انسانی شدن اسطوره ها در چین
انسانی شدن اسطورهها
اساطیر چین قدیم، تا آنجایی که از آنها اطلاعاتی وجود دارد، با اساطیر دورانهای جدیدتر این سرزمین تا حدود بسیاری متفاوت هستند. در طول سه هزار و پانصد سال تاریخ کم و بیش شناخته شدهی این سرزمین، پندارههای عقیدتی چینیها دستخوش تحولات بی شماری شدهاست و این تحول را، هرچند هم که به آرامی صورت گرفته باشد، نمیتوان نادیده گرفت.
عصر سلسلهی خَن که از دو قرن پیش از میلاد مسیح آغاز و تا دو قرن پس از آن ادامه یافت را میتوان حد فاصل این دو دورهی کاملا متمایز دانست، چراکه در عهد این دودمان بود که سفرهای دور و فتوحات سرزمینهای دیگر، منجر به تماس گسترده با فرهنگهای بیگانه شد. برای نمونه، در همین عصر بود که جادهی معروف ابریشم پاگرفت و آیین هندی بودیسم از طریق آسیای میانه به چین راه یافت. (جی. مناسک و ام. سویمی، 1377: 84) لذا، در این دوره است که اسطورههایی با مضامینی انسانی در مورد کشاورزی، زندگی شبانی، کوچ، مهاجرت و تبعید، سفرهای ماجرا جویانه و طولانی، حماسه و تقابل جنسی دیده میشود. تکرار مضامین پهلوانی و قهرمانان اخلاقی، در پردههای بی شمار مطرح میشود. مانند اسطورهی سه شهریار(فوشی، نوگوا و شِن نونگ) و یا اسطورهی پنج خاقان(امپراتور خوانگ دی، امپراتور جوان شیون، امپراتور یائو، امپراتور کو، و امپراتور شون). البته، اسطورهی قهرمانی چینی، از دیگر اسطوره شناسیها کمی متفاوت است، چرا که در اسطورهی قهرمانی چینی، بر حسن و فضیلتهای اخلاقی قهرمان جنگاور بیش از زور و بازوی او تأکید میشود. (فیلیپ فرناندز و آرمستو ،2004)