تاریخ ادبیات اسپانیا در دوره رنسانس
به طور کلی دوره ای که اوایل قرن شانزدهم میلادی تا پایان قرن هفدهم را در بر می گیرد، به دو دوره رنسانس و باروک تقسیم می شود. تاریخ نویسان توافق نظری درباره تاریخ دقیق این دو دوره ندارند، اما به طور معمول آغاز رنسانس را اوایل قرن شانزدهم و باروک را قرن هفدهم می دانند. برخی از تاریخ نویسان آغاز رنسانس در اسپانیا را قرن پانزدهم میلادی مطابق با ورود انسانگرایی ایتالیایی در این کشور به شمار می آورند. نویسندگان این دوره بر این باور بودند که قرون وسطی دوره ای تاریک است که در میان دوره ی باشکوهِ باستان و جهان مدرن قرار گرفته است، از اینرو آنها دوره رنسانس را نه تنها در فرهنگ، بلکه در دیگر حوزه ها ازجمله سیاست، هنر، ادبیات، علم و سنت تأثیر گذار می دانستند و به دنبال ایجاد رغبت و گرایشی دوباره نسبت به آثار برجسته دوران یونانو روم باستانبر آمدند و ازاینرو به بازخوانی آثار نویسندگانی که در قرون وسطی به فراموشی سپرده شده بودند پرداختند. در قرن پانزدهم زبان کاستیانو از فرهنگ ایتالیا تأثیر بسیار پذیرفت و این مسئله پیش درآمدی برای ورود به دوره ای به نام رنسانسشد. این دوره کاملاً هويتی غربي دارد، در این برهه از زمان شاهد آن هستیم که اسپانياييها در فرهنگ و ادبيات عقبتر از ايتالياييها و فرانسويها قرار گرفته اند. فرانچسکو پترارکا[56]به عنوان اولین شاعر مدرن و از متقدمان اومانیسم نقش مهمی در این دوره داشته است، به طوری که وی اغلب به عنوان «پدراومانیسم» شناخته میشود.[57] مدارک زیادی نشانگر آن است که چطور دادگاه تفتیش عقاید هنر سیاه را برای کنترل افکار ابداع کرد. مأموران تفتیش عقاید با پوشاندن، سیاه کردن و بریدن بخشی از متن کتب کمر به نابودی بخش عظیمی از آثار بسته بودند، البته سانسور ملایم ترین روش دادگاه تفتیش عقاید بود. فشار بر مردم آنگونه بود که در تمام کشور آنها مجبور می شدند ریشه های مسیحی خود را اثبات کنند.
از سال 1580 تا سال 1640 شاهد شکوفایی در ادبیات اسپانیا و ظهور نویسندگان بزرگی همچون میگل دِ سِروانتس ، فلیکس لوپه دِ وگا ، فرانسیسکو دِ کِبِدو[58] و لوئیس دِ گونگورا[59] هستیم، این دوره را عصر طلایی ادبیات اسپانیا نام نهاده اند.