نماد گرایی در هنر چینی: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
نگارگری چینی نیز همین ­گونه است و از همین سبک و سیاق پیروی می­ کند و اندیشه­ های عمیق و اشیای ظریف را می ­تواند با خط ­های مجرد تصویر کند. در نقاشی چینی به فضاهای خالی توجه زیادی می­ شود و از این طریق بر نقاط برجسته­ ی تصویر تأکید می­ شود و برجسته می ­نمایاند. پیچیده­ ترین موضوع­ ها با کم­ترین خطوط کشیده می­ شود و بزرگ­ترین نقش خیال برروی کوچک ­ترین تکه­ ی کاغذ نقش می ­بندد. در نقاشی چینی صرفه جویی در عین بیان کامل احساس و اندیشه ­ی هنرمند، اصل قابل توجه است.
نگارگری چینی نیز همین ­گونه است و از همین سبک و سیاق پیروی می­ کند و اندیشه­ های عمیق و اشیای ظریف را می ­تواند با خط ­های مجرد تصویر کند. در نقاشی چینی به فضاهای خالی توجه زیادی می­ شود و از این طریق بر نقاط برجسته­ ی تصویر تأکید می­ شود و برجسته می ­نمایاند. پیچیده­ ترین موضوع­ ها با کم­ترین خطوط کشیده می­ شود و بزرگ­ترین نقش خیال برروی کوچک ­ترین تکه­ ی کاغذ نقش می ­بندد. در نقاشی چینی صرفه جویی در عین بیان کامل احساس و اندیشه ­ی هنرمند، اصل قابل توجه است.


نمایش چینی هرگز مانند تئاتر غربی، واقعیت پرداز نیست. در صحنه ­های آن از هیچ منظره ­ای استفاده نمی­ شود. شوخ طبعی بازیگران چینی بی­ مانند است. هنگامی که بر روی اسب خیالی در صحنه می­ تازد، از اسب خود پیاده شده و آن را به مهتر می ­سپارد و با معشوقه­ اش نجوا می ­کند و یا برای حمله به دشمن پشت صخره ­ای کمین می ­کند، در حالی که در این صحنه به جز هنرمند هیچ چیز و هیچ­کس دیگری نیست ولی تماشاگر همه ­ی این­ها را به چشم می ­بیند. هر جزیی از نمایش نمادی است، از اشارات و کنایاتش گرفته تا حرکات و جامه ­های بازیگر. در هر چیز معنا و مفهومی نهفته است که تماشاگر پیشاپیش از آن آگاه است، زیرا تماشاگر چینی برای دیدن نمایشنامه به تماشاخانه نمی ­رود، بلکه برای تماشای چیره دستی بازیگر می ­رود. بازیگر در روی صحنه و در طول داستان اشیایی را که قرار است پدیدار شوند را به اشاره پدید می ­آورد. در این نماد آوری دو عنصر سادگی ظاهری و پرمعنایی باطنی توأمان نهفته شده است.
نمایش چینی هرگز مانند تئاتر غربی، واقعیت پرداز نیست. در صحنه ­های آن از هیچ منظره ­ای استفاده نمی­ شود. شوخ طبعی بازیگران چینی بی­ مانند است. هنگامی که بر روی اسب خیالی در صحنه می­ تازد، از اسب خود پیاده شده و آن را به مهتر می ­سپارد و با معشوقه­ اش نجوا می ­کند و یا برای حمله به دشمن پشت صخره ­ای کمین می ­کند، در حالی که در این صحنه به جز هنرمند هیچ چیز و هیچ­کس دیگری نیست ولی تماشاگر همه ­ی این­ها را به چشم می ­بیند. هر جزیی از نمایش نمادی است، از اشارات و کنایاتش گرفته تا حرکات و جامه ­های بازیگر. در هر چیز معنا و مفهومی نهفته است که تماشاگر پیشاپیش از آن آگاه است، زیرا تماشاگر چینی برای دیدن نمایشنامه به تماشاخانه نمی ­رود، بلکه برای تماشای چیره دستی بازیگر می ­رود. بازیگر در روی صحنه و در طول داستان اشیایی را که قرار است پدیدار شوند را به اشاره پدید می ­آورد. در این نماد آوری دو عنصر سادگی ظاهری و پرمعنایی باطنی توأمان نهفته شده است.<ref>سابقی، علی محمد(1392). "جامعه و فرهنگ [[چین]]." تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلد ...، ص ... .</ref>
 
