فلیکس هوفوئه بوآنی

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۵۰ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «بندانگشتی|فلیکس هوفوئه بوآنی هوفوئه ـ بوایْنی، فلیکس (۱۹۰۵ـ۱۹۹۳)(Houphouet-Boigny, Felix)، دولتمرد جناح راست ساحل عاج و رئیس‌جمهور آن کشور (۱۹۶۰ـ۱۹۹۳) است. === شرح زندگی === دیا هوفوئه در تاریخ 18 اکتبر 1905 در یاموسوکرو، پایتخت کنونی ساحل‌ ع...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
فلیکس هوفوئه بوآنی

هوفوئه ـ بوایْنی، فلیکس (۱۹۰۵ـ۱۹۹۳)(Houphouet-Boigny, Felix)، دولتمرد جناح راست ساحل عاج و رئیس‌جمهور آن کشور (۱۹۶۰ـ۱۹۹۳) است.

شرح زندگی

دیا هوفوئه در تاریخ 18 اکتبر 1905 در یاموسوکرو، پایتخت کنونی ساحل‌ عاج زاده شد. پس‌ازآنکه در ده‌سالگی غسل تعمید داده شد و به دین مسیح درآمد، نام فلیکس را بر او نهادند. این‌گونه نقل شده است که او آیین قوم خویش را که معتقد به آنیمیسم (جان‌‌باوری) بودند، به کناری می‌نهد و با این باور که مسیحیت نشانه‌ تمدن و ترقی است، به این دین درمی‌آید (Ellenbogen, 2002). سال‌ها بعد، در زمان ورود به عرصه سیاست فرانسه، لقب بوآنی را برای خود برگزید که لقبی کهن و نمادین بود به معنای «قوچ» در زبان بائوله‌‌ها که قبیله اجدادی هوفوئه هستند. بعدها لقب‌های دیگری نیز به او دادند از جمله: «حکیم» و «پیر».

بوآنی در داکار، پزشکی خوانده بود و در سال 1925، حرفه خود را به‌عنوان پزشک دستیار، در بیمارستانی در ابیجان، شروع کرد. جایی که سعی داشت در آنجا پرسنلی بومی را گردهم آورد. در 1929 به سمتی در این حرفه نائل شد که تا آن زمان در انحصار اروپاییان بود؛ اما در محل خدمت خود در «آبانگورو»،[37] با بی‌عدالتی‌هایی که حکام اروپایی آنجا به بومیان زارع روا می‌داشتند روبه‌رو شد؛ بنابراین، در سال 1932 تصمیم گرفت جنبشی از کشاورزان بومی به راه بیندازد و خود آن را رهبری کند.

سال‌ها فعالیت سیاسی در داکار و پاریس، از او رهبری شایسته و توانا ساخت که در 1961 آماده قبول مسئولیت سنگین ریاست‌جمهوری شد. او حتی نسبت به بسیاری از سیاستمداران فرانسوی، با سازوکار و پیچیدگی‌های جمهوری چهارم و پنجم فرانسه، بهتر آشنا بود. با دوگل و میتران روابط دوستانه‌ای داشت و درعین‌حال، در آفریقا نیز مورد احترام بود.

به قدرت رسیدن

در ماه دسامبر سال 1961، مردم ساحل‌ عاج، هوفوئه بوآنی را به‌عنوان نخستین رئیس‌جمهور ساحل‌ عاج انتخاب می‌کنند.در وزارتخانه‌های فرانسه دارای مقام بود و در ۱۹۶۰ هنگام استقلال جمهوری ساحل عاج رئیس‌جمهور آن شد و عُلقه‌های خود را با فرانسه حفظ کرد که این امر باعث بهبود وضعیت اقتصادی و ایجاد ثبات سیاسی شد. از هوفوئه ـ بواینی که طرفدار غرب و مخالف مداخلۀ کمونیست‌ها در افریقا بود، به‌سبب برقراری روابط سیاسی با افریقای جنوبی شدیداً انتقاد می‌شد. البته شاید صحبت از مردم در این تاریخ زود است؛ زیرا هوفوئه با مردمان متعدد و اقوام کثیری روبه‌رو بود که باید آن‌‌ها را یکپارچه می‌کرد. در همان تاریخی که ساحل‌ عاج اعلام استقلال می‌نمود، پادشاهی کوچکی در دل آن به‌نام «سانوی»،[36] از پذیرفتن این شرایط سر باز می‌زند و با توجه به روابط خاص و متمایزی که اهالی‌اش با فرانسه داشته‌اند، ترجیح می‌دهد که همچنان تحت صیانت و حکومت فرانسوی‌ها باقی بماند. موضوعی که به تنش و درگیری می‌انجامد و درنهایت قدرت متمرکز در ابیجان، سران این قوم را دستگیر می‌کند و غائله می‌خوابد. به‌جز این واقعه، پس‌از 1960، اتفاق دیگری مانع قدرت گرفتن فلیکس هوفوئه بوآنی نمی‌گردد.

