، سابقهی کاشت برنج در چین به بیش از 7500سال پیش بر میگردد. به همین سبب چین را سرزمین غلات نیز نامیدهاند. | |||
این روند | این روند سالها و قرنها، بلکه هزارههای متعددی همچنان ادامه داشت و حکومت و مردم و فرهنگ سنتی و علم و دانش و تاریخ این سرزمین حول محور کشاورزی میچرخید. در قرن هجدهم و با ورود مسیونرهای مذهبی و نیروهای نظامی کشورهای غربی به سرزمین چین بود که نخبگان جامعه با صنعت مدرن و پیشرفتهای علمی جدید غرب آشنا شدند. این آشنایی موجب تلاشها و اتخاذ سیاستهای جسته و گریخته و ناقصی از سوی دودمان چینگ و سپس دولت ملی پس از استقرار جمهوری چین، برای دستیابی به برخی از جنبههای صنعتی گردید. ولی، از یک سو نبود زمینههای لازم برای رشد و توسعهی علمی که بتواند پشتوانهی صنعتی شدن جامعه باشد، و از سوی دیگر، ناتوانی حاکمیت و عدم همکاری قدرتهای غربی و درگیریهای داخلی و مبارزه علیه متجاوزان غربی و ژاپنی در سرتاسر قرن نوزدهم تا پایان نیمهی اول قرن بیستم که حزب کمونیست چین قدرت را در این کشور قبضه کرد، و حتی پس از روی کار آمدن مائو با اندیشههای دگم کمونیستی هم نتوانست این جامعهی سنتی کشاورزی را به سمت صنعتی شدن هدایت کند. اگرچه در اواخر دههی1950 مائو تلاش کرد با اجرای طرح «جهش سریع به پیش» قدمهایی را در پیشبرد جنبههایی از صنعت(ذوب فلز) بردارد، ولی آماده نبودن زیرساختهای لازم برای تحقق چنین هدفی، زمینه برای نابودی صنعت سنتی کشاورزی هم فراهم و باعث بروز قحطی و گرسنگی و کشته شدن میلیونها انسان فقیر کشاورز گردید. بنابراین، این کشور تا سال1979(اجرای اصلاحات) یک کشور عقب افتادهی عمدتا وابسته به کشاورزی سنتی بود. سرانهی رشد سالانهی آن(GNP) برای هر نفر52 دلار، میزان مبادلات تجاری 64/20میلیارد دلار، نرخ شهر نشینی 6/10درصد با 300میلیون جمعیت زیر خط فقر بود.( Yang Xi,2008) | ||
با اجرای اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز توسط دِنگ شیائوپینگ در اواخر | با اجرای اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز توسط دِنگ شیائوپینگ در اواخر دههی1970، کمکم زمینه برای ورود سرمایه گذاران خارجی و سرمایه گذاری در بخش صنعت فراهم شد. رشد سریع و توسعهی اقتصادی این کشور در سه دههی گذشته تغییرات گستردهای در زندگی اجتماعی مردم بر جای گذاشت و با ایجاد تغییر در جغرافیای جمعیتی، جامعهی سنتی کشاورزی را که اکثرا در روستاها مستقر و به کشاورزی اشتغال داشتند را به جامعهی با اکثریت شهرنشین تبدیل کرده است. براساس آخرین آمار منتشره، جامعهی چین که تا سال1949 تنها 6/10درصد شهرنشین بود، و در سال1979، یعنی در آغاز اصلاحات اقتصادی، نرخ شهرنشینی در چین به زحمت به 19 درصد میرسید، در سال2011 از مرز 50درصد گذشته و به 27/51درصد یعنی 700میلیون نفر شهرنشین رسیده است. این بدین معنی است که روند شهرنشینی که در بریتانیا 200سال طول کشید و در آمریکا یکصد سال و در ژاپن 50 سال، در چین تنها در ظرف 30 سال به وقوع پیوسته است. پیش بینی شده است که این روند سبب خواهد شد که در سال2030 جمعیت شهرنشین چین به یک میلیارد نفر بالغ شود. یعنی تنها طی دو دهه، بیش از کل جمعیت آمریکا بر جمعیت شهرنشین چین افزوده خواهد شد. اشتغال این جمعیت عظیم روستایی و کشاورز در بخشهای تولیدی، صنعتی و خدماتی شهری، به معنای پایان دوران کشاورزی و ورود جامعهی چین به جامعهی صنعتی شدن است. | ||
