مشاهیر ادبی اسپانیا

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۱۴ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''مشاهیر ادبی'''                   '''خوان بوسکان آلموگاور (1487-1542)                  ''' در خانواده ای اشرافی رشد یافت. به عنوان سفیر از سوی اسپانیا به ایتالیا فرستاده شد و در آنجا با گارثیلاسو دِ لا وگا آشنا شد. آموگاور سبک یازده هجایی ایتالیایی را وارد...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مشاهیر ادبی

                 

خوان بوسکان آلموگاور (1487-1542)                  

در خانواده ای اشرافی رشد یافت. به عنوان سفیر از سوی اسپانیا به ایتالیا فرستاده شد و در آنجا با گارثیلاسو دِ لا وگا آشنا شد. آموگاور سبک یازده هجایی ایتالیایی را وارد اشعار اسپانیایی کرد و قطعه های هشت مصراعی و سه مصراعی را بکار برد. او کتاب درباری[1] اثر انسانگرایِ ایتالیایی کاستیلیونه[2] را به اسپانیایی ترجمه کرد. اشعار بوسکان در سال1543 به چاپ رسید.


گارثیلاسو دِ لا وگا (1501-1536)

از خانواده ای درباری در شهر تولدو متولد شد، به زبان های یونانی، لاتین و چندین زبان دیگر آشنایی داشت. مضمون عمده ی اشعار او عشق است، از او سه شعرِ شبانی[1]، سی و هشت غزل، دو مرثیه و یک رساله به جای مانده است. او به بهترین شکل روح دوره رنسانس اسپانیا را نمایان کرد و از نظر ساختار و موضوعات نوشته هایش تأثیر زیادی از پِترارکا پذیرفته بود. اشعار او از پرخواننده ترین اشعار در عصر طلایی به شمار می رود و در قرن هفدهم بارها مورد چاپ قرار گرفت. داماسو آلونسو از او به عنوان اولین شاعر مدرن اروپا یاد می کند. در حالی که در طول زندگی خود هیچ اثری را از خود به چاپ نرساند بود در سن سی پنج سالگی درگذشت.  به همت همسر خوان بوسکان اشعار گارثیلاسو و بوسکان در سال 1543 به چاپ رسید.[2]

فرای لوئیس دِ لئون (1528-1591)

او یکی از چهره های برجسته رنسانس به شمار می رود، در سال 1543 برای تحصیل در الاهیات به صومعه آگوستین در سالامانکا رفت و هجده سال بعد در دانشگاه سالامانکا به تدریس پرداخت. معروف ترین اثر منثور او نام های عیسی[3] می باشد، او این اثر را در بین سال های 1574 و 1575 در زندان نوشته است و در آن به تفسیر معنای رمزی نام های عیسی می پردازد. در زمان برپایی دادگاه تفتیش عقاید تئوری های سفید و سیاه کلیسا توسط برخی از روشنفکران زیر سوال رفته بود، یکی از این چهره های برجسته فرای لوئیس بود. سالن سخنرانی دانشگاه سالامانکا جایی بود که او دیدگاه منحصر به فرد خود را درباره دین، پرسشگری ژرف و درگیری عمیق ذهنی خود با انجیل را تفسیر می کرد، همین سخنرانی ها توجه دادگاه تفتیش عقاید اسپانیا را به خود جلب کرد، جرم او ترجمه یکی از بحث برانگیزترین بخش های انجیل بود، این متن جنجالی در کوچه و بازار دست به دست می گشت، برای توقف این جریان در 27 مارس 1572 مأموران تفتیش عقاید به اتاق او حمله کردند و برای مدت پنج سال او را در زندان حبس کردند. دادگاه تفتیش عقاید توانست در فضای شک و تردید یکی از انسانی ترین صداهای موجود را خاموش سازد. [4]


میگل دِ سِروانتس سابِدرا  (۱۵۴۷- ۱۶۱۶)