سال‌های حکومت

بیش‌‌از چهار دهه از تاریخ ساحل‌ عاج، آمیخته به زندگی، شخصیت و رفتار بحث‌برانگیز و استثنایی مردی است که به همین علت مهم، گریزی نداریم جز اینکه بیشتر به او بپردازیم. وی کسی است که آفریقای معاصر، خود را تااندازه‌ای مدیون او می‌داند و بدو افتخار می‌کند.

در ۱۹۹۰ در انتخابات چندحزبی و در بحبوحۀ اتهام مربوط به تقلب آرا و فشار سیاسی هفتمین‌بار به ریاست جمهوری انتخاب شد. زندگی سیاسی خود را در حکم ملی‌گرایی از جناح چپ و تحت سلطۀ استعماری فرانسه آغاز کرد. اولین رئیس‌جمهوری مستقل ساحل عاج بود که نزدیک‌ترین پیوند با فرانسه را در مقایسه با سایر کشورهای افریقایی داشت.

بواینی بیشترین دورۀ رهبری را در بین سران قارۀ افریقا دارا بود. به همین علت، کشور او از باثبات‌ترین و مرفه‌ترین کشورها در این قاره برشمرده می‌شد و او در پاریس به «پیرمرد بزرگ افریقا» معروف بود. بعد از ۳۰ سال حکومت تک‌حزبی و فردی در ۱۹۹۰ با تقاضای برگزاری انتخابات آزاد مواجه شد که در آن انتخابات او و حزبش به آسانی برنده شدند. هوفوئه ـ بواینی که با نام «فلیکس هوفوئه» در خاندانی مرفه و ملاک زاده شد بعداً اسم بواینی (به معنای قوچ یا گوسفند نر) را ظاهراً برای این‌که جاه‌طلبی خود را نشان دهد به نامش اضافه کرد. پس از اتمام دورۀ آموزش پزشکی در داکار در ۱۹۲۵ برای طبابت به ساحل عاج بازگشت و برای مراقبت از محرومان جامعه و عطوفت با آنان شهرتی کسب کرد. در ۱۹۴۰ از پزشکی دست کشید تا به مراقبت از املاک خانوادگی بپردازد و سپس وارد سیاست شد و در مقام نمایندۀ سرزمین‌های ماورای بحار در مجمع فرانسه انتخاب شد. اولین همکاری سیاسی او با کمونیست‌ها بود لیکن بعداً به سوسیالیست‌ها پیوست و دوست نزدیک فرانسوا میتران شد. اولین افریقایی دارندۀ کرسی در یک کابینۀ فرانسه بود و بعدها مشاور ژنرال دوگل شد. ارتباطاتش با فرانسه در ریاست جمهوری او مؤثر بود و ساحل عاج تحت رهبری مقتدرانه و پدرانه‌اش به رفاه رسید.

پس‌‌از استقلال

ساحل‌ عاج پس‌‌از کسب استقلال از کشور فرانسه، وارد دوره جدیدی از تاریخ خود می‌گردد که پر از فرازونشیب در حوزه‌ اقتصاد، صنعت و فرهنگ و به‌ویژه سیاست است. گرچه به‌نام جمهوری و با الگوپذیری از نظام سیاسی و حقوقی فرانسه، دولت مستقل ساحل‌ عاج تشکیل شده است، اما خواهیم دید که رؤسای جمهوری که به قدرت می‌رسند، راهی دگرگونه در پیش می‌گیرند و عرصه سیاسی کشور را دچار تلاطم و آشوب می‌سازند.

