روابط خارجی اسپانیا

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۲۱:۳۱ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «روابط خارجی اسپانیا موقعیت اسپانیا در سیاست جهانی اسپانیا پس از آن که طی قرون 16 الی 18 سیاست امپریالیستی را در سیاست خارجی اتخاذ نموده و به یک امپراطوری جهانی تبدیل شد، با از دست دادن متصرفات خود، طی قرون 19 و 20 به یک کشور عادی اروپایی تبدیل گرد...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

روابط خارجی اسپانیا

موقعیت اسپانیا در سیاست جهانی

اسپانیا پس از آن که طی قرون 16 الی 18 سیاست امپریالیستی را در سیاست خارجی اتخاذ نموده و به یک امپراطوری جهانی تبدیل شد، با از دست دادن متصرفات خود، طی قرون 19 و 20 به یک کشور عادی اروپایی تبدیل گردید. جنگ داخلی از جمله سرفصل های تاریخ معاصر اسپانیا است که تاثیری شگرف بر موقعیت بین المللی این کشور در دهه های بعد گذارد. در جبهه های جنگ داخلی در یک سو سنگر جمهوری خواهان دموکرات در اتحاد با نیروهای ضد فاشیست چپ قرار داشت و در سوی دیگر نیروهای حزب راستگرای فالانژ تحت رهبری ژنرال فرانکو قرار داشتند. فرانکو از سوی رژیم آلمان نازی و نظام فاشیستی موسولینی حمایت می شد، و نیروهای جمهوری خواه از سوی طیفی از اقشار روشنفکری لیبرال، چپ و نظام های دموکرات غربی و اتحاد شوروی مورد حمایت و پشتیبانی قرار می گرفتند.گرچه پیروزی فرانکو در سال 1339 و استقرار نظام دیکتاتوری راستگرای وی از سوی نیروهای چپ متمایل به شوروی و لیبرال های غربی به یکسان ناامید کننده و نامطلوب می نمود، اما این دو جناح متحد در جنگ های داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم،با پایان یافن جنگ به گونه ای متفاوت روابط خود را با اسپانیا تنظیم نمودند.

فرانکو علی رغم برخورداری از حمایت های گسترده آلمان نازی و ایتالیای فاشیست طی جنگ های داخلی، موفق شد با حفظ بی طرفی در جنگ جهانی دوم، از سرنوشت شوم همتایان آلمانی و ایتالیایی خود بدور بماند. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و استقرار نظم بین المللی مبتنی سازمان ملل متحد، اولین درخواست های رژیم فالانژ برای عضویت در سازمان ملل متحد به خاطر طبع دیکتاتوری نظام حاکم بر این کشور رد شد.

این آرمان گرایی جامعه بین المللی خیلی زود جای خود را به پراگماتیسم ناشی از رویارویی دو بلوک شرق و غرب و الزام کشورهای اروپایی به قرار گرفتن در یکی از دو بلوک داد. عوامل مختلف سیاسی،جغرافیایی، فرهنگی، مذهبی و... برای اسپانیا و بلوک غرب راهی جز پیوند باقی نمی گذارد.

رژیم فرانکو از موضع راست افراطی خواستار دخالت و کنترل دولت بر مسائل و مصالح اجتماع و سیاست بود ، حفظ ارزش های سنتی و مذهبی جامعه اسپانیایی را تبلیغ می نمود و بطور ایدئولوژیک ناسازگاری بیشتری با رژیم های سوسیالیستی حاکم بر بلوک شرق داشت.(106)

موقعیت اسپانیا در حاشیه جنوب غربی اروپای غربی، بیشتر تاریخ آن را تحت تاثیر قرار داده است، حتی زمانی که اسپانیا به روم، هابسبورگ و امپراتوری ناپلئون متعلق بود. پیرنه ، در مقابل تهاجمات و نفوذ ها ازسمت شمال، مانعی نیرومند را ایجاد کرده است. در همان زمان، موقعیت اسپانیا در ورودی غربی مدیترانه ، کشور را برای ایفای نقش یک قدرت مهم دریایی فعال کرده است و به عنوان پلی بین اروپا، آفریقا و آمریکا عمل می کند. اسپانیا در قرن نوزدهم، با بی ثباتی ناشی از تحولات ناگهانی انقلاب فرانسه و همچنین شکست خود برای شرکت در انقلاب صنعتی رو به افول نهاد. پس از تحمل یک شکست تحقیر آمیز از ایالات متحده درجنگ اسپانیا و آمریکا و از دست دادن مستعمراتش در فیلیپین و جهان جدید، تمرکز اسپانیا بیشتر به سمت داخل معطوف گردید.

