تحولات اجتماعی چین در یک قرن گذشته
تحولات اجتماعی چین در یک قرن گذشته
تغییر و تحولات اجتماعی، مجموعهای از جابه جایی و دگرگونیهایی است که در طول یک دورهی تاریخی و طی یك یا چند نسل، در شیوهی زندگی و ارزشهای اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی یک جامعه و یک ملت رخ میدهد. این تغییرات معمولا، ناشی از عوامل و متغییرهای مختلف نیروهایی است که زاییدهی شرایط داخلی و خارجی هستند و همچون سیلی بنیان کن، دگرگونیهایی را در ارزشها، نگرشها و باورهای اجتماعی یک ملت به وجود میآورند. اغلب جوامع بشری در مقاطعی از تاریخ حیات خود، ناگزیر با این نوع از تحولات روبه رو شده و میشوند، ولی عمق و میزان این تغییرات بستگی به شرایط زمانی، مکانی، فرهنگی، و شدت و ضعف عوامل درونی و بیرونی حاکم بر آن جامعه و ملت دارد. جامعهی چین نیز در طول حیات طولانی خود با تغییرات و تحولات اجتماعی فراوانی روبه رو شده است که در این مقال مجال پرداختن به همهی آنها نیست. لذا، در این نوشته صرفا به تحولات اجتماعی پدید آمده در یک قرن اخیر در این کشور که از موارد مشابه قبلی سریعتر، پردامنهتر، عمیقتر و همه جانبهتر بوده است پرداخته میشود.
بهطور کلی، جامعهی چین در یکصد سال اخیر سه دورهی مهم تحول اجتماعی را پشت سر گذاشته است که میتوان آنها را بهصورت زیر تقسیم بندی کرد: دورهی نخست از سال1911میلادی، همزمان با سقوط سیستم امپراتوری و تأسیس نظام جمهوری آغاز و تا سال1949میلادی، و روی کار آمدن نظام کمونیستی در چین ادامه داشته است. دورهی دوم از سال 1949 شروع و تا 1979میلادی، سال اجرای سیاست اصلاحات، ادامه مییابد. دورهی سوم که از سال1979میلادی آغاز شده، همچنان به روند تحولاتی خود ادامه میدهد. ویژگیهای هر کدام از این دورهها، تابع شرایط و موقعیت جامعهی چین در عرصهی داخلی و خارجی بوده است. اما آنچه که باعث تغییر اساسی در ساختار اجتماعی و بهوجود آمدن قشربندی اجتماعی جدید در جامعه شده و وضعیت اکثریت مردم را از نظر میزان رفاه مادی و زندگی اجتماعی تغییر داده و جامعهی بزرگ روستایی را به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل کرده، تحولات دورهی سوم از سال1979 میلادی است. آنچه در پی میآید، اشاره به برخی از تغییر و تحولات صورت گرفته در این دوره است.