اگرچه به نظر کارشناسان جمعیت، سرعت افزایش جمعیت شهرنشین برای حاکمیت به | اگرچه به نظر کارشناسان جمعیت، سرعت افزایش جمعیت شهرنشین برای حاکمیت به منزلهی تیغ دو لبه است. چون مهاجرت روستائیان به شهرها با هدف انجام فعالیتهای اقتصادی بیشتر، آموختن مهارتهای افزونتر، به دست آوردن پول بیشتر و خرید کالاهای فراوانتر است و همزمان، افزایش تقاضا برای زیر ساختها و مسکن و شغل بیشتر است که موجب رشد اقتصادی توأم با اوج گیری نا آرامیهای بیشتر خواهد بود. لذا، اغلب کارشناسان معتقدند، ایجاد تعادل میان رشد درآمد سرانه(طبق آمار منتشره از سوی دولت، در سال 2011درآمد سرانه ی شهرنشینان در چین به طور متوسط 3434دلار و روستائیان 1100دلار بوده است.)، شهرنشینی، اشتغال(طبق آمار، در سال 2011جمعیت نیروی کار بین سنین 15تا64 سالاین کشور حدود یک میلیارد نفر است که نسبت به سال پیش 3درصد افزایش نشان می دهد.)، مسکن(دولت چین برنامه ریزی کرده در پنج سال آینده حدود 36میلیون مسکن ارزان قیمت برای تأمین نیاز مهاجران از روستا به شهر احداث نماید تا کمی از مشکلات این قشر از جامعه و افزایش قیمت مسکن به کاهد.)، حقوق روستائیان و امنیت غذایی، یکی از مهمترین چالشهای پیش روی رهبران جدید چین خواهد بود که در سال جاری میلادی(2012) روی کار خواهند آمد(Jeremy Page. China Turns Predominently Urban). | ||
= بخش 2-تحولات اجتماعی چین در یک قرن گذشته = | = بخش 2-تحولات اجتماعی چین در یک قرن گذشته = | ||
تغییر و تحولات اجتماعی، | تغییر و تحولات اجتماعی، مجموعهای از جابه جایی و دگرگونیهایی است که در طول یک دورهی تاریخی و طی یك یا چند نسل، در شیوهی زندگی و ارزشهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی یک جامعه و یک ملت رخ میدهد. این تغییرات معمولا، ناشی از عوامل و متغییرهای مختلف نیروهایی است که زاییدهی شرایط داخلی و خارجی هستند و همچون سیلی بنیان کن، دگرگونیهایی را در ارزشها، نگرشها و باورهای اجتماعی یک ملت به وجود میآورند. اغلب جوامع بشری در مقاطعی از تاریخ حیات خود، ناگزیر با این نوع از تحولات روبه رو شده و میشوند، ولی عمق و میزان این تغییرات بستگی به شرایط زمانی، مکانی، فرهنگی، و شدت و ضعف عوامل درونی و بیرونی حاکم بر آن جامعه و ملت دارد. جامعهی چین نیز در طول حیات طولانی خود با تغییرات و تحولات اجتماعی فراوانی روبه رو شده است که در این مقال مجال پرداختن به همهی آنها نیست. لذا، در این نوشته صرفا به تحولات اجتماعی پدید آمده در یک قرن اخیر در این کشور که از موارد مشابه قبلی سریعتر، پردامنهتر، عمیقتر و همه جانبهتر بوده است پرداخته میشود. | ||
بهطور کلی، جامعهی چین در یکصد سال اخیر سه دورهی مهم تحول اجتماعی را پشت سر گذاشته است که میتوان آنها را بهصورت زیر تقسیم بندی کرد: دورهی نخست از سال1911میلادی، همزمان با سقوط سیستم امپراتوری و تأسیس نظام جمهوری آغاز و تا سال1949میلادی، و روی کار آمدن نظام کمونیستی در چین ادامه داشته است. دورهی دوم از سال 1949 شروع و تا 1979میلادی، سال اجرای سیاست اصلاحات، ادامه مییابد. دورهی سوم که از سال1979میلادی آغاز شده، همچنان به روند تحولاتی خود ادامه میدهد. ویژگیهای هر کدام از این دورهها، تابع شرایط و موقعیت جامعهی چین در عرصهی داخلی و خارجی بوده است. اما آنچه که باعث تغییر اساسی در ساختار اجتماعی و به وجود آمدن قشربندی اجتماعی جدید در جامعه شده و وضعیت اکثریت مردم را از نظر میزان رفاه مادی و زندگی اجتماعی تغییر داده و جامعهی بزرگ روستایی را به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل کرده، تحولات دورهی سوم از سال1979 میلادی است. آنچه در پی میآید، اشاره به برخی از تغییر و تحولات صورت گرفته در این دوره است. | |||
