نظام اجتماعی معاصر چین
روابط، هنجارها و گرایشهای اجتماعی در فرهنگ سنتی و معاصر چین
گرایشهای اجتماعی مردم چین را میتوان به دو روش مختلف ولی از نزدیک مرتبط به یکدیگر مورد بررسی قرار داد. یعنی به عنوان سیستمی خاص و دارای تعاملات اجتماعی-روانی، و به عنوان الگویی از تمایلات ویژه یا تمایلات طبیعی که ریشه در تجارب گذشته دارد. این سیستم و الگوی تعاملی، بیانگر دو جنبه از فرایند پیچیدهی نوعی از عملکرد اجتماعی و روانی است که در شرایط خاص از دو جهت مخالف با هم مرتبط هستند. تکرار تعاملات جامعهگرایی مردم، در نهایت منجر به برخی از ویژگیهای شخصیتی جامعهگرایی میشود که در نتیجه و به نوبهی خود تحت شرایط یکسان اجتماعی، تعامل جامعه گرایانهی آنها را بیشتر بر میانگیزد.
وابستگی سیستم فردی و اجتماعی
در زندگی روزانه، دو سیستم مرتبط جدایی ناپذیر وجود دارد: فرد و محیط اجتماعی. فرد به عنوان عضوی از جامعه، در بردارندهی دو نوع از هویت، فعالیت و کردار فیزیکی و بیولوژیکی است؛ و سیستم محیطی نیز متشکل از اتفاقات و فعالیت فیزیکی و بیولوژیکی است. فرد و محیط اجتماعی چنان به هم وابسته و با هم مرتبط هستند که در مجموع سیستم بزرگی به نام عرصهی زندگی را تشکیل میدهند. ممکن است این عرصهی زندگی را مفهوم تفکیک ناپذیری دانست که در آن این دو مفهوم به طور مستمر در تعامل و تأثیر گذاری بر یکدیگر هستند. به عبارت دیگر، در درون این سیستم کلی، دوسیستم جزیی وجود دارد که از نظر ساختاری از هم جدا ولی از لحاظ عملکرد جدایی ناپذیر میباشند. لذا، میان این دو سیستم یک چالش همیشگی برقرار است، چون فرد به یک سمت و محیط اجتماعی به سوی دیگر کشش دارد، که به تعبیر آنگیال(Angyal)، میتوان این جهتها را خودمختاری (فردگرایی(Autonomy)) و همگرایی(جامعه گرایی(Homonomy)) نامید.. (Angyal terminology: www.pep-web.org)روند خود مختاری تمایل به توسعهی فردی از طریق جذب و هدایت محیط اجتماعی به سمت امیال خود دارد، درحالی که جامعه گرایی این فرد است که تلاش میکند تا با محیط اجتماعی هماهنگ شده و برای رسیدن به این هماهنگی در گروههای اجتماعی، ماوراء طبیعت، و یا نیروی مافوق جذب شده و نیازهای اجتماعی خود را با تعلق خاطر پیدا کردن، میهن پرستی، عشق به طبیعت و احساسات مذهبی برآورده سازد.