تغییرات اجتماعی دورهی سوم(پس از1997میلادی)
طی سه دهه پس از اتخاذ سیاست درهای باز اقتصادی توسط دولت چین در سال1979میلادی، ابعاد تحولات اجتماعی در جامعهی چین آنچنان گسترده و عمیق بوده که فراتر از تصور و پیش بینی کارشناسان مسایل اجتماعی بوده است. البته، بیشترین تغییرات هم مربوط به وضعیت و ساختار قشربندی اجتماعی است. مهمترین شاخص های این تغییرات عبارتند از:
1-تغییر در ساختار اجتماعی
از مهمترین ویژگیهای اساسی هر جامعه، ساختار اجتماعی آن بهشمار میرود. برای دستیابی به توسعهی پایدار لازم است در کنار تغییرات ساختار اقتصادی و سیاسی، ساختار اجتماعی نیز مورد توجه لازم قرار گیرد، در غیر این صورت مشکلات پیچیدهای دامنگیر جامعه خواهد شد. ساختار اجتماعی یک سیستم بسیار پیچیده و شامل ساختار متغیرهای متنوعی همچون جمعیت، خانواده، شغل، ساختار گروههای اجتماعی، ساختار شهری و روستایی، قشربندی اجتماعی، مناطق جغرافیایی، ساختار فرهنگ و سایر ابعاد میگردد. برخی از این تغییرات اجتماعی در چین طی سالهای پس از1980 عبارتند از:
الف: تغییر ساختار جمعیتی
طبق آمار موجود، در سال1978میلادی، جمعیت چین کمی بیش از962میلیون نفر بود در حالی که در سرشماری سال2007میلادی این تعداد به یک میلیارد و 132میلیون نفر بالغ شده است. یعنی در طول سی سال 358میلیون نفر به جمعیت چین افزوده شده است. در سال 1978 نرخ زاد و ولد 5/18درصد و نرخ مرگ و میر25/6درصد و نرخ رشد طبیعی12درصد بوده است. در واقع، جامعهی چین هر سه ویژگی یک کشور توسعه نیافته را با نرخ رشد بالا داشته است، در حالی که در سال2007 میلادی، نرخ زاد و ولد 1/12درصد، مرگ و میر93/6درصد، و رشد طبیعی به 17/5درصد کاهش یافته که یکی از پارامترهای کشورهای توسعه یافته است.
ساختار سنی جمعیت چین به سرعت در حال تغییر است. در سال1990، افراد بالای65 سال6/5درصد از کل جمعیت چین را تشکیل میداد که این میزان در سال2000میلادی به 7درصد و در سال2007 به 1/8درصد افزایش یافته است. یعنی ساختار سنی جمعیت چین به سمت پیر شدن میرود.
در سال1990، از کل جمعیت چین، دانش آموزان دبیرستانی 8درصد و دانشجویان4/1درصد را تشکیل میدادند، در حالی که این میزان در سال 2007 ، به ترتیب به 6/12درصد و2/6درصد افزایش یافته است. در این مدت تعداد دانشجویان تقریبا چهار برابر شده و جامعهی چین به یکی از بزرگترین کشور تأمین کنندهی نیروی انسانی جهان تبدیل کرده است.
ب: تغییر در ساختار شغلی
علیرغم تلاشهای مائو و همفکران کمونیست او برای مدرن سازی کشور، به واقع تا سال 1978، کشور چین یک جامعهی بزرگ روستایی بود. از حدود400میلیون جامعهی کارگری چین، 283 میلیون نفر(70درصد) را کارگران روستایی تشکیل میدادند که اکثرا فاقد هرگونه مهارت و دانش فنی بودند. این میزان در سال 2007 ، به769میلیون نفر رسید که از این تعداد تنها 314 میلیون نفر(8/40درصد) کارگر روستایی بوده و 2/59درصد از آنها در بخش صنعت اشتغال دارند. بنابراین، میتوان گفت جامعهی چین در حال تبدیل شدن به یک جامعهی صنعتی است.