بوآنی، بنیان‌گذار جمهوری ساحل‌ عاج قلمداد می‌گردد و مادامی‌که زنده بود، به پشتوانه تنها حزب موجود، «حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج» (PDCI)، رئیس‌جمهور باقی ماند. وی همچنین از بنیان‌گذاران «جمعیت دموکراتیک آفریقا» (RDA) که پیش‌از استقلال و برای تمام آفریقای غربی ایجاد شده بود، محسوب می‌شود؛ اما آغاز فعالیت سیاسی او به سال 1932 برمی‌گردد؛ زمانی که درمقابل زمین‌‌داران بزرگ استعمارگر و سیاست اقتصادی آن روز که تماماً به زیان خرده‌مالکان بومی بود، قد علم کرد.

در انتهای سده نوزدهم، استعمارگران با خود صنعت کشت و تولید قهوه را به ساحل‌ عاج آورده بودند و از این طریق، طبقه‌ای از زارعان خرده‌پا شکل گرفته بود؛ اما در فاصله‌ سال‌های 1932 تا 1947، شرکت‌های بزرگ فرانسوی که در این زمینه فعالیت می‌کردند، دولت فرانسه را واداشتند که مناطق پرجمعیت جنوب و مرکز ولتای علیا (بورکینافاسوی امروزی) را ضمیمه مستعمرات خود سازد تا از این طریق، دسترسی به نیروی کار بیشتری برای کشاورزی داشته باشند؛ به این ترتیب، نیروی کار کشت و زرع، عمدتاً از مناطق شمالی و به‌ویژه از بورکینافاسو تهیه می‌شد.

کمی بعد، در سال 1944 توسل به نیروی کار اجباری، برای ساخت راه‌آهن ابیجان-واگادوگو، دوباره با اعتراض شدید بوآنی روبه‌رو می‌‌شود و او را به بنیان نهادن «سندیکای کشاورزی آفریقا» ترغیب می‌‌نماید. پس‌از پایان جنگ جهانی دوم، فرانسه تصمیم می‌گیرد تا مجموعه کشورهای مستعمره خود را در تدوین قانون اساسی‌اش شرکت دهد؛ به این ترتیب، بوآنی وارد مجلس قانون‌گذاری جمهوری چهارم فرانسه می‌شود و تا سال 1959 که به نخست‌وزیری کشورش برگزیده می‌شود، ساحل‌ عاج را در مجلس ملی فرانسه نمایندگی می‌کند. نخستین کاری که او پس‌از ورود مجلس انجام می‌هد، به تصویب رساندن قانونی برضد کار اجباری در کشورش است. همچنین از مجلس می‌خواهد تا قانون کار در سراسر آفریقای غربی را یکسان نماید. موضوعی که در سال 1952، به تصویب می‌رسد. طی این دوره، بوآنی تمام تلاش و وقت خود را صرف سازمان‌دهی سیاسی گروه‌های داخلی و بهبود شرایط کار و زندگی هم‌میهنان خود می‌کند. وی در سال 1959، به همراه کشورهای نیجریه، بورکینافاسو، توگو و بنین، شورایی را پایه‌گذاری می‌کند به‌نام «شورای تفاهم» که هدف اصلی آن، بهبود اوضاع اقتصادی این منطقه بود؛ زیرا بوآنی اعتقاد داشت، یگانه راه رسیدن به همبستگی در آفریقا، توسعه اقتصادی و همکاری‌های سیاسی است.

بوآنی در سال 1961 به ریاست‌جمهوری می‌رسد؛ لقب «پدر ملت» بدو داده می‌شود و سرنوشت حدود پنج‌‌میلیون نفر جمعیت آن روز ساحل‌ عاج، در دستان او قرار می‌گیرد. از آن ‌پس تا زمان فوتش در 1993، پی‌در‌پی و در دوره‌های پنج‌ساله، در سمت ریاست‌جمهوری ابقا می‌شود؛ در تمام طول این مدت، حزب او که خود آن را «حزب توده مردم» می‌نامید، یکه‌تاز بود و تمام کرسی‌ها را در مجلس ملی اشغال می‌کرد؛ زیرا در واقعیت، حزب رقیبی برای آن وجود نداشت.

