انسانی شدن اسطورهها
اساطیر چین قدیم، تا آنجایی که از آنها اطلاعاتی وجود دارد، با اساطیر دورانهای جدیدتر این سرزمین تا حدود بسیاری متفاوت هستند. در طول سه هزار و پانصد سال تاریخ کم و بیش شناخته شدهی این سرزمین، پندارههای عقیدتی چینیها دستخوش تحولات بیشماری شدهاست و این تحول را، هرچند هم که به آرامی صورت گرفته باشد، نمیتوان نادیده گرفت.
عصر سلسلهی خَن که از دو قرن پیش از میلاد مسیح آغاز و تا دو قرن پس از آن ادامه یافت را میتوان حد فاصل این دو دورهی کاملا متمایز دانست، چراکه در عهد این دودمان بود که سفرهای دور و فتوحات سرزمینهای دیگر، منجر به تماس گسترده با فرهنگهای بیگانه شد. برای نمونه، در همین عصر بود که جادهی معروف ابریشم پاگرفت و آیین هندی بودیسم از طریق آسیای میانه به چین راه یافت. [۱] لذا، در این دوره است که اسطورههایی با مضامینی انسانی در مورد کشاورزی، زندگی شبانی، کوچ، مهاجرت و تبعید، سفرهای ماجرا جویانه و طولانی، حماسه و تقابل جنسی دیده میشود. تکرار مضامین پهلوانی و قهرمانان اخلاقی، در پردههای بیشمار مطرح میشود. مانند اسطورهی سه شهریار (فوشی، نوگوا و شِن نونگ) و یا اسطورهی پنج خاقان (امپراتور خوانگ دی، امپراتور جوان شیون، امپراتور یائو، امپراتور کو، و امپراتور شون). البته، اسطورهی قهرمانی چینی، از دیگر اسطورهشناسیها کمی متفاوت است، چرا که در اسطورهی قهرمانی چینی، بر حسن و فضیلتهای اخلاقی قهرمان جنگاور بیش از زور و بازوی او تأکید میشود[۲].[۳]