فرهنگ سیاسی در اسپانیا: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی « === فرهنگ سیاسی اسپانیا === دانشواژه فرهنگ سیاسی را نخستین بار گابریل آلموند در علم سیاست به کار برد. آلموند فرهنگ سیاسی را الگوی استارها و سمتگیری های فردی نسبت به سیاست در میان اعضای یک نظام تعریف می کند. آلموند فرهنگ سیاسی را به سه دسته تقسیم م...» ایجاد کرد)
 
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
خط ۳: خط ۳:
دانشواژه فرهنگ سیاسی را نخستین بار گابریل آلموند در علم سیاست به کار برد. آلموند فرهنگ سیاسی را الگوی استارها و سمتگیری های فردی نسبت به سیاست در میان اعضای یک نظام تعریف می کند. آلموند فرهنگ سیاسی را به سه دسته تقسیم می کند: 1) فرهنگ سیاسی محدود که به کسانی مربوط است که از نظام سیاسی خویش آگاهی چندانی ندارند، یا اصلا ندارند. 2) فرهنگ سیاسی تبعه ، شهروندانی را که از نقش های گوناگون حکومت مانند مالیات یری و قانونگذاری آگاه هستند، تبعه سیاسی می نامند. 3) فرهنگ سیاسی مشارکت که در جامعه های بسیار پیشرفته وجود دارد و در آن ها مردم در زندگی سیاسی مشارکت می کنند.<sup>(77)</sup>
دانشواژه فرهنگ سیاسی را نخستین بار گابریل آلموند در علم سیاست به کار برد. آلموند فرهنگ سیاسی را الگوی استارها و سمتگیری های فردی نسبت به سیاست در میان اعضای یک نظام تعریف می کند. آلموند فرهنگ سیاسی را به سه دسته تقسیم می کند: 1) فرهنگ سیاسی محدود که به کسانی مربوط است که از نظام سیاسی خویش آگاهی چندانی ندارند، یا اصلا ندارند. 2) فرهنگ سیاسی تبعه ، شهروندانی را که از نقش های گوناگون حکومت مانند مالیات یری و قانونگذاری آگاه هستند، تبعه سیاسی می نامند. 3) فرهنگ سیاسی مشارکت که در جامعه های بسیار پیشرفته وجود دارد و در آن ها مردم در زندگی سیاسی مشارکت می کنند.<sup>(77)</sup>


با توجه به تعاریف فوق، می توان اینگونه اذعان داشت که، میراث فرهنگ سیاسی اسپانیا در دوران فرانکو با ایجاد انفعال سیاسی در لایه های جدید اجتماعی و فرایند نوسازی گسترده در دهه 1960 ،تقویت شده بود.که این امر چشم اندازی از بسیج اجتماعی بدون هیچ گونه مشارکت سیاسی را پیشنهاد می کرد. پیامد این مسئله اولویت اسپانیایی ها به رفاه خانواده و امور داخلی بود.تنها سطح خاصی برای ثبات سیاسی وجود داشت. این ویژگی ها با مواردی که در دوران فبل وجود داشت همپوشانی داشت اما تفاوت در اینجا بود که دیکتاتوری فرانکو عملا تمایل به قطبی شدن و رادیکال شدن راحذف کرد. جنبه مهمی که باید به آن توجه کرد این است که اسپانیایی ها نه علیه حکومت برخاستند و نه علیه دموکراسی رأی دادند.اکثر آن ها به صورت بسیار منفعلانه از دموکراسی استقبال کردند.
با توجه به تعاریف فوق، می توان اینگونه اذعان داشت که، میراث فرهنگ سیاسی [[اسپانیا]] در دوران فرانکو با ایجاد انفعال سیاسی در لایه های جدید اجتماعی و فرایند نوسازی گسترده در دهه 1960 ،تقویت شده بود.که این امر چشم اندازی از بسیج اجتماعی بدون هیچ گونه مشارکت سیاسی را پیشنهاد می کرد. پیامد این مسئله اولویت اسپانیایی ها به رفاه خانواده و امور داخلی بود.تنها سطح خاصی برای ثبات سیاسی وجود داشت. این ویژگی ها با مواردی که در دوران فبل وجود داشت همپوشانی داشت اما تفاوت در اینجا بود که دیکتاتوری فرانکو عملا تمایل به قطبی شدن و رادیکال شدن راحذف کرد. جنبه مهمی که باید به آن توجه کرد این است که اسپانیایی ها نه علیه حکومت برخاستند و نه علیه دموکراسی رأی دادند.اکثر آن ها به صورت بسیار منفعلانه از دموکراسی استقبال کردند.