نسخهٔ ۲۸ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۵۷
جامعه و نظام اجتماعی
مقدمه:
اندیشههای کنفوسیوس که شالودهی نظام اجتماعی چین را در طول تاریخ شکل داده است، کانون خانواده، اعم از خانوادهی کوچک(همسر، شوهر و فرزند)، و یا خانوادهی بزرگ(پادشاه و رعیت) را نمونه و مظهر ثبات اجتماعی میداند. این اندیشمند باستانی، هماهنگی و ارتباط میان زن و شوهر و فرزندان را مانند هماهنگی نتهای موسیقی ضروری دانسته و میگفت، میان خانوادهی باثبات و دولت باثبات ارتباط مستقیمی وجود دارد. او در خصوص خانواده توصیه میکرد: خانواده باید گسترده باشد(خانوادهی کامل در فرهنگ چینی خانوادهای است که پنج نسل در کنار هم زندگی کنند)؛ فرزندان از پدر و مادر اطاعت کنند؛ و برادر کوچکتر از برادر بزرگتر اطاعت نماید. در این جامعه داشتن فرزند در خانواده همیشه امری میمون و پسندیده و لازم شمرده میشد. خانوادهی بدون فرزند نوعی تابو به حساب میآمد. مردم از قورباغه و برخی دیگر از پرندگان و حیواناتی که تولید نسل بیشتری دارند خوششان میآمد. مردم چین داشتن هر فرزند پسر را معادل یک خوشبختی میدانستند و ضرب المثلی میگوید:«یک پسر نعمت است و چند پسر نعمت افزوده.» و چندین نسل در زیر یک سقف و با هم زندگی میکردند.
اگرچه در جامعهی چین حکما و فرزانگان بسیاری برای راهنمایی و هدایت کشور، جامعه و فرد به سوی رفاه، خوشبختی و سعادت پا به عرصهی وجود گذاشتهاند، اما این اندیشههای خردمندانهی کنفوسیوس بود که در طول هزارههای گذشته همیشه معیار سنجش خیر و شر، سعادت و شقاوت، پاکی و ناپاکی، فضیلت و رذیلت پادشاهان، مقامات، و خانوادهها شمرده میشد، و آموزههای او بود که در دربار و کوچه و بازار وِرد زبان حال و قال مردم بود و از پادشاه و رعیت تلاش میکردند تا بنا و چارچوب روابط خانوادگی، زن و شوهری، پدر و پسری، و شاهی و رعیتی و روابط اجتماعی و هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی را براساس این آموزهها قرار داده و طبق آن مورد قضاوت قرار دهند. در طول هزارهها، آمد و رفت سلسلهها و پادشاهان و به قدرت رسیدن و از تخت افتادن آنها نه تنها هیچ تغییری در ارزشهای اجتماعی و ملاکهای تعیین شده از سوی کنفوسیوس برای رسیدن به نیک بختی و دچار شدن به شور بختی کشور و جامعه نگذاشت، بلکه هر حاکمی تلاش میکرد اعمال و رفتار و کردار و حکومتداری و سیاستهای داخلی و خارجی خود در زمینههای سیاسی، فرهنگی، آموزشی و اقتصادی را هرچه منطبقتر با اندیشههای این حکیم فرزانه قلمداد نموده و از این طریق برای حاکمیت خود مشروعیت بیشتری کسب کند. این روند، حتی در دوران کمونیستها نیز (به غیر از سالهای نخست روی کار آمدن مائو که بنا را بر ستیزه با هر آنچه متعلق به گذشته بود قرار داده بود) ادامه داشت و ملاک و معیار سنجش وفاداری به فرهنگ سنتی چین بهشمار میرفت. با آغاز اصلاحات در اواخر دههی1970، و هویت خواهی نسل جدید در این کشور، بازگشت به ارزشها و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی گذشته سرعت بیشتری به خود گرفته و دولت و جامعهی چین تلاش میکنند با تمسک به روح حاکم بر فرهنگ سنتی خود، در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه، به ویژه فرهنگ غرب، ایستادگی نموده و ارزشها و فرهنگ سنتی چین را جهانی سازند.
