تبعیض جنسیتی زنان چین
تبعیض جنسیتی در آموزش
علیرغم بهبودهای چشمگیر حاصله در وضعیت و جایگاه زنان در چین پس از حاکمیت حزب کمونیست، به ویژه اجرای اصلاحات اقتصادی، هنوز هم جامعهی زنان این کشور تا حدودی با تبعیضهای جنسیتی در درآمد، اشتغال در بخشهای دولتی و بخش خصوصی، سطوح آموزشی، و نیروی کار، هر کدام در درجات مختلفی رنج میبند(Yuhui Li, 2003). برای نمونه، بوِرلی هوپر که در سال1991میلادی پژوهشی پیرامون جنسیت و آموزش و پرورش در چین انجام داده، اشاره میکند که از سال1949 تا کنون، در مدارس چین همواره تعداد دانش آموزان دختر نسبت به دانش آموزان پسر کمتر بوده است. در سال1950 وقتی جمهوری خلق چین تازه تأسیس شده بود، 26درصد دانش آموزان مدارس ابتدایی، 26درصد مدارس متوسطه، و 23درصد دانشجویان مراکز آموزش عالی دختر بودند. با پایان دههی1980(یک دهه پس از اجرای اصلاحات) این درصدها به ترتیب به 46، 41، و 33درصد افزایش یافت، این آمار نشان میدهد که هنوز هم برای برابری آموزشی دختران در مراکز آموزش عالی مشکلاتی وجود دارد. (Hooper, Beverley , 1991 : 352-74)بالا بودن میزان حضور زنان در مؤسسات آموزش عالی در دوران انقلاب فرهنگی نسبت به پیش و پس از این دوران، به احتمال زیاد در نتیجهی دخالت مستقیم دولت و کنترل نهادهای آموزشی بوده است. در این دوران ورود به دانشگاهها براساس معیارهای در نظر گرفته شده توسط حزب کمونیست صورت میگرفت که ایدئولوژی سیاسی، سابقهی انقلابی خانوادگی، و تجربهی کاری از جملهی این معیارها بود. هوپر، دلایل پایین بودن نسبت حضور زنان در دانشگاهها در این سالها، عدم کشش بازار برای جذب فارغ التحصیلان دختر نسبت به پسر، و فرهنگ و ایدههای سنتی پدرسالاری که در ساختار خانوادگی تحت عنوان«برای زنان فضیلت این است که با استعداد نباشند» نفوذ دارد میداند. وی معتقد است، این نگرش جنسیتی عمیق و ریشهدار است که زنان را از فراگیری علم دلسرد میکند(Hooper,1991).
البته باید اشاره نمود که در سالهای اخیر، با توسعهی اقتصاد و گسترش فضای دانشگاهی در کشور چین، این تفاوت جنسیتی در امر آموزش در سطوح مختلف کاملا تغییر کرده و میزان حضور دختران در مدارس و دانشگاهها پایینتر از پسران نیست. طبق آمار منتشره درسال2009میلادی، تعداد دانش آموزان و دانشجویان دختر در مدارس و مراکز آموزش عالی چین نسبت به کل دانشجویان به شرح زیر است:
تعداد دانش آموزان دختر نسبت به کل دانش آموزان در مدارس ابتدایی 27/46درصد؛ در مدارس ابتدایی بزرگسالان 90/53درصد؛ در مدارس معمولی راهنمایی 32/47درصد؛ در مراکز فنی و حرفهای 35/47درصد؛ در مقطع دبیرستان 58/45درصد؛ در سواد آموزی بزرگسالان 08/55درصد؛ در مراکز آموزش عالی براساس مقاطع تحصیلی لیسانس 04/47درصد؛ فوق لیسانس 63/49درصد؛ مقطع دکتری 86/34درصد؛ مقطع لیسانس بزرگسالان 33/52 درصد؛ و آموزش مجازی در مقاطع مختلف 75/48درصد بوده است که تقریبا مساوی با پسران و مردان است. (Chinese Statistical Year Book,2009)
تبعیض جنسیتی در نیروی کار و اشتغال
اگر از میزان مشارکت نیروی کار زنان به عنوان شاخصی برای اندازهگیری برابری جنسیتی استفاده شود، کشور چین یکی از مساوات طلبانهترین کشورهای جهان خواهد بود. مشارکت نیروی کار زنان در چین پس از تأسیس جمهوری خلق، به طور چشمگیری افزایش یافته و اینک تقریبا در سطح جهانی قرار دارد. براساس مطالعات انجام شده توسط بایر و همکاران، از میان زنانی که بین سالهای1966 تا1976(دوران انقلاب فرهنگی) ازدواج کردهاند، 92درصد شاغل بودهاند. (Bauer, 1992: 333-370)
