سلسله چینگ
مقدمه
سلسله ی چینگ از سال 1644 آغاز می شود و در سال 1911 به پایان می رسد.
سلسله ی چینگ(1911-1644 میلادی)
سلسلهی چینگ[1]، آخرین سلسلهی امپراتوری در چین است که توسط منچوها بنیان گذاشته شد که دومین سلسلهی غیر نژاد خَن چین نیز به شمار میآید. منچوها در دوران مینگ، بیرون از دیوار چین زندگی میکردند. حاکمان مینگ در اثر شورش کشاورزان به رهبری لیزیچینگ[2] سقوط کرد و پکن در سال 1644 میلادی تسخیر و چونگجِن[3] آخرین امپراتور مینگ خودکشی کرد. تلاش منچوها برای پیروزی بر سلسلهی مینگ کشتار زیادی کرده و اقتصاد کشور به مرز ورشکستگی رسید. منچوها نیز سیستم سنتی مقررات کنفوسیوسی را اختیار و خود را سلسلهای چینی معرفی کردند.
درعین حال، منچوها مردم نژاد خَن را مجبور به پوشیدن لباس منچوها و داشتن گیسوهای بلند پشت سر خود کردند. امپراتور کانگشی[4] دستور داد بزرگترین دایره المعارف به زبان چینی به نام یونگله دایان[5] تدوین شود. منچوها یک سیستم نظامی خاصی ایجاد و ارتشیان را از دخالت در تجارت منع و برای آنها امتیازات ویژهای در نظر گرفتند.
امپراتور کانگشی بین سالهای 1673 تا 1681 میلادی، شورش بزرگ سه ژنرال را در جنوب سرکوب نمود. در سال 1683 نیز شورش تایوان را به زانو درآورد. در دوران امپراتور چیانلونگ[6]، امپراتوری چینگ به دوران اوج خود رسید که به یک سوم از جمعیت جهان حکومت میکرد و بزرگترین اقتصاد دنیا را در اختیار داشت و از نظر وسعت سرزمینی یکی از وسیعترین امپراتوریهای جهان بود.
در قرن 19میلادی، امپراتوری بهواسطهی اختلافات داخلی به رکود کشانده شد و از سوی نیروهای خارجی نیز مورد تهدید قرار گرفت. با شکست چین در نخستین جنگ تریاک(1840) از امپراتوری بریتانیا، زمینه برای امضای پیمان نانجینگ (1842) فراهم و منجر به واگذاری هنگکنگ و آزادی تجارت تریاک گردید. متعاقب این شکست و تحمیل معاهدههای نابرابر، تحقیر چین حتی پس از سقوط سلسلهی مینگ نیز ادامه یافت.
شورش تایپینگ(1864-1851) حرکتی مذهبیِ مسیحیان به رهبری خونگ شیوچوان[7] ، یک سوم خاک چین را به مدت ده سال از این کشور جدا کرد. با کشته شدن 20 میلیون نفر در این شورش، از نظر تعداد نیروهای درگیر، این نزاع به بزرگترین جنگ قرن 19 تبدیل شد. متعاقب آن چندین شورش دیگر رخ داد که با هزینههای مالی و جانی زیادی سرکوب شدند. این نا آرامیها زمینه را برای تضعیف امپراتوری و ظهور جنگ سالاران منطقهای فراهم کرد و کشور چین درگیر جنگی داخلی شد. در سال 1911میلادی، نه تنها حاکمیت امپراتوری چینگ، بلکه سیستم دو هزار سالهی امپراتوری در این سرزمین ساقط و برای نخستین بار، جمهوری چین پا به عرصهی وجود گذاشت.
در واکنش به شرایط نابسامان حاکم بر امپراتوری و تهدیدات خارجی، جنبشی مردمی و ملی برای تقویت چین از داخل و ایجاد نهادی اصلاحی برای مدرن سازی این کشور با تأکید بر تقویت نظامی شکل گرفت. این اصلاحات به خاطر فساد مقامات، بدبینی و نزاع داخلی خاندان امپراتوری، به زودی رو به تحلیل رفت. در نتیجه، نیروی دریایی چین در مقابل ژاپن(1895-1894) متحمل شکست شد. پس از آن امپراتور گوانگشو[8] و اصلاح طلبان، اصلاحات گستردهای را تحت عنوان اصلاحات صد روزه(1898) آغاز کردند ولی این جنبش اصلاح طلبانه در یک کودتای نظامی به رهبری ملکه دواگِر سی شی[9] و محافظه کاران به شکست انجامید.
در آغاز قرن بیستم، جنبش محافظه کارانهی ضد امپریالیستی دیگری به نام شورش بوکسورها، با هدف توقف سلطهی غربیها و مسیونرهای مسیحی بر مناطق شمالی و شرقی چین آغاز شد. ملکه دواگِر با هدف تثبیت قدرت خود، از بوکسورها حمایت نمود و آنها تا پکن پیشروی کردند. با کشته شدن تعدادی تبعهی اروپایی و مسیونر مذهبی توسط بوکسورها، نیروهای 8 قدرت خارجی شامل انگلیس، ژاپن، آمریکا، روسیه، ایتالیا، آلمان، فرانسه و اتریش، با تشکیل ائتلافی نظامی، به پکن حمله کرده و شورشیان را شکست داده و غرامتها و امتیازهای بیشتری به چنگ آورده و معاهدات ننگین دیگری بر چین تحمیل کردند. این شکستها و تحقیرها زمینه را برای ایجاد تغییراتی گستردهتر در سیستم سیاسی و اجتماعی چین فراهم کرد[۱].
[1]- Qing.
[2]- Li Zicheng.
[3]- Chong Zhen.
[4]- Kangxi.
[5]- Yongle Dayan.
[6]- Qianlong.
[7]- Hong Xiu Quan.
[8]- Guangxu.
[9]- Dowager CiXi.
کتابشناسی
- ↑ سابقی، محمد علی(1392). جامعه و فرهنگ چین.جلد 1. تهران: موسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،