پس از اعلام استقلال، نخستین کار دولت، تدوین قانون اساسی و تعریف نهادها و ارگان‌های مختلف بر اساس آن بود. بوآنی در قانون اساسی جدید، بسیار از قانون اساسی آمریکا و قانون اساسی جمهوری پنجم فرانسه و تأکید آن‌ها بر قوت و قدرت قوه مجریه و در عوض تحدید قوه مقننه، الهام می‌گیرد؛ به این ترتیب، کارکرد مجلس صرفاً به این تقلیل می‌یابد که قوانین و بودجه دیکته‌‌شده را ثبت و ضبط نماید. نمایندگان نیز مستقیماً توسط رئیس‌جمهور منصوب می‌گردند و «حزب دموکراتیک ساحل‌ عاج» نیز که سراپا تسلیم اوست، کارکردی ندارد، جز اینکه رابط میان توده‌ها و دولت باشد (Nandjui, 1995: 73)؛ خلاصه اینکه بوآنی از همان ابتدای حکومت خود، مبدل به دیکتاتوری می‌شود کاملاً متفاوت از سال‌های پیشین سیاستمداری‌اش، یعنی زمانی که برای استقلال کشور و احقاق حقوق هم‌وطنانش می‌جنگید. سیاست «پدرمآبانه» بوآنی در درون، موجب اعتراض‌های زیادی، ازجمله ازسوی دانشجویان و نظامیان ارتشی می‌شود؛ ازجمله مخالفان، دانشجویان جوانی بودند که تازه از فرانسه متأثر از ایدئولوژی مارکسیستی-لنینیستی برگشته‌ و با رژیم بوآنی مخالف‌ بودند. ملی‌گراها نیز آشکارا درمقابل سیاست فرانسه‌‌دوستی او قد علم کردند و البته با ترفندهای مختلف، از صحنه حذف شدند.

بوآنی در سال‌های آغازین حکومت خود، با ایجاد ارتشی از شبه‌نظامیان متشکل از 6000 نفر، جوی از رعب و وحشت در کشور ایجاد می‌کند و ظرف مدتی کوتاه، شمار زیادی از «شهروندان بد» (این تعبیری است که از معترضان به‌‌دست داده می‌شود)، ازجمله شش وزیر و تعدادی نماینده را دستگیر و زندانی می‌کند. وی برای پیشگیری از هرگونه کودتای نظامی، نیروهای ارتش ملی ساحل‌ عاج را که در همان سال استقلال ایجاد شده بود، تا حد ممکن کاهش می‌دهد. در عوض، دفاع از میهنش را، مطابق با معاهده‌ای در 24 آوریل 1961، به ارتش فرانسه واگذار می‌نماید! بنابراین، نیروهای فرانسوی در ناحیه‌ای به‌نام «پور-بوئه»[38] مستقر می‌گردند و اجازه پیدا می‌کنند که هر زمان بوآنی خواست، یا منافع فرانسه در این کشور به خطر افتاد، در امور مداخله کنند (Ibid: 76)؛ به این ترتیب، نیروهای فرانسوی، مثلاً در ماجرای سانوی که پیش‌تر بدان اشاره شد یا در 1970، زمانی که یکی از رقبای رئیس‌جمهور به‌نام «ناگبه»،[39] می‌خواست بدون اجازه او، گروهی سیاسی تشکیل دهد، وارد عمل می‌شوند. حزب جدیدی که ناگبه به کمک گروهی دانشجو می‌خواست تأسیس کند، «پانا»[40] یا «حزب ملی آفریقایی» نام داشت؛ اما به‌شدت سرکوب شد و طی این حادثه، 4000 نفر نیز کشته شدند (Diarra, 1997). این دانشجو و همراهانش، درواقع به جدایی‌طلبی متهم می‌گردد و از این طریق، بساطش برچیده می‌شود.