ج: تغییر در ساختار شهری و روستایی
داشتن کارگران صنعتی زیاد به تنهایی نمیتواند نشانهی صنعتی شدن یک جامعه باشد، بلکه به درصد جمعیت شهری و روستایی نیز بستگی دارد. در اغلب کشورهای صنعتی توسعه یافته، جمعیت شهرنشین بیش از روستانشین است. ولی در چین، تا سال 1949، جمعیت شهری تنها6/10درصد بود،
(China Turns Predominantly Urban. Wall Street Journal-18 Jan. 2012) این میزان در سال1979 که سیاست اصلاحات به اجرا گذاشته شد، زیر 19درصد بود، در حالی که براساس آخرین سرشماری صورت گرفته، تعادل جمعیت شهری و روستایی به نفع جمعیت شهری تغییر یافته و درحال حاضر جمعیت شهر نشین این کشور از مرز27/51درصد یعنی 8/690میلیون نفر گذشته است. یعنی پدیدهای که در بریتانیا200سال، آمریکا100سال و ژاپن50سال طول کشید، در چین در ظرف تنها 30سال به وقوع پیوسته است که این رشد در جهان بی سابقه بوده و تحول بزرگی بهشمار میرود. برخی از مؤسسات مشورتی تخمین زدهاند که جمعیت شهر نشین چین در سال2030میلادی از مرز یک میلیارد خواهد گذشت. طی این سالها، اگرچه دولت اقدامات زیادی برای بهبود وضعیت زندگی و گسترش و نوسازی امکانات روستائیان و تشویق آنها به ماندن در روستاها انجام داده است، ولی گرایش به مهاجرت از روستاها به شهرها، همچنان در حال افزایش است. انتقال صدها میلیون کشاورز روستایی به شهرها اگرچه با خود شرایط بهتر زندگی برای مهاجران و توسعه و رشد اقتصادی پایداری را در سه دههی گذشته برای این کشور به همراه داشته است، و اگرچه ممکن است مهاجرت 200 تا300میلیون کارگر شاغل در بخش کشاورزی در یکی دو دههی آینده به شهرها، موتور اقتصادی چین را فعالتر نماید، ولی این مهاجرتها به همراه خود مسایل و مشکلات و چالشهای فراوانی از قبیل آلودگی محیط زست، کمبود رفاه آموزشی و اجتماعی، کمبود محل سکونت در شهرها، کمبود حمل و نقل و به احتمال زیاد ناآرامیهای اجتماعی و درخواست اصلاحات سیاسی را نیز در پی داشته باشد.
2-تغییر در قشربندی اجتماعی
از سه دوره از قشر بندی اجتماعی چین پس از ایجاد نظام جمهوری در سال1911میلادی، شکل قشربندی دورهی نخست براساس نظام فئوالی بوده و جامعه به دو دستهی مالکان زمین و رعیتها تقسیم میشد. در دورهی دوم و پس از استقرار نظام کمونیستی، به تدریج ساختار مالکیت خصوصی از جامعه حذف و بهجای آن مالکیت دولتی حاکم شد. در این دوره، عموما سه قشر در جامعه به وجود آمد: روشنفکران، کارگران و دهقانان. در دورهی سوم، با توجه به شکل گیری تغییرات اساسی در جامعه به ویژه در بعد اقتصادی، انواع مالکیتها به وجود آمد که زمینه را برای تنوع و پیچیدگی در قشربندی اجتماعی را فراهم ساخت که میتوان آن را به پنج دسته تقسیم کرد:
تغییر در سلسله مراتب و هویت اجتماعی جامعهی چین در پنج زمینه ایجاد شده است: 1- برداشته شدن محدودیت هویتی کشاورز و روستایی بودن، بدین معنا که روستاییان میتوانند علاوه بر اشتغال در بخش کشاورزی، به طور فصلی به کارگری در معادن و سایر مشاغل شهری نیز بپردازند. طبق آمار سال 2008، بیش از 150میلیون نفر کارگر مهاجر در شهرها اشتغال دارند. 2- تغییر در چگونگی تولید محصول. پیش از اصلاحات سیستم اقتصاد تک محصولی در جامعه حاکم بود، ولی در این دوره تنوع محصولات، سرمایه گذاری خارجی، مشارکت مردمی به صورت خصوصی و راه اندازی واحدهای تولیدی خانوادگی باعث رشد سریع اقتصاد و تنوع در محصولات به وجود آمد. در واقع، سیاست اقتصاد دولتی برنامه محور به اقتصاد بازار محور تغییر یافت. 3- تغییر در دستیابی به اطلاعات. پیش از اصلاحات، دسترسی به هرنوع اطلاعات اقتصادی و شغلی، اساسا امکان پذیر نبود. ولی در این دوره، دسترسی به آرشیوها و اطلاعات تأثیر زیادی در رقابتی شدن بازار کار و شغل و کشف استعدادها توسط واحدهای تولیدی داشته است. 4- جایگزین شدن شاخصهای جدید اجتماعی بهجای شاخصهای پیشین سنتی از طریق عمومیت یافتن آموزش و کسب مهارت و گواهینامههای فنی و حرفهای با توجه به رشد نیاز و تقاضای مؤسسات تولیدی به تکنیسین های فنی آموزش دیده. 5- شکسته شدن نقش برجستهی مالکیت انحصاری دولت، نظام طبقاتی، و خانوادههای سنتی.