رمان‌نویس،شاعر ونمایشنامه‌نویس اسپانیایی در شهر آلکالا دِ اِنارس متولد شد.او نیز به مانند گارثیلاسو دِ لاوگا زندگی خود را  وقف نوشتن و جنگ کرد. در بین سال های 1569 و 1570 به ایتالیا نقل مکان کرد، به سال 1571 در جنگ لپانتو[5]شرکت جست و دست چپ خود را در این جنگ از دست داد. در بازگشت به اسپانیا (1575) دزدان دریایی او و برادرش را اسیر کرده و به بردگی گرفتند، پس از گذشت پنج سالِ سخت او توانست به مادرید بازگردد. در گذر این سال ها او دل به زنی بست که هجده سال از او کوچکتر بود، هیجان این عشق منجر به نگارش داستانِ شبانی عاشقانه ای با نام گالاتئا شد. سروانتس اولین بخش از شاهکار خود به نام دون کیشوت را در سال 1605 به نگارش در آورد و با فراغت خاطر به نگاشتن قسمت دوم پرداخت، در سال 1613 برای مدتی دست از نوشتن برداشت و شروع به نگارش دوازده داستان نمونه[6] کرد. موفقیت بخش اول کتاب دون کیشوت فردی به نام فرناندس دِ آبِیاندا [7]را بر آن داشت تا قسمت دوم آن را در 1614 خود به چاپ برساند، انتشار بخش دوم کتاب موجب رنجش خاطر سروانتس شد و این امر او را به تسریع در کار بر انگیخت و بخش دوم کتاب را به پایان رساند، در نهایت این بخش در سال 1615 انتشار یافت. موفقیت کتاب دون کیشوت موجب آن شد که کُنت لموس و کاردینال شهر تولدو از او حمایت کنند و مستمری ناچیزی برای او در نظر بگیرند. سروانتش یک سال پیش از مرگش، هشت نمایشنامه به نگارش در آورد. او می پنداشت که شهرت آینده اش در گرو نگارش درام هایش می باشد، و اینگونه با طرز فکری آمیخته به حسادت از موفقیتی که نصیب لوپه دوِگا[8]شده بود سخن می گفت. وی با پیروی از مَنِش شخصیت اول داستان خود دون کیشوت، بیش بینی کرده بود که سی میلیون از این کتاب به فروش خواهد رسید، اما امروزه شاهد هستیم که نه تنها سی میلیون نسخه از آن به فروش رسید، بلکه بیش از هر کتاب دیگری به جز کتاب مقدس به زبان های دیگر ترجمه شد. او از سال 1606 تا به هنگام مرگ(1616) در مادرید زندگی کرد و تمام وقت خود را تا پایان عمر به نویسندگی اختصاص داد. از دیگر آثار او می توان به گالاتِئا[9](1585) و داستان های نمونه[10](1613) اشاره کرد.[11]

لوئیس دِ گونکورا(1561-1627)

در کُردوبا متولد شد و بیشتر عمر خویش را در این شهر سپری کرد، به تحصیل در دانشگاه سالامانکا پرداخت و کمی بعد به مادرید نقل مکان کرد. اشعار خود را در ساختار های مختلف جای میداد، بعضی از آنها پیچیده و بعضی دیگر ساده و روان هستند. از ویژگی های آثار او می توان به استفاده از استعاره، سود جستن از کلمات آهنگین و خلق تصاویری بدیع اشاره کرد. لوپه دِ وگا این شاعر را تحسین می کرد، گونگورا نیز در باره او می گفت که استعداد خود در شعر نویسی را با نوشتن نمایشنامه به هدر می دهد. پدر ادبيات مكتوب اسپانيا در سال 1626 به شدت بیمار شد و به کُردوبا بازگشت، جایی که یک سال بعد از آن زندگی را بدرود گفت. بخش زیادی از آثار او در طول عمرش به چاپ نرسید، بلکه به صورت دست نوشته پخش میشد. تأثیر این شاعر بزرگ سه قرن پس از مرگش بر روی شاعران نوگرای اسپانیایی قابل مشاهده است. [1]

فلیکس لوپه دِ وگا کارپیو (1562-1635)

لوپه دِ وِگا نمایشنامه نویس، شاعر و کشیش اسپانیایی در مادرید متولد شد. او یکی از پر کارترین نمایشنامه نویسان دنیا محسوب می شود، علاوه بر بیست و یک اثر غیر نمایشی، هزار و پانصد اثر به صورت نمایشنامه دارد، با این وجود امروزه تنها 314 کمدی و 42 قطعه نمایشی مذهبی از او بجای مانده است. با اینکه بیشترین شهرت او مرهون نمایشنامه های اوست اما در دیگر قالب های ادبی از جمله آثار حماسی، رمان، شعر غنایی دست به تجربه زده است. آثار حماسی او به رویداد های تاریخی، مذهبی و رمانتیک می پردازد. این شاعر پرکار در سال 1609 منظومه ای در قالب شعر یازده هجایی بدون قافیه به نام هنر جدید کمدی پردازی[1] سرود، در این رساله به بررسی قواعد نمایشنامه نویسی می پردازد، نمایشنامه های او نیز در قالب همین قواعد است که به نگارش در آمده است. از دیگر آثار او: دراگونتِئا[2](1598)، دوروتِئا[3] (1632)، دلربائی آنجلیکا[4] (1602)، آرکادیا[5](1598) تاج غم آلود[6](1627) و ایزیدرو[7](1599).[8]