مخالفان دیگر هم یکی پس‌از دیگری، از میدان سیاست و رقابت بیرون می‌شوند. از معروف‌ترین آن‌ها «لوران باگبو»[41] بود که در سال‌های 1970، در سندیکاها فعالیت می‌کرد و به اتهام خرابکاری و براندازی، در سال 1971 و به‌‌مدت دو سال، همراه با همسرش راهی زندان می‌شود. وی سال‌ها بعد، به‌طور مخفیانه، حزبی تأسیس می‌کند به‌نام «جبهه مردمی ساحل‌ عاجی» (FPI) که با اتکای به آن و در دوره تبعیدش در فرانسه، برنامه آینده‌ خود را برای ریاست‌جمهوری ترتیب می‌دهد. از دیگر مخالفان رژیم که او نیز به براندازی متهم می‌شود، «رومن وودیه»[42] بود که پس‌از طی دوره کوتاهی در زندان، در سال 1973 به الجزایر پناهنده می‌شود. البته بوآنی، زمانی که از استحکام بنیان‌های حکومت خود مطمئن شد، گاه‌به‌گاه ژست آزادی‌‌خواهانه‌ای نیز از خود نشان می‌داد و به‌عنوان مثال، در سال 1967، حکم به آزادی زندانیان سیاسی داد.

در همین فضای بسته، به‌لحاظ سیاسی، ساحل‌ عاج یکی از معدود دوره‌های شکوفایی خود، به‌ویژه درزمینه اقتصاد را تجربه می‌‌کرد. بوآنی به‌رغم روحیه استبدادی‌اش، اقتصاددان بزرگی بود؛ درنتیجه سیاست‌های اقتصادی او، اقتصاد ساحل‌ عاج در فاصله بین سال‌های 1960 تا 1980، در حوزه‌های مختلف کشاورزی، صنعت، تجارت و غیره، به‌‌طرز قابل‌توجهی رشد می‌نماید. از این رشد شگفت‌آور اقتصادی در تاریخ ساحل‌ عاج، به‌نام «جادو و معجزه ساحل‌ عاجی» یاد شده است. البته این شکوفایی اقتصادی و اجتماعی نتیجه توجه ویژه دولت به سرمایه‌گذاری‌های خارجی و خصوصی بود که البته خود مستلزم حفظ ثبات سیاسی کشور بود. این ثبات درواقع تا حدودی ثمره نظام تک‌حزبی حاکم و مدیریت درست کشت و زرع و صادرات دو محصول عمده صادراتی، قهوه و کاکائو بود. به پشتوانه رشد اقتصادی، بوآنی به مدرن نمودن زیرساخت‌های کشور می‌پردازد. در این زمینه، به‌عنوان مثال در شهر ابیجان، محله‌ای تجاری بنا می‌کند که هتل‌های مجلل آن، محل اقامت گردشگران و تجار می‌گردد.

به این ترتیب، ساحل‌ عاج در فاصله‌ سال‌های 60 تا 65، به رشدی برابر 11 تا 12 درصد دست می‌یابد. این رشد البته مبتنی بر سیاست‌گذاری‌های دولت در حوزه کشاورزی بود. بین سال‌های 1960 تا 1970 کشت و زرع کاکائو سه‌‌برابر می‌شود و تولید قهوه به میزان دوبرابر افزایش می‌یابد. در کنار این دو محصول که 80 درصد از صادرات ساحل‌ عاج را تشکیل می‌دادند، موز و آناناس نیز به میزان انبوه تولید و صادر می‌شد. وانگهی در این دوره، کشاورزان شمالی نیز به کشت پنبه تشویق می‌شوند؛ به این ترتیب، درآمد هنگفتی به‌‌دست می‌آید که صرف توسعه و آبادانی کشور می‌شود.

