بحران هویت در چین
شکست امپراتوری چین از قوای انگلیس در نخستین جنگ تریاک در سال1840میلادی، آغاز یک بحران پایدار هویتی(فرهنگی-ملی) برای روشنفکران چینی و شکسته شدن تصویری بود که قرنها در ذهن مردم این سرزمین از خود شکل گرفته بود. بحرانی که هنوز هم ادامه دارد.
بحران هویت در چین
بحران ناشی از این شکست، با دیگر بحرانهایی که در گذشته دامنگیر این کشور شده بود، همچون اشغال چین توسط مغولها و منچوها فرق میکرد. زیرا که برای فرونشاندن این بحران نمیشد از روش گذشته که همان راه جذب و همسان کردن اشغالگران و انتقال فرهنگ چینی به اقوام وحشی و در نهایت چینی کردن آنها بود، سود جست. برای نمونه، درگذشته امپراتوران منچو هرگز هویت فرهنگی نخبگان و تحصیل کردگان چینی را زیر سئوال نبردند، بلکه برعکس به طرق مختلف آن را گسترش دادند چون برای حکومت کردن به چین بدان نیازمند بودند. اما، تهاجم غرب به چین همه جانبه بود و جوهرهی اصلی فرهنگ و تمدن و تصورات اساسی و درک نخبگان چینی را به چالش کشید[۱].
از دست رفتن سلطهی سنتی چین در شرق آسیا، با سلطهی استعماری کشورهای غربی و ژاپن به مناطقی همچون آنام، سیام، برمه، لائوس، و کره و ویتنام، و تحمیل به اصطلاح«معاهدات نابرابر» توسط مجموعهای از قدرتهای غربی، احساس حقارت ملی و فرهنگی عمیقی در عموم مردم، به ویژه بخش نخبگان جامعه به وجود آمد که این عقده به نسلهای بعدی نیز منتقل و هنوز هم ادامه دارد. این احساس حقارت اینک به بخشی از هویت ملی چین(← هویت فرهنگی و ملی چین)تبدیل شده و آن را در کتب درسی حتی به«ذهن دانش آموزان» نیز منتقل کردهاند تا موجب تحریک احساسات ملیگرایی در موارد لازم بشود.[۲]