سیر تحول زبان چینی
تاریخچه: در خصوص ماهیت زبان چینی، بحثهای زیادی شده است. گروهی ترجیح میدهند زبان چینی را زبانی واحد و زیرمجموعههای آن را گویش تلقی کنند. ترجیح گروه دیگر آن استکه از واژهی «خانوادهی زبانهای چینی» برای مجموعهی زبانها در چین استفاده شود و هر کدام از زیرمجموعهها مستقلاً زبان تلقی شوند. به هر حال، طبق نظر برخی از زبانشناسان، ریشهی بسیاری از زبانهای شرقی، زبان سنتی چینی است که قدمتی بالغ بر ۵۰۰۰ سال دارد. البته اخیراً در شمال چین سنگ نوشتههایی متعلق به قرن چهاردهم پیش از میلاد، کشف شده است که روی آنها آثاری از کاراکترهای کهن چینی مشاهده میشود. علاوه بر این، زبان چینی مدرن که امروزه در کشور پهناور چین به کار میرود، خط نوشتاری زبانهای کرهای و ژاپنی، زبان نواحی هنگکنگ و تایوان، و زبان چینی مورد استفاده در سنگاپور و مالزی، همگی از زبان چینی منشعب شدهاند. در عین حال، زبان مورد استفاده در ۴ کشور آخر، بیشترین قرابت را با زبان چینی سنتی (قدیمی) دارد. زبان چینی که به زبان مردم این کشور «خَنیو»(Han Yu) و یا پوتونگ خوانده میشود، زبانی است آهنگین که در گذشته نگارش آن بهصورت عمودی و از بالا به پایین و از راست به چپ بوده، ولی بعدها تغییر جهت داده و بهصورت افقی و از چپ به راست نوشته میشود.
در تمام زبانهای مردم متمدن جهان، فراگیرفتن خواندن و نوشتن، همراه است. اما در زبان چینی اینگونه نیست. هستند افراد بسیاری که به زبان چینی میتوانند صحبت کنند، ولی از نوشتن و خواندن آن عاجزند. در واقع، چینی گفتاری و نوشتاری در حکم دو زبان جداگانه هستند که رسانهی یکی شنیداری و رسانهی دیگری دیداری است. مشهور است که چینی گفتاری یکی از سادهترین زبانهاست، در حالیکه چینی نوشتاری از دشوارترین آنها. در اصل تعداد نویسههای آن بین ۷۰ تا ۸۰ هزار برآورد شده که در حالحاضر اغلب آنها منسوخ شده و جز برای کاربردهای ادبی و مطالعهی متون کهن از آنها استفاده نمیشود. در حال حاضر نگارش به خط چینی به دو صورت سنتی و یا کلاسیک، و سادهشده صورت میگیرد. سادهشدن کاراکترهای زبان چینی پس از رویکار آمدن حزب کمونیست و به دستور مائو انجام شد. از سال ۱۹۵۸ نیز برای آوانویسی نویسههای چینی، سیستمی به نام پین یین (Pin Yin) ابداع شد تا تلفظ آن برای غیر چینی زبانها نیز آسان شود. خط نوشتاری و زبان گفتاری چینی انواع مختلفی دارد که عمدهترین آنها ۱۴ زبان است که در نواحی مختلف
چین مورد استفاده قرار میگیرد.