همزیستی این دو روند متضاد(فردگرایی و جامعه گرایی) در عرصهی زندگی و شدت و ضعف توان آنها، زمینه را برای اختلافات فراهم میسازد. اگر این دو روند با هم مقایسه شوند، چهار نوع الگوی تعاملی به دست میآید: قوی-قوی، قوی-ضعیف، ضعیف-قوی، و ضعیف-ضعیف. در الگوی نخست که هر دو روند قوی باشند، یک درگیری و چالش همیشگی بروز خواهد کرد، چون هر دو روند قوی بوده و برای تسخیر و سلطه بر دیگری تلاش میکنند. چنین الگویی به هیچوجه مورد علاقهی مردم نیست، بنابراین امکان تحقق در جامعه را ندارد. الگوی نوع چهارم(هر دو ضعیف) نیز به دلیل اینکه در چنین وضعیتی عرصهی زندگی توأم با ناتوانی و نارسایی است، و جامعه نمیتواند در چنین شرایطی ادامهی حیات داده و به توفیق و شکوفایی دست یابد، مورد پذیرش و علاقهی مردم نخواهد بود. بنابراین، الگوهای دوم و سوم هستند که میتوانند در کنار هم و یکی در سایهی دیگری به حیات خود ادامه دهند. چون ضعف یکی مانع از به وجود آمدن چالش شده و ادامهی روند حاکمیت جنبهی قوی و سرکوب جنبهی ضعیف به تدریج تبدیل به عادت شده و به ثبات و پایداری تعامل فرد- محیط منجر خواهد شد. در چنین شرایطی، انرژی و تلاش مردم در عرصهی زندگی هدر نرفته و برای فردای بهتر ذخیره خواهد شد. لذا، یکی از این دو الگو قابل دوام و با صرفهتر خواهد بود. در الگوی دوم فردگرایی غالب است و اشخاص انگیزهی بیشتری برای تسلط و کنترل بر محیط اجتماعی برای رسیدن به خواستهها و جاه طلبیهای خود دارند. در الگوی سوم، جامعه گرایی غالب است. در این روند، تمایل افراد به ایجاد و حفظ روابط هماهنگ با محیط اجتماعی از طریق تسلیم شدن، همکاری، و جذب شدن به محیط اجتماعی بیشتر است. (Kuo-Shu Yang,1995)
براساس این تعریف، جوامع چینی ساکن در سرزمین اصلی، تایوان و هنگکنگ، جزء جوامع«جامعهگرا» به شمار میروند. جامعهگرایی در میان جوامع سنتی و معاصر چین ویژگیهایی دارد که ریشه در فرهنگ سنتی آنها داشته و در حوزههای مختلفی از عملکرد روزانهی اجتماعی-روانی آنها بروز و ظهور مییابد. با یک بررسی جامع در ادبیات چینی میتوان چهار مقررات عمدهی جامعهگرایی چینی را بدین شرح مشاهده کرد: خانوادهگرایی(نوع چینی گروهگرایی)؛ رابطه گرایی؛ استبداد گرایی؛ و سایر گرایشها. این مقررات چهارگانه، ظهور پویای جامعه گرایی چینی را در چهار زمینهی مهم زندگی اجتماعی به نمایش میگذارد. این مقررات، عملا راههای تنظیم مناسبات اجتماعی-روانی هستند که از سوی چینیها برای کنار آمدن با عوامل اجتماعی در عرصهی زندگی به کار گرفته شده و هرکدام دارای حوزهی فعالیت اجتماعی و فرایند روانی گستردهای هستند.
گرایش خانوادگی
در فرهنگ سنتی چین خانواده دوستی، همیشه به منزلهی هستهی مرکزی خانوادهگرایی بوده است. در این جامعه، خانواده، و نه فرد، زیر ساخت اصلی واحد اجتماعی است. در این جامعه، خانوده به اندازهای مهم است که براساس آن یک گرایش قوی اجتماعی شکل گرفته که خدشه ناپذیر است. این گرایش دارای چهار جزء است: 1-هماهنگی و همبستگی خانوادگی. تا حدی که انطباق پذیری، تحمل، خود کوچک بینی، وفاداری و وابستگی تام به خانواده را در حد اعلا برای فرد به وجود میآورد. 2- تبارگرایی گستردهی خانوادگی. به همین دلیل است که چینیها تمایل دارند هرچه بیشتر فرزند پسر و نوادهی پسری داشته باشند. 3- تلاش برای موفقیت خانوادگی. تأکید بیش از حد آنها به جایگاه و ثروت خانوادگی و تلاش برای منافع و بهبود وضعیت مادی و غیر مادی خانواده از همین ایده نشأت میگیرد. 4- داشتن احساس قوی نسبت به خانواده. این احساس موجب میشود که یک فرد چینی اهداف، منافع و رفاه خانواده را جایگزین منافع فردی کند. لذا، حیات، همبستگی، موفقیت و آیندهی خانواده خیلی مهمتر از اعضای خانواده است. در نتیجه، اعضای خانواده فردیت و خصیصههای ذاتی خود را در برابر خانواده از دست میدهند و هیچ سازمان ونهادی نمیتواند جایگزین گروهگرایی خانوادگی شود. لذا، در جامعهی چینی، خانواده به عنوان پایهی تمام نهادهای غیر خانواده به شمار میرود و یک فرد چینی تمام شرایط خانوادگی را در سایر گروههای غیر خانوادگی اعمال و از طریق تعمیم روابط خانوادگی، سایر نهادهای اجتماعی از نظر ساختار و عملکرد، خانوادهی دوم تلقی میشوند(Idb).
