ادبیات معاصر چین

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۴۴ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی « = ادبیات معاصر چین = در طول تاریخ، چندین مناسبت پیش آمده که فرهنگ خارجی به­صورت وسیعی در چین معرفی شده و نفوذ کرده است؛ مانند معرفی آیین بودا در دوران سلسله­ی خن. ولی معرفی فرهنگ خارجی هرگز سیستم و ساختار فرهنگ سنتی چینِ مبتنی بر آیین کنفوسیوس...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ادبیات معاصر چین

در طول تاریخ، چندین مناسبت پیش آمده که فرهنگ خارجی به­صورت وسیعی در چین معرفی شده و نفوذ کرده است؛ مانند معرفی آیین بودا در دوران سلسله­ی خن. ولی معرفی فرهنگ خارجی هرگز سیستم و ساختار فرهنگ سنتی چینِ مبتنی بر آیین کنفوسیوس و مسلط باقی ماندن آن در زندگی اجتماعی چین را تغییر نداده است. ولی فرهنگ غربی که از طریق تجاوز استعمار­گرانه وارد چین شد، از زمان ورود و معرفی، تفکر سنتی و فرهنگ چینی را با چالش و تغییرات انتقالی فراوانی مواجه ساخته و ممارست با آن، تأثیر گذاری عمیق و وسیعی را در نوگرایی جامعه­ی چین، به ویژه ادبیات کهن این سرزمین دربر داشته است.

نخستین رویارویی فرهنگی چین و جهان غرب

پس از شکست قوای نظامی امپراتوری چین از نظامیان انگلیسی در جریان نخستین جنگ تریاک(1840 تا 1842 میلادی)، و تحمیل قراردادهای ننگین به این کشور، فرهنگ و تمدن کهن چین با بحران و چالش بزرگی روبه رو شد. اندشمندان و فرهیختگان در کنار دستگاه عریض و طویل امپراتوری با سابقه­ی چندین هزار ساله­ی چین، از خواب غفلت و رؤیای پریشانی که در آن به سر می­بردند بیدار شده و متوجه شدند که سرزمین چین تنها جهان متمدن و این کشور مرکز جهان نیست[i]. آن­ها در این حادثه به چشم خود دیدند که نیروهای نسبتا کم تعداد انگلیسی، با اتکا به تکنولوژی پیشرفته، چگونه طومار ارتش بزرگ امپراتوری را در هم پیچید و وارثان فرهنگ و تمدن چندین هزارساله را وادار به امضای قراردادهای خفت بار نمود. این نخبگان فرهنگی شاهد به زانو درآمدن و فروپاشی دستگاه عظیم امپراتوری در نخستین برخورد با جهان غرب بوده و دریافتند که کشورشان از نظر علمی، تکنولوژیکی، صنعتی و فرهنگی و ادبی تا چه حد از قافله­ی پیشرفته­ی جهان غرب عقب افتاده است.

تلاش برای جبران عقب ماندگی علمی و فرهنگی

در چنین شرایطی بود که عقلای قوم، درصدد چاره جویی برآمده و تلاش کردند با خارج ساختن خود و کشورشان از پیله­ی تنیده شده بر ایده و افکارشان در طول چندین هزار سال گذشته، این نقصان و عقب ماندگی را جبران نمایند. در جدال میان سنت­گرایی و نوگرایی و یافتن راه حلی مناسب برای نجات فرهنگ و تمدن کهن چین، اندیشمندان این کشور هم مانند فرهیختگان خیلی از کشورها، از جمله کشور ما ایران، دچار افراط و تفریط شدند. گروهی تنها راه چاره را کنار گذاشتن فرهنگ و تمدن پرسابقه­ی چین و تمامی دستاوردهای هزاره های پیشین و تقلید کورکورانه از فرهنگ و تمدن نوپای غرب دانسته، و گروه دیگر بر حفظ هر آن­چه از گذشته به نام سنت نیاکان باقی مانده، اعم از نیک و بد، اصرار کردند. البته، در این میان بودند افرادی که در میانه­ی دیدگاه­های افراطی و تفریطی فوق، راه وسط را پیشه و توصیه کرده و درصدد استفاده از پسندیده­های هر دو فرهنگ و تمدن چینی و دستاوردهای جدید غرب بر آمدند.