پس از پیروزی ملی گرایی در جنگ داخلی، رژیم فرانکو اولویت خود را به امور داخلی اختصاص داد. نگرانی های اولیه  در خصوص ایجاد ثبات سیاسی و تضمین توسعه و بازسازی اقتصادی  بود. دیپلماسی اسپانیایی ابزاری بود که دولت سعی کرد به وسیله آن ، مشروعیت سیاسی و پذیرش اسپانیا از سوی جامعه جهانی را به دست آورد. فرانکو نقشی پیشرو را در پیگیری اهداف سیاست خارجی ایفا کرد . به دنبال جنگ جهانی دوم، وضعیت منفور اسپانیا موقعیت داخلی فرانکو را تقویت کرد.با این حال، اسپانیا شروع به بهره برداری از تنش های پیش آمده در جنگ سرد کرد،در نتیجه با امضای یک قرارداد با ایالات متحده، و همچنین با دستیابی اسپانیا به عضویت سازمان ملل، طرز فکر محصور مردم اسپانیایی به حداقل رسید.مرگ فرانکو پرده پنهان کاری ها را درید و علیرغم تنش های داخلی بوجود آمده در داخل اسپانیا، تغییر زیادی در موقعیت بین المللی اسپانیا ایجاد ننمود. رژیم سلطنتی دوباره بر اسپانیا حاکم گردید و اسپانیا همچنان در اردوگاه غرب باقی ماند.(107)

سازمان ملل متحد

اسپانیا در 14 دسامبر سال 1955 عضو سازمان ملل می باشد و به خاطر نقش فعالش در درون سیستم سازمان ملل به جایگاه دولتی محترم ارتقا یافت. برای مثال اسپانیا (نوزدهمین اقتصاد جهان)در سال 2009 3.17درصد بودجه عادی سازمان ملل را متقبل شده است.اسپانیا ششمین تامین کننده مالی سازمان ملل در 2007 تا 2009 بوده است. اسپانیا  سازمان ملل متحد را به عنوان ضامن صلح و امنیت بین الملل می داند و همکاری با این سازمان یکی از ستون اصلی سیاست خارجی این کشور می باشد. عناصر کلیدی این سیاست شامل احترام به حقوق بین الملل و اهداف و اصول منشور سازمان ملل متحد می باشد. اسپانیا اعتقاد دارد که سازمان ملل متحد باید با چالش ها و نیازهای جامعه بین الملل به طور موثر برخورد کند و توسعه ،صلح و امنیت و حقوق بشر را ستون های سازرمان ملل می داند.اولویت های اسپانیا درون سازمان ملل متحد علاوه بر موارد بالا شامل همکاری توسعه بین المللی، ارتقا و محافظت از حقوق بشر، امنیت غذا،تغییرات آب و هوایی،برابری جنسیتی و توانبخشی به زنان می باشد.(108)

رابطه اسپانیا با جامعه اروپا

همانطور که اسپانیا شروع به بیرون آمدن از انزوای پس از جنگ می نمود، کابینه های پی در پی فرانکو به دنبال برقراری روابط نزدیکتر با اروپا بود. پس از مرگ فرانکو، این امر به عمده ترین هدف دیپلماتیک اسپانیا تبدیل شد. تمایل به رسمیت شناخته شدن از سوی جوامع دموکراتیک غرب اروپا، عامل اصلی انگیزه اسپانیا برای دستیابی به عضویت جامعه اروپا1  بود. اسپانیا در سال 1958،عضو وابسته سازمان همکاری اقتصادی اروپا2  شده بود و در سال 1959 به عضویت کامل سازمان همکاری اقتصادی و توسعه3 که جانشین سازمان همکاری اقتصادی اروپا شد ، دست یافت. آن همچنین عضویت در بانک جهانی را نیز به دست آورد. با این حال، جامعه اروپا برای پیوستن اسپانیا به آن تمایل کمتری داشت.  بعد از شش سال مذاکره،در ماه مارس 1970، توافقنامه ای برای پیمان تجاری ترجیحی  بین اسپانیا و جامعه اروپا امضا شد ولی این پیمان توافقی کاملا اقتصادی بود. نهادهای حکومتی دموکراتیک موجود در اسپانیا به شدت مورد تنفر کشورهای عضو جامعه اروپا بود و به عنوان یک مانع بر سر راه الحاق اسپانیا همچنان به قوت خود باقی بود..(109)

