نصیریه در سوریه
در دوران امام هادی (ع) «محمد بن نصیر»، از اصحاب امام، دچار سوء عقیده شد؛ تا حدی که منجر به تبری امام (ع) از وی و طرد او شد. این وضعیت در دوره امام حسن عسکری (ع) نیز ادامه یافت. انحرافات وی در دوره امام حسن عسکری (ع) بر غلو در حق ائمه (علیهم السلام) متمرکز داشت.
نصیری حتی در دوره غیبت صغری، ادعای بابیت عسکریین و سفارت امام زمان(عج) را نیز کرد و گفت که بعد «ابوجعفر محمد بن عثمان»، نخستیننائب امام زمان (عج)، دومین نائب از نواب اربعه امام زمان (عج) است؛ بدین جهت، مورد تکفیر محمد بن عثمان قرار گرفت.
در برخی گزارشات، ادعای نبوت و الوهیت هم در مدعیات نصیری هست! درست مانند آنچه در مورد «محمدعلی باب» در عصر قاجار اتفاق افتاد و به احتمال زیاد، چون محمل مستندی در دست نیست، ساخته و پرداخته مخالفین باشد. بدین منوال، اتهامات بیشتری هم بدو منتسب کردهاند؛ از قبیل انحرافاتی از جنس بعضی عقاید متصوفه؛ مثل عقیده به تناسخ و نیز ادعای ربوبیت امام که تالی شیفتگی و شیدایی است تا عقل و منطق صحیح.
ابن نُصیر، تنها کسی نبودکه چنین ادعای داشت؛ به طور مثال، شخصی به نام «ابو یعقوب اسحق» نیز چنین ادعایی کرد و گروهی را به دنبال خود کشاند[59]؛ اما زیرکی ابن نصیر و اعقاب او و استفادهاز فرصتهای تاریخی پیشآمده، موجب اشتهار نام او و استیلای این وصف یاعنوان بر جماعت عمومی و مظلوم شیعه شام شد.
گفته شده: هنگام مرگ، زبان ابن نصیر سنگین شد؛ بهگونهای که وقتی پیروانش از او پرسیدند: باب بعد از تو کیست؟ او با لکنت گفت: احمد. پیروانش مقصود او را که غرض کدام احمد است، نفهمیدند و به سه فرقه تقسیم شدند؛ فرقهای گفتند: مقصود او احمد، فرزندش است و فرقه دوم گفتند: احمد بن موسی بن الفرات است و فرقه سوم به احمد بن ابیالحسین بن بشر گرویدند و هر سه آنان ادعای بابیت کردند.
البته پس از ابن نصیر، شخص مجهول الهویةای به نام «محمد بن جندب» جانشین وی شد. همین نشان دهنده به جِد گرفته نشدن او از سوی شیعه است. ظاهراً بعد از ابن جندب نیز شخصی به نام «محمد الجنان جنبلانی[61]» (235-283 هجری) که بعدها طریقت تصوفی به نام «جنبلانیة» را پایه گذاری کرد، جانشین وی شد. در واقع بسیار روشن است که مرام نصیریة، نوعی طریقت صوفیانه است تا یک فرقه از تشیع؛ آن هم با عنوان مهم و گسترده «تشیع در شام».
