تاریخ ادبیات و سبک‌های ادبی کانادا

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۴:۲۱ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''تاريخچه ادبيات در كانادا''' جامعه کانادا تأثیر زیادی بر ادبیات آن گذاشته است. هرچند ادبيات در این کشور به کندی رشد کرده است، اما اکنون دیگر ماهیت بین‌المللی دارد. ادبیات کانادا از قرن هفدهم شكل گرفت و در سال 1867م - در زمان استقلال از انگلستان -...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تاريخچه ادبيات در كانادا

جامعه کانادا تأثیر زیادی بر ادبیات آن گذاشته است. هرچند ادبيات در این کشور به کندی رشد کرده است، اما اکنون دیگر ماهیت بین‌المللی دارد. ادبیات کانادا از قرن هفدهم شكل گرفت و در سال 1867م - در زمان استقلال از انگلستان - به یک گونه متمایز تبدیل شد. عوامل گوناگوني در پیشرفت فرهنگی و گذر اين كشور از دوران مستعمرگی و تبدیل شدن به کشوری مستقل نقش داشته‌است. کانادایی‌های اروپایی‌تبار از قدیم به دو جمعیت جدا و متمایز فرانسوی زبان و انگلیسی زبان تقسیم شده‌اند. وجود تعداد زیادی شهروند دو زبانه و گروه‌های بزرگی از مهاجران که به زبان‌های دیگر صحبت می‌کردند، علت اصلي به وجود نیامدن یک ادبیات ملی واحد در این کشور بوده است. عوامل دیگری نیز در یک دست نشدن فرهنگ ملی مؤثر بوده است. با گسترش سریع مرزها جمعیت این کشور از حالت تمرکز در یک یا چند نقطه خارج شده است. این مسأله باعث مشکل شدن حمل و نقل و ارتباطات و مانعی برای توزیع کالا - از جمله کتاب و مجلات - بود. در دهه 1850م، هالیفاکس، مونترال و تورنتو به محیط‌های ادبی تبدیل شدند، ولی ادبیات انگلیسی و آمریکایی نیز بدون هیچ مانعی بر ادبیات کانادا تأثیر گذارد. در دهه 1960م، توان بالقوه ادبی این کشور شکوفا شد و هر سال آثار بسیار ارزشمندی در زمینه شعر، قصه و افسانه، نمایشنامه و مطالعات انتقادی منتشر گرديد. در حالی که در گذشته این حجم آثار در طول یک دهه ظاهر می‌شد. آثار ادبی قرن بیستم این کشور به شدت ریشه در ادبیات قدیم دارد و دستاورد اندیشمندان در سال‌های بسیار است.

به طور کلی، ادبیات کانادا به دو گروه انگلیسی‌زبان و فرانسه‌زبان تقسیم می‌شود که ریشه در سنت‌های ادبی انگلستان و فرانسه دارد. ادبیات این کشور، چه انگلیسی و چه فرانسوی، غالباً با چشم‌اندازها و مناظر طبیعی و حد و مرزهای زندگی و موقعیت این کشور در جهان ارتباط دارد. شخصیت و هویت شهروندان این کشور به ادبیات‌شان بسیار نزدیک است. امروز ادبیات کانادا رشد بسياري کرده است. در دهه 1990م بعضی از آثار ادبی این کشور به عنوان بهترین‌های جهان معرفی شدند و نویسندگان این کشور جوایز بین‌المللی بسیاری دریافت کردند كه در بخش‌هاي بعدی به آنها اشاره خواهد شد ]10[.


2. سبك ادبي

سبك‌ ادبي رايج دراين كشور رمان نويسي و نگارش رويدادها و افسانه‌هاي قديمي در قالب داستان‌هاي تاريخي جذاب است. درونمایه اصلي آثار ادبي - به ويژه رمان‌هاي نويسندگان ملي در چند دهه اخير - بيشتر درباره با فرهنگ و آداب و رسوم مردم بوده است. سبك ادبي اين كشور داراي ويژگي‌هاي عمومي و مشتركي است كه مهم‌ترين آنها عبارت‌اند از: 

    2.1. شكست به عنوان يك موضوع.[1] در آثار ادبي این کشور اغلب موضوعاتي نظير شكست، پوچي و بيهودگي مورد توجه قرار مي‌گيرند. در این خصوص مي‌توان به آثار تيموتي فايندلي[2] و آنا هربرت[3] اشاره كرد.

2.2. طنز.[4] در آثار نویسندگان اغلب موضوعات جدي در قالب طنز بيان مي‌شوند. در اين كشور طنز يكي از عناصر مهم ادبي به شمار مي‌آيد.

