ادبیات فرانسه در قرن هجدهم
ادبيات فرانسه در قرن هجدهم
قرن هجدهم همان قرنی است که در تاریخ علم و فلسفه به "عصر روشنگری" مشهور است. این قرن ادبی که معمولا ابتدای آن را سال 1715( مرگ لویی چهاردهم) و انتهای آن را سال 1789( انقلاب کبیر فرانسه) به شمار می آورند، قرنی است که زمینه ساز اولین انقلاب بزرگ اجتماعی جهان شد. در این قرن بارزترین اندیشه های آزادیخواهانه فرصت رشد یافت.قرن هجدهم دو ويژگي بارز داشته است ؛ اول خردگرايي كه ميراث دوره كلاسيك است و دوم روحيه احساس گرا، كه خبر از تولد مكتب رمانتيسم مي دهد. با توجه به رابطه بين عقل و احساس در اين قرن، شاهد ادبياتي هستيم كه به مسائل انساني از ديدگاه " منافع و كاربرد" آن مي نگرد.
مونتسكيو[53] (1755-1689): بسیاری از منتقدان و ادب شناسان سعی کرده اند مونتسکیو را پیشکسوت انقلابیون فرانسه و استاد اندیشه های انقلابی معرفی کنند ولی این قضاوتی کاملا بی پایه است زیرا وی اهل سخن و مرد میدان خطابه بود ، اما هرگز مرد عمل نبود. کتاب روحالقوانين را همگان برجستهترين اثر فكري آن روزگار ميشمردند. این كتاب ثمره پنجاه سال تجربه، چهل سال مطالعه، و بيست سال تدوين بود. مونتسکیو در سيودوسالگي، با نشر درخشان ترين اثر خود، پاريس دوران نيابت سلطنت را متوجه خود ساخت. نامههاي ايراني (1721) را بدون ذكر نام خود انتشار داد، زيرا كتاب حاوي مطالبي بود كه با شأن رئيس پارلمان تناسب نداشت.
تنها در اين دوره فترت بود كه بدعت هاي سياسي و ديني نامههاي ايراني ميتوانستند از خشم دولت مصون بمانند. بدعت هاي ديني این کتاب از بدعت هاي سياسي آن تكان دهنده ترند. پس از آنكه نامههاي ايراني، راه آزادي انديشه را هموار ساخت، ولتر توانست سيزده سال بعد نامههايي درباره انگليسي ها را منتشر سازد. اين دو كتاب را بايد منادي عصر روشنگري در فرانسه شمرد.
ولتر[54](1778-1694): فرانسوا ماری آروئه معروف به ولتر در پاریس به دنیا آمد و در مدرسه ژزوئیت ها از تحصیلات خوبی برخوردار شد. بعد از اقامتی کوتاه در هلند، به سبب نوشتن مطالبی علیه حکومت فرانسه توقیف و به زندان مشهور باستیل افکنده شد در ایام توقیف یک تراژدی به نام اودیپ نگاشت که در سال 1718 پس از آزادی اش از زندان روی صحنه رفت و مورد استقبال قرار گرفت. از آن زمان بود که این جوان به شهرت رسید و نوشته هایش را با نام مستعار " ولتر" معرفی کرد. در تمام دوران پرتلاطم زندگی اش، وي به نوشتن ادامه مي داد و با حجم، تنوع، و كيفيتي باورنكردني تاريخ، رساله، نمايشنامه، داستان، شعر، مقاله، جزوه، نامه، و بررسي هاي انتقادي براي خوانندگان و بينندگان بين المللي، كه مشتاقانه منتظر هر كلمه از نوشتههاي او بودند، مي فرستاد. تقريبا هر روز يك شعر كوتاه، سبك، زيبا و تفريحي كه داراي وزن و قافيه بود مي ساخت; وي در اين زمينه در سراسر تاريخ ادبيات، حتي در جميع آثار عالي برگزيده يوناني، همتا ندارد.
ولتر با اداي دين خود نسبت به تاريخ، به جانب فلسفه و مبارزه اش عليه كليساي كاتوليك بازگشت. او بسرعت و پشت سرهم آن كتاب هاي كوچك را به عنوان توپخانه سبك در جنگ عليه زشتي ها منتشر مي كرد. در تمام اين حجم عظيم مكاتبات، حتي يك برگ بي روح و كسل كننده پيدا نمي شود، زيرا از خلال صفحات اين مكاتبات مي توان صداي درخشان ترين مصاحب عصر خود را ديد كه با صميميت يك دوست سخن مي گويد. هيچ گاه تا آن زمان و بعد از آن، نويسنده اي مانند او از نوك قلم پربركت خود، اين همه ادب، سرزندگي، جذبه، و لطف جاري نساخته است. مطالب اين نوشتهها، سفرهاي رنگين، نه تنها از ظرافت طبع و فصاحت كلام، بلكه همچنين از دوستي صميمانه، عواطف انساني، و افكار صائب مي باشد.
