تاریخ دوران میانی لبنان
دوران مياني
پس از فتح سرزمین های سوریه توسط مسلمانها،بیشتر ساکنان آن به تدریج مسلمان شدند.زبان عربی نیز به تدریج فراگیر و جایگزین زبان فنیقی آرامی شد.(نانته،1379،61و62).
با فتح سوریه ،سرزمینهای آن به لحاظ اداری به 4 جند حمص،دمشق،اردن وفلسطین تقسیم شد.جبل لبنان و بخش ساحلی موازی آن از طرابلس تا صیداونیز بعلبک وبقاع و وادی التیم به جند دمشق منظم گشت.جبل عامل و صور نیز به جند اردن وابسته شد(الصليبي ،1992، 35و36).
طی چند دهه اول،درگیریهایی میان نیروهای بیزانس و مدافعان مسلمان در مناطق شمالی لبنان روی داد و طی آن طرابلس مجددا به اشغال مهاجمان درآمد که تا سال 705م ادامه یافت.(نانته، 54)
با انحطاط قدرت امویان و برپایی خلافت عباسیان در سال750م،مرکز خلافت از دمشق به بغداد منتقل شد.نظام تقسیمات اداری در این دوره تا مدت ها همان نظام گذشته بود.در این دوره نیز درگیریهایی میان نیروهای بیزانس وسپاهیان مسلمان روی داد،ازجمله درسال959م،سپاهیان بیزانس پس از تصرف انطاکیه رو به سوی لبنان گزاردند و برخی از شهرهای ساحلی تا بیروت وبخشی از مناطق داخلی تا بعلبک (واقع دربقاع) را اشغال کردند.(نانته، 69) مهاجرت گروه های عرب به لبنان در عهد خلافت منصور عباسی نیز از تحولات مهم این دوره است. تنوخیها مهمترین قبیله عرب بودند که در سال763م به لبنان آمدند(مكي 1991، 67) و سپاهیان عباسی را در رویارویی با حملات بیزانس یاری دادند.آنان که در دوره های بعد در حیات سیاسی اجتماعی لبنان نقش آفرین بودند، با حمایت خلفای عباسی امارت خود را در مناطق الغرب و وادیالتيم تاسیس کردند که اولین امارت عربی اسلامی در لبنان بود وبه مدت هشت قرن تا ورود عثمانی ها به سوریه ولبنان ادامه داشت.در همین زمان نیز جامعه مارونی لبنان در مناطق کوهستانی شمال و كسروان شکل گرفت و بدین سان نشانه های خود مختاری در اين مناطق بروز کرد.(پيشين، 68 و 69)
فاطمیها پس از ورود به مصر و استقرار خلیفه فاطمی در سال973 در قاهره ،تلاش برای توسعه قلمرو متصرفات خود را آغاز و موفق شدند دمشق را درسال 977م فتح و سپس مناطق تابعه از جمله لبنان را به تصرف خود درآوردند.فاطمیها اجازه دادند امیر منذر تنوخی که با خلیفه فاطمی بیعت کرده بود بر امارت خود باقی بماند.ظهور مذهب درزی و گسترش به مناطقی از سوریه وبه ویژه الشوف و وادی التیم در لبنان(الصليبي، 1992، 69) ونیز افزایش تعداد شیعیان(مكي 1991، 97) از جمله تحولات این دوره است.