بخش 1-تحول از جامعهی سنتی مبتنی بر کشاورزی به جامعهی صنعتی
اساسا، جامعهی چین مبتنی بر کشاورزی و تمدن آن از ابتدا بر پایهی زراعت و کشاورزی شکل گرفته است. آب و هوای خاص منطقه، وجود آب فراوان و حاصلخیزی دشتهای جنوبی و شمالی این سرزمین، زمینه را برای پا گرفتن یک جامعهی دهقانی از هر لحاظ فراهم ساخته است. اصلا مثل این که سرنوشت چین این بوده که کشوری متکی بر داشتههای خود باشد. بنابراین، فرهنگ سنتی این سرزمین نیز با کشاورزی سازگاری بیشتری دارد.
به باور چینیها، امپراتور نمایندهی آسمان و مأمور مراقبت از آیین کشاورزی و مهمترین وظیفهی او در سیاست داخلی تأمین معیشت رعایا بوده است. به همین سبب هرگاه احساس میکرد که زمین کشاورزان از سوی مقامات و افراد متمول غصب شده است، اقدام به تقسیم مجدد اراضی بر حسب تعداد افراد خانوار میکرد (رُنِه گروسه/ژرژ دِنیکِر، 1375: 244 و 245).سیاست خارجی او هم عبارت بود از گسترش اراضی مزروعی و کشتزارها. به همین دلیل بود که خاقانهای چین بیش از فراعنهی مصر در امور کشاورزی، آبیاری، مهار رودخانهها و سیلابها، و اختراع ابزارهای نوین کشاورزی مهارت داشتند، چون براساس وظیفهای که آسمان بر عهدهی آنان نهاده بود، می بایست برای ایجاد تعادل بین دورهی کشاورزی و فصلهای سال، کلیهی تاریخها و ساعات را بداند و از تقویم سالانه اطلاع داشته باشد. به همین خاطر است که تقویم سالانهی چینی، تقویم کشاورزی نامیده میشود.
جلگههای جنوبی این سرزمین محل کشت برنج و چای و مناطق شمالی کانون کشت گندم و ارزن و ذرت بوده و در فرهنگ چین«ارزن» جنبهی الوهیت یافته و خدای خرمنها نامیده میشود. تمدن کشاورزی چین حتی در ادبیات و اعتقادات مردم این سرزمین نیز تأثیر گذاشته و در زبان چینی اکثر تشبیهات ادبی از زندگی حیوانات، نباتات، گردش فصول و مراحل مختلف زندگی روستایی و کشاورزی الهام گرفته و جامعهی چین را طبیعت پرست یا طبیعتگرا ساخته و غایت زندگی انسانی را هماهنگی با مادر طبیعت قرار داده است. براساس کشفیات باستان شناسی که از مناطق مختلف این کشور، به ویژه سرزمینهای جنوبی به دست آمده است، سابقهی کاشت برنج در چین به بیش از 7500سال پیش بر میگردد. به همین سبب چین را سرزمین غلات نیز نامیدهاند.