با این حال، اگرچه میزان مشارکت نیروی کار زنان در این کشور بالا است، ولی توزیع نیرویکار با توجه به گروههای سنی، در میان زنان و مردان خیلی متفاوت است. آمار منتشره از سوی بایر و همکارانش نشان میدهند که درصد شاغلان مرد و زن در سال1987 به ترتیب7/97درصد و 6/73درصد برای گروههای سنی بین45 تا49 سال بوده است. این درحالی است که این میزان برای گروههای سنی بین 55 تا59سال، 2/73درصد و 7/28درصد بوده است. به عبارت دیگر، زنان سالمند در مقایسه با مردان هم سن خود از شانس کمتری برای اشتغال برخوردارند. این وضعیت پس از اجرای اصلاحات و کاهش تصدی دولت در بخش اقتصاد، بدتر هم شده است. در اواخر دههی1970 و تمام دههی1980، نسبت نیروی کار زنان همیشه کمی بیش از43درصد بوده است. ولی براساس گزارش منتشره از سوی مجلهی نیویورک تایمز، در سال1997«تنها 39درصد نیروی کار چین را زنان تشکیل می دادند، در حالیکه آنها 61درصد کارگران از کار بیکار شده را به خود اختصاص میدادند. (Rosental, 1998)
اگرچه براساس قانون کار چین، تبعیض براساس جنسیت غیر قانونی است، به نظر می رسد با توجه به واگذاری بخش عمدهی اقتصاد به بخش غیر دولتی که به طور فزاینده و قابل توجهی در اقتصاد چین تأثیر گذار هستند، و اتخاذ سیاست مبتنی بازار از سوی حکومت، دولت کنترلی بر استخدامهای بخش غیر دولتی و وضعیت شاغلان این بخش ندارد(Yuhui li, 2003.).
به هرحال، میتوان اینگونه نتیجه گیری کرد که دولت چین و حزب کمونیست این کشور، تا حد زیادی هم در خصوص دستاوردهای حاصله برای جامعهی زنان در بیش از 60 سال گذشته و همچنین، مشکلاتی که امروزه زنان این کشور با آن روبهرو هستند، مستقیما نقش داشته و مسئول میباشند. چون دولت این کشور براساس سیاستهای ترسیم شده از سوی حزب، سیاستها و برنامههای اجرایی خود را تنظیم میکند. لذا، گاهی اوقات در اجرای دستورات حزبی، منافع زنان قربانی شده و یا منجر به توقف و بازگشت از پیشرفتهای حاصله طی دهههای گذشته در خصوص آزادی زنان میشود. به عبارت دیگر، اجرای سیستم سوسیالیستی در چین لزوما به معنای ایجاد محیط لازم برای زنان جهت رسیدن به شرایط برابر با مردان نیست. بنابراین، وجود نابرابری جنسیتی در این کشور به انحای مختلف، در سطوح فردی و کلان همچنان موضوعی قابل بحث است.
تا پایان سال2002، جمعیت زنان چین جمعا به620 میلیون نفر رسید که این رقم شامل 5/48درصد از مجموع جمعیت چین میشود. دولت چین به پیشرفت زنان بسیار اهمیت داده و برابری مردان و زنان یکی از سیاستهای اساسی برای کمک به پیشرفت جامعهی این کشور اعلام شده و تلاش دولت بر آن است تا سیاست کلان کشور، طبق اصول مشارکت برابری مردان و زنان پیش رود تا پیشرفت و بهرهمندی مشترک سیاسی و قانونی زنان تضمین شود. در این راستا، از اواسط دههی90 قرن گذشته، دولت چین«طرح بزرگ پیشرفت زنان چین» را برای دو دورهی 5 و 10 ساله تنظیم و اعلان کرده است. با این کار، از حقوق قانونی زنان دفاع شده و محیط اجتماعی برای پیشرفت زنان چین بهبود یافته و پیشرفت همه جانبهی امور زنان وارد مرحلهی مطلوب و بی سابقهای شده است. زنان چین از نظر قانونی، نه تنها در زمینههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و خانواده از حقوق برابر با مردان بهرهمند هستند، بلکه دفاع از حقوق ویژهی زنان، بهعنوان یکی از بخشهای مهم حفظ و تضمین حقوق بشر اساسی چین، روزبه روز بیشتر مورد توجه دولت و جامعه قرار گرفته است. با تلاش مشترک دولت و محافل مختلف چین، جایگاه زنان چین بهطور قابل ملاحظهای ارتقا و بهبود یافته و پیشرفت امور زنان وارد مرحلهی مطلوب و بی سابقهای شده است. برای تحقق این هدف، از سوی دولت سازمانها و نهادهای مختلفی تشکیل شده است که مهمترین این نهادها، فدراسیون سراسری زنان چین است.