از میانه های قرن یازدهم میلادی،خلافت فاطمی رو به ضعف و افول گزارد.در این زمان،شرق جهان اسلام به دو بخش تقسیم شده بود؛ بخشی تحت سلطه فاطمیهای شیعه و بخشی در اختیار ترکان سلجوقی قرار داشت و لبنان در حوزه رقابت این دو قدرت قرار گرفته بود. رقابت این دو قدرت منجر به برپایی امارت های محلی متعدد در لبنان، از جمله امارت شیعه بنی عمار در طرابلس شد.تلاش ترکان سلجوقی برای گسترش مجدد قدرت خلفای عباسی واز میان برداشتن فاطمیها در سال1079م(468ه)به نتیجه رسید وآنان علاوه براشغال دمشق ،دشت بقاع رانیز در سال های بعد به تصرف خود درآوردند و امارت تنوخی نیز به تبعیت آنان درآمد.(مكي 1991، 106- 100)
وضعیت فوق اما درسال1098م و آغاز حملات صلیبی ها دگرگون شد.هدف صليبيها بیت المقدس و تاکتیک آنها این بود که بدون تسخیر شهرها و پرهیز از درگیری و با عقد متاركه جنگ از مسیر ساحلی خود را به مقصد اصلی برسانند.صلیبی ها پس از اشغال بیتالمقدس اما اقدامات خود را برای گسترش قلمرو دنبال کردند و توانستند طی سال ها نبرد، بیشتر مناطق لبنان را به تصرف درآورند.این اقدامات البته با مقاومت هایی نیز همراه بود؛از جمله طرابلس که سالها در محاصره بود ودر برابر حملات صلیبی مقاومت کرد(پیشین ، 116) ویا شهر صور که پس از 25سال محاصره ومقاومت سرانجام درسال 1124سقوط کرد وبا سقوط آن سیطره صلیبی ها بر شهرهای ساحلی لبنان کامل شد.(مكي 1991، 129) علیرغم آن برخی از مناطق داخلی لبنان از جمله بقاع،الشوف،بخش هایی از الغرب و وادی التیم همچنان تحت حاکمیت امرای محلی که با حاکمان دمشق مرتبط بودند،قرار داشت.میان سال های 1154 و1174م،لبنان صحنه درگیری نیروهای صلیبی و دولت زنکی حاکم بر دمشق و دست به دست شدن برخی از مناطق میان آنها بود. همچنین از سال1174 تا 1193،درگیریهایی میان صلیبی ها و نیروهای صلاح الدین ایوبی که پس ازمرگ آخرین خلیفه فاطمی در سال1171م، حاکمیت مصر را در اختیار گرفته بود، روی داد.صلاح الدین ایوبی موفق شد تا بخش هایی از لبنان از جمله بقاع ،وادی التیم ،الشوف والغرب را تحت تصرف خود درآورد.مناطق دیگر اما همچنان در تصرف صلیبی ها بود.او طی حملات متعدد بعدي موفق شد مناطق دیگری از جمله جبیل،عکا،جبل عامل،صیدا و بالاخره بیروت را در سال1178 از تصرف آنان خارج سازد.با تصرف قلعه شقیف در سال1190م، بيشتر مناطق لبنان به جز شهرهای صور وطرابلس،در تصرف او قرار گرفت.
با مرگ صلاح الدین در سال1193 و بروز اختلاف ورقابت میان جانشینان او ،حکومت ایوبی دچار ضعف شد و زمینه را برای هجوم دوباره صلیبی ها به مناطق تحت سلطه ایوبیان فراهم آورد و بالاخره بخش هایی از لبنان مجددا به اشغال آنها درآمد و برخی از شهرها وروستاها نیز به دلیل ضعف شدید ناشی از درگیریهای داخلی میان حاکمان ایوبی و عدم امکان مقاومت در برابر مهاجمان،در اختیار صلیبی ها قرار گرفت (پیشین ، 177).
در حالی که درگیریهای داخلی میان حاکمان ایوبی و آشفتگی اوضاع استمرار داشته ومناطق مختلف لبنان میان ایوبی ها و صلیبی ها دست به دست شده و بسیاری از آنها در اشغال مهاجمان صلیبی قرار گرفته بود،سپاه مغول در سرزمینهای سوریه در حال پیشروی بود وبدین سان شرایط جدیدی پدید آمد.با عقبنشینی امرای ایوبی از مناطق مختلف شام وسقوط دمشق وفرار ناصر ایوبی،حملات مغول به مناطق دیگر ازجمله مناطق ساحلی لبنان گسترش یافت که به سقوط بسیاری از مناطق تحت تصرف صلیبی ها انجامید. در حالی که آنان در انتظار آماده سازی حملات صلیبی جدیدی از سوي اروپا به شرق وعلیه مهاجمان مغول بودند،هم پیمانی صلیبی ها با مملوکی ها که به تازگی و درپی فرو پاشی دولت ایوبی در مصر،در سال 1250 به قدرت رسیده بودند، اوضاع را به کلی تغییر داد. این هم پیمانی که با هدف برخورد با نیروهای مغول در فلسطین ولبنان صورت گرفت ،منجربه باز پسگیری بسیاری از مناطق اشغالی شد وبا شکسست نهایی سپاه مغول در عین جالوت درسال1260،دمشق نیز به تصرف نیروهای مملوکی درآمد (پيشين، 2000).