2.3. احساسات خفیف ضد آمريكايي.[5] در کتاب‌های منتشر شده نوعي احساسات بارز ضدآمريكايي مشهود است كه اغلب در قالب طنز بيان مي‌شوند. بعضي اوقات اين نوع آثار مخرب تشخيص داده مي‌شوند. بنابراين، به طور زيركانه از سوي نويسندگان به عنوان رقابتِ دوستانه ميان مردم دو كشور مطرح مي‌شوند.

2.4. ویژگی چندفرهنگي. از جنگ جهاني دوم به بعد موضوعات و مسايل مربوط به چندفرهنگي بودن همواره در زمره موضوعات مهم بوده و ازسوي نويسندگان كانادايي به شدت مورد توجه قرار گرفته است.

2.5. طبيعت. توجه به طبيعت و ايده‌گرفتن از آن يكي از منابع مهم ادبيات كانادا است. در اين كشور گاهي طبيعت همانند يك دشمن به تصوير كشيده مي‌شود و گاهي نيز به آن همانند نعمت خداوند و يك نيروي الهي نگريسته مي‌شود.

2.6. سرزنش خود.[6] يكي ديگر از ويژگي‌هاي ادبي اين كشور سرزنش خود است. سرزنش خود از مضامين مشترك در ادبيات به شمار مي‌آيد.

2.8. جستجوي هويت خود.[7] برخي از آثار ادبي این کشور به موضوع جستجوي هويت خودي اختصاص يافته است و در صدد توجيه موجوديت يك فرد مي‌باشد. از نمونه‌هاي خوب اين ويژگي مي‌توان به اثر «رابرت ديويس[8]» اشاره كرد. عنوان  اين اثر «كسب و كار پنجم[9]» است و در آن شخصيت اصلي داستان، به نام «دانستان رامسي[10]»، شهر قديمي خود را، «دپفورد[11]»، را جهت جستجوي هويت ترك مي‌كند.

2.9. سبك گوتگ در اونتاريوی جنوبي. يكي ديگر از ويژگي‌هاي ادبي كانادا سبكِ فرعي به نام سبك گوتگ در اونتاريوي جنوبي است كه به نقد ذهنيت كليشه‌اي پروتستان‌ها در اونتاريوي جنوبي مي‌پردازد. بسياري از نويسندگان مشهور و بين‌المللي این کشور اغلب به اين سبك نویسندگي مي‌پردازند.

2.10. قهرمان فلك‌زده.[12] در اغلب آثار ادبي قهرمان داستان فردي است كه بايد تمام چالش‌هاي پيش‌ روي يك شركت بزرگ، يك بانك، يك سرمايه‌دار مهم، يك دولت، يا يك فاجعه طبيعي را دور كند و بر مشكلات پيش آمده فائق آيد.

2.11. شهري در برابر روستايي.[13] یکی ديگر از درونمایه‌های آثار ادبي این کشور به تصوير كشيدن تضاد و تعارض بين فرهنگ روستايي و شهري است. در اين سبك معمولاً فرهنگ روستايي به عنوان فرهنگ با اخلاقِ برتر معرفي مي‌شود]11[.

3. ادبيات معاصر (اواخر قرن 20 تا قرن 21)

پس از جنگ جهاني دوم كار نويسندگاني نظير ماويس گالانت،[14] مردخاي دریچلر،[15] نورمن لوين،[16] مارگارت لورنس[17] و اروين لايتون[18] به عنوان نويسندگان مدرنيست تأثير زيادي بر ادبيات كانادا گذاشت. در ابتدا اين تأثيرگذاري‌ها چندان به چشم نمي‌آمد و مورد تقدير قرار نمي‌گرفت. برای مثال، اثر ماندگار نورمن لوين، با عنوان «كانادا مرا ساخت[19]»، به طور گسترده‌اي مورد بی‌مهری شد. اين كتاب سفرنامه‌اي است كه تصويري  نه چندان خوشایند از كانادا در سال 1958م ارائه مي‌كند. در سال 1967م، دولت در جشن صد سالگي تاسيس اين كشور كمك‌هاي مالي خود را به نويسندگان و ناشران آثار افزايش داد. اين امر موجب ايجاد تحول در آثار ادبي در سراسر كشور شد.

در اواخر دهه 1970م، داستا‌ن‌هاي علمي- تخيلي نويسنده مشهور كانادايي، سوزان وود،[20] به پيشگامان ادبي اين كشور كمك كرد تا بتوانند داستان‌هاي علمي- تخيلي فمنيستي را مطالعه كنند. اين داستان ها بعدها توسط يكي از مهاجران، به نام جوديت مريل،[21] ويرايش شد. اين رويداد موجب شد كه احترام و توجه جديدي به حوزه مطالعات ادبي وارد شود و طي مسير براي ساير نویسندگان جوان اين كشور هموارتر گردد. تلاش‌هاي پيش گفته موجب شد تا از دهه 1990م ادبياتِ كانادا توسعه چشم‌گيري يابد. گستره‌اي تحول و توسعه به اندازه‌اي بود كه این کشور چهره‌هاي جهاني خودرا در حوزه ادبيات معرفي كرد و نويسندگان این کشور توانستند در سطح جهان جوايز مختلفي را از آن خود كنند. به عنوان نمونه، مي‌توان به جوايز زير اشاره كرد كه نصيب نويسندگان اين كشور شده است:

- در سال 1992م، مايكل اونداتج[22] براي اثر خود با عنوان «بيمار انگليسي[23]» برنده جايزه بوكر[24] شد. وي  اولين كانادايي بود كه اين جايزه را دريافت كرد.