میگلمیگل دِ اونامونو(1864-1936)


اونامونو، نمایش نامه نویس، رمان نویس، شاعر، مقاله نویس و فیلسوف نا آرام اسپانیایی در ۲۹  سپتامبر ۱۸۶۴ در بیلبائو متولد شد.بیش از نیمی از عمرخویش را در شهر سالامانکا گذراند و در سال 1891 استاد زبان و ادبیات یونانی در این شهر شد. در سال 1901 به ریاست دانشگاه سالامانکا منصوب گشت و سیزده سال بعد به دلایل سیاسی از این سِمت عزل شد، در سال 1924 در زمان دیکتاتوری پریمو دِ ریبِرا به جزایر قناری و سپس به فرانسه تبعید شد. او یکی از چهره های برجسته نسل 98 می باشد، به شانزده زبان دنیا کتاب می خواند، در سیرِ مطالعاتِ آثار متفکران برجسته غرب، کی یِر کِگارد فیلسوف اگزیستانسیالیسمِ دانمارکی نظر او را به خود جلب کرد. وی تمام عمر خویش را در کشاکش درونی بین شک و یقین بسر برد، تناقض و تعارض درونی اونامونو ریشه در این مسئله داشت، او با نوشتن کتاب سرشت سوزناک هستی(1913)[1] به مسئله ابدی زندگی، مرگ و وجود انسان می پردازد. انسان برای او موجودیست که در کشاکش درونی میزید، از دیگر سو فانی است و نمی تواند بر عاقبت خویش اندوهناک نباشد و از سویی دیگر قادر به فرونشاندن میلِ به جاودانگی خود نیست، او در کتاب سرشت سوزناک هستی و دیگر آثارش به طرح این موضوع پرداخته است و اینگونه تناقض های پویای چهره انسانی را نمایان می کند. این نویسنده برجسته ی اسپانیایی  در ۳۱ دسامبر ۱۹۳۶ در سالامانکاچشمانش را برای همیشه بست.[1]

در داستان های او شاهد آن هستیم که گاهی شخصیت های داستان چنان تشخص میابند که خود نویسنده را بازخواست میکنند. او در کتاب "سرشت سوگناک هستی" اظهار می دارد که دون کیشوت از سروانتس حقیقی تر و برجسته تر است. در یکی از داستان های او به نام مه[2] شاهد آن هستیم که شخصیتِ داستان به اونامونو میگوید:" تو حقیقی تری یا من؟، اگر من مخلوق و ساخته تو هستم، تو و خوانندگانت مخلوق و ساخته خالق دیگری هستی و افسانه ای بیش نیستید".

برخی از آثار: صلح در جنگ[1](1897)؛ عشق و تربیت[2](1902)؛ آینه مرگ[3](1913)؛مه(1914)؛ ابل سانچز[4](1917)؛ تولیو مونتالبان[5](1920)؛

...................................( از متن اصلی اورده شود

رامیرو د مائثتو[1](1875-1936)

یکی از نویسندگان انقلابی نسل 98 اسپانیا است که در 4 مه 1875 در ویتوریا متولد شد. بخشی از جوانی اش را در پاریس و هاوانا به روزنامه نگاری سپری کرد، در سال 1897 به مادرید نقل مکان کرد و به همکاری با روزنامه ها و مجلات مهم اسپانیا پرداخت، در همین سالها بود که با دو نفر از متفکران آن دوران یعنی آثورین و باروخا جمعی را با نام گروه سه نفره تشکیل دادند.رگه هایی از افکار نیچه و مارکس در او مشهود بود. به عنوان خبرنگار در جنگ جهانی اول حضور داشت و در نهایت به تاریخ 29 اُکتبر 1936 در شهر آرِباکا درگذشت.[2]

پیو باروخا(1872-1956)