این رشد اقتصادی همچنین شیوه زندگی مردمان ساحل‌ عاج را به شیوه‌ای بنیادین تغییر می‌دهد. از نشانه‌های این تغییر؛ به‌عنوان مثال، تقاضای روزافزون برای مواد غذایی امروزی، ازجمله ذرت و برنج بود؛ یکی از نشانه‌های پیشرفت اجتماعی در ساحل‌ عاج، همچون باقی مناطق آفریقا، همین تقاضا برای محصولات غذایی جدید بود (Amin & Nantet, 1999)؛ به این ترتیب، مهاجرت از روستاها به شهرها افزایش می‌یابد. اوضاع اجتماعی ساحل‌ عاج در این دوره و در پیوند با رشد و تحولات اقتصادی، در حوزه‌های بهداشت، آموزش و خدمات اجتماعی، تغییرات عمده‌ای می‌کند. در سال 1975، نرخ سوادآموزی در دوره ابتدایی، به 3/17 درصد می‌رسد و در سال 1985، این نرخ برای افراد بالای 15 سال، به 3/57 درصد افزایش می‌یابد. همچنین جمعیت با نرخ رشد سالانه‌ 8/3 درصد، به 2/12 میلیون نفر در سال 1988 می‌رسد.

در سال 1983، رئیس‌جمهور تصمیم می‌گیرد زادگاه خود را به‌عنوان پایتخت کشور اعلام نماید. جالب اینکه این شهر، به‌هیچ‌وجه با ابیجان قابل‌مقایسه و شایسته برگزیده شدن به‌عنوان پایتخت نبود. پس کارهای بزرگ عمرانی، از قبیل ساخت کلیسایی به بزرگی کلیسای جامع سن-پیر در رم ایتالیا، در دستور کار قرار می‌گیرد؛ درحالی‌که از کل جمعیت کشور در آن زمان، تنها 22 درصد مسیحی کاتولیک بودند.

در اینجا ذکر دو نکته به نظر مهم می‌رسد؛ نخست اینکه کشور تحت سلطه بوآنی در این دوره، تنها نمونه‌ای‌‌ست از کشور‌های استقلال‌یافته در منطقه که به این موفقیت‌ها دست یافته است. تا آنجا که ساحل‌ عاج، مقصد مهاجران بسیاری از کشورهای همسایه می‌شود و در چنین شرایطی است که لقب «حکیم» آفریقا به وی اطلاق می‌گردد و با احترام از او با عنوان «پیر» یاد می‌کنند؛ نکته دیگری که مهم به‌‌نظر می‌رسد و در تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ساحل‌ عاج، به‌ویژه در دوره حکومت بوآنی نقش مهمی دارد، همکاری نزدیک این کشور با فرانسه است. هوفوئه بوآنی، مشهور به طرفداری از آفریقایی فرانسوی بود و همان‌گونه که بیان شد، او را همچون مأمور فرانسه در آفریقا می‌شناختند؛ به این ترتیب، همکاری فرانسه و ساحل‌ عاج محدود به حوزه اقتصادی نمی‌شود؛ بلکه فرانسه به کمک بوآنی و با وعده حمایت‌های بی‌قیدوشرط نظامی از دولت او، در رقابت با آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در دوره جنگ سرد، همچنان کنترل سیاسی این سرزمین را در دستان خود نگه می‌دارد.

بوآنی دربرابر بحران

دوره شکوفایی، از سال 1978 بدین‌‌سو، به دلایل مختلف، ازجمله کاهش ارزش صادرات دو محصول عمده کشور، کاکائو و قهوه، رو به افول گذاشت. درواقع، گرچه ساحل‌ عاج در دو دهه پیشین، به‌لحاظ اقتصادی رشد کرده بود، اما توسعه‌ای به معنای واقعی صورت نگرفته بود؛ افزون بر این، رشد مذکور بیشتر متکی به سرمایه‌گذاری‌های خارجی بود و مبنا و قوت درونی نداشت.