3- جایگزینی قشربندی اقتصادی به جای قشربندی سیاسی
یکی از ویژگیهای مهم قشربندی اجتماعی جامعهی چین در دو دورهی پیشین، تفوق قشر سیاستمداران بر قشر مولدان اقتصادی بود. پیش از اصلاحات، سیاست مهمتر از اقتصاد و همه چیز تحت تأثیر سیاست قرار داشت و قشربندی اجتماعی نیز برمبنای جایگاه سیاسی افراد تقسیم بندی میشد، ولی پس از اصلاحات، از اهمیت سیاست کاسته شده و موقعیت اقتصادی اهمیت بیشتری یافت. بنابراین، ارجحیتهای اجتماعی در چین از مبنای سیاست به مبنای اقتصادی تغییر وضعیت داد( براساس پژوهشی که توسط مطبوعات ژاپنی صورت گرفته است، ذائقه و خواستها و آرزوهای مردم به ویژه جوانان چینی، طی دهههای 1950،1980 و1990میلادی، و همزمان با اجرای اصلاحات و رشد اقتصادی و بهبود وضعیت معیشتی جامعه، تغییرات گستردهای را شاهد بوده است. برای نمونه، سه قلم وسایل زندگی مورد علاقهی مردم در دههی1950عبارت بودند از: ساعت مچی، دوچرخه و چرخ خیاطی، در حالی که این نیاز و علاقه در دههی1980 به تلویزیون، یخچال و ماشین لباسشویی تغییر یافته و در دههی1990 تلفن، کامپیوتر و کولر بوده است. ولی این نیازها در حال حاضر به خرید آپارتمان بزرگ، اتومبیل شیک، و تحصیل در خارج از کشور و مسافرت های خارجی تغییر یافته است. منبع: روزنامه مردم. اول ماه مارس2004.).
4- افزایش شکاف طبقاتی میان فقیر و غنی
با استناد به دادههای آماری، جامعهی چین پس از اتخاذ سیاست اصلاحات، به علت رشد سریع اقتصاد با شکاف وسیع طبقاتی روبه رو شده است. از آنجا که ساختار اجتماعی جامعهی چین توان کشش رشد اقتصادی این چنینی را نداشته، دولت اقداماتی در جهت حمایت از اقشار آسیب پذیر، همچون برخورداری روستاییان از معافیتهای مالیاتی انجام داده است، اما مسئلهی شکاف بین فقیر و غنی تنها تابع رشد اقتصادی نیست، بلکه این موضوع تحت تأثیر ساختار اجتماعی نیز قرار دارد.
5- شکل گیری قشرهای جدید اجتماعی
در حالیکه قشربندی اجتماعی جامعهی چین پیش از اصلاحات، در چهار دسته خلاصه میشد، پس از اصلاحات این دسته بندی با تنوع و پیچیدگی زیادی روبه رو شد. محققان آکادمی علوم اجتماعی چین جامعهی کنونی را به ده گروه تقسیم کردهاند. این محققان، در حالی که رشد ساختار اجتماع شهری را تقریبا مناسب با تغییر در ساختار جامعه مدرن دانستهاند، معتقدند ساختار مناطق روستایی برای هماهنگ شدن با ساختار اجتماعی مدرن هنوز راه بسیار درازی را پیش رو دارد. براین اساس، جامعهی چین را در دو سطح دستهبندی کردهاند که اولی در ده قشر و شش طبقه و دومی در دوازده قشر و هفت طبقه تقسیم بندی شده اند. ده قشر نخست عبارتنداز: مدیران اجتماعی دولتی(تمامی قشرها) 1/2 درصد؛ قشر مدیران 5/1 درصد؛ موسسات خصوصی 6/0درصد؛ قشر متخصص1/5 درصد؛ کادر مذهبی 8/4 درصد؛ قشر صنعتی و تجاری خانوادگی 2/4 درصد؛ کارگران تجاری و خدماتی12درصد؛ کارگران صنعتی6/22 درصد؛ کارگران بخش کشاورزی44درصد؛ بیکاران شهری و روستایی 1/3درصد. و شش طبقهی نخست با وضعیت اجتماعی بالا، متوسط روبه بالا، متوسط، متوسط روبه پایین، پایین و خیلی پایین تقسیم شده اند.