تکامل تدریجی زبان چینی نیز شبیه زبانهای لاتین است. اما زمینههای سیاسی و اجتماعی که زبان چینی در آن رشد کرده با زبان لاتین کاملاً متفاوت است. در اروپا تجزیهی سیاسی باعث پیدایش کشورهای مستقلی شد که هر کدام به بزرگی یکی از استانهای چین هستند. تشکیل کشور مستقل، باعث پیدایش تمایل سیاسی برای ایجاد فرهنگ و ادبیات جدا و مستقل شد تا هر کشوری را از دیگری متمایز سازد و زبان ویژهای برای هر کدام از دولت-ملتها ایجاد شود. اما در چین فرهنگ و ادبیات واحد به حیات خود ادامه داد، در حالیکه زبان گفتاری در شهرها و مناطق مختلف به لحاظ ویژگیهای جغرافیایی از یکدیگر متفاوت بودند. جنوب چین که کوهستانی است، تنوع زبانی آن از شمال چین که دشت است بیشتر است. همچنین، در اروپا زبان هر کشور، بر اساس زبان پایتخت استاندارد میشد و این مسأله دستهبندی زبانها را به تناسب کشورها آسان میکرد و این شیوه باعث عمیق شدن تفاوتهای زبانی شد. مثلاً یک کشاورز در یک سوی مرز میبایست شیوهی سخنگفتن خود را با پاریس تنظیم کند، در حالیکه کشاورز دیگری در آن سوی خط مرزی، از الگوی مادریدی استفاده میکرد. افزون براین، سبک نوشتن نیز از پایتخت الگو برداری میشد و استفاده از زبان محلی یا آمیختن زبان پایتخت با زبان محلی خوشایند نبود. اما این شیوهی استانداردسازی زبان گفتاری هم در چین اتفاق نیفتاد. لذا زبان گفتاری استانداردی که در سرتاسر چین مورد استفاده قرار گیرد، به وجود نیامد.
در زبان چینی، قوانین صرف و نحو چنان ساده است که میتوان گفت اصلاً صرف و نحو ندارد. هر یک از واژههای چینی برحسب جایگاهش در جمله و بر اساس تغییر لحن و تأکید گوینده روی واژهها میتواند در حکم اسم یا فعل، صفت یا قید باشد. در زبان معمول چینی، واژهها عموماً تک هجایی هستند، و هرچند که گویشهای آن در مناطق مختلف با هم تفاوت دارند، ولی همگی در این اصل مشترکند. از دیگر ویژگیهای زبان چینی این است که آواهای هر واژه به چهار گونه تلفظ میشود (زبان ماندارین یا زبان شمال چین دارای ۴ آهنگ و زبان کانتونی ۸ آهنگ است) و هر تلفظی معنای متفاوتی دارد و از نوع قرار گرفتن کاراکترها در کنار هم هزاران واژهی تازهساخته میشود. بنابراین، هر کلمه دارای معانی بسیاری میتواند باشد که تنها با تغییر در لحن و تأکید روی هجاها و کاراکترها از هم باز شناخته میشوند. در زبان چینی اصل براین است که هر واژه دارای معانی گوناگون و بدون حد و حصر باشد. برای نمونه،
واژهی یک هجایی «فو» با تغییر نواخت به معنای شوهر، پدر، زن، مربی، کاخ، جامه، پوست، تیر، دیگ، سعادت، توانگر، نیرو دادن، پایبند کردن، پاک کردن، موافقت، باز و فرو افتاده به کار میرود. در این زبان گاهی با بهکار بردن کلمات مترادف در کنار هم و یا تکرار یک کلمه، واژهساخته میشود، مانند «کَن- چی ین» به معنای (نگاه کردن- دیدن) و یا «مَن- مَن» به معنای (آهسته).
زبان چینی از لحاظ داشتن افعالی که ظرافت تغییر و به تبع آن دگرگونی معنایی داشته باشد فقیر است، ولی از لحاظ داشتن واژههایی که اشکالی هستند، قوی است. این زبان تکسیلابی غیر صرفی است. واژهها بیشتر تصورات عینی را به شنونده منتقل میکنند تا مفاهیم انتزاعی قابل درک از آن واژه را. توضیح و تفسیرها هم اغلب با کمک نمادهای مشهود انجام میشود و چیزی که قابل مشاهده و حسی نباشد، مورد شک و تردید قرار میگیرد. مطلوب آنها، درک بیواسطه است. میتوان گفت زبان چینی زبانی هنری است، زیرا میل به خوشآهنگی دارد و جملههایش آکنده از معانی ظریف و زیباست که بر پایهی مفاهیم انتزاعی و کلی نیست، بلکه بر استفادهی آزاد از عبارات و اشارات تاریخی استوار است. لذا، ادبیات چینی علاقه به کاربرد اصطلاحات غامضی دارد که سرشار از واژههای پرآب و تاب و ایما و اشاره باشد. و به همین دلیل استکه چینی که در گذشته حتی ۳درصد از جمعیتش نیز باسواد نبودهاند، از ادبیات وسیع و پرباری و گستردهای برخوردار است.[۱]
کتابشناسی
- ↑ سابقی محمدعلی(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین الملی الهدی جلد اول ص904