این روند سالها و قرنها، بلکه هزارههای متعددی همچنان ادامه داشت و حکومت و مردم و فرهنگ سنتی و علم و دانش و تاریخ این سرزمین حول محور کشاورزی میچرخید. در قرن هجدهم و با ورود مسیونرهای مذهبی و نیروهای نظامی کشورهای غربی به سرزمین چین بود که نخبگان جامعه با صنعت مدرن و پیشرفتهای علمی جدید غرب آشنا شدند. این آشنایی موجب تلاشها و اتخاذ سیاستهای جسته و گریخته و ناقصی از سوی دودمان چینگ و سپس دولت ملی پس از استقرار جمهوری چین، برای دستیابی به برخی از جنبههای صنعتی گردید. ولی، از یک سو نبود زمینههای لازم برای رشد و توسعهی علمی که بتواند پشتوانهی صنعتی شدن جامعه باشد، و از سوی دیگر، ناتوانی حاکمیت و عدم همکاری قدرتهای غربی و درگیریهای داخلی و مبارزه علیه متجاوزان غربی و ژاپنی در سرتاسر قرن نوزدهم تا پایان نیمهی اول قرن بیستم که حزب کمونیست چین قدرت را در این کشور قبضه کرد، و حتی پس از روی کار آمدن مائو با اندیشههای دگم کمونیستی هم نتوانست این جامعهی سنتی کشاورزی را به سمت صنعتی شدن هدایت کند. اگرچه در اواخر دههی1950 مائو تلاش کرد با اجرای طرح «جهش سریع به پیش» قدمهایی را در پیشبرد جنبههایی از صنعت(ذوب فلز) بردارد، ولی آماده نبودن زیرساختهای لازم برای تحقق چنین هدفی، زمینه برای نابودی صنعت سنتی کشاورزی هم فراهم و باعث بروز قحطی و گرسنگی و کشته شدن میلیونها انسان فقیر کشاورز گردید. بنابراین، این کشور تا سال1979(اجرای اصلاحات) یک کشور عقب افتادهی عمدتا وابسته به کشاورزی سنتی بود. سرانهی رشد سالانهی آن(GNP) برای هر نفر52 دلار، میزان مبادلات تجاری 64/20میلیارد دلار، نرخ شهر نشینی 6/10درصد با 300میلیون جمعیت زیر خط فقر بود.( Yang Xi,2008)
با اجرای اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز توسط دِنگ شیائوپینگ در اواخر دههی1970، کمکم زمینه برای ورود سرمایه گذاران خارجی و سرمایه گذاری در بخش صنعت فراهم شد. رشد سریع و توسعهی اقتصادی این کشور در سه دههی گذشته تغییرات گستردهای در زندگی اجتماعی مردم بر جای گذاشت و با ایجاد تغییر در جغرافیای جمعیتی، جامعهی سنتی کشاورزی را که اکثرا در روستاها مستقر و به کشاورزی اشتغال داشتند را به جامعهی با اکثریت شهرنشین تبدیل کرده است. براساس آخرین آمار منتشره، جامعهی چین که تا سال1949 تنها 6/10درصد شهرنشین بود، و در سال1979، یعنی در آغاز اصلاحات اقتصادی، نرخ شهرنشینی در چین به زحمت به 19 درصد میرسید، در سال2011 از مرز 50درصد گذشته و به 27/51درصد یعنی 700میلیون نفر شهرنشین رسیده است. این بدین معنی است که روند شهرنشینی که در بریتانیا 200سال طول کشید و در آمریکا یکصد سال و در ژاپن 50 سال، در چین تنها در ظرف 30 سال به وقوع پیوسته است. پیش بینی شده است که این روند سبب خواهد شد که در سال2030 جمعیت شهرنشین چین به یک میلیارد نفر بالغ شود. یعنی تنها طی دو دهه، بیش از کل جمعیت آمریکا بر جمعیت شهرنشین چین افزوده خواهد شد. اشتغال این جمعیت عظیم روستایی و کشاورز در بخشهای تولیدی، صنعتی و خدماتی شهری، به معنای پایان دوران کشاورزی و ورود جامعهی چین به جامعهی صنعتی شدن است.
