تاریخ دوران باستان مصر
- دوران باستان
تاریخ مصر با حاکمیت سلسله ها از سال 3200 ق.م بر این سرزمین آغاز می شود. پیش از آن، امارت های کوچک محلی بر مناطق مختلف سلطه داشتند. رقابت و درگیری میان قدرت ها طی قرون متمادی ادامه داشت و سرانجام به شکل گیری دو حکومت، یکی در شمال و دیگری در جنوب منجر شد (برستد،7:1990). دو حکومت مستقر در شمال و جنوب نیز همواره در رقابت و درگیری قرار داشتند. سرانجام، "مینا"[1] حاکم سرزمین جنوبی (مصر علیا) توانست با غلبه بر حکومت شمال، سرزمین مصر را یکپارچه و دولتی مقتدر تشکیل دهد (همان:8) و نام خود را به عنوان مؤسس اولین سلسله حکومتگر در تاریخ مصر باستان ثبت کند (الانصاری،17:1993).
عصر پادشاهان تین[2] ( 3200 تا 2690 ق.م) :
در این دوره، دو سلسله اول و دوم حکم رانند که پایتخت آنها ابتدا شهر "تین" بود و بعدها به "ممفیس" منتقل شد. در این دوره مبانی حکومت متحد که توسط مینا برآمده بود، رو به استحکام گزارد، سازمان های اداری شکل گرفت و قلمرو سرزمینی گسترش یافت (برستد،8).
شکوفایی فرهنگی و هنری مصریان در این دوره بویژه در زمینه های معماری، حجاری و ساخت ظروف تزئینی، مورخان را به این باور رسانده است که تمدن پادشاهی تین، سنگ بنای تمدن عظیم مصر در دوره های بعد بوده است (الانصاری:18).
عصر پادشاهی کهن ( حدود 2690 تا 2180 ق.م)
در دوره پادشاهی کهن، سلسله های سوم تا ششم به حکومت رسیدند. "زوسر" بنیانگذار سلسله سوم، اولین فرعون دوره پادشاهی کهن است که حکومت خود را در منف برپا کرد. او اولین هرم پله دار تاریخ را در سقاره ساخت و زان پس ساخت مقبره های هرمی شکل توسط فرعون های مصر باب شد (الانصاری:20). از عهد پاشاهی زوسر که از مهمترین و قدرتمندترین پادشاهان این سلسله بود، مصر به لحاظ عمرانی و معماری متحول شد بویژه، "ایمحوتب"، وزیر، مهندس و پزشک دربار او، نقشی بزرگ در این تحولات داشت (موسوعة تاریخ مصر،2010، 2: 41 و 42).
"سنفرو" اولین فرعون سلسله چهارم بود که دوره پادشاهی او، دوره ای از آرامش و رفاه در سرزمین مصر بود (الانصاری:21). پس از او، "خوفو" به قدرت رسید که نام او در زمره فرعون های قدرتمند این عصر ثبت شده است. دوره پادشاهی او، پیشرفته ترین دوره حکومتی در طول حاکمیت سلسله چهارم بود (برستد:79). هرم بزرگ از هرم های سه گانه مشهور مصر در منطقه "جیزه"[3] یادگار اوست (الانصاری:21). "خفرع" از دیگر فرعون های این سلسله مدت زمان زیادی حکم راند و ساخت هرم میانه و مجسمه ابوالهول به او نسبت داده می شود. "منکا ورع" نیز به عدالت و انصاف مشهور بود و هرم سوم جیزه از جمله یادگار های دوره حکومت اوست (همان:22).
پایان حاکمیت سلسله چهارم با ابهاماتی همراه بود؛ به نظر می رسد بحران دینی که در نتیجه قدرت و نفوذ کاهنان معبد "هلیوپولیس"[4] پدید آمده بود، عامل فروپاشی این سلسله (همان) و انتقال قدرت به سلسله پنجم بوده است (برستد: 79).