پس از سقوط بغداد و انتقال مرکز خلافت عباسی به قاهره در سال1262،بيبرس، سلطان مملوکی با هدف بازپس گیری سرزمین های اسلامی ،حملات خود را از سال 1265 علیه صلیبی ها آغاز کرد و موفق شد بیشتر مناطق لبنان را از تصرف صلیبی ها خارج کند (پيشين 201 و 202).پس از چند سال آتش بس میان دو طرف،قلاوون جانشین بیبرس، مجددا حملاتي را برای تصرف مناطق باقیمانده از سرگرفت. حملات سپاه مملوکی به مناطق مختلف تحت تصرف صلیبی ها سال ها ادامه یافت و سرانجام با عقب نشینی آنان از همه سرزمینهای اشغال شده در شرق در سال1292، لبنان نیز به طور کامل به تصرف مملوکیها درآمد (پيشين ،206).
تاثیرات صلیبی بر لبنان:هرچند حضور صلیبی ها در لبنان حضوری اشغالگرانه بود و بهرحال به عنوان دشمن تلقی می شدند،حضور آنها در طول دو قرن در این سرزمین اما آثار گوناگونی بر جای گزارد که مهمترین آنها اختلاط نژادی میان آنان و مسیحیان از یک سو و میان آنان و مسلمانان از سوی دیگر بود؛این اختلاط به طور عمده در پایان دوره صلیبی وخروج آنها از سرزمین های شرق صورت گرفت که بسیاری از صلیبی های غیرنظامی در شرق وبه ویژه در لبنان باقی ماندند. آنان عموما در مناطقی که سکونت داشتند به مذهب همان منطقه درآمدند؛آنان که در جنوب ماندند به تشیع گرویدند،آنان که درشمال بودند مارونی شدند و آنها که در منطقه عکار و مناطق علوی نشین باقی ماندند،مذهب علویه نصیریه را اختیار کردند.برخی از آنها نیز به مذهب درزی درآمدند (مكي، 206و207).
صلیبیها به لحاظ دینی تأثير چنداني بر مسلمانان نداشتند ولی ارتباط تنگاتنگی میان آنان و مسیحیان ،به ویژه مسیحیان مارونی برقرار شد. مارونيها درطول دو قرن حضور صلیبی ها در لبنان بیشترین همکاری را با آنها داشتند و رهبران مارونی امکانات نظامی خود را در اختیار صلیبی ها گزاردند*(الصليبي ،1991، 2، 21).
صلیبی ها در همان سال های اولیه اشغال لبنان، بیشتر آثار عمرانی شهرهای ساحلی مربوط به دوره های اسلامی پیش از خود را تخریب کردند،همچنانکه بیشتر آثار عمرانی صلیبی ها نیز توسط مملوکی ها از میان رفت وآنچه که امروز از آنها قابل مشاهده است،تعدادی قلعه های نظامی است که به دلیل استفاده مملوکی ها از آنها در عملیات نظامی، از خطر نابودی در امان ماندند.از جمله مهمترین آنها قلعه تبنین(تیرون)،شقیف(بوفور)،شقیف نیحا وقلعه طرابلس را می توان نام برد (مكي، 208 تا 210 ).
رونق تجارت دریایی میان سواحل لبنان و اروپا نیز از تحولات مهم این دوره بود که شکوفایی وآبادانی شهرهایی چون طرابلس،جبیل،بیروت،صیدا وصور را در پي داشت.