نخست وزیر (سوارز) اسپانیا مدت کوتاهی پس از اینکه اولین حکومت منتخب دموکراتیک اسپانیا، در ژوئن 1977 به قدرت رسید، وزیر امور خارجه خویش را برای ارائه درخواست رسمی اسپانیا برای پیوستن به جامعه اروپا، اعزام کرد. احزاب سیاسی عمده در اسپانیا، بر سر مساله عضویت تقسیم شدند وهمه از تلاش برای پیشبرد نوسازی اسپانیا و همچنین مشروعیت بین المللی آن حمایت کردند.

آینده  تصویب این برنامه با اجرای سیاست های دموکراتیک، توسط دولت بعد از فرانکو تقویت شد.نگرش اروپا نسبت به اسپانیا به سمت بهتر شدن، گروید و اسپانیا در نوامبر 1977 به عضویت شورای اروپا پذیرفته شد.با این حال، مذاکرات برای الحاق اسپانیا به جامعه اروپا پیچیده و طولانی شد.

پس از اینکه اسپانیا اعتبار دموکراتیک لازم را به دست آورد،  پیامدهای اقتصادی آتی الحاق اسپانیا به جامعه اروپا، باعث ایجاد سوء تفاهماتی بین اعضای جامعه اروپا شد.

1)   European Community, EC.

2)  Organisation for European Economic Co-operation, OEEC.

3)  Organisation for Economic Cooperation and Development ,OECD.


سطح توسعه اقتصادی اسپانیا به میزان قابل توجهی از سایر کشورهای عضو، پایین تر بود و بخش صنعتی آن، به اصلاحات عمیق ساختاری نیاز داشت. همچنین در رابطه با ناوگان ماهیگیری اسپانیا، مشکلاتی وجود داشت. در نتیجه عواقب بالقوه عضویت اسپانیا در جامعه اروپا، بزرگترین نگرانی در بین اعضای جامعه اروپا به خصوص فرانسه بود.

پس از چانه زنی های طولانی، توافق نامه هایی در خصوص این موضوع حاصل شد و معاهده الحاق در تابستان 1985، به  امضا رسید. در تاریخ اول ژانویه 1986،اسپانیا در نهایت همراه با پرتغال ، وارد جامعه اروپا شد . با ورود اسپانیا به جامعه اروپا، هدف اصلی سیاست خارجی که بر بی طرفی مبتنی بود حاصل شده بود و بسیاری از اسپانیایی ها حس انتظار طولانی برای گنجانیده شدن رسمی در ملت های جامعه اروپای غربی را چشیدند. شور و اشتیاق اسپانیایی ها در ماه های بعد بر سر مسائلی چون، ممنوعیت اسپانیا از ماهیگیری در آب های مراکش ، (به دلیل اختلافات جامعه اروپایی با مراکش) ،کم حرارت تر شد  و این امر روشن ساخت که همه جنبه های عضویت جامعه اروپا برای اسپانیا مفید نخواهد بود. طبق نظرسنجی هایی که در بهار 1987 به عمل آمد، مشخص شد که اکثریت زیادی از اسپانیایی ها معتقد بودند ورود به جامعه اروپا به اسپانیا هیچ گونه کمکی نخواهد کرد. به خصوص کشاورزان از عواقب سیاست مشترک کشاورزی ناراضی بودند. با این حال، نظر سنجی مشابهی نشان داد که اکثریت اسپانیایی ها علاقه مند به عضویت در جامعه اروپا بودند و احساس آن ها از اینکه شهروند اروپایی شوند در حال افزایش بود.(110)