دوازده قشر و هفت طبقهی دوم عبارتند از: مدیران بخشها، واحدها و اعضای حزب کمونیست 6/0درصد؛ صاحبان مؤسسات خصوصی4/1درصد. کارکنان مؤسسات خصوصی6/0درصد؛ تکنیسینها2/5 درصد؛ مدیران ارشد 8/2 درصد؛ کارکنان آموزشی و فرهنگی 5/2درصد؛ کارکنان مذهبی 9/4درصد؛ کارکنان بخش کسب و کار خدماتی 4/10درصد؛ مشاغل آزاد4/3درصد؛ کارگران 7/14درصد؛ کارگران کشاورزی 8/31درصد؛ و بیکاران 7/10درصد. تمام این گروهها در هفت طبقه شامل: مرفه ترین طبقه با2/7درصد؛ طبقهی ثروتمند 6/10درصد؛ طبقهی متوسط روبه بالا 7/17درصد؛ طبقهی متوسط 22درصد؛ طبقهی متوسط روبه پایین7/19درصد؛ طبقهی فقیر9/12درصد؛ و طبقهی فقیرترین9/9درصد میگردد.
شهری شدن جمعیت چین و چالشهای پیش رو
با توسعهی سریع شهر نشینی و تغییر تعادل جمعیت چین از اکثریت روستایی به اکثریت شهری، این کشور در کنار فرصتها، با چالشهای بزرگی همچون بالا رفتن تقاضای مسکن، کاهش منابع انسانی و زمین در بخش کشاورزی، بالا رفتن نیازها و درخواستهای رفاهی و اجتماعی، مسن شدن جمعیت و کاهش نیروی کار تولیدی، و... نیز رو به رو شده است. لذا، برخی از تحلیلگران جمعیتی چینی و خارجی معتقدند که توسعهی شهری به مثابهی یک شمشیر دولبه است.
هم اینک چالشهای شهری شدن جمعیت35/1میلیارد نفری چین در ابعاد مختلف اجتماعی خود را نشان داده و به وضوح قابل مشاهده است. در حال حاضر253میلیون کارگر مهاجری که در شهرها زندگی میکنند هیچگونه دسترسی به خدمات اجتماعی شهری ندارند، حتی حقوق ناچیزی که پیش از مهاجرت در روستای خود داشتند از قبیل سوبسیدها، حق سکونت، حق آموزش فرزندان در مدارس دولتی، حق دسترسی به خدمات عمومی و... را هم از دست دادهاند.