گرایش ارتباطی(گوانشی)
این نوع از گرایش اجتماعی چینی(گوانشی( Guanxi))، دارای چند ویژگی مهم است:
رابطهی تشریفاتی: چینیها به خاطر اتکای به روابط شخصی براساس تعریف جایگاه اجتماعی خود معروف هستند. برای نمونه، من پسر فلان هستم، من پیرو فلان هستم، یا دوست فلان هستم. وقتی یک چینی در روابط خود به جایگاه اجتماعیش تأکید میکند، در واقع خود را مقید به مقررات اجتماعی میداند. در جامعهی سنتی چینی، پنج نوع رابطهی جفتی وجود دارد: رابطهی میان امپراتور و زیر دستان؛ پدر و پسر؛ همسر و زن؛ برادران؛ و دوستان. این روابط جفتی چنان مستحکم است که هر فرد بایستی خود را با مقررات مربوط به هر یک از این ارتباطات تطبیق دهد. در این پنج نوع از رابطه، سه گونهی اول درون خانواده و دو گونهی دیگر برون خانوادگی است. البته، رابطهی امپراتور و رعایا و رابطهی بین دوستان نیز به صورت مجازی به منزلهی رابطهی پدر-پسر و رابطهی بین برادران تلقی میشود. همچنین است رابطهی استاد و شاگرد، رییس و مرئوس و مافوق و مادون. این پنج نوع رابطهی اجتماعی، شبکهی کاملی از هنجارهای روابط را شکل میدهند که تمام عرصهی زندگی را در بر میگیرد. (www.worldlearchinese.com)
رابطهی وابستگی متقابل: در جامعهی سنتی چینی، هر رابطه به عنوان مکمل رابطهی مقابل تعریف شده است. در فعالیت معمول اجتماعی، پذیرفتن هر نقشی در ارتباط با نقش دیگر امکان پذیر است. به عبارت دیگر، تمام فعالیتهای اجتماعی نقش تعاملی داشته و نقش تعاملی بر پایهی نقش تکمیلی است. نقش جفتی نه تنها در سطح ساختاری، بلکه در سطح عملی هم مکملی است. لذا، دو طرف به صورت انگیزهای، احساسی، منفعتی و رفتاری به هم وابسته هستند و این نوع از وابستگی درونی جفتی، آشکارترین ویژگی جامعهی چین است.
رابطهی هماهنگ: از گذشتههای خیلی دور، چینیها به ویژگی تأکید زیاد بر هماهنگی و وحدت در روابط اجتماعی و درون گروهی شناخته شدهاند. لذا، اغلب مردم نیازمند پیروی از هماهنگی با مقررات اجتماعی در روابط اجتماعی خود هستند.
(china Publishes، 2006)
در این نوع از روابط، دو طرف میبایست براساس مقررات همان نوع از روابط عمل کنند تا انتظارات متقابلی که از این رابطه شکل گرفته با موفقیت برآورده شود. به نظر میرسد از دوران باستان مردم چین از هرج ومرج اجتماعی هراس داشتهاند. آنها در برابر هرج و مرج اجتماعی بردبار ولی به شدت از آن بیزار و هراسناک میباشند. نا هماهنگی درونی و حتی فکر آن، موجب اضطراب غیر قابل تحمل برای آنهاست. نیاز شدید به کاهش و یا از بین بردن این ضطراب و هراس افراد را وادار میکند تا به هر طریق ممکن، شرایط هماهنگ را برقرار و از هرگونه نا هماهنگی اجتناب نماید(Xiaokang).