اسپانیا و اتحادیه اروپا

بعدها جامعه اروپا به اتحادیه اروپا تبدیل شد.اتحادیه اروپایی سازمانی است که بر پایه ارزش های مشترک آزادی، دموکراسی، حاکمیت قانون و احترام به حقوق بشر تاسیس شده است. و هدفش این است که اروپایی واحد و یک صدا در صحنه بین الملل ایجاد شود.. بیش از بیست و پنج سال از  پیوستن اسپانیابه اتحادیه اروپا می گذرد. کشور اسپانیا اکنون خود را در میان  گروهی از کشورهای بسیار توسعه یافته می بیند. اتحادیه اروپا برای کشور اسپانیا مفید بوده است چرا که توسعه اقتصادی و اجتماعی اش نتیجه فرایند همگرایی اروپایست. از  منظر اقتصادی ، اسپانیا  به طور سالانه 8% تولید ناخالص داخلی را از سال1987 از اتحادیه اروپا دریافت می کند. کمک های مالی اتحادیه اروپا حدود 300000 شغل در اسپانیا ایجاد کرده است و 90 درصد سرمایه گذاری هایی که اسپانیا  از کل  جهان دریافت می کند از کشورهای اروپایی است. اتحادیه اروپا 71 درصد صادرات اسپانیا را دریافت می کند و 60 درصد واردات اسپانیا از  کشوهای عضو اتحادیه اروپا می آیند. از نظر فرهنگی و اجتماعی ، بهداشتی نیز اتحادیه اروپا نیز به اسپانیا کمک کرده است. در برابر کمک هایی که اتحادیه اروپا به اسپانیا کرده است ، اسپانیا نیز کمک هایی را متقابلا انجام داده است. اسپانیا در درون اتحادیه نقش فعالی ایفا کرده است در ذیل به طرح های اتحادیه اروپا که نقش مهمی در آن ودر طرفداری از ان ایفا کرده است: اجرا و تقویت ایده "شهروند اروپایی"، طرح اروپای اجتماعی همگام با اروپای اقتصادی و پولی، تاکید بر توسعه سیاست های مشترک اروپایی در زمینه عدالت و امور داخلی به خشوش در مورد جنایات سازمان یافته ، مواد مخدر و تروریسم، فرایند توسعه دادن و نهاد سازی روابط اروپا- امریکای لاتین، تضمین ثبات سیاسی در حوزه مدیترانه.(111)

اسپانیا و ناتو

اگرچه عقاید رسمی و مردمی اسپانیا به اتفاق آرا در خصوص الحاق اسپانیا به جامعه اروپا به توافق رسیدند، ولی در رابطه با عضویت اسپانیا در ناتو، شک و تردیدهای قابل توجهی  مطرح شد. موقعیت جغرفیایی اسپانیا بسیار قابل توجه است  و برخی از راه ههای ارتباطی زمینی، دریایی و هوایی، اسپانیا را یک شریک بالقوه ارزشمند برای اتحاد با دیگر شرکا تبدیل کرده است. طرفداران عضویت اسپانیا در ناتو، استدلال کردند که این ملاحظات جغرافیایی یکسان ، باعث می شود عضویت به همان اندازه نفع اسپانیا باشد زیرا موقعیت استراتژیک کشور می توانست اسپانیا را به یک هدف عمده  در هر درگیری تبدیل سازد (مگر آن که اسپانیا ، توسط متحد خود پشتیبانی شود). همچنین طرفداران عضویت اسپانیا در ناتو، ادعا می کنند که ادغام در ناتو، مدرن سازی خدمات نظامی اسپانیا و تامین دفاع ملی را به اندازه کافی تضمین می کند. امید می رفت که عضویت در ناتو تمرکز رهبران ارتش  را از دل مشغولی های ارتجاعی مجددا به سمت دفاع از غرب سوق دهد.

بسیاری از نیروهای سیاسی اسپانیا، مخصوصا سوسیالیست ها و کمونیست ها با این عقیده که عضویت کامل  برای اهداف سیاست خارجی و دفاعی کشور مفید خواهد بود، را مخالفت کردند. در مقابل، آن ها احساس کردند سطح تنش بین بلوک های رقیب قدرت، دارد افزایش می یابد و احتمال دارد در آینده، اسپانیا را به رویارویی با اتحاد جماهیر شوروی بکشاند.

مخالفان عضویت اسپانیا به ناتو، متذکر می شوند که، ناتو در تلاش های طولانی مدت خود برای اینکه مجددا جبل الطارق را به دست آورد،هیچ نفعی برای اسپانیا نخواهد داشت زیرا این فرض مطرح می شد که سایر اعضای ناتو، بریتانیا را در این قضیه حمایت خواهند کرد. یکی دیگر از عواملی که مخالفین عضویت اسپانیا در ناتو مطرح می کردند، خشم ایالات متحده به عنوان حامی و پشتیبانی اصلی رژیم فرانکو بود.