در واقع می­توان گفت که ادبیات معاصر چین زاییده­ی نخستین رویارویی تمام عیار فرهنگ و تمدن کهن چینی با تمدن نوپای غربی است که در نیمه­ی دوم از قرن نوزدهم آغاز و در ابتدای قرن بیستم با سقوط سلسله­ی امپراتوری و تأسیس جمهوری چین در 1919 میلادی، به اوج خود رسید.

تحولات ادبی پس از رویارویی چین و غرب

نخستین جنگ تریاک (1842-1840 میلادی) در دوران وخیمی که چین در نقطه­ی آغازین ورود به دوران توسعه قرار داشت به وقوع پیوست. چین منزوی، توسط استعمار گران غربی مورد تجاوز قرار گرفته و با چالش­های سختی روبه رو شد. این کشور با شکست­های پیاپی در برابر تجاوزگران غربی، به شرایط شبه مستعمره بودن تن داده و در دام یک سری قرار داد­های ننگین و خفت بار گرفتار شد. در عین حال، فرهنگ سنتی چین که همیشه در سرتاسر تاریخ این کشور سیطره داشته و هرگز دچار تزلزل نشده بود، از سوی غربی که برای چین نا آشنا و در گذشته با او هرگز رو به رو نگردیده بود، به چالش کشیده شد. دو جامعه و دو فرهنگ به­صورت همه جانبه با هم تلاقی کردند.

در این برهه، تعدادی اندیشمند پیشرو و هشیار، به بررسی فرهنگ سنتی پرداخته و تلاش کردند تا راه نجات جدیدی برای آن در مقابل چالش غرب پیدا کنند. این روشنفکران خرد­مند چینی و جوامع فرهنگی، بحث­های شدیدی پیرامون این که فرهنگ سنتی در اینده باید به کدام سمت و سو پیش به­رود را آغاز کردند.

از اواسط قرن نوزدهم، چین با چیزی که می­شد بحران فرهنگی و یا فرصت جدید توسعه نامید رو به رو شد. در رو یا­رویی با سیل تهاجم فرهنگ غربی، برخی از اندیشمندان از خواب خوش خیالی و تکبر خود بیدار شدند. آنان در مواجهه با واقعیت­ها، دریافتند که چین، در برخی از زمینه­ها، به خوبی همتایان غربی خود نیست. منظور آنان این بود که کشور­های غربی در زمینه­های مختلف علمی، صنعتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی، پیشرفت فوق العاده­ای داشته و کشتی­های جنگی بیشتر و بهتری دارند و نظامیان آن­ها نسبت به ارتشیان چینی و سایر کشور­ها، دوره­های آموزشی بهتری را گذرانده اند.

خیلی­ها معتقد بودند که دلیل پیروزی متجاوزان در جنگ علیه چین، کشتی­های خوب جنگی و آموزش مناسب نیروهای ارتشی آنان بود. وِی یوان[1](1857-1794 میلادی) دانشمند معروف، در کتابی تحت عنوان یادداشت های مصور ملت­های دریا نورد[ii] توصیه کرده که چین می­بایست «با شناخت پیدا کردن از قدرت دشمن آن را شکست می­داد».


[1] - Wei Yuan


[i] - در گذشته مردم چین تصور می­کردند که سرزمین چین مرکز جهان است و مفهوم واژه­ی جونگو که توسط چینی­ها برای این سرزمین به کار می رود، به معنای سرزمین و یا پادشاهی میانه است.

[ii] - Illustrated Record of Maritime Nations