مجسمه سازان اسپانیایی
مجسمه سازها:
خوان مارتینِث مونتانیِس[10]:
در 16 مارس 1568 در روستای آلکالا لا رئال[11] واقع در شهر خائن متولد شد. مهارت او در کار با چوب سبب شد که به او لقب خدای چوب[12] را بدهند. واقعگرایی در آثار او مثال زدنی است. وی بیشتر دوره ی تعلیم خود را در سویل و گرانادا سپری کرد و از چهره های شاخص مکتب مجسمه سازی سویل محسوب می شود. استاد اصلی او پابلو دِ رُخاس[13] بود. وی از سال 1588 در سویل مستقر شد. در سال 1635 برای تهیه مدلی از سرِ شاه از سوی دربار به مادرید فراخوانده شد این مدل برای ساخت مجسمه ای که شاه فلیپ چهارم را سوار بر اسب نشان می داد نزد پیترو تاچا[14] پیکره تراش ایتالیایی فرستاده شد. در این سفر بلاثکث نقاش نامی اسپانیایی، پرتره ای از او کشید. از سایر آثار معروف او می توان به مجسمه قدیس جان تعمید دهنده[15] که امروزه در موزه هنری متروپولیتن نگهداری می شود اشاره کرد. از شاگردان نامی او می توان به خوان دِ مِسا[16] مجسمه ساز شهیر کُردوبایی اشاره کرد. مارتینز در جریان طاعون سال 1649 که نیمی از جمعیت سویل را از بین برد در 8 ژوئن درگذشت.[17]
آلونسو بروگِته [1]
نقاش، مجسمه ساز و معمار بزگ اسپانیایی که بیشترین شهرتش بواسطه مجسمه های او است. وی بزرگترین مجسمه ساز عصر رنسانس اسپانیا محسوب می شود. توانایی او در نمایش احساسات پیکره هایش برای بیان خلسه مذهبی و عذاب حاصل از آن بی همتاست. او در سال 1488 در شهر پارِدِس دِ نابا[2] که در پالنسیا واقع است به دنیا آمد. وی فرزند پدرو بِروگِته نقاش نامی بود، از اینرو تعلیمات او تحت نظر پدرش صورت می گرفت. پس از مرگ پدر به ایتالیا سفر کرد و در بین سال های 1504 تا 1527 در آنجا به سر بُرد.[3] در فلورانس و رم با آثار بزرگانی همچون میکل آنژ[4] آشنا شد. الهاماتی که وی از آثار میکل آنژ گرفت سبب آفرینش تابلو سالومه[5] شد. با توجه به نوع پیچ و تاب پیکره ها او در زمره هنرمندان شیوه گرا قرار گرفت. در سال 1518 به اسپانیا بازگشت و به سِمتِ نقاش و مجسمه ساز سلطنتی در دربار شاه چارلز پنجم منصوب گشت. از این دوره به بعد وی خود را به طور کامل وقف هنر مجسمه سازی کرد. آلونسو در سال 1561 در حالیکه بر روی ساخت مقبره ای برای کاردینال تابِرا کار میکرد درگذشت. اثر معروف دیگر او مذبح کالج ایرلندی[6] در سالامانکا است.[7]
فرانسیسکو سالزیلو ای آلکاثار[8]
وی در 21 می سال 1707 در مورسیا متولد شد. فرانسیسکو فرزند نیکولاس سالزیلو[9] مجسمه ساز ناپلی بود و از مجسمه سازان نامی سبک باروک اسپانیا محسوب می شود. همانند بیشتر هم عصران خود در اغلب آثارش به مذهب توجه داشت. او در جوانی به تحصیل در حوزه هنر پرداخت اما در بیست سالگی در پی مرگ پدرش در سال 1727 مجبور به ترک تحصیل و کار در کارگاه مجسمه سازی پدر شد.[10] به سال 1765 آکادمی کوچکی را تأسیس کرد، صدها اثر از او در ناحیه مورسیا و شهرهای همجوار موجود است. در طی جنگ های داخلی اسپانیا از 1936 تا 1939 برخی از آثار او از بین رفت. وی در آثارش اصراری بر ایجاد کشش و پیچ و تاب های اغراق شده برای بیان احساسی از رنج و مذهب نداشت، بلکه تأکید او بر طبیعی جلوه دادن پیکره ها بوده است؛ از اینرو نقش مهمی در گذر اسپانیا از عصر باروک و ورود به عصر روکوکو ایفا کرده است. از آثار معروف او می توان به شام آخر[11]، بوسه یهودا[12] و قدیسه ورونیکا[13] اشاره کرد. امروزه از او به عنوان بزرگترین مجسمه ساز قرن هجدهم اسپانیا یاد می کنند و موزه ای به نام وی در شهر مورسیا وجود دارد. او تمام طول عمر خود را در مورسیا سپری کرد و در 2 مارس 1783 از دنیا رفت.[14]