اگرچه سوارز قصد اسپانیا را برای درخواست عضویت در ناتو اعلام کرده بود ولی حکومت مرکز اجتماعی و دموکراتیک وی، همچنان سوال هایی را پیرامون این مساله به قوت خود باقی گذارد. پس از این که سوارز در سال 1981 استعفا داد، جانشین وی، لئوپلدو کالوو سوتلو1، به این مساله اولویت بالایی را اختصاص داد با این استدلال که ورود اسپانیا به ناتو، به مذاکرات برای ادغام در جامعه اروپایی تسریع خواهد بخشید. در دسامبر 1981، پارلمان عضویت در ناتو را با اکثریت آراء تصویب کرد. در نتیجه اسپانیا در می 1982، رسما به ناتو پیوست.

1) Leopoldo Calvo Sotelo


سوسیالیست ها یک مبارزه انتخاباتی را سازماندهی کردند و گونزالس، رهبر حزب سوسیالیست کارگران اسپانیا، موضوع ناتو را به خصیصه اصلی برنامه کاری انتخاباتی خوددر سال 1982 تبدیل کرد و قول داد در صورت خروج از ناتو و پیروزی سوسیالیست، یک رفراندوم مردمی را برگزار خواهد کرد.پس از پیروزی سوسیالیست در اکتبر 1982، برای تحقق وعده فوق، هیچ اقدام فوری صورت نگرفت. بسیاری از سوسیالیست ها در تظاهراتی که در ژوئن 1984 توسط حزب کمونیست اسپانیا سازماندهی شد، شرکت کردند اما گونزالس دلایلی را برای به تاخیر انداختن رفراندوم ،پیدا کرد. اگرچه نظریه بی طرفی در اسپانیا باقی ماند اما حکومت در جهت ادامه عضویت در ناتو که به عنوان ضامن اصلی امنیت اروپا  درک می شد، ادامه داد . یک عامل مهم در این تغییر موقعیت، ترس خروج از ناتو بود که امکان داشت یک مانع پایدار برای ورود به جامعه اروپا شود.

هنگامی که زمان برگزاری رفراندوم در 2 مارس 1986تعیین شد، گونزالس در یک مبارزه قوی اما محدود برای ادامه عضویت در ناتو تلاش کرد. حکومت، عضویت در ناتو را به عنوان پیش زمینه ای برای جامعه اروپایی معرفی کرد و نسبت به عواقب جدی اقتصادی خروج از ناتو هشدار داد. بنابراین 52.6 درصد از رای دهندگان به عضویت اسپانیا در ناتو رای موافق دادند و 39.8 درصد از رای دهندگان با آن مخالفت کردند و اسپانیا همچنان به عنوان شانزدهمین عضو ناتوبه عضویت خود ادامه می دهد.در سال بعد، در یک حرکت، نمودهایی از نظام دفاعی اروپایی  دیده می شود ،گونزالس پیشنهادی را برای عضویت اسپانیا در اتحادیه اروپای غربی مطرح می کند. در 19 آوریل 1988، اسپانیا و پرتغال رسما برای پیوستن به سازمان دعوت شدند.(112)


اسپانیا و ایالات متحده

احساسات ضد آمریکایی که به طرز قابل توجهی خود را در روابط اسپانیا با ناتو نشان داد، در رقابت های  تاریخی بین دو کشور برای کنترل قلمرو ها و سرزمین های دنیای جدید، ریشه داشت. جنگ آمریکا- اسپانیا که باعث شد اسپانیا بسیاری از مستعمرات خود را از دست بدهد به این رقابت پایان داد و یک خاطره تلخی را در ذهن اسپانیایی ها بر جای گذاشت.

در سال های پس از جنگ اسپانیا و آمریکا، مسائل اقتصادی بین اسپانیا و ایالات متحده غالب بود، به همین دلیل اسپانیا به دنبال افزایش موقعیت تجاری خود از طریق توسعه روابط بازرگانی نزدیک تر با ایالات متحده و آمریکای لاتین بود. در سال های 1903،1906 و1910، بین اسپانیا و ایالات متحده مجموعه ای از توافقنامه های تجاری امضا شد که منجر به افزایش تبادل کالاهای تولیدی و محصولات کشاورزی که به اقتصاد اسپانیا رونق می بخشید، شد.همچنین تماس های توریستی و فرهنگی گسترش پیدا کرد.

