ادبیات باستان در چین

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۱:۵۲ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی « = - ادبیات باستان                 = == ''ویژگی­های ادبیات چینی'' == ویژگی­های ادبیات چینی را می­توان در 3 چیز خلاصه کرد: 1-    محور نبودن شخصیت قهرمانی، 2-   کم جلوه بودن عشق در ادبیات، 3-    واقع نگری در ادبیات«رئالیستی». در ادبیات چینی، بر خلاف ادبیات...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

- ادبیات باستان                

ویژگی­های ادبیات چینی

ویژگی­های ادبیات چینی را می­توان در 3 چیز خلاصه کرد:

1-    محور نبودن شخصیت قهرمانی،

2-   کم جلوه بودن عشق در ادبیات،

3-    واقع نگری در ادبیات«رئالیستی».

در ادبیات چینی، بر خلاف ادبیات غربی، محور قرار گرفتن یک شخصیت قهرمان کم­تر دیده می­شود و اگر شخصی هم در ادبیات مورد ستایش قرار گرفته است، بیشتر به­خاطر فضیلت­ها و نجابتی بوده که در آن شخص تبلور یافته، نه دلیری و پهلوانی و جنگاوری او. هم­چنین، در ادبیات چینی، به ادبیات عاشقانه چندان اهمیت داده نمی­شود، اگرچه ادبیات عاشقانه نیز کم نیست. دانشمندان کنفوسیوسی حتی بر این­گونه ادبیات هم تفسیری اخلاقی نوشته­اند. کنفوسیوس از میان سه هزار قطعه شعر سیصد چکامه را برگزید و در این باره گفت:« اگر این سیصد قطعه را در هم بفشرم، باید بگویم که در آن­ها هیچ اندیشه­ی هرزه­ای نیست.». استعاره­های به کار رفته در ادبیات چینی همیشه با واقعیت­های تاریخی گذشته ارتباط داشته است. از همین رو، اندیشه و زندگی مردم چین همواره باید در رابطه با آثار کلاسیک آنان مورد مطالعه قرار گیرد، زیرا همیشه این آثار کلاسیک بوده که زندگی آن­ها را شکل می­داده است. تمام تلاش­های کنفوسیوس هم معطوف به احیای سنت­های گذشتگان بود. وی می­گوید:«من اهل ابتکار نیستم، بلکه صرفا گذشته را انتقال می­دهم، چون به فرهنگ گذشته­ی خود باور دارم و شیفته­ی آن هستم». و در نهایت این­که، ادبیات چینی ادبیات واقع نگر و رئالیستی است که بازتابی از زندگی واقعی و شرایط اجتماعی مردم این سرزمین است و از هرگونه خیال اندیشی و رؤیا بافی به دور است.

داستان­های ادبی چینی که از دیر باز مورد استقبال مردم واقع شده است، بر پنج دسته­اند: 1- حکایت­های تاریخ هم­چون«افسانه­های سه پادشاهی[1].» 2- داستان­هایی که بیانگر وضعیت اجتماعی است، مانند«رؤیای عمارت سرخ[2].» 3-قصه­های پر ماجرا مانند« گزارش کناره­ی آب[3].» 4-قصه های جن و پری، هم­چون«قصه­های غریب لیائوجای[4].» 5-مطایبات، مانند«ملت­های دانشوران[5].». بنابراین، می­توان گفت، در آثار ادبی چین، نویسنده در پی ستایش قهرمانان یا شرح داستان عشقی و یا ترسیم مسایل خارج از واقعیات زندگی اجتماعی نیست، بلکه در توصیف طبیعت و فضایل اخلاقی مردم و شخصیت­های حکیم و فرزانه است. داستان«رؤیای عمارت سرخ» که نمایی است گسترده از زندگی خانوادگی چینی، از اصل ازلی داستان آغاز می کند و سپس به نرمی به سوی ماجراهای زمینی روی می­آورد، اما همواره حضوری روحانی بر آن سایه افکنده است و سرانجام در پایان غمناکش قهرمان زن آن دل شکسته جان می­سپارد و داستان چنین پایان می­پذیرد:« این است حکایت غم/ و نیز حکایت خواب و خیال/ زندگی خوابی بیش نیست؛/ بر جنون انسان خنده مزن.»