"اوسر کاف" اولین فرعون سلسله پنجم بود و پس از او هشت فرعون دیگر با مرکزیت "ممفیس" بر مصر حکم راندند. با توجه به نفوذ و قدرت کاهنان که زمینه آن از اواخر حکومت سلسله چهارم فراهم شده بود، فرعون های این سلسله تحت تسلط آنان قرار گرفته بودند (برستد:85). پادشاهان سلسله پنجم توانستند تلاش های قبایل نوبی و لیبیایی را برای نفوذ به سرزمین مصر ناکام گذارند. ناوگان قدرتمند دریایی مصر در این دوره، هم همسایگان را ناگزیر از تمکین و احترام در برابر قدرت فرعون های مصر کرد و هم در زمینه خدمات بازرگانی به کار گرفته شد (الانصاری:22). در این دوره، فرعون های مصر بخشی از اختیارات خود را به امرا و والیان مصر واگذار کردند و نوعی خودمختاری به مناطق دادند که به ضعف حکومت مرکزی و قدرت گرفتن حاکمان مناطق انجامید و در نهایت هم زمینه سقوط حاکمیت این سلسله را فراهم کرد (موسوعة تاریخ مصر، 2 :45).
دوره زمامداری فرعون های سلسله ششم، آخرین مرحله از عصر پادشاهی کهن است. در این دوره، شش فرعون حکومت کردند که قدرتمند ترین آنان، "پپی اول" بود و دوره زمامداری او، یکی از مشهورترین دوره های تاریخ مصر باستان است. در سال های حکومت او مصر از عمران و آبادانی برخوردار بود. پپی اول، سازمان اداری را نظم بخشید و سپاهی قدرتمند و ناوگانی بزرگ برای برخورد با مهاجمان آسیایی شکل داد. دو فرعون بعد از او اما، از قدرت و شوکت چندانی برخوردار نبودند. "پپی دوم" که حدود 95 سال حکم راند (الانصاری:23) نتوانست از آشوب های ناشی از استقلال طلبی حاکمان مناطق که به ضعف دولت مرکزی منجر شده بود، پیشگیری کند. والیان مناطق مختلف روز به روز بر قدرت خود می افزودند و دامنه اختیارات خود را توسعه می دادند. بدینسان حکومت های منفصل از قدرت مرکزی شکل گرفت و چنان شد که به تدریج یکپارچگی سرزمین مصر از میان رفت (برستد:92) و سرانجام به فروپاشی حاکمیت این سلسله و پایان پادشاهی عصر کهن انجامید.
نخستین دوره فترت (حدود 2180 تا 2060 ق.م) :
فروپاشی حاکمیت سلسله ششم در واقع، آغاز مرحله ای تاریک و آشفته در تاریخ مصر است. در این دوره، عظمت و شکوه مصر افول کرد، قدرت مرکزی به شدت تضعیف و گسست اجتماعی تحقق یافت و اوضاع این سرزمین به وضعیت پیش از حاکمیت سلسله ها بازگشت (الانصاری 24:1993).
اطلاعات تاریخی مربوط به این دوره بسیار اندک و آنچه مشخص است آنکه، دوره فقر، قحطی، آشوب، نا امنی و جنگ قدرت بر مصر مستولی بوده است. در این دوره، حکومت در اختیار سلسله های هفتم تا دهم بود. پادشاهان این سلسله ها عموماً ضعیف و برخی از آنان تنها چند روز بر تخت پادشاهی نشستند (همان:27) و گاه، همزمان دو یا چند پادشاه مدعی حکومت بودند؛ به گونه ای که بخش های جنوبی به چند ولایت تقسیم شده و هرکدام برای خود پادشاهی داشت. همزمان با حکومت پادشاهان سلسله دهم در "ممفیس"، حاکمان محلی شهر "تب" قدرتی یافته با دولت مرکزی به رقابت برخاستند و در نهایت هم اعلام حکومت کردند. پادشاهان سلسله دهم و مدعیان حکومت از سلسله یازدهم، دوره ای همزمان بر مصر حکم راندند (موسوعة تاریخ مصر،2: 46 و 47).
[1] - در برخی منابع تاریخ مصر باستان، «منس» هم آمده است.
[2] - منسوب به شهر «تین» در نزدیکی شهر جرجا در استان سوهاج
[3] - در نزدیکی قاهره
[4] - عین شمس