احساسات مردم آمریکا، عمیقا از وقوع جنگ داخلی در اسپانیا جریحه دار شد و هر چند دولت ایالات متحده بی طرف باقی ماند ولی تقریبا حدود 3000 نفر از شهروندان ایالات متحده برای خدمت در ارتش جمهوری خواه اسپانیا داوطلب شدند. پس از پیروزی ملی گرایی ، رژیم فرانکویی به عنوان یک دیکتاتوری فاشیستی توسط اذهان عمومی در ایالات متحده  محکوم شد اما حکومت ایالات متحده ، با این هدف که فرانکو به آدولف هیتلر اجازه نخواهد داد که از شبه جزیره ایبریان علیه نیروهای متحدین استفاده کند ، در اتحادیه های مختلف با اسپانیا شرکت کرد. (113)

پیمان 1953 مادرید بین اسپانیا و ایالات متحده برای دفاع متقابل و همچنین کمک های نظامی آمریکا منعقد شد و این قرارداد، به انزوای پس از جنگ اسپانیا پایان بخشید. با این حال،  آن به ضدیت اسپانیا با آمریکا پایان نداد. رهبران وابسته به رژیم فرانکونسبت محدودیتی که ایالات متحده برای استفاده از تجهیزلت آمریکایی در دفاع از سرزمین های شمال آفریقایی اسپانیا در سال 1957، بوجود آورده بود، خشمگین بودند. در حالی که طرفداران رژیم فرانکو، از ایالات متحده به خاطر شکل دموکراتیک حکومتش اظهار تنفر می کردند، حزب های مخالف در اسپانیا ، ایالات متحده را به عنوان اولین حامی رژیم فرانکو و به عنوان مانعی عمده برای دموکراسی شدن اسپانیا می دانستند.

پس از مرگ فرانکو در سال 1975، ایالات متحده از آزادسازی رژیم اسپانیا تحت پادشاهی خوان کارلوساستقبال کرد و به دنبال این بود که ترتیبات نظامی غربی بیشتری برای اسپانیا به ارمغان آود. در سال 1976، توافقنامه دو جانبه بین اسپانیا و ایالات متحده به یک پیمان دوستی و همکاری تبدیل شد. این پیمان،علاوه بر اینکه در عوض کمک اقتصادی و نظامی ایالات متحده حقوق اساسی آن را از نو می ساخت، شورایی اسپانیایی- آمریکایی را به منظور ایجاد پلی برای عضویت مشروط اسپانیا در ناتو، به وجود آورد. در اولین سال های حکومت دموکراتیک، تمرکز حکومت بر تحکیم نظام پارلمانی  مبتنی بود و به مسائل سیاست خارجی توجه کمتری می شد. به هر حال، درجه ای از مشاجره بین اتحاد مرکز دموکراتیک حاکم و اپوزیسیون سوسیالیست در رابطه با روابط اسپانیا با ایالات متحده و ناتو وجود داشت. (114)

در سال 1981،لئوپلد كالوو سوتلو كه معاونت نخست وزير را عهده دار بود، جانشين سوارز شد، وی تلاش های زیادی را برای به دست آوردن تایید عضویت در ناتو انجام داد و بعد از مدت کوتاهی در ژوئن ،1982 یک موافقتنامه اجرایی جدید بین آمریکا و اسپانیا در جهت استفاده آمریکا از پایگاه ها ی خود در اسپانیا به امضا رسید. طبق این قرارداد، ایالات متحده در عوض کمک های اقتصادی و نظامی به اسپانیا، از پایگاه های استراتزیک دریایی و هوایی در خاک اسپانیا استفاده می کند.

بسیاری از اسپانیایی ها تنفر خویش را از وجود این پایگاه ها در اسپانیا ابراز کردند. در سال 1985 که رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا، از اسپانیا بازدید کرد، مردم اسپانیا علیه ایالات متحده تظاهرات کردند.