بالا رفتن میزان تقاضای مسکن در شهرها زمینه را برای دست اندازی مقامات شهری به زمینهای کشاورزی روستاییان مجاور شهرها را فراهم ساخته که به صورت غیر قانونی و با پرداخت مبلغ کمی به روستاییان، زمینهای آنان را تبدیل به ساختمانهای لوکسی نموده و به قیمت گزافی در اختیار متقاضیان مسکن میگذارند. به این ترتیب، بازیافت زمینهای کشاورزی حدود 40درصد از درآمد و زمینهی فساد دولتهای محلی را تشکیل میدهد. چون میزان ساخت و ساز در کشور13درصد از کل درآمد سرانه است. وِنجیابائو(Wen Jiabao) در مقالهای در مجلهی«به دنبال حقیقت» در این زمینه میگوید:«کشور چین صنعتی شدن و مدرن شدن را به قیمت قربانی کردن زمینهای کشاورزی روستاییان به دست میآورد ... کسی مجوز گرفتن چنین حقی را از روستاییان ندارد.» توسعهی شهرها از طریق گرفتن زمینهای کشاورزی، که علیرغم کمبود زمین و آب و افزایش جمعیت میبایست برای پرکردن شکم روستاییان مورد استفاده قرار گیرد، در سالهای اخیر موجب نارضایتی روستاییان و در برخی از موارد باعث شورش و درگیری میان روستاییان و پلیس شده است. البته این سیاست دولت مرکزی با مخالفت دولتهای محلی که از طریق فروش زمین کشاورزان به رشد اقتصاد شهری و پرداخت بدهیها و افزایش بودجه و در خیلی از موارد سوء استفادههای خود می پردازند، روبه رو میشود. باید متذکر شد که پیدا کردن راه حل و ایجاد تعادل میان رشد درآمد سرانه، شهری شدن، تأمین حقوق روستاییان و تأمین امنیت غذایی برای این جمعیت انبوه، یکی از چالشهای پیش روی نسل پنجم از رهبران حزب کمونیست خواهد بود که به تازگی و در نیمهی دوم سال2012 قدرت را در این کشور به دست گرفتند.
براساس آمار منتشره، متوسط درآمد سرانهی چینیهای شهر نشین در سال2011میلادی، به حدود3400دلار رسید، در حالی که این میزان برای روستاییان تقریبا یک سوم بوده است. وقتی مهاجران روستایی به شهر میآیند، تلاش میکنند از نظر اقتصادی فعالیتهای تولیدی بیشتری کنند، مهارتهای بیشتری فراگیرند، درآمد بهتری داشته باشند، و بتوانند لوازم مورد نیاز مصرفی بیشتری برای خود و خانواده تهیه کنند. همچنین، تقاضای آنها برای خدمات آموزشی و شهری بیشتر شده و موجب رشد و توسعهی اقتصادی این بخشها خواهد شد.
بالا رفتن سن جمعیت در چین که براساس پیشبینیهای انجام شده تا سال2050به بیش از 30درصد جمعیت خواهد رسید، چالش دیگر دولت مردان این کشور در دهههای پیش رو است. طبق سرشماری انجام شده، جمعیت بین 15 تا64سال چین در سال 2011به یک میلیارد نفر رسید که نسبت به سال پیش 3درصد افزایش نشان میدهد، در حالی که رشد کل جمعیت در این مدت4درصد بوده است. بنابراین، در تمام دنیا چین کشوری است که پیش از ثروتمند شدن، در سراشیبی سالمند شدن قرار گرفته است. درحالی که کشورهای پیشرفته پیش از رسیدن به سالمندی جمعیت، شبکههای مطمئن و پایدار رفاه اجتماعی و خدماتی برای سالمندان را بنیان میگذارند که پس از عبور از انحنای سالمندی امکان و تدابیر لازم برای مراقبت از آنها بعمل آمده باشد، در چین هنوز شبکههای جا افتادهی ارایه خدمات و رفاه اجتماعی برای سالمندان شکل نگرفته است.
در حقیقت، با اجرای سیاست تک فرزندی در سه دههی گذشته، یک تغییر اساسی در ترکیب اجتماعی در این کشور به وجود آمده است که بهطور طبیعی میبایست پس از رسیدن به استانداردهای بالای زندگی به دست میآمد، مانند فرصتهای بیشتر تحصیلی، اشتغال زنان و انتخاب مستقلانه برای میلیونها نفر. برای ایجاد چنین شبکهی فراگیر، چین باید هزینههای زیادی کند در حالی که به این بودجه در جاهای دیگر نیاز دارد. اگر خانوادهها هم بخواهند بار این مسئولیت را طبق سنت دیرینهی فرهنگی بر دوش بکشند هم با توجه به ازدیاد تعداد سالمندان خانواده که شامل دو پدر بزرگ و دو مادر بزرگ و احیانا عمو و عمهی سالمند میشود، امکان پذیر نخواهد بود. لذا، بالا رفتن سن جمعیت هم برای دولت و هم برای خانوادهها چالش آفرین و بحرانزا خواهد شد.