به سختي مي توان باور كرد كه او يك فيلسوف بود، زيرا مطالب خود را به وضوح و صراحت بسيار نوشته است. او مستقيما سر مطلب مي رود و به قسمت حياتي موضوع مي پردازد. از زياده روي در به كار بردن صفات و تشبيهات خودداري مي كند تا فكر اصلي پيچيده نشود، و تقريبا يك جمله در ميان، پرتو فكر تازه اي را ساطع مي كند.
دني ديدرو[55] (1784-1713) : ديدروبا انديشه اي مواج و اشرافي كه بر فلسفه و هنر و ادب داشت يكي از چهره هاي جالب قرن هجدهم فرانسه به شمار مي آيد. علاوه بر وظيفه سنگيني كه در تنظيم و انتشار دائره المعارف داشت‘ مي توان گفت در همه زمينه هاي معارف زمان خود صاحب نظر بود. او هم نظريه پرداز در هنر تئاتر،هم منتقد هنري، هم رمان نويس و هم پژوهشگر بود. وي بدون آنكه در قيد و بند يك نظام فكري خاص باقي بماند ، با تحرك ذهني اعجاب آور و با نگاهي نافذ سعي كرد به نوعي وحدت فلسفي دست يابد كه مبتني بر تعادل عقل و احساس قلبي باشد.
ديدرو در دهه 1740 با نوشتن كتابهايي مانند "تاملات فلسفي" و "نامهاي درباره يك نابينا" به فرهنگ و رسوم عصر خود به شدت تاخت و تا جايي كه در سال 1749 به دليل اين افكار سه ماه در زندان "باستيل" محبوس بود.ديدرو علي رغم مخالفت هاي شديدي كه با تفكراتش ميشد دست از كار نكشيد و در يكي از كتاب هايش نوشت: ميان تعصب و بربريگري تنها يك قدم فاصله وجود دارد. او به همراه "دالامبر"[56], رياضيدان هم عصرش، نگاشتن دايرهالمعارف را در سال 1745 آغاز كرد و 26 سال از عمرش را صرف آن كرد. اين دايرهالمعارف در 17 جلد نوشتار و 11 جلد تصاوير منتشر شده است.
برادران گنگور[57] اولين كساني بودند كه ديدرو را به عنوان رمان نويس و منتقد هنري مدرن و نوپرداز معرفي كردند و مطالعات و پژوهش هاي معاصر نيز بر اين انتخاب مهر تاييد زده است.به اين حقيقت بايد اذعان كرد كه ديدرو، هم از نظر شخصيت فردي و هم به عنوان نويسنده و فيلسوف توانسته است در قرن معاصر تاثير بگذاردو نسل جديد را مسحور كند.
ژان ژاك روسو[58] (01778-1712): روسو از جمله نویسندگان عصر روشنگری است که هولدرلین شاعر بزرگ آلمانی او را پیغمبر عصر خود می داند زیرا پیش بینی های او را در زمینه اخلاق سیاسی و اجتماعی صائب می بیند. شرح حال روسو را در کتاب اعترافات وی و هم در دفتر خاطرات نویسنده می توان مطالعه کرد. از سبک نگارش اعترافات چنین بر می آید که نویسنده به صورتی کاملا ارادی و آگاهانه تصمیم گرفته که خواننده اثر خود را بشدت تحت تاثیر قرار دهد.
وي در سال ۱۷۵۸، نامهای به دالامبر نوشت و در ۱۷۵۹، رمان پرآوازه خود به نام "هلوئیز جدید" و در ۱۷۶۲، "قرارداد اجتماعی"و سرانجام، در همان سال کتاب "امیل" را منتشر كرد كه خشم پارلمان فرانسه را نسبت به نويسنده برانگیخت و حکم بازداشت او صادر شد، تا اینکه در شب دهم ژوئن ۱۷۶۲ به سویس گريخت. از این زمان به بعد، آرامش و راحتی نسبی از او گرفته شد. به هنگام آوارگی بود که "هیوم" فیلسوف معاصر و سرشناس انگلیسی، نویسنده دربهدر را در انگلستان پناه داد و در انگلستان، نوشتن کتاب اتوبیوگرافی خود، "اعترافات" را آغاز کرد. اگرچه شیوه نویسندگی روسو( که خوانندگان عصر خود را شیفته کرده بود) امروزه ممکن است کهنه و کم رنگ شده باشد، اما اندیشه ها و درک شاعرانه او هنوز به قوت خود باقی است و از همان جلا و رونق اولیه برخوردار است. در واقع ژان ژاک روسو هم به عنوان نویسنده و هم به اعتبار بار فلسفی اثارش بر نسل های بعد از خود نیز تاثیر فراوان گذاشته است.[59]