رابطه براساس باور به سرنوشت
رابطهی پایدار و هماهنگ، حداقل در ظاهر، برای چینیهای کشاورز خیلی مهم است، چون تنها خانوادههای پایدار در درون جامعهی با دوام است که مردم را قادر میسازد تا روی زمین خود کار کرده و محصولات مورد نیاز را برای امرار معاش به دست بیاورند. در چنین رابطه است که یک باور اجتماعی به نام یوان(Yuan)شکل گرفته است. یوان یک عامل تعیین کنندهی سرنوشت است که مقدرات حتمی الوقوع را از پیش تعیین میکند. از نظر چینیهای سنتی، این افراد نیستند که روابط را تعیین میکنند، بلکه عامل آن عنصر منفعل یوان است. تنها کار معقول برای دو طرف رابطه پذیرفتن آرام این سرنوشت و حفظ آن است. سرنوشت تمام رابطهها، به ویژه رابطهی خانوادگی و رابطهی پدر و پسری از سوی یوان تعیین میشود، چون این نوع از رابطه مهمترین نوع از رابطهی جفتی و سنگ بنای سیستم پدرسالاری در چین به شمار میرود. نقش مؤثر یوان در رابطهی جفتی مرتب از سوی خود افراد و سایرین تذکر داده میشود تا هرگز فراموش نشود. لذا، براساس این باور است که چینیها سرنوشت از پیش تعیین شدهی خود را میپذیرند و هرگز برای به هم زدن آن تلاش نمیکنند، هرچند از آن ناراضی هم باشند.
رابطهی جبری
روابط اجتماعی در تمام جوامع به دو بخش کلی رابطه با نزدیکان و روابط با غریبهها تقسیم میشود. اما در جامعهی چین رابطه سومی نیز وجود دارد. رابطه با خانواده، رابطه با افراد شناخته شده مانند همسایگان و دوستان و همکاران و هم کلاسیها، و رابطه با غریبهها. این تقسیم بندی برای درک و پیش بینی رفتار اجتماعی چینیها بسیار مهم است. در روابط اجتماعی روزانه، مهمترین بخش در گرایش روابط چینیها، روابط جبری از پیش تعیین شده است. رابطهی یک فرد با دیگری تعیین کنندهی رابطهی متقابل او است. رابطه با خانواده، آشنایان و غریبهها، مفاهیم اجتماعی و روانی خاصی دارند که با هم تفاوت بسیاری داشته که مستلزم حالت متمایزی از تعاملات اجتماعی بین دو طرف است. برای نمونه، در روابط خانوادگی، از افراد انتظار میرود تا براساس نقشی که در مقابل دیگری برایش تعیین شده است عمل کند. در جوامع چینی، افراد معمولی تمام سعی خود را به کار میگیرند تا با افراد قدرتمند، ثروتمند، و یا مشهور رابطه برقرار ساخته و آن را حفظ کنند تا از منافع و مزایای آن بهرهمند شوند که پذیرش فرزند خواندگی برخی از افراد با نفوذ، در این راستا به شمار میآید.
گرایش اقتدارخواهانه
در جامعهی سنتی چینی، در تمامی خانوادهها، چه دهقان و یا زمیندار، تحت شرایط تاریخی خاصی، یک سیستم پدرسالاری قوی شکل گرفته است. پدر برای مدیریت خانواده از قدرت مطلقه برخوردار است. افزون براین، این نگرش رفتاری به رییس خانواده به عنوان قدرت غیرقابل چالش، به رهبران جامعه و نهادها و سازمانهای بزرگتر مانند حاکمان محلی و امپراتور نیز گسترش یافته است. در نتیجه، مقامات دولتی و امپراتور به عنوان پدر دوم تلقی شده و وفاداری مطلق و تبعیت محض رعایا مانند پسر از یک پدر صورت میگیرد. بنابراین، میتوان گفت که حاکمیت پدرسالار الگویی برای مقامات دولتی و قدرت امپراتوری بوده است. دولت هم همیشه تمهیداتی را به مورد اجرا گذاشته تا از نظر قانونی و رسمی قدرت پدرسالارانه را تشویق و تقویت کند. اعمال حاکمیت دوگانهی پدرسالاری و امپراتوری، گرایش اقتدار گرایانهی جامعهی سنتی را تقویت کرده است. سه ویژگی از این نوع گرایش را تا حدودی هنوز هم میتوان در جامعهی معاصر چین مشاهده کرد.