آلونسو کانو[15]
در 19 مارس 1601 در گرانادا متولد شد. وی در سنین کودکی به یادگیری فنون معماری در نزد پدرش پرداخت. در سیزده سالگی به سویل رفت و در آنجا نقاشی را نزد فرانسیسکو پاچکو فرا گرفت. کانو همچنین مجسمه سازی را نزد خوان مارتینث مونتانیس آموخت. مجسمه ای از دوره فعالیت کانو در سویل باقی نمانده است. پس از دوئلی که با یانو ای والدس[16]نقاش سویلی انجام داد و او را مجروح ساخت به مادرید گریخت و در آنجا پادشاه فیلیپ چهارم او را به عنوان نقاش و معمار سلطنتی استخدام کرد، به سبب موقعیتی که داشت با تنی چند از استادان رنسانس ایتالیا آشنا شد، این تأثیر سبب خلق یکی از بزرگترین آثار او یعنی تابلو معجزه در چشمه[17]شد.[18] کانو در 1644 به اتهام قتل همسرش مجبور به گریز از مادرید شد، ابتدا به والنسیا گریخت و بعد در 1652 به گرانادا بازگشت. اوج خلاقیت خود را در معماری و نقاشی مجسمه سازی در کلیسای جامع آن شهر اجرا کرد. این هنرمند یکی از بداقبال ترین هنرمندان اسپانیا در خصوص بقای آثارش است چراکه بسیاری از تابلو ها و مجسمه های او در طول انقلاب و جنگ از بین رفت. این هنرمند تند مزاج که لقب میکل آنژ اسپانیا را با خود یدک می کشید د ر سال 1667 در گذشت.[19]
خوان میرو[1]
در 20 آوریل 1893 در بارسلونا متولد شد این نقاش و مجسمه ساز شهیر، فرزند یک پدر ساعتساز و یک مادر طلاساز است. هنر در میرو خیلی زود شکوفا شد. برخی از نقاشی های او که امروزه موجود است مربوط به سال 1901 یعنی زمانی که تنها هشت سال سن داشت می شود. او با پیوستن به مدرسه هنرهای زیبای بارسلونا تحصیل در این زمینه را تا سال 1910 ادامه داد، در این مدت وی تحت تعلیم استادانی از جمله مودست گورخِل[2] و ژوزِپ پاسکو[3] قرار گرفت. پس از غلبه بر تب تیفوئید که در سال 1911 دامنگیرش شد تصمیم گرقت تا زندگیش را وقف نقاشی کند و به این منظور به عضویت مدرسه هنر های زیبای لونخا در بارسلونا در آمد. اولین نمایشگاه انفرادی از آثارش را در سال 1918 در گالری دالمائو[4] برپا کرد. آثار او تا سال 1920 . پیش از سفرش به پاریس بیانگر گرایشاتی متفاوت در اوست. استفاده از رنگ های خالص و درخشان خاص فوویست[5]، فرم ها و شکل های سبک کوبیسم، تأثیر پذیری از هنر فولکولوریک کاتالان و فرسک های رومی موجود در کلیساها از شاخصه های آثار اوست. وی با سفرش به پاریس تحت تأثیر هنرمندان سورئال به این سبک گرایش پیدا کرد. در 1928 با گروهی از سورئالیست ها نمایشگاهی در گالری پی یِر بر پا کرد. میرو در هنر سورئال نیز با احترام کامل به ایده های گروه، سبک و کیفیت خاص خود را داشت. در سال های 1929 و 1930 میرو بیشتر بر روی آثار کولاژ[6] متمرکز شد، این مسئله مقدمه ای بر پرداخت وی روی مجسمه های سورئال بود. او در طول عمرش سبک هایی از جمله فوویسم، رئالیسم جادویی و سورئالیسم را تجربه کرد. وی در سال 1980 مدال طلای هنرهای زیبای اسپانیا را کسب کرد و سه سال بعد در 25 دسامبر 1983 بر اثر بیماری قلبی درگذشت.[7]