هنوز هم عقیده الوهیت امام و انتساب آن به نُصیری، امری شایع در میان متصوفه است و نوعاً در مجالس خود بدان تذوّق میکنند؛ اما این عقیده در قاطبه شیعه مردود است و علمای شیعه، به شدت با آن مبارزه میکنند؛ به طور مثال، «صغیر اصفهانی» از شعرای صوفی مشرب معاصر ایرانی، ترجیعبند مشهوری در باب الوهیت علی (ع) دارد که هنوز هم نقل مجالس اهل طریقت کنونی است. صغیر در بند پنجم این ترجیع بند، مناظرهای خیالی با نُصیری در باب عقیده او دارد؛ بدین مضمون:
دوشین به شرابخانه اندر
رفتم بزنم مِیِ مُقرّر
با پیر مُغان، مَجال صحبت
گردید برای من مُیسّر
بر دست، به لاله دادمش بوس
بر پای، به ناله سودمش سر
گفتم: «ز تو بنده را سؤالیست
ای خواجهی رادِ بندهپرور
گویند که چون ز گَرد نَعلین
زینت دهِ عرش، شد پیمبر
بشنید و بدید اندر آنجا
دست علی و کلام حیدر
الله در آن میان کجا بود
گر بود علی به پرده اندر؟»
گفت: «از پی حل این معما
کافی نبود هزار دفتر
لیکن کُنَمَت ز بیتی آگاه
زین سِّر نهفته ی مُسَتّر»
در حالت مستی اندر این باب
میخواند موافق قلندر:
در مذهب عارفان آگاه
الله علی، علی است الله
***
رفتم به طواف کعبه شاید
بر دوست کَسیم ره نُماید
دیدم به طواف خانه، رِندی
این طُرفه کلام میسُراید:
«کاین مولد حیدر است و آن را
کز خلق طواف و سجده باید»
گفتم که «بدین کلام شرحی
برگو که دل از گمان برآید
من آمدهام به دفع حیرت
حرف تو به حیرتم فزاید
این خانه ی حق بود در اینجا
هر بنده خدای را ستاید
مخصوص علیش گر بدانی،
در مذهب مسلمین نشاید»
گفتا: «دگر این سخن نگویی
زی وحدت اگر دلت گراید»
گفتم که «ز وحدتم سخن گوی
تا عقده ز کار من گشاید»
خندید و به پاسخ من آورد
این بیت که زنگ دل زداید:
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله
***
گفتم به نُصیری: «ای زمستی
از اوج گرفته جا به پستی
غالی به علی شدی و غافل
از صانع کارگاه هستی
چون شد که ز مغز تو برون رفت
کیفیت بادهی الستی؟
در روز الست، ربّ خود را
گفتی تو بلی و عهد بستی
امروز چه شد به دیگری دل
بربستی و عهد را شکستی؟»
گفتا: «مستیز با زبردست
در حالت عجز و زیردستی
پر طعنه مزن به من که چون من
کس مینکند خداپرستی
قائل به خداپرستی من
گردی چو من، اَر ز خویش رستی»
گفتم: «ز خدا سخن چه گویی؟
آخر تو رهین حیدر استی»
آشفت ز گفتهی من و کرد
این بیت بیان به شور و مستی:
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله
***
گفتم به یکی ز اهل عرفان:
«کای مشکل خلق از تو آسان
با آن همه شور و شوق دیدار
تسکین ز چه یافت پور عمران؟
وان اَرْنی و لَن تَرانی آخر
برگو به کجا کشید پایان؟
محروم شد از سؤال یا دید
دیدار خدای حی سبحان؟»
گفتا که «بجز به جذبهی حق
موسی اَرِنی نکرد عنوان
آموخت چو حق، طلب به سائل
بر او نکند چگونه احسان؟»
گفتم که «به بنده در دو عالم
ممکن نشود لقای یزدان
موسیش چگونه دید؟» گفتا:
«گردید علی بر او نمایان»
گفتم که «من از خدای گویم
گویی تو از آن وَلیِّ ذوشان؟!»
گفتا: «نشنیدهای مگر تو
این بیت که مرده را دهد جان»:
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله
***
گفتم به محققی که «از خاک
چون کرد مسیح جا بر افلاک
رفت آن گل باغ حق چگونه
بیرون ز میان خار و خاشاک؟»
گفت: «از پی قتل او مصمم
گشتند چو آن گروه بیباک
او بُرد سه ره ز ایلیا نام
پس جا به فلک گرفت چالاک»
گفتم: «نشناسم ایلیا را»
گفتا که «وصی شاه لولاک»
گفتم که «مسیح باید آن دم
یاری طلبد ز ایزد پاک
بر غیر پناه بردن او
دور است ز رأی اهل ادراک»
گفت: «آن که به حق دلیل خلقاست
بر غیر پناه بُرد؟! حاشاک»
گفتم که «تو گفتی از علی جُست
امداد و بر آسمان شد از خاک!»
گفتا: «ز صغیر بشنو این نقل
تا جان و دلت شود طربناک»:
در مذهب عارفان آگاه
الله علی ، علی است الله