به سال 1872 در سان سپاستیان متولد شد و در 1956 در مادرید درگذشت. رشته پزشکی را برای تحصیل در پیش گرفت و تز دکترای خود را به مسئله درد اختصاص داد، مدت کوتاهی از عمر خویش را در سستینا به پزشکی پرداخت، کمی بعد در 1896 برای کار در مغازه نانوایی خانوادگیشان به مادرید نقل مکان کرد. او هرگز ازدواج نکرد. باروخا نویسنده ای ساختار شکن و بدبین به شمار میرود، به خدا اعتقاد نداشت و بر این باور بود که انسان همچون حیوانی بی رحم، حسود، پیمان شکن در دنیایی بس ترسناک  میزید، باور او به تهی و پوچ بودن معنی زندگی منجر به خلق شخصیت هایی میشود که از جامعه جدا افتاده اند و در جستجوی خویشتن سرگردانند. بدبینی و صراحت در همه آثارش مشهود است،  هر آنچه را فکر میکرد بر زبان می آورد و این رفتار برای او مشکلاتِ فراوانی را بوجود آورده بود. در نگارش از جملات و پارگراف های کوتاه استفاده میکرد و پیچیده نمی نوشت. او به مانند همه نویسندگان نسل 98 به اسپانیا عشق میورزید، اما با خُلق و خویی که او داشت این عشق به کشورش منجر به میهن پرستی در او نشد بلکه مشکلات و مسائل کشور را در نظرش برجسته کرد. او در داستان نویسی خود را محدود به چهارچوبی نمیدید و از قواعد و قالبهای معینی که دیگر نویسندگان برای نوشتن رمان قائل بودند شکوه میکرد. علاوه بر مقاله ها و اشعارش او بیش از شصت رمان از خود بجای گذاشته است. در نهایت به سال 1956 در سن 84 سالگی از زندگی کناره گرفت.از آثار او می توان به بی قراری های شانتی آندیا[1] اشاره کرد.[2]

آثورین(1873-1967)

خوسه مارتینِز روییز[1] مشهور به آثورین در سال 1873 در آلیکانته به دنیا آمد. بر خلاف دیگر دوستانش در نسل 98، زندگی آرامی داشت. از سال 1888  در شهر والنسیا به تحصیل در رشته حقوق پرداخت ,بخش عمده ای از عمر خود را به روزنامه نگاری اختصاص داد. در سال 1895 به انتشار دو مقاله مهم با نام های آنارشیست های ادبی و یادداشتهای اجتماعی پرداخت، مقالاتی که به طرح و تبیین تئوری اصلی آنارشیست می پرداختند.آثوریندر خلق آثارش بسیار به جزئیات می پردازد؛ گذرایی زندگی، زمان و جریان آن به سوی مرگ از جمله مسائلی است که آثار آثورین رنگ آنها را به خود گرفته است. در سال 1896 به مادرید جایی که باقی عمر خویش را در آن بسر برد نقل مکان کرد. در طول سال های زندگیش در این شهر تمام وقت خود را به  مقاله نویسی، روزنامه نگاری، تاریخ نگاری، نقد آثار و داستان نویسی سپری کرد و در نهایت در 2 مارس 1967 در مادرید از دنیا رفت.[2]

بایِ این کلن(1866-1936)

دون رامون ماریا به سال 1866 در پونتِبِدرا متولد شد، شاعر، رمان نویس و درام نویس بود و در حوزه تئاتر به فعالیت می پرداخت. تحصیلاتش در رشته حقوق را  نیمه تمام رها کرد و به مکزیک رفت و پس از گذشت سه سال به مادرید بازگشت، در مدرسه هنرهای زیبا به تدریس زیبایی شناسی پرداخت. در طی سال های جنگ جهانی اول مشکلات سیاسی اسپانیا نظر او را به خود جلب کرد و را بر انگیخت تا به برجسته کردن آنها برآید. وی به سال 1924 در زمان دیکتاتوری پریمو دِ ریبرا برای مدتی به زندان رفت. بایِ این کلن نقش بسزایی در رشد تئاتر اسپانیا داشت و خالق آثار بزرگی به نام اعوجاج[1]می باشد. در سال1936 در سانتیاگو بر اثر سرطان درگذشت.[2]

آنتونیو ماچادو(1875-1939)

به سال 1875 در سِویا به دنیا آمد. با اینکه هنوز نسبتاً جوان بود استعداد خود را در سرودن شعر نشان داد و آنگونه پیش رفت که بزرگترین شاعر نسل ادبی 98 محسوب می شود؛ او عنصر شعر را تپش عمیق روح می دانست.  در کلاس های فلسفه بِرگسون در سال 1910 شرکت جست و اینگونه با ایده های این فیلسوف در رابطه با زمان آشنا شد. نمایشنامه های زیادی را به همراه برادرش مانوئل ماچادو به نگارش در آورد. چندی پس از آغاز جنگ به والنسیا و پس از آن به بارسلونا نقل مکان کرد، در طول جنگ در مادرید و والنسیا از آرمان جمهوری خواهان حمایت کرد و در سال1939 در فرانسه در گذشت. نخستین کتاب مهم او تنهایی ها، دهلیزها و دیگر شعر ها[1](1907) نام دارد.[2]