اگرچه به نظر کارشناسان جمعیت، سرعت افزایش جمعیت شهرنشین برای حاکمیت به منزلهی تیغ دو لبه است. چون مهاجرت روستائیان به شهرها با هدف انجام فعالیتهای اقتصادی بیشتر، آموختن مهارتهای افزونتر، به دست آوردن پول بیشتر و خرید کالاهای فراوانتر است و همزمان، افزایش تقاضا برای زیر ساختها و مسکن و شغل بیشتر است که موجب رشد اقتصادی توأم با اوج گیری نا آرامیهای بیشتر خواهد بود. لذا، اغلب کارشناسان معتقدند، ایجاد تعادل میان رشد درآمد سرانه(طبق آمار منتشره از سوی دولت، در سال 2011درآمد سرانه ی شهرنشینان در چین به طور متوسط 3434دلار و روستائیان 1100دلار بوده است.)، شهرنشینی، اشتغال(طبق آمار، در سال 2011جمعیت نیروی کار بین سنین 15تا64 سالاین کشور حدود یک میلیارد نفر است که نسبت به سال پیش 3درصد افزایش نشان می دهد.)، مسکن(دولت چین برنامه ریزی کرده در پنج سال آینده حدود 36میلیون مسکن ارزان قیمت برای تأمین نیاز مهاجران از روستا به شهر احداث نماید تا کمی از مشکلات این قشر از جامعه و افزایش قیمت مسکن به کاهد.)، حقوق روستائیان و امنیت غذایی، یکی از مهمترین چالشهای پیش روی رهبران جدید چین خواهد بود که در سال جاری میلادی(2012) روی کار خواهند آمد(Jeremy Page. China Turns Predominently Urban).
بخش 2-تحولات اجتماعی چین در یک قرن گذشته
تغییر و تحولات اجتماعی، مجموعهای از جابه جایی و دگرگونیهایی است که در طول یک دورهی تاریخی و طی یك یا چند نسل، در شیوهی زندگی و ارزشهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی یک جامعه و یک ملت رخ میدهد. این تغییرات معمولا، ناشی از عوامل و متغییرهای مختلف نیروهایی است که زاییدهی شرایط داخلی و خارجی هستند و همچون سیلی بنیان کن، دگرگونیهایی را در ارزشها، نگرشها و باورهای اجتماعی یک ملت به وجود میآورند. اغلب جوامع بشری در مقاطعی از تاریخ حیات خود، ناگزیر با این نوع از تحولات روبه رو شده و میشوند، ولی عمق و میزان این تغییرات بستگی به شرایط زمانی، مکانی، فرهنگی، و شدت و ضعف عوامل درونی و بیرونی حاکم بر آن جامعه و ملت دارد. جامعهی چین نیز در طول حیات طولانی خود با تغییرات و تحولات اجتماعی فراوانی روبه رو شده است که در این مقال مجال پرداختن به همهی آنها نیست. لذا، در این نوشته صرفا به تحولات اجتماعی پدید آمده در یک قرن اخیر در این کشور که از موارد مشابه قبلی سریعتر، پردامنهتر، عمیقتر و همه جانبهتر بوده است پرداخته میشود.
بهطور کلی، جامعهی چین در یکصد سال اخیر سه دورهی مهم تحول اجتماعی را پشت سر گذاشته است که میتوان آنها را بهصورت زیر تقسیم بندی کرد: دورهی نخست از سال1911میلادی، همزمان با سقوط سیستم امپراتوری و تأسیس نظام جمهوری آغاز و تا سال1949میلادی، و روی کار آمدن نظام کمونیستی در چین ادامه داشته است. دورهی دوم از سال 1949 شروع و تا 1979میلادی، سال اجرای سیاست اصلاحات، ادامه مییابد. دورهی سوم که از سال1979میلادی آغاز شده، همچنان به روند تحولاتی خود ادامه میدهد. ویژگیهای هر کدام از این دورهها، تابع شرایط و موقعیت جامعهی چین در عرصهی داخلی و خارجی بوده است. اما آنچه که باعث تغییر اساسی در ساختار اجتماعی و به وجود آمدن قشربندی اجتماعی جدید در جامعه شده و وضعیت اکثریت مردم را از نظر میزان رفاه مادی و زندگی اجتماعی تغییر داده و جامعهی بزرگ روستایی را به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل کرده، تحولات دورهی سوم از سال1979 میلادی است. آنچه در پی میآید، اشاره به برخی از تغییر و تحولات صورت گرفته در این دوره است.