در 30 سال گذشته اسپانیا تغییرات اجتماعی قابل ملاحظه ای را تجربه کرده است. اکثر مردم اسپانیا به شهرها ی مرکزی مهاجرت می کنند و این شهرها هستند که شیوه زندگی بیشتر شهروندان اسپانیایی را شکل می دهند.یکی از مهمترین مشخصه اسپانیایی ها سطح نوسازی در گفتمان سیاسی است. بی ثباتی سیاسی،و منازعه و خشونت در گذشته در این تغییر نگاه اسپانیایی ها به سیاست موثر بوده است. از سویی توجه به آموزش و تحصیلات در اسپانیا به دموکراسی سازی جامعه و تفویت فرهنگ سیاسی کمک کرده است. تمایلات خصومت آمیز در میان اسپانیایی های کنونی کمتر دیده می شود اما خرده فرهنگ های سیاسی گذشته گاه گاهی در برخی موارد بروز کند. میانه روی جامعه اسپانیا توسط نخبگان سیاسی ایجاد شد که مبتنی بر رضایت همگان است. اسپانیای جدید از تاریخ بسیاری از چیز ها را فرا گرفته است و از بازگشت به گذشته اجتناب می کند.
در 30 سال گذشته اسپانیا تغییرات اجتماعی قابل ملاحظه ای را تجربه کرده است. اکثر مردم اسپانیا به شهرها ی مرکزی مهاجرت می کنند و این شهرها هستند که شیوه زندگی بیشتر شهروندان اسپانیایی را شکل می دهند.یکی از مهمترین مشخصه اسپانیایی ها سطح نوسازی در گفتمان سیاسی است. بی ثباتی سیاسی،و منازعه و خشونت در گذشته در این تغییر نگاه اسپانیایی ها به سیاست موثر بوده است. از سویی توجه به آموزش و تحصیلات در اسپانیا به دموکراسی سازی جامعه و تفویت فرهنگ سیاسی کمک کرده است. تمایلات خصومت آمیز در میان اسپانیایی های کنونی کمتر دیده می شود اما خرده فرهنگ های سیاسی گذشته گاه گاهی در برخی موارد بروز کند. میانه روی [[جامعه اسپانیا]] توسط نخبگان سیاسی ایجاد شد که مبتنی بر رضایت همگان است. اسپانیای جدید از تاریخ بسیاری از چیز ها را فرا گرفته است و از بازگشت به گذشته اجتناب می کند.


در مورد مردم اسپانیا این مورد را می توان بیان کرد که مهمترین جنبه زندگی آن ها را خانواده تشکیل می دهد و سیاست برای آن ها اولویت چندانی ندارد. اسپانیایی ها به ندرت و یا هرگز راجع به سیاست با خانواده، دوستان یا در محیط کار صحبت نمی کنند و اگر هم در این مورد صحبت کنند به طور میانه رو در موردش صحبت می کنند.شاخصه اصلی فرهنگ سیاسی مردم اسپانیا بر بی علاقگیشان به سیاست ، بیزاری و احساس ناتوانی سیاسی استوار است. این الگوی نگرشی بی میلی نهادی یا سیاسی، یا دموکراسی کلبیون<sup>1</sup> نامیده می شود.
در مورد مردم اسپانیا این مورد را می توان بیان کرد که مهمترین جنبه زندگی آن ها را خانواده تشکیل می دهد و سیاست برای آن ها اولویت چندانی ندارد. اسپانیایی ها به ندرت و یا هرگز راجع به سیاست با خانواده، دوستان یا در محیط کار صحبت نمی کنند و اگر هم در این مورد صحبت کنند به طور میانه رو در موردش صحبت می کنند.شاخصه اصلی فرهنگ سیاسی مردم اسپانیا بر بی علاقگیشان به سیاست ، بیزاری و احساس ناتوانی سیاسی استوار است. این الگوی نگرشی بی میلی نهادی یا سیاسی، یا دموکراسی کلبیون<sup>1</sup> نامیده می شود.