= کتابشناسی =

نسخهٔ ‏۹ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۲

نماد گرایی:

هنر چینی، در کنار صورت گرایی، سرشار از نماد است، درست مانند خود زبان چینی که مانند یک اثر هنری و خط اندیشه نگاری نمادی است از اشاره ­ها و کنایه ­ها. کارکترهای چینی چیزی را مستقیم بیان نمی­ کنند، یک کاراکتر یا نشانه­ ی نگارشی چینی معنای کلمات بسیاری در زبان­ های دیگر را در خود نهفته دارد. از دیگر ویژگی این زبان کوتاهی جملات آن است. شاید به گمان بیگانگان زبان چینی اشاره ­ای و مبهم است، اما به نظر خود چینی­ ها مبهم حرف زدن بهتر از پرگویی کردن است. زبان و کارکترهای چینی رمزنامه­ ای از اشارات و نکات ظریف است. هیچ زبان دیگری در سادگی نوشتن و رساندن اندیشه ­های عمیق و بسیار در عبارت­ های کوتاه با آن برابری نمی ­کند.

نگارگری چینی نیز همین ­گونه است و از همین سبک و سیاق پیروی می­ کند و اندیشه­ های عمیق و اشیای ظریف را می ­تواند با خط ­های مجرد تصویر کند. در نقاشی چینی به فضاهای خالی توجه زیادی می­ شود و از این طریق بر نقاط برجسته­ ی تصویر تأکید می­ شود و برجسته می ­نمایاند. پیچیده­ ترین موضوع­ ها با کم­ترین خطوط کشیده می­ شود و بزرگ­ترین نقش خیال برروی کوچک ­ترین تکه­ ی کاغذ نقش می ­بندد. در نقاشی چینی صرفه جویی در عین بیان کامل احساس و اندیشه ­ی هنرمند، اصل قابل توجه است.

نمایش چینی هرگز مانند تئاتر غربی، واقعیت پرداز نیست. در صحنه ­های آن از هیچ منظره ­ای استفاده نمی­ شود. شوخ طبعی بازیگران چینی بی­ مانند است. هنگامی که بر روی اسب خیالی در صحنه می­ تازد، از اسب خود پیاده شده و آن را به مهتر می ­سپارد و با معشوقه­ اش نجوا می ­کند و یا برای حمله به دشمن پشت صخره ­ای کمین می ­کند، در حالی که در این صحنه به جز هنرمند هیچ چیز و هیچ­کس دیگری نیست ولی تماشاگر همه ­ی این­ها را به چشم می ­بیند. هر جزیی از نمایش نمادی است، از اشارات و کنایاتش گرفته تا حرکات و جامه ­های بازیگر. در هر چیز معنا و مفهومی نهفته است که تماشاگر پیشاپیش از آن آگاه است، زیرا تماشاگر چینی برای دیدن نمایشنامه به تماشاخانه نمی ­رود، بلکه برای تماشای چیره دستی بازیگر می ­رود. بازیگر در روی صحنه و در طول داستان اشیایی را که قرار است پدیدار شوند را به اشاره پدید می ­آورد. در این نماد آوری دو عنصر سادگی ظاهری و پرمعنایی باطنی توأمان نهفته شده است.[۱]

کتابشناسی

  1. سابقی، علی محمد(1392). "جامعه و فرهنگ چین." تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلد ...، ص ... .