سوسیالیست ها به طود مداوم از یک موضع بی طرف تر و مستقل تر طرفداری می کردند و هنگامی که در اکتبر 1982 بر سر قدرت آمدند، گونزالس قول داد که از موافقتنامه های دفاعی و همکاری با ایالات متحده، بررسی دقیقی به عمل آورد.کاهش حضور نظامی ایالات متحده در اسپانیا یکی از مقررات مندرج در رفراندومی بود که در سال 1986، در رابطه با ادامه عضویت در ناتو برگزار شد.  نخست وزیر در همراهی با این امر، در دسامبر 1987 اعلام کرد که ایالا متحده مجبور خواهد شد که در اواسط سال 1991 ،هفتاد و دو جنگنده بمب افکن F-16، را از پایگاه های اسپانیایی حذف کند. همچنین، در ماه نوامبر اسپانیا به ایالات متحده اطلاع داده بود که با توجه به نظر سنجی های صورت گرفته، موافقتنامه دفاعی دو جانبه توسط اکثریت مردم اسپانیا رد شد، در نتیجه موافقتنامه فوق تمدید نخواهد شد. با این وجود در ژانویه 1988، اسپانیا و ایالات متحده به موافقتنامه ای به مدت 8 سال دست یافتند. ترتیبات جدید نظامی، کاهش چشمگیر حضور ایالات متحده در اسپانیا و محدود کردن کمک نظامی و اقتصادی اش که به بسته شدن پیمان دفاعی منجر شد را خواستار شد.

اسپانیا و آمریکای لاتین

یکی از اهداف عمده سیاست خارجی اسپانیا از زمان ظهور دموکراسی، افزایش نفوذ خود در آمریکای لاتین بوده است.اسپانیا به دلیل روابط تاریخی و میراث مذهبی، فرهنگی و زبانی مشترک، دارای منافع ویژه ای در آمریکای لاتین است . در سال های پس از فرانکو، عواملی چون؛ سرما یه گذاری های اقتصادی و ابتکارهای دیپلماتیک به پیوندهای نوستالژیک بین اسپانیا و مستعمره سابقش افزوده شد.  روابط بین اسپانیا و آمریکای لاتین، از زمان روزهای امپراتوری اسپانیا تحت تاثیر تحولات عمیقی قرار گرفته است. تنفر از اسپانیا به عنوان قدرت امپریالیستی  مدت ها پس از دوره استعمار نیز ادامه پیدا کرد، زیرا بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین، اسپانیا را به دلیل عدم پیشرفت و حل مشکلاتش با دموکراسی، مورد سرزنش قرار می دادند. در سال های اولیه استقلال، گرایش اکثر کشورهای آمریکای لاتین به اسپانیا تحقیرآمیز گونه بود. این نگرش به دنبال جنگ آمریکا و اسپانیا در سال 1898 تغییر کرد. شکست تحقیرآمیز اسپانیا توسط ایالات متحده با افزایش دخالت ایالات متحده در آمریکای لاتین همراه شد که این امر به ایجاد رابطه ای نزدیکتر بین اسپانیا و آمریکای لاتین برای مبارزه با دشمن مشترک، منجر شد. اگرچه روابط تجاری، سیاسی و دیپلماتیک بین دو منطقه اسپانیا و آمریکای لاتین در سطح حداقل باقی مانده است،اما هر دو کشور مجددا بر روابط فرهنگی، زبانی و مذهبی مشترک خود تاکید کردند.

در طول دهه 1950، روش های مدرن ارتباطات و حمل و نقل، تماس های نزدیک تری را بین اسپانیا و آمریکای لاتین تسهیل کرد. افزایش تجارت و رشد سریع اقتصادی در دهه های 1960 و 1970، اسپانیا را قادر کرد تا از یک موضع اقتصادی قدرتمند، روابطش را با آمریکای لاتین نزدیک کند. پس از مرگ فرانکو، به موازات انتقال اسپانیا به شکلی دموکراتیک از حکومت، اشکال مختلف  حکومت دموکراتیک در برخی از کشورهای آمریکای لاتین نیز به وجود آمد.  اسپانیا روند انتقال دموکراسی خود را به عنوان نمونه ای از گذار،برای دنباله روی آمریکای لاتین از این روند، پیشنهاد کرد. روند دموکراسی سازی در اسپانیا باعث جهت گیری مجدد سیاست خارجی اسپانیا شد. تحت حکومت سوارز، اسپانیا سیاست خارجی تهاجمی تری را که توجه به آمریکای لاتین را افزایش داد، دنبال کرد.