نسخهٔ ‏۲۲ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۰۸

فرهنگ سیاسی اسپانیا

دانشواژه فرهنگ سیاسی را نخستین بار گابریل آلموند در علم سیاست به کار برد. آلموند فرهنگ سیاسی را الگوی استارها و سمتگیری های فردی نسبت به سیاست در میان اعضای یک نظام تعریف می کند. آلموند فرهنگ سیاسی را به سه دسته تقسیم می کند: 1) فرهنگ سیاسی محدود که به کسانی مربوط است که از نظام سیاسی خویش آگاهی چندانی ندارند، یا اصلا ندارند. 2) فرهنگ سیاسی تبعه ، شهروندانی را که از نقش های گوناگون حکومت مانند مالیات یری و قانونگذاری آگاه هستند، تبعه سیاسی می نامند. 3) فرهنگ سیاسی مشارکت که در جامعه های بسیار پیشرفته وجود دارد و در آن ها مردم در زندگی سیاسی مشارکت می کنند.(77)

با توجه به تعاریف فوق، می توان اینگونه اذعان داشت که، میراث فرهنگ سیاسی اسپانیا در دوران فرانکو با ایجاد انفعال سیاسی در لایه های جدید اجتماعی و فرایند نوسازی گسترده در دهه 1960 ،تقویت شده بود.که این امر چشم اندازی از بسیج اجتماعی بدون هیچ گونه مشارکت سیاسی را پیشنهاد می کرد. پیامد این مسئله اولویت اسپانیایی ها به رفاه خانواده و امور داخلی بود.تنها سطح خاصی برای ثبات سیاسی وجود داشت. این ویژگی ها با مواردی که در دوران فبل وجود داشت همپوشانی داشت اما تفاوت در اینجا بود که دیکتاتوری فرانکو عملا تمایل به قطبی شدن و رادیکال شدن راحذف کرد. جنبه مهمی که باید به آن توجه کرد این است که اسپانیایی ها نه علیه حکومت برخاستند و نه علیه دموکراسی رأی دادند.اکثر آن ها به صورت بسیار منفعلانه از دموکراسی استقبال کردند.

در 30 سال گذشته اسپانیا تغییرات اجتماعی قابل ملاحظه ای را تجربه کرده است. اکثر مردم اسپانیا به شهرها ی مرکزی مهاجرت می کنند و این شهرها هستند که شیوه زندگی بیشتر شهروندان اسپانیایی را شکل می دهند.یکی از مهمترین مشخصه اسپانیایی ها سطح نوسازی در گفتمان سیاسی است. بی ثباتی سیاسی،و منازعه و خشونت در گذشته در این تغییر نگاه اسپانیایی ها به سیاست موثر بوده است. از سویی توجه به آموزش و تحصیلات در اسپانیا به دموکراسی سازی جامعه و تفویت فرهنگ سیاسی کمک کرده است. تمایلات خصومت آمیز در میان اسپانیایی های کنونی کمتر دیده می شود اما خرده فرهنگ های سیاسی گذشته گاه گاهی در برخی موارد بروز کند. میانه روی جامعه اسپانیا توسط نخبگان سیاسی ایجاد شد که مبتنی بر رضایت همگان است. اسپانیای جدید از تاریخ بسیاری از چیز ها را فرا گرفته است و از بازگشت به گذشته اجتناب می کند.

در مورد مردم اسپانیا این مورد را می توان بیان کرد که مهمترین جنبه زندگی آن ها را خانواده تشکیل می دهد و سیاست برای آن ها اولویت چندانی ندارد. اسپانیایی ها به ندرت و یا هرگز راجع به سیاست با خانواده، دوستان یا در محیط کار صحبت نمی کنند و اگر هم در این مورد صحبت کنند به طور میانه رو در موردش صحبت می کنند.شاخصه اصلی فرهنگ سیاسی مردم اسپانیا بر بی علاقگیشان به سیاست ، بیزاری و احساس ناتوانی سیاسی استوار است. این الگوی نگرشی بی میلی نهادی یا سیاسی، یا دموکراسی کلبیون1 نامیده می شود.

اکثریت اسپانیایی ها از نهادهای سیاسی دموکراسی راضی نمی باشند.و حمایت آنها از نهادهای ملی مانند بیشتر کشورهای اروپای غربی است. تنها 30 درصد اسپانیایی ها به احزاب اعتماد دارند، 60 درصد دیگر از احزاب ناراضی اند. اسپانیا بیشترین سطح حمایت از دموکراسی ملی را دارد اما حمایتش از نهادهای دموکراسی از دیگر کشورهای اروپایی کمتر است. در مقابل کمتر شدن اعتماد مردم به احزاب، کلیسا،اتحادیه های تجاری، سازمان های غیر حکومتی در نزد مردم جایگاهی رو به رشد یافتند.

مداخله کم شهروندان اسپانیایی سبب شده است از توانایی نفوذ بر سیاستمداران برخوردار نشوند. و کلیسا و توجه به دین برای اسپانیایی ها کمرنگ تر شده است. جوامع خودمختار سبب شده اندکه از فرهنگ سیاسی در حالت جمع صحبت کتیم. از سویی دیگر باید توجه کرد که اسپانیا از پایین ترین سطح شرکت شهروندانش در سازمان های مدنی در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی برخوردار است.(78)