لبنان در عهد مملوکی
مهمترین اقدام مملوکی ها درلبنان پس از سیطره بر آن،سیاست یکسان سازی مذهبی بر اساس رسمیت بخشیدن به چهار مذهب سنی و غیرقانونی كردن دیگر مذاهب اسلامی بود.آنان برای تحقق این سیاست به اقدامات گوناگونی روی آوردند که مهمترین آنها انجام چندین عملیات نظامی علیه شیعیان كسروان در جبل لبنان بود.این حملات که به بهانه پیش گیری از همکاری شیعیان با صلیبی ها برای بازپس گیری مناطق ساحلی صورت گرفت، در مراحل اولیه به دلیل مقاومت شیعیان با توفیقی همراه نبود. مملوکی ها اما درسال 1305م و در پی صدور فتوای ابن تيميه، فقیه مشهور سنی این دوره علیه شیعیان،سپاه عظیمی را وارد کارزار کردند وسرانجام توانستند علیرغم مقاومت سرسختانه شیعیان بر آنان چیره شوند. در این حمله گسترده،کشتار وسیعی از شیعیان صورت گرفت وآنان که از مهلکه جان سالم به دربردند، یا از منطقه کوچ کردند و یا ناگزیر از تظاهر به مذهب شافعی شدند. مناطق تخلیه شده نیز به زودی با اعزام ترکمانهای خاندان عساف و سپس مسيحيان ماروني از بخشهاي شمالي، به سكونتگاه آنان تبديل شد. (پيشين، 230) ادامه حملات صلیبی ها به لبنان در عهد مملوکی تا سال های متمادی و پی آمدهای آن نیز از جمله مسائل این دوره است که مهمترین آن،تهدید بیروت درسال1365،اشغال چندباره طرابلس درسال 1367 و اشغال صیدا در سال 1382 بود(نانته 1379، 108).حملات صلیبی ها به سواحل لبنان تا سال1425م و اشغال جزیره قبرص توسط مملوکی ها استمرار یافت (پيشين، 233).
از ديگر تحولات این دوره قدرت گرفتن خاندانهای فئودال بود که برخی ازآنان همچون خاندان تنوخ از دوره عباسی طی چندین قرن بر بخش هایی از لبنان امارت داشتند ودر عهد مملوکی دامنه امارت خود را از بیروت تا صیدا گسترش دادند.آنان همچنین پیوندهای مستحکمی با مملوکی ها برقرار ساختند و همواره مورد اعتماد آنان بودند.با قدرت گرفتن خاندانهای فئودال وتبدیل بیشتر آنها به حکومت های کوچک محلی، رقابت و نزاع میان آنان که عموما مبتنی بر اختلافات قیسی-یمینی بود،بروز کرد و بیشتر مناطق لبنان از جمله بقاع،الشوف،جبل عامل ،کسروان و شمال لبنان را دربر گرفت.خاندان عساف نیز از دیگر خاندانهای فئودال بود که پس از سرکوب شیعیان از سوی مملوکی ها ماموریت تامین امنیت کسروان را بر عهده داشتند.همانان بودند که به تشویق مارونیها به منطقه كسروان مهاجرت كردند (مكي، 246).
تحول ديگر این دوره، نقش آفرینی دو طائفه مارونی و درزی در تحولات سیاسی اجتماعی بود (الصليبي، 1992، 170) که تا قرنها ادامه یافت.
قلمرو خودمختار بِشرّی در شمال نیز که پس از جنگ های صلیبی شکل گرفت،در واقع یک امارت مارونی بود که از مصونیت کامل در برابر دخالت مستقیم حکومت برخوردار (الصليبي 1991، 1، 134) و در عين حال دارای روابط مستقيم و محكمي با مملوكيها شد (مكي، 1991، 135).). بخش دینی این امارت را پاترياك مارونی رهبری و بخش مدنی و فئودالی را شخص مقدم اداره می کرد.از این رو به این قلمرو،مقدمیه مارونی نیز اطلاق میشد. در همین دوره بود که روابط مارونی های لبنان با رم مستحکم شد و آنان در سال 1403و سپس1445م اطاعت خود را از پاپ تجدید کردند (نانته، 1379، 116).
خاندان شیعی حماده نیز بخش های وسیعی از مناطق کوهستانی شمال لبنان از جمله:جُبیل،کوره،بترون ونیز بعلبک در بقاع را تحت امارت داشتند.میان امارت حماده و مقدمیه مارونی رقابتی مستمر برقرار بود.همچنین میان آنان و امیران خاندان فئودال عساف در کسروان نيز درگيريهايي روي ميداد.