1- حساسیت نسبت به قدرت: چینیها همیشه نسبت به قدرت حساس بودهاند. در هر شرایط اجتماعی، یک فرد چینی همیشه نگاه میکند که آیا نوعی از قدرت، به ویژه کسی که مقامش از او بالاتر باشد حضور دارد یانه. اغلب هرگاه دو نفر چینی برای نخستین بار با هم ملاقات کنند، از طریق به کارگیری مهارتهای مختلف اجتماعی، مدت زمانی را صرف شناخت و جایگاه و ارشدیت یکدیگر میکنند. اگر یکی مقامش بالاتر باشد، دیگری فورا او را به عنوان مقام مافوق میپذیرد. مردم چین از دوران کودکی دو نوع برخورد با قدرت را میآموزند، یکی چگونگی برخورد با مقام بالاتر و دیگری چگونگی تعامل با افراد پایینتر. در عین این که آنها در برخورد با مقام مافوق و مادون خوب عمل میکنند، ولی در مواجهه با مقام هم شأن دچار مشکل میشوند. چینیها معمولا در مواجهه با فردی نا آشنا ابتدا از روی احتیاط با او مؤدبانه و احترام آمیز برخورد میکنند، و به محض آشنایی با جایگاه او خود را تطبیق داده و متناسب با مقامش تعامل مینمایند. این ویژگی نشان میدهد که باری یک فرد سنتی چینی، بهترین سیاست در روابط اجتماعی جانب احتیاط را حفظ کند تا از موقعیت طرف مقابل اطمینان حاصل شود. این نوع از هشیاری بیانگر عادت استراتژیک چینیها در روابط اجتماعی است که جزو شخصیت آنها شده است.
2- تمجید و ستایش از قدرت: چینیها نه تنها قدرت زنده و حاضر درون و بیرون خانواده را میستایند، بلکه نیاکان و قهرمانان تاریخی را نیز ستایش میکنند. به نظر آنها ستایش افراد صاحب قدرت امری کاملا طبیعی و دامنه دار با سه ویژگی، بدون قید و شرط، محق بودن او، و نامحدود بودن است. فردی که دارای موقعیت برتری است، از لحاظ علمی و اخلاقی هم برتر و شایستهی الگو شدن تلقی میشود. چینیها آموختهاند که این ویژگی ستایشگری را به همهی بزرگترها، از پدر گرفته تا امپراتور تعمیم دهند. در این فرهنگ یک مقام مافوق برای همیشه مافوق است(پدر همیشه حاکم مطلق است، معلم همیشه معلم است، و فرمانده و رییس برای همیشه نسبت به سرباز و مرئوس ارشدیت دارد.)
3- وابستگی به قدرت: تا زمانیکه یک مقام مافوق برای چینیها قابل اعتماد و دارای قدرت مطلقه است، آنها کاملا به آن قدرت وابسته خواهند بود. نمونهی روشن این وابستگی، این است که اگر مردم با قدرت درگیر هم بشوند، پس از مدتی در برابر او تسلیم محض خواهند بود، چون نمیتوانند خود را با قدرت مطلقه مقایسه کنند، لذا طبیعی است که در برابر او تسلیم محض باشند. این نوع از احساس موجب شده که مردم در برابر قدرت به نوعی به احساس ناتوانی دچار شده و توان مقابله را از دست بدهند. در چنین شرایطی است که حتی پسران توانمند در برابر پدران سختگیر و کارمندان صالح و شایسته در برابر مافوق خود نوعی احساس کوچکی، کمبود و ناتوانی دارند.
گرایش به«دیگران»
در اینجا، منظور از«دیگران» فرد یا افراد و گروه خاصی نیست، بلکه یک مخاطب واقعی یا مجازی غیر خاص است که برخی اوقات شامل حتی اعضای خانواده و افراد آشنایی که اخیرا در روند فعل و انفعالات دخالتی نداشتهاند هم میشود. گرایش به«دیگران» به شرایط پیچیدهی فعل و انفعالات اجتماعی دلالت میکند که در آن چینیها از نظر روانی و سطوح رفتاری واقعا تحت تأثیر آن قرار گرفته باشند. به شخصی گرایش کرده به دیگران گفته میشود که نسبت به دیدگاه، مورد قبول جامعه و انتقاد و اظهار نظر دیگران در مورد او حساس بوده و تلاش میکند تا مطابق نظر آنها رفتار کند.