سوارز و خوان کارلوس از اکثر کشورهای آمریکای لاتین بازدید های رسمی به عمل آوردند و سرمایه گذاری اسپانیا در منطقه به طرز چشم گیری افزیش یافت. هنگامی که در بهار 1982، بین بریتانیا و آرژانتین جنگی بر سر جزایر فالکلند(مالویناس) شروع شد ، اسپانیا از ادعای آرژانتین برای تسلط بر جزیره فالکلند حمایت کرد .

هنگامی که در سال 1982، سوسیالیست ها بر سر قدرت آمدند ، فرناندو مورن 1 وزیر امورخارجه اظهار داشت که میزان نفوذ اسپانیا در اروپا و ایالات متحده می توانست متناسب با حفظ روابط اسپانیا در خارج از منطقه به خصوص، آمریکای لاتین اعمال شود. در راستای این سیاست، دولت سوسیالیستی یک برنامه کمک به آمریکای لاتین که بودجه ای در حدود 10 میلیون دلار بود را در سال 1985 ایجاد کرد. منطقه خاص دیگری که باعث نگرانی گونزالس شده بود، تشدید درگیری در آمریکای مرکزی بود. گونزالس قبل از نخست وزیری ، در سیاست های سوسیالیستی بین المللی به سمت آمریکای لاتین سوق پیدا کرده بود و به عنوان رئیس کمیته سازمان حمایت از انقلاب نیکاراگوئه که در سال 1980 تشکیل شد، خدمت کرده است. اگرچه گونزالس طرفدار اهداف اولیه ساندیست ها که در سال 1979 قدرت را به دست گرفتند بود و لی او بعدها به شدت منتقد سیاست های افراطی مارکسیست ها شد.

وی طرفدار رویکرد عملگرایانه  سوسیال دموکرات های آمریکای لاتین شد. به طور فزاینده ای آشکار شد که دیدگاه های میانه روی نخست وزیر در تضاد چشم گیری با گرایشات مارکسیستی وزیر امور خارجه اش بود چرا که گرایشات ضد آمریکایی گونزالس نسبت به موران کمتر بود. اگرچه انتقاد از اقدامات ایالات متحده در هر دو کشور نیکاراگوئه و السالوادور، وجود داشت ولی نخست وزیر منافع مشروع ایالات متحده در مناطق فوق را به رسمیت شناخت و آن را از روند مذاکرات مستثنی نکرد.

این دیدگاه های متفاوت بین گونزالس و وزیر امور خارجه وی، به حذف وزیر امور خارجه در تابستان 1985 انجامید. جانشین مورن، فرانسیسکو فرناندز اردنس2 یک رویکرد محدودتر را برای پیشبرد نقش فعال اسپانیا در آمریکای لاتین دنبال کرد. اسپانیا همچنان به حمایت از هر گونه تلاشی در جهت حل مسالمت آمیز منازعات در آمریکای مرکزی ادامه داد.در ژانویه 1988، رئیس جمهور نیکاراگوئه، دانیل اورتگا3 از اسپانیا تقاضا کرد که در تایید روند صلح در آمریکای مرکزی شرکت کند. گونزالس پیشنهاد فوق را به شرطی که  سایر کشورهای آمریکای لاتین نیز در این توافقنامه شرکت کنند و ایجاد یک آتش بس موثر ، پذیرفت. نخست وزیر حمایت خویش را از گروه کنتادرا4 تصریح کرد و تاکید کرد که کشورهای درگیر ، مسئولیت نهایی برای یافتن راه حلی برای درگیری را بر عهده داشته اند. وی همچنین  خواستار پایان کمک آمریکا به نیروهای نظامی در مبارزه علیه دولت ساندنیست شد.

اگرچه اسپانیا در دهه 1980 ،به گونه ای قابل توجه در آمریکای لاتین حضور یافت اما هیچ نشانه ای از قصد اسپانیا مبنی بر گرفتن جای ایالات متحده در منطقه وجود نداشت . در همان زمان، یک حس حیات مشترک بین اسپانیا و امریکای لاتین احتمال ادامه روابط را آشکار ساخت.(115)

1) Fernando Moran                     2) Francisco Fernandez Ordonez

3) Daniel Ortega                         4) Contadora