سال 1983 و 1984، خشک‌سالی کم‌سابقه‌ای بخش عمده‌ای از زمین‌های زراعی را به نابودی کشاند. برای مقابله با چنین وضعی، بوآنی به لندن عزیمت کرد تا درباره تفاهم درخصوص دو محصول کاکائو و قهوه، با تجار و صنعتگران انگلیسی بحث و گفتگو نماید؛ اما سال بعد، طرف‌های انگلیسی، این معاهده را ملغا اعلام کردند و از این طریق، به بحران ساحل‌ عاج دامن زدند (Ibid)؛ به این ترتیب، دولت با مشکلات بسیار و قروض سنگینی مواجه شد. در ماه می 1987، بدهی خارجی ساحل‌ عاج به 10 میلیارد دلار رسید (Ibid). شرایط آن‌چنان به وخامت ‌گرایید که رئیس‌جمهور مجبور شد، به‌رغم میل خود، پست نخست‌وزیری را که از زمان حکومتش در سال 1960 تا آن زمان به کنار گذاشته شده بود، احیا کند تا نخست‌وزیر، در امور و چاره‌اندیشی برای حل مسائل، او را یاری نماید؛ به این ترتیب، الحسن واتارا[43] به مقام نخست‌وزیری ‌رسید و تدابیر ریاضتی خویش را به‌پیش نهاد؛ اما با تنش‌هایی که در جامعه و طی این سال‌ها به‌‌وجود آمده بود، نتوانست کاری از پیش ببرد.

اگرچه فضای عمومی جامعه در دهه‌های قبل، به‌دلیل رشد ثروت و شکوفایی اقتصادی ساکت و آرام بود، اما در اواخر سال‌های دهه 80، بحران اقتصادی موجب فقر و فلاکت بسیاری شده بود. بنابر گزارش بانک جهانی، جمعیت زیر خط فقر در این کشور، از 11 درصد در سال 1985 به 31 درصد در سال 1993 رسید (Pays du monde: Côte d’Ivoire, 1995). البته دولت برای چاره‌جویی کارهایی انجام داد، ازجمله تعداد کارمندان خارجی را کاهش داد و در عوض جوانان بومی را مشغول به کار کرد، اما بااین‌‌وجود نتوانست جلوی افزایش رشد بیکاری و ورشکستگی صنایع و کارخانه‌های خود را بگیرد؛ درنتیجه صدای اعتراض‌های اجتماعی بلند شد و شورش‌هایی در جای‌جای کشور در‌گرفت. ارتش نیز به این اعتراض‌ها پیوست و در تاریخ 2 مارس 1990، تظاهرات بزرگی در خیابان‌های ابیجان سازمان‌دهی شد که در آن، معترضان شعارهایی سر دادند که تا آن زمان بی‌سابقه بود: «هوفوئه دزد»، «هوفوئه فاسد» (Grainville, 1998).

این اعتراض‌های مردمی، بوآنی را وادار کرد تا کمی فضای سیاسی را باز کند و به این ترتیب، یک ماه پس‌از آغاز اعتراض‌ها در ابیجان، درنهایت، رئیس‌جمهور با تکثر سیاسی و فعالیت سندیکاها موافقت کرد. در انتخابات اکتبر همین سال، بوآنی برای اولین‌‌بار در انتخابات ریاست‌جمهوری رقیبی پیش‌روی خود دید به‌نام «باگبو» که در بخش‌‌های آتی از او بیشتر سخن خواهیم گفت. بااین‌حال، باز خود او بود که برای هفتمین‌‌بار و با بیش‌از 81 درصد از آرای عمومی، در انتخابات پیروز شد؛ اما مسلم بود که این رأی بالا را تا حدود زیادی مدیون خارجی‌هاست؛ ازاین‌رو، رقیب شکست‌خورده‌، او را متهم به سوء‌استفاده از حضور خارجی‌ها کرد و ابراز داشت که باید میان خارجی‌هایی که به ساحل‌ عاج مهاجرت کرده‌اند و مردمان قدیمی آن، در حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی تمییز قائل شد. به این طریق باگبو همچنین اموال و املاک خارجی‌های مقیم ساحل‌ عاج را زیر سؤال برد و مدعی شد که باید مایملک کسانی (به‌ویژه بورکینایی‌ها) که از دهه‌های پیش در غرب و جنوب‌غربی ساکن شده بودند، مورد بازبینی قرار گیرد.