به صورت کلی، چگونگی گرایش به«دیگران» چینیها، به ویژه زمانی که این نظر مربوط به آنها باشد، دارای چهار ویژگی است:
1- نگرانی همیشگی نسبت به نظر دیگران: دلایل این نگرانیها عبارتند از: الف- در جامعهی چینی، مردم نسبت به دیدگاه خود پیرامون یک موضوع اطمینان نداشته و نیاز دارند تا نظر دیگران را در این خصوص بدانند تا از طریق مقایسهی نظر خود با جامعه برای آن ارزشگذاری کنند. ب - آنها دوست دارند نظر دیگران را بدانند تا بر آن اساس نظر خود را تطبیق داده و سپس عمل کنند. ج- آنها، برای پیشگیری از انتقاد، تمسخر، رد شدن، و یا مجازات به خاطر داشتن دیدگاه مخالف، و متقابلا، برای گرفتن تأیید، پذیرش، یا تقدیر از سوی دیگران، نیاز به حصول اطمینان از نظر دیگران دارند تا نظر خود را تغییر و با دیگران همسان نمایند. د- برای تعریف و باز تعریف مدام نظر خود، نیاز دارند تا نظر دیگران را بدانند. معمولا مشاهده میشود که چینیها درک از خود را براساس شرایط دیگران تعیین میکنند. هدف آنها از اهمیت دادن به نظر دیگران، کاهش اختلاف نظر خود با آنها و به دست آوردن مشابهت در دیدگاه میان خود و دیگران و حفظ این مشابهت است.
2- تطابق قوی با دیگران: چینیها در زندگی روزمره، مایلند از اختلافات پرهیز و از مشابهت فکری و رفتاری تعریف و تمجید کنند. در جامعهی سنتی و معاصر چین، آموختن تطبیق یافتن با جامعه مدام مورد تأکید قرار میگیرد. نهادهای مختلف اجتماعی در سطوح مختلف زندگی تلاش میکنند تا از طریق انتقاد، رد کردن و مجازات دیدگاههای مخالف، رفتارهای غیر معمول را سرکوب و از میان بردارند. احساسات ناخوشایند موجود نسبت به نظر مخالف، زمینهی اضطراب را فراهم میسازد. لذا، آنها وقتی نظری مخالف دیگران مطرح میکنند، خود دچار اضطراب میشوند. این اضطرابهای فردی، ممکن است از طریق تعاملات اجتماعی به تدریج تبدیل به اضطراب گروهی شود. به همین جهت استکه مردم تلاش میکنند منبع و منشأ اضطرابهای گروهی که دیدگاههای مخالف فردی است را کاهش داده و یا از میان بردارند. فشار اجتماعی که از این طریق بر افراد وارد میشود، برای تطبیق دادن خود با جامعه کافی است.
3- توجه عمیق به مقررات اجتماعی: در جوامع سنتی و معاصر چینی، مقررات و استانداردهای اجتماعی، تا آنجا که بیانگر احساس و آگاهی دیگران است، خطوط اصلی رفتاری جامعه را ترسیم و مهم تلقی میشود. این مقررات تنها یک مفهوم انتزاعی نبوده بلکه معیاری برای ارزشگذاری و قضاوت جامعه در مورد رفتار فردی شمرده میشود، و نقض کنندگان آن مورد سرزنش، انتقاد، و مجازات قرار میگیرند. پرهیز از نگاه منفی جامعه نسبت به رفتار فرد، شخص را وادار به رعایت شدید این نرمهای اجتماعی کرده تا حدیکه تکرار آن به تدریج رعایت مقررات به هدف اصلی هر فرد تبدیل شده و از سوی دیگران مورد تقدیر و تشویق قرار میگیرد.