خاندان درزی معن نیز هرچند به دلیل قدرت امیران تنوخی نتوانستند دایره قدرت خود را گسترش دهند،از دوره صلیبی، ضمن حفظ سنت های فئودالی ، قلمرو امارت خود را در منطقه الشوف همچنان در اختیار داشتند و با تحکیم روابط با امیران خاندان شهاب در وادی التیم به تقویت جایگاه خودپرداختندکه این هم پیمانی در تحولات دوره های بعد تاثیر بسزایی داشت.امیران خاندان شهاب که در وادی التیم امارت خود را حفظ کرده بودند،علیرغم رقابت واختلاف با یکدیگر و درگیریهای متعدد با دیگر خاندان های فئودال، توانستند امارت خود را در وادی التیم حفظ کنند. هم پیمانی با امیران خاندان معن جايگاه آنان را نيز مستحكم ساخت.
قلمرو شیعی جزین در جنوب لبنان، در این عصر از مراکز دینی شیعیان وحوزه فقهی آن از اهمیت بسیار برخوردار بود. جزين به ویژه پس از حملات مملوکی به کسروان و مهاجرت شیعیان از آن منطقه، از جمعیت بسیاری برخوردار شد.
امارت خاندان شیعی بشاره در بخش جنوبی جبل لبنان نیز تا ورود عثمانی ها به لبنان ادامه داشت. هر چند امارت خاندان بشاره توسط عثمانيها فروپاشيد، نام این خاندان اما همچنان بر منطقه جنوب رودخانه اللیطانی باقی مانده است(مكي1991، 267 و 269).
در اواخر دوره مملوکی،امیر ناصرالدین شاه ابن الحنش موفق شد امارت خود را از بقاع تا صیدا گسترش دهد و عنوان قدرتمندترین امیر در لبنان را ازآن خود کند.
در همین دوره نیز برخی دیگر از خاندانهای فئودال بر مناطقی از لبنان سلطه داشتند که از جمله آنها می توان به خاندان اعمی،صبح وحرفوش در بقاع اشاره کرد(پيشين، 274).
مملوکی ها عموما بی سواد و بی بهره از فرهنگ وعلوم بودند و بیشترین توجه آنها به سامان دادن سپاه و افزایش قدرت نظامی بود و در عین حال نسبت به ایجاد مدارس دینی و مساجد اهتمام داشتند.برخی از آثار این دوره در طرابلس،صیدا،بیروت وبعلبک قابل مشاهده است. در این دوره همچنین دیگر طوائف مذهبي غیرسنی، اهتمام ویژه ای به ایجاد مدارس و مراکز آموزش دینی داشتند.مدارس متعددی توسط شیعیان جزبن،ميس الجبل،کرک و مشغره تاسیس شد که خاستگاه عالمان شیعی بود.مسیحیان نیز تعداد قابل توجهی مدرسه و یا مکتب خانه وابسته به کلیساها ودیرها ایجاد کردند.درزیها نیز در این دوره شاهد تلاشهای علمی دینی به رهبری سید عبدالله تنوخی بودند که عبیه را به عنوان مرکز فعالیت های خود قرارداده بود(مكي، 1991، 271و272).
حاکمیت مملوکی ها که از سال 1250 آغاز شده بود با قدرت گرفتن عثمانیها،آشوب های داخلی و افزایش نارضایتی های مردم تحت سلطه، رو به ضعف گزارد. سرانجام با شکست نهایی سپاه مملوکی به فرماندهی سلطان قانصوه الغوری از نیروهای سلطان سلیم عثمانی در منطقه مرج دابق در شمال حلب در سال 1516، حكومت آنها فرو پاشید و مرحله دیگری از تاریخ سوریه ولبنان تحت سلطه عثمانیها آغاز شد.
*-البته گروههايي از مسيحيان ماروني نه تنها با صليبيها به مخالفت برخاستند كه گاه، با مسلمانان عليه آنها همكاري ميكردند(الصليبي 1992، 130)