رویکرد دولت ساحل عاج به ساختار سازمانی مسلمانان
رژیم حاکم در ساحل عاج، هرگز در طول سالهای پساز استقلال، بهطور رسمی، سیاستی اسلامی تعریف یا تبیین ننموده است و سعی کرده، اصل لائیسیته یا حکومت غیرمذهبی را که از قانون اساسی فرانسه گرفته، حفظ کند. بااینحال، همواره نظارت و کنترلی را که در دوره استعمار از آن صحبت شد، مدنظر قرار داده است. درواقع، میتوان از کاربست دو شیوه در سیاست حکومت درقبال مسلمانان این کشور صحبت کرد: نخست شیوه پذیرش و ارجنهی و دیگری، شیوه کنترل و نظارت که گاه تا سرحد سرکوب نیز میرسد (Miran, 2006: 170).
سازمان دولتی حج، شکل دیگری از کنترل مسلمانان ازسوی حکومت بود. این سازمان تا سال 1992، تحت اختیار وزارت کشور بود و کمیتهای متشکل از کارمندان عالیرتبه دولت و وزرا، آن را اداره میکردند؛ اما دولت، تسهیلات بسیارکمی به زوار میداد و از آنجایی که ساحل عاج روابط سیاسی با عربستان سعودی نداشت، انجام امور سفر حج، در نمایندگیهای سعودی موجود در دیگر کشورهای منطقه انجام میگرفت و در مقصد، نماینده زوار ساحل عاجی سفیر سنگال بود. تا سال 1995، دولت از تخصیص و تصاحب مقری در عربستان برای این امر سر باز میزد؛ به این ترتیب، خدمات بسیارکمی به آنان عرضه میشد؛ درحالیکه هزینههای سفرشان چیزی کمتر از سایر زوار نبود و البته، تمام این محدودیتها و محرومیتها، عامدانه و برای وابسته نگهداشتن مسلمانان ازسوی حکومت صورت میگرفت؛ اما تنها بحث نظارت و محدودیت و کنترل نبود، بلکه اغلب بهرغم تلاشی که بوآنی در پاک و مداراکننده بودنش به خرج میداد، کار به خشونت و سرکوب میکشید.
پیشتر اشاره شد که در سالهای آغازین استقلال، بهنام وحدت ملی و استقلال اقتصادی از طریق نوسازی، رژیم هوفوئه قدرت خود را افزایش داد. یک حزب واحد، اجازه کار داشت و آزادیهای اجتماعی و بیان، کاملاً ازمیان رفت. هیچگونه تخطی از راه حکومت ممکن نبود و در چنین شرایطی، مسلم بود که مسلمانان نیز امکان هیچگونه فعالیت خاصی که به وحدت و تمامیت کشور لطمه بزند نداشتند. در این میان، مخالفان شمالی یا دیولاها، در مرکز توجه و نظارت بودند؛ چون متهم بودند که میخواهند کشور را در سلطه شمالیها یا مسلمانان درآورند؛ ازطرفی هوفوئه بهصراحت در سال 1960 گفته بود: «ما غرب را انتخاب کردهایم» و اسلام نماینده شرق بود. اسلام سیاسی که کمی بعد، نمایندگانش درنظر حکومت، کسانی چون قذافی بودند، نماینده دشمنی و عدم تساهل بودند؛ ازاینرو، بوآنی مدام تلاش میکرد تا به هر نحوی، حتی با زور و خشونت، مسلمانان را از رسیدن به استقلالی سیاسی بازدارد؛ بااینحال، گرچه در صحنه سیاسی، رشد و گسترش اسلام با مشکل روبهرو بود، اما در صحنه عمومی و محلی، پساز سالهای 1960، مسلمانان ساحل عاج با رشدی بسیار خیرهکننده بهپیش میرفتند. این امر تا حد زیادی، به توسعه انجمنهای اسلامی مربوط میشد که بهویژه در ابیجان، به تعداد آنها افزوده میشد.
ازجمله انجمنهای فعال و مؤثر که تا سالهای 80 جلودار بودند، «انجمن اتحاد فرهنگی مسلمانان» (UCM)، «انجمن اسلامی حج» (AMOP) و «فدراسیون مشاوره عالی اسلامی» (CSI) بودند که بعدها، «انجمن آموزگاران قرآن» (AEC) و «انجمن ملی مسلمانان ساحل عاج» (ANAMUCI)، به آنها اضافه شدند. این انجمنها، همگی مدعی بودند که نماینده جامعه مسلمان ساحل عاج، درمقابل سیاستهای حکومت هستند.
اوج فعالیت وهابیت در این منطقه، بین سالهای 1973 تا 1981 بود. یکی از معلمان اهل کشور چاد که معلم یکی از مدارس وهابی در این دوره بود، درباره نظام و عملکرد شبکه آموزشی این مدرسه چنین مینویسد: «مدرسه امام موری موسی، روابط فرهنگی گستردهای با برخی کشورهای عربی، همچون عربستان، لیبی، کویت و سوریه دارد و این کشورها، گاه بورسهایی اعطا میکنند و یا کمکهای آموزشی و گاه نیز معلمهایی را برای ما میفرستند... . برنامه درسی، اساساً روی موضوعات مذهبی متمرکز است، مثل «قرآن»، احادیث و کمی هم زبان عربی» (Abbakar, 1992: 26).
در ادامه سیاست رویکردن به جهان عرب، بوآنی بهرغم میل خود، روابط کشورش را با رژیم صهیونیستی، در نوامبر 1973 قطع کرد. در سالهای آغازین دهه 80، وهابیگری در ساحل عاج، رو به افول نهاد و در همین سالها، یعنی کمی بعد از سال 1985 بود که بوآنی، روابطش را با اسرائیل ازسر گرفت؛ اما چیزی از رغبت جامعه به اسلام کم نشد. با تأسیس «شورای ملی اسلامی» (CNI) در سال 1993، صحبت از جامعهای مدنی و اسلامی بهمیان میآید. این شورا برترین نهاد اسلامی در ساحل عاج بود که اکثریت مسلمانان این کشور را یکپارچه نمود. درواقع، نقش این نهاد در سالهای نخستین دهه نود، بازتعریف جایگاه جامعه مسلمان کشور، درمیان سایر جوامع و نهادها بود و درصدد بود تا در کنار سایر عاملان سیاسی و اجتماعی، مشارکت مسلمانان در امور عمومی کشور را افزایش دهد؛ بهویژه، همانطور که پیشتر اشاره شد، در این سالها با مطرحشدن تکثر حزبی و بازشدن فضای سیاسی، مسلمانان نیز فرصت را غنیمت شمردند و وارد صحنه سیاسی و اجتماعی شدند. وقایعی همچون مرگ بوآنی خودمحور و ازطرفی تأسیس حزب «مجمع جمهوریخواهان» (RDR) بهدست واتارا، به این تصور عمومی دامن زده بود که شورای ملی اسلامی و این حزب، هردو یکی هستند و نشانگر قدرت گرفتن مسلمانان در آیندهای نزدیک میباشند. اتفاقی که البته در عمل و با توجه به بحران اقتصادی و سیاسی اواسط دهه نود، روی نداد.