با بهبود وضعیت معیشتی مردم طی سه دههی گذشته که تنها خواستهی آنها دستیابی به یک درآمد ثابت و بالا بوده، اینک جامعه وارد مرحلهی جدیدی از خواستههای متنوع شده که دیگر مانند گذشته امکان کنترل و هدایت و نظارت و برآورده کردن آنها از عهدهی یک حزب و گروه خاص خارج است. طبقات مختلف اجتماعی جدید شکل گرفته، خواستههای متنوعی دارند. از جمله مشارکت در تصمیم گیریهای سیاسی است که این روند با سیاست تک حزبی و کنترل مرکزی سازگار نبوده و پیچیده و مشکل خواهد بود. بدون شک، شکست مرکزگرایی به خاطر پیچیدگی مسایل، تنوع و تکثر دیدگاههای رقیب، و افزایش حجم تبادل اطلاعات می تواند برای جامعهی درحال توسعه بسیار خطرناک باشد. منطقا، وقتی متقاضیان بیشتر شوند، احتمال افزایش اشتباهات نیز بیشتر میشود. به لحاظ تئوریک نیز در هر سیستمی نقطهی جوشی وجود دارد که با افزایش فعالیت میتواند سیستم را سریعتر به نقطهی جوش برساند. طبق آمارهای منتشره، حوادث ناآرامیهای اجتماعی در سال2010 به 180هزار مورد رسیده در حالی که این رقم در سال2005تنها 45هزار مورد بوده است. در حالی که در گذشته مقامات حزبی تلاش میکردند از به هم پیوستن این حوادث مجزا از هم که عمدتا به خاطر غصب زمینهای کشاورزان از سوی مقامات محلی به وقوع میپیوست جلوگیری کنند، ولی امروزه با توسعهی فرهنگ دیجیتالی و فن آوری اطلاعات، این مرزها از هم پاشیده و محدودیتها را دور زده است. در همین چند سال اخیر، تعداد وبلاگ نویسان چینی به بیش از300میلیون نفر رسیده و در دو سال آینده به500میلیون نفر خواهد رسید. همگرایی بین آنچه افتاق میافتد در میان خطوط خاموش و روشن قضایا به نظر اجتناب ناپذیر میآید.
(Global Implications of China’s Challenges، 2012)
و در نهایت تغییر ایدئولوژیک
امروزه نوگرایی در جامعهی چین تغییرات گستردهای به وجود آورده است. معنویت هم یکی از عرصههایی است که تحت تأثیر این تغییرات قرار گرفته است. از آنجاکه در جامعهی کنونی چین همه چیز مادی شده و همه به دنبال مال و ثروت و مقام و موقعیت هستند، نسل جدید نیز دچار بحران هویت و خلأ شده و از معنویت دست کشیده و یا به دنبال معنویت موهومی است که او را از این بی هویتی نجات بخشد. درحالی که تائوئیسم، آیین بومی چین، در جامعه از اقبال خوبی برخوردار نیست، نسل جوان از برخی از آیینها و مذاهب استقبال خوبی به عمل میآورد. امروزه معابد بودایی طرفداران بیشتری پیدا کرده و کلیساهای مسیحی هم به ویژه در میان اقشار متوسط جامعه و دانشجویان تحصیل کرده در خارج جاذبهای ایجاد کرده است. در میان فرقههای مسیحیت نیز پروتستانها از کاتولیکها پیروان بیشتری جذب میکند. ولی اغلب کسانی هم که به یکی از این ادیان روی میآورند، چون از روی تحقیق و بررسی نیست، تفاوت میان آنها را نمیدانند. آنها صرفا میگویند به خدای«غرب» اعتقاد دارند. البته برخی هم معتقدند که خیلی از جوانان چینی که به این مذاهب روی میآورند به دنبال رسیدن به معنویت نیستند، بلکه میخواهند ادای روشنفکری و مدرن و ترقیخواه بودن را در بیاورند. برخی نیز معتقدند که فرهنگ سنتی چین خود پر است از معنویت، منتهی تا به حال کسی به دنبال کشف و روز آمدن کردن این زمینهها و شناساندن آنها به نسل کنونی نرفته است. به هرحال، تلاش برای رسیدن به دین و معنویت انتها ندارد، و جویندگان تازه وارد چینی سرزمینها و اقیانوسها و قارهها را برای به دست آوردن معنویت پشت سر میگذارند.