از دیگر ویژگی­های ادبیات چینی، قدرت آن در بیان احساس ظریف و صمیمانه از طبیعت است. نویسندگان چینی هم­چون نگارگرانشان، در وصف نماها و چشم اندازهای طبیعت، بی مثالند و چشمی برای مشاهده و نقش و نگار طبیعت دارند که در ادبیات هیچ ملتی یافت نمی­شود. عشق به طبیعت در ادبیات چینی موج می­زند. به نظر می­رسد این گرایش به طبیعت در خلق آثار ادبی، متأثر از طبیعت­گرایی آیین تائویی است و هدف نهایی در ادبیات چینی، رسیدن به هماهنگی میان انسان و طبیعت است.

تحول در ادبیات باستانی چین

تا پیش از دوران حاکمیت سلسله­ی یوان، اندیشمندان و شاعران با گردآوری ادبیات عامیانه، آن­ها را به­صورت فاخرانه تدوین و تنظیم نموده و د راختیار پادشاهان قرار می دادند تا با بهره­گیری از این ادبیات مردمی، حاکمان را با آن­چه در میان جامعه می­گذشت آشنا سازند و برای رفع مشکلات آنان بکوشند. یعنی نه تنها ادبیاتی برای مردم خلق نمی شد، بلکه ادبیات خلق شده توسط مردمان عادی نیز به پادشاهان تعلق داشت، ولی از دوران سلسله­ی یوان به بعد، که اندیشمندان چینی، دربار مغولان بی­فرهنگ و تمدن را شایسته­ی ارایه­ی آثار ادبی خود نمی­دانستند، تلاش کردند ادبیاتی خلق کنند که قابل ارایه و فهم عموم مردم باشد تا آن­ها بتوانند در اوقات فراغت خود از این نوع ادبیات استفاده کنند. لذا، برخلاف گذشته که هدف از ادبیات جلب توجه و رضایت حاکمان و درباریان بود، از این پس تلاش شد ادبیاتی به­وجود آید که هدف آن کسب رضایت مردم و شامل مسایل و مشکلات روز مره­ی آنان باشد.

شعر در ادبیات چینی

شعر چینی، جوهر احساس و معنا و عشق پرشور به طبیعت است که با کاراکترهای پرمعنای خط چینی فشردگی و کوتاه گویی شگفتی دارد. از این رو، هیچ ترجمه­ای نمی­تواند حق شعر چینی را ادا کند. شعر چینی با غزل آغاز شد و با مرثیه­ی چو­یوان راه کمال پیمود و در دوره­ی تانگ به اوج رسید و در میان شاعران سلسله­ی تانگ(619-907 م.)، لی بو[6](701-762 م.) بزرگترین به شمار می­رود. در غزل «تنها نوشی در مهتاب» وی که از شاهکار شعر چینی به شمار می­رود، چنین آمده است:« خرمنی گل، قدحی شراب: دریغا که در زیر چفته بند، هم­نشینی ندارم./ ماه پرتوش را بر من و بر جام می­افکند/ و سایه ام آشکار می­کند، که درین بزم سه تن هستیم.». وانگ­وی[7](699-759 م.) در شعری می­گوید:« زاویه­ی من در نیزار/ در قلب نیزار است،/ تنها می­نشینم و عود می­نوازم و ترانه می­سرایم./ هیچ­کس نمایان نیست/ جز ماه پرتو افشان.»

شعر چینی هم همان آرامش و متانت و آهنگی را دارند که در نقاشی­های چینی آرام و هماهنگ به چشم می­خورد. لذا، شعر چینی به همان اندازه که خالی از هیجان و فنون بلاغت و طول و تفصیل است، سرشار از ظرافت و دلنشینی و صمیمیت ظرافت طبع و نازکی خیال است. شعرهای کلاسیک در هر مصرع پنج یا هفت کلمه­ی یک هجایی دارد که کمال صورت و وحدت حالت را نشان می­دهد.


[1] - San Kuo Yin Yi.

[2] - Hong Luo Meng.

[3] - Shui Hui Chuan.

[4] - Liu Chai Chi Yi.

[5] - Jo Lin Wai Shih.

[6] - Li Bu.

[7] - Wang Wei.


ادبيات حماسي

همان­گونه که پیشتر گفته شد، ادبیات چینی، ادبیات اشخاص قهرمان نیست، و اگر قهرمانی هم مورد  ستایش واقع شده، به خاطر فضایل انسانی قهرمان بوده است نه به خاطر زور بازوی او. به همین دلیل، ادبیات حماسی که بیشتر روی توانایی­های شخص تأکید می کند هم در ادبیات چینی جایگاه کم­تری دارد. اما، به این معنا نیست که هیچ ادبیات حماسی در ادبیات چینی وجود نداشته باشد. آن­چه در پی می­آید، نمونه­ای از ادبیات حماسی چین است که عمدتا مربوط به ادبیات اقلیت­های نژادی چین است.