4- توجه به شهرت و معروف شدن: چینیها با تلقی از دیگران به عنوان ناظران همه جا حاضر و گردآورندگان اطلاعات اجتماعی و ارایه کنندگان چهرهی خوب از خود، افراد هوشیاری هستند. آنها در یک فرایند شناختی و نظارتی، اطلاعات اجتماعی گردآوری شده را با اطلاعات درونگرایانهی شخصی تطبیق داده تا پیوسته خود را مطرح نمایند. این کار را برای ارایهی تصویر بهتر و در نتیجه کسب شهرت انجام میدهند. برای چینیها نشان دادن خود به عنوان فردی تابع مقررات اجتماعی، با هدف ارایهی چهرهی خوب از خود به منظور به دست آوردن تعریف و تمجید دیگران و درنهایت کسب شهرت خیلی مهم است. شهرت خوب موجب میشود که یک چینی احساس آبرومندی کرده و از جایگاه اجتماعی بالاتری برخوردار شود. اصولا، ارزش هر فرد در خانواده و جامعه، بستگی به میزان رعایت قوانین و مقررات خانوادگی و شهرت اجتماعی او دارد. لذا، چینیها، اغلب بین دو تمایل تغییر احساسات خود برای تطبیق با دیگران و حفظ و پایداری هویت فردی خود، گرفتار هستند. آنها، برای حل این مشکل از خود دو وجهه میسازند، وجههای در میان جامعه و وجههای در نزد خود. در حالیکه وجههی عمومی آنها برای تطبیق با نرمهای اجتماعی دایم در حال تغییر است، وجههی خود فردی بدون تغییر، ثابت و استوار باقی میماند. برای آنها خود عمومی جهت گیری بیرونی داشته که اعمال و رفتار فرد را براساس مقررات اجتماعی تعدیل و تنظیم میکند، درحالیکه، خود شخصی جهت گیری درونی داشته و اندیشه و احساسات خود را از دیگران مخفی میسازد. خود عمومی با دیگران تعامل و گفتگو میکند و خود شخصی با خود فرد همدم است. خود عمومی به شدت قابل تغییر و خود شخصی به شدت پایدار و ایستا است. البته، این دوگانگی برخورد فرد، در جامعه نیز پذیرفته شده است و تا مادامیکه خود عمومی فرد متناسب با مقررات اجتماعی است، خود شخصی او ملاک قضاوت دیگران نخواهد شد.
البته بایستی یادآور شد که این ثبات در روابط و گرایشهای اجتماعی سنتی چین، در شرایط کنونی و پس از اجرای اصلاحات اقتصادی که زمینه را برای تغییر در ارزشهای سنتی فرهنگی و اجتماعی جامعهی چینی نیز فراهم ساخته است، هم به عنوان یک سیستم پویا و هم به عنوان یک الگوی شخصیتی، به شدت تحت تأثیر تغییرات اجتماعی ناشی از نوگرایی اجتماعی قرار گرفته است. از آنجا که جامعهی کنونی چین درحال انتقال از جامعهی سنتی کشاورزی به جامعهی مدرن تجاری و صنعتی است، گرایشهای اجتماعی آن هم مسیر اصلی گذشته را از دست داده و ویژگیهایش درحال تغییر و تحول است. شواهد متعددی نشان میدهد که گرایش اجتماعی مردم از هر دو حیث پویایی و الگویی و از نظر توان پذیرش اجتماعی درحال کاهش است. و نوع جدیدی از گرایشهای فردی و اجتماعی که هم به عنوان سیستم تعاملی جدید و هم الگوی تازهی تمایلی به تدریج درحال ظهور است، در عملگرایی اجتماعی-روانی جامعه اثرات عمیقی برجای گذاشته است که با ادامهی این روند عمیقتر نیز خواهد شد. در این دوران و روند تغییرات سریع اجتماعی، مفاهیم مختلف پویا و ایستای جامعه گرایی چینی به میزان مختلف درحال تغییر است. سه جامعهی مختلف چینی(سرزمین اصلی، هنگکنگ و تایوان) از نظر سطح نوگرایی با هم تفاوت دارند. در نتیجه، مردمان این جوامع نیز از نظر گرایش اجتماعی با هم متفاوت هستند. باتوجه به بالا بودن میزان نوگرایی در جوامع چینی هنگکنگ و تایوان، پیش بینی میشود که تغییر در الگوی جامعه گرایی در این دو منطقه، احتمالا بیش از سرزمین اصلی باشد.[۱]
کتاب شناسی
- ↑ سابقی، محمد علی(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،جلد اول، ص271-285