(Religion in China ،2011)
فرهنگ و آیینهای سنتی چین زمینه و عقبهی مناسبی برای بازگشت به عقب ندارد، لذا، خلأ معنوی و عطش معنویت گرایی در نسل جوان این کشور را موجب شده است تا به این ترتیب برخی از آنان به سمت هر اندیشه و عقیدهی جدید و تازهای که تا حدودی به آنان مفری برای پناه آوردن و رسیدن به آرامش نشان میدهد کشیده میشوند.
فرجام سخن
با توجه به آنچه که گذشت، میتوان گفت، اگرچه جامعهی چین در طول30سال پس از اجرای سیاست درهای باز تغییرات زیادی کرده و در بعد اقتصادی در حال گذر از جامعهی سنتی کشاورزی به جامعهی صنعتی است، ولی ساختارهای اجتماعی آن هنوز سنتی و جهان سومی باقی مانده و تا رسیدن به ساختار اجتماعی مدرن فاصلهی زیادی دارد. چون در این جامعه، علیرغم وقوع تغییرات گسترده، همچنان محدودیتهایی برای تحرک اجتماعی بهصورت افقی و عمودی و نابرابریهای اجتماعی بسیاری وجود دارد که بزرگترین آن، وجود ساختارهای کهنه و سنتی اجتماعی است که باعث بروز تضادهایی در جامعه شده و احتمال میرود در آینده جامعه را با بحرانهای اجتماعی مواجه سازد. با این همه، میتوان گفت، جامعهی وسیع چین، یک جامعهی در حال توسعه به معنای واقعی و ملموس است. برهمین اساس، در30سال گذشته قشرهای اجتماعی جدیدی در آن شکل گرفته و در آینده با تثبیت موقعیت اقتصادی و اجتماعی آنان، قشرهای اجتماعی جدیدی دیگری به وجود خواهند آمد. (خانی، عادل) طبق گفتهی برخی از تحلیلگران مسایل چین، آنچه در مورد چین و آیندهی این کشور میتوان پیش بینی کرد، قابل پیش بینی نبودن آن است. فقط میتوان، با توجه به روند سه دههی گذشته، ظرفیت قابل انطباق بودن حزب کمونیست در چند سال آینده را آزمود و پیش بینی کرد(براساس نظر برخی از تحلیل گران غربی، در آینده 3 راه حل پیش روی دولتمردان چینی قرار دارد: دمکراسی؛ سقوط و اقتدار گرایی انعطاف پذیر. در چند دههی گذشته حزب کمونیست از راه حل سوم تبعیت کرده و ثابت کرده که خیلی منعطفتر از آن است که منتقدان بدان ایراد گرفته اند و ادامه ی رشد ده درصدی اقتصادی طی این دهه ها هم مؤید این مطلب است.). به قول یک تحلیلگر چینی(Tony Saich)، چین«مثل توپی است که از بالای تپهای در حال غلطیدن به سمت پایین است که هر آن بر سرعتش افزوده می شود»( Idb)[۱]
کتاب شناسی
- ↑ سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،جلد اول، ص255-270