- در سال 2000م، مارگارت اتوود[25] براي اثري به نام «قاتل نابينا[26]» برنده جايزه بوكر شد. «يان مارتل[27]» نيزدر سال 2002م براي اثري با عنوان «زندگي پاي[28]»  اين جايزه را از آن خود نمود.

- در سال 2001م آلیستر مک‌کلود،[29] جايزه ايمپك[30] را براي اثرش به نام «بدون فساد بزرگ[31]» از آن خود كرد. در سال 2008م، اين جايزه به «راوي هج[32]» براي اثرش با عنوان «بازي دنيرو[33]» تعلق گرفت.

- كتاب «سياه‌پوستان[34]» اثر «لارنس هيل[35]» در سال 2008 م برنده «جايزه مشترک‌المنافع[36]» شد.

- در سال 1995م، «كارولد شيلد[37]» برنده «جايزه پوليتزر[38]» شد. وي اين جايزه را براي اثري با عنوان «خاطرات استون[39]» دريافت كرد. او در سال 1998م نيز براي «جشن لاري[40]» برنده «جايزه نارنجي[41]» شد.

- در سال 2009م، «آليس مونرو[42]» توانست به عنوان اولين كانادايي برنده «جايزه نوبل[43]» در ادبيات شود. در همين سال او توانسته بود جايزه بوكر را نيز از آن خود كند]11 و 12[.


4. دسته‌بندي ادبيات

همانند ساير نقاط جهان، در اين كشور نيز نگارش رمان‌هاي بلند، داستان‌هاي كوتاه و نمايشنامه رواج دارد. برخی از نويسندگان اين كشور كه در زمينه داستان نويسي ونگارش نمايشنامه‌هاي كوتاه فعاليت مي‌كنند از شهرت جهاني برخورداند. سرودن شعر در قالب منظومه‌هاي كوتاه و بلند در اين كشور بسيار متداول است. برخي از  شاعران منظومه هاي شعرمتعددي به زبان‌هاي انگليسي و فرانسه منتشر کرده‌اند. براساس تنوع زياد آثار ادبي نظم و نثر، وسعت و گستردگي جغرافيايي و تنوع جمعيتي ادبيات اين كشور را مي‌توان در سه دسته متمايز طبقه‌بندي كرد:

1. دسته‌ اول متداول‌ترين روش تقسيم بندي در اين كشور به شمار مي‌آيد و براساس حيطه جغرافيايي (منطقه‌اي و استاني) انجام مي‌شود،

2. در روش دوم دسته‌بندي ادبيات برمبناي نويسندگان صورت مي‌گيرد. به عنوان مثال، ادبيات نویسندگان زن، ادبيات مردم بومي، ادبيات ايرلندي‌‌تباران، و نظاير آن.

3. دسته‌بندي سوم براساس دوره‌هاي ادبي نظير دوره اثبات‌گرايي يا دوره ادبي بين دو جنگ جهاني اول و دوم انجام شده است]13[.


[1]. Failure as a theme

[2]. Timothy Findley

[3]. Anne Hebert

[4]. Humour

[5]. Mild anti-Americanism

[6]. Self-deprecation

[7]. Search for Self-Identity

[8]. Robertson Davies

[9]. Fifth Business

[10]. Dunstan Ramsay

[11]. Deptford

[12]. The underdog hero

[13]. Urban vs. rural

[14]. Mavis Gallant

[15]. Mordecai Richler

[16]. Norman Levine

[17]. Margaret Laurence

[18]. Irving Layton

[19]. Canada Made Me

[20]. Susan Wood

[21]. Judith Merril) 

[22]. Michael Ondaatje

[23]. The English Patient

[24]. Booker Prize

[25]. The Assassin

[26]. The English Patient

[27]. Yann Martel

[28]. Life of Pi

[29]. Alistair MacLeod

[30]. IMPAC

[31]. No Great Mischief

[32]. Rawi Hage

[33]. De Niro's Game

[34]. Negroes

[35]. Lawrence Hill

[36]. Commonwealth Prize

[37]. Carol Shields

[38]. The Stone Diaries

[39]. Pulitzer Prize 

[40]. Larry's Party

[41]. Orange Prize

[42]. Alice Munro

[43]. Nobel Prize in Literature