فدریکو گارسیا لورکا (1898-1936)

فدریکو گارسیا لورکا موسیقی دان، شاعر و نمایشنامه نویس اسپانیایی در فوئنتِ باکِروس[1](گرانادا) چشم به جهان گشود. در دانشگاه گرانادا به تحصیل در رشته های حقوق، فلسفه و موسیقی پرداخت، به کشورهای مختلفی از جمله آمریکا، کانادا، کوبا، آرژانتین و اروگوئه سفر کرد.  در سال 1919 به مادرید نقل مکان کرد و ارتباط تنگاتنگی با نویسندگان نسل خود و هنرمندانی از جمله سالوادور دالی و لوئیس بونیوئل بر قرار کرد، قرار گرفتن  دالی و  بونوئل در کنار لورکا نمایانگر سورئالیسم در سه حوزه مختلف هنری شد. اولین کتاب شعر خود را از 19 تا 22 سالگی به نگارش در آورد، اشعار اولیه او تحت تأثیر آنتونیو ماچادو، خوان رامون خیمنس و بکر به نگارش در آمده است. با قتل لورکا درآگوست 1936 یکی از دردناکترین وقایع جنگ داخلی اسپانیا رقم خورد. از جمله مشهورترین نمایشنامه های او عروسی خون[2](1933)؛ یرما[3](1934)؛ خانه برنارد آلبا[4](1936)؛ ماریانا پیندا[5](1927)؛ و چنین این پنج سال گذشت[6](1930)؛ طلسم پروانه[7](1920)؛ قصیده کلی[8](1928)؛ شاعر در نیویورک[9](1930).[10]

خوان رامون خیمنس(1881-1958):

شاعر و نثر نویس اسپانیایی که در موگِر[1]  متولد شد. از بکر و روبن داریو متأثر بود و تاًثیر مدرنیسم در اولین آثارش مشهود است، او در جستجوی شعری ناب بود تا به بیان زندگی درونی بپردازد. به سال 1949 در مقدمه ای بر کتاب حیوان اعماق[2] آثارش را به سه دوره تقسیم می کند: ویژگی دوره اول سرمستی عشق است، ویژگی دوره دوم عطش جاودانگی است و اینکه خدا پدیده ای است عقلانی؛ و ویژگی سوم لزوم وجدان درونی است. بعدها او به طرح تقسیم بندی دیگری که دربردارنده دو دوره بود پرداخت.   در سال 1916 با زنی فرهیخته که به شعر می پرداخت ازدواج کرد، در انزوا می زیست و شعر می سرود. سه روز پس از دریافت جایزه ادبی نوبل در سال 1956، همسرش را از دست داد و دچار افسردگی شد.  دو سال بعد نیز خود به انتهای راه زندگی رسید.[3]

بیش از چهل کتاب شعر از خود به چاب رساند، برخی از آثار او: سنگ و آسمان[4](1919)، روزنگار یک شاعرتازه ازدواج کرده[5] (1916)، من و پلاترو[6](1914).

میگل اِرناندِث(1910-1942)

در سی اکتبر 1910 در دهکده اُری اِلا در آلیکانته به دنیا آمد، پدرش نام خود را بر او که پسر سوم بود گذاشت. او چوپان بود و در روستا رشد یافته بود، این نوع زندگی در آثارش تجلی کرد. با هر سختی که از سوی پدرش به او تحمیل می شد به مطالعه ی آثار خوان رامون خیمِنِس و روبن داریو می پرداخت. در سال 1934 به مادرید نقل مکان کرد جایی که آثارش تحسین بسیاری را بر انگیخت. باتوجه به شرایط سنی اِرناندِث می توان او را در زمره نسل ادبی 36 جای داد، اما رابطه او با لورکا، آلکساندر و آلبرتی او را به نسل ادبی 27 نزدیک تر می کند. با بر افروختن آتش جنگ به صورت داوطلبانه در کنار جمهوری خواهان به جنگ پرداخت. سال های سختی را در پایان عمرش تجربه کرد، اولین پسرش را از دست داد و پسر دومش در حالیکه آتش جنگ رو به خاموشی بود متولد شد اما اِرناندث در زندان به سر می برد و چندی بعد در سن سی دو سالگی بر اثر بیماری سل در زندان آلیکانته درگذشت. لالایی پیاز[1] شعرتأثیر گذاری است که در سوگ فرزندش سروده است. [2]