بین سال‌های 1991 تا 1992، تنش‌های سیاسی و اجتماعی به اوج خود رسید. هوفوئه که دیگر تاب تحمل تظاهرات دانشجویی جدید را نداشت، به تهدیدی که پیش‌تر کرده بود، مبنی بر اینکه اگر کار به هرج‌ومرج و بی‌نظمی بکشد، او میان بی‌عدالتی و بی‌نظمی، بی‌عدالتی را برخواهد گزید، جامه عمل ‌پوشاند و در ماه می 1991، کماندوهایش را برای اشغال خوابگاه دانشجویی یوپوگون در ابیجان گسیل داشت. خشونت‌های زیادی صورت گرفت که عاملان آن هیچ‌گاه تنبیه نشدند؛ بنابراین، در واکنش به آن‌ها، فدراسیون دانشجویی ساحل‌ عاج، در تاریخ 13 فوریه سال بعد، در شهر ابیجان، تظاهراتی ترتیب داد که عده کثیری در آن شرکت کردند. کمی بعد «جبهه مردمی ساحل‌ عاجی» نیز تظاهراتی مشابه ترتیب داد که به خشونت کشیده شد و طی آن، عده زیادی، ازجمله لوران بگبو دستگیر شدند؛ اما این سال‌ها دوران پایانی حکومت و عمر هوفوئه بود.

ساحل‌ عاج پس‌از هوفوئه بوآنی

از زمانی که در سال 1980، بوآنی قائم‌مقام خود و رئیس مجلس ملی، «فیلیپ یاسه»[44] را که درصورت غیبت رئیس‌جمهور، تمام قدرت در دستان او قرار می‌گرفت، ازمیان برداشته بود، مدام انتصاب رسمی جانشینی برای خود را به تعویق می‌انداخت. ازطرفی، رقبا که از وخامت حال او و وضع سلامت او باخبر بودند، بر سر جانشینی، نزاع شدیدی با یکدیگر داشتند. در این اوضاع، نخست‌وزیر واتارا که از 1990 بر این مسند نشسته بود، قدرت را به‌‌دست داشت و بر این گمان بود که او رئیس‌جمهور بعدی خواهد شد؛ اما بوآنی به شخص دیگری نظر داشت: «هانری کونان بدیه»،[45] رئیس مجلس ملی.

در دسامبر سال 1993، بوآنی، زمانی که بیماری سرطان او به مرحله پایانی رسیده بود، در شرایطی اضطراری به وطن بازگردانده می‌شود تا لحظه‌های پایانی را در آنجا سپری کند. در این میان و در شرایطی که پزشکان او را به‌‌شکل تصنعی در قید حیات نگاه داشته بودند، مراسم جانشینی او برگزار می‌شود؛ سپس با توافق خانواده‌اش، پزشکان در 7 دسامبر همین سال، به زندگی او پایان می‌دهند (Nandjui, 1995: 214). در زمان مرگ او، همچنان کشور وحدت و یکپارچگی خود را ازدست نداده است. رفیق فرانسوی او، «میتران»، به همراه نخست‌وزیر وقت و یک هیئت بلندپایه از فرانسه، در مراسم تدفین او شرکت می‌کنند.

به این ترتیب، دوران طولانی حکومت بوآنی و به همراه آن، صلح و ثبات نسبی که بر کشور حاکم بود، به پایان می‌رسد و رقابت شدیدی میان دو رقیب اصلی، واتارا و بدیه درمی‌گیرد؛ تا جایی که در همین زمان، نزدیک بود کار به جنگ داخلی بکشد. درنهایت واتارا به نفع رقیب کنار می‌کشد و بدیه پس‌از 33 سال ریاست‌جمهوری بوآنی، بر جای او می‌نشیند؛ اما نه قدرت او را دارد و نه کاریزمای او را. در دوره او مفهومی در این سرزمین زاده می‌شود به‌نام «ساحل‌ عاجی بودن»[46] یا «هویت ساحل‌ عاجی» که ریشه بحران‌های قومی و قبیله‌ای بسیاری در سال‌های بعد خواهد بود؛ به این ترتیب، آنچه را که بوآنی سال‌ها از آن حذر داشت و با برساختن «ملتی» ساحل‌ عاجی، سعی داشت تا از آن پیشگیری کند و حتی به برخی مهاجرانی که از کشورهای همسایه آمده بودند، مناصبی دولتی اعطا نموده بود، اندک‌اندک به تنشی جدی منجر می‌گردد که ساحل‌ عاج را به ورطه جنگی داخلی می‌کشاند.