نظام حزبی آرژانتین

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۲۲:۱۷ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «احزاب سیاسی کشور: ـ حزب سوسیالیست: تأسيس حزب سوسياليست آرژانتين در سال ۱۸۹۶به ابتکار گروهى از صنعتگران آرژانتينى و به رهبرى دکتر خوان ب خوستو، در واقع سرآغاز پيدايش و تشکيل گروه‌هاى چپ در اين کشور به شمار مى‌رود. اين حزب از همان ابتداى فعّ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

احزاب سیاسی کشور:

ـ حزب سوسیالیست:

تأسيس حزب سوسياليست آرژانتين در سال ۱۸۹۶به ابتکار گروهى از صنعتگران آرژانتينى و به رهبرى دکتر خوان ب خوستو، در واقع سرآغاز پيدايش و تشکيل گروه‌هاى چپ در اين کشور به شمار مى‌رود. اين حزب از همان ابتداى فعّاليت خود توانست جايگاه ويژه‌اى را در صحنهی سياسی کشور کسب نمايد. به عنوان مثال در سال ۱۹۰۲ حزب مذکور توانست مقام شهردارى شهر ‌سننيکلاس در استان بوئنوسآيرس را به يک عضو خود از انجمن شهر مذکور اختصاص دهد.

در سال ۱۹۰۴ دکتر آلفردو پالاسيوس[5] برجسته‌ترين شخصيت اين حزب که در آن زمان به بورژوا مارکسيست‌ها [6]تشبيه مى‌شدند، اوّلين نمايندهی سوسياليست در کنگرهی ملّى آرژانتين و پس از آن در کلّ آمريکاى لاتين شد.

بعد از آن هم سوسياليست‌هاى آرژانتين در ديگر انتخابات نواحى مختلف پايتخت و ديگر ايالت‌ها توانستند مقام شهردارىهای مختلف آرژانتين چون، ماردلپلاتا، اواژانيدا، باهيابلانکا، سانتاروزا و گودى کروز را به دست آورند.

در سال ۱۹۴۳ و تا قبل از کودتاى نظاميان در آرژانتين، حزب سوسياليست جمعاً ۴۴ نماينده در کنگرهی ملّى کشور داشت و اکثريت شهرداران شهرهاى مختلف کشور به ويژه استان بوئنوسآيرس را نيز در اختيار خود گرفته بود.

در دوران حاکميت نظاميان على‌رغم دستگيري، تبعيد و يا ناپديد شدن تعداد زيادى از سوسياليست‌ها، برخى از رهبران اين حزب با نظاميان همکارى و تشريک مساعى نمودند. از جملهی اين افراد آمريکو خيولدى [7]يکى از رهبران سرشناس سوسياليست مى‌باشد که از جانب نظاميان به عنوان سفير آرژانتين در پرتغال منصوب شد و علاوه بر آن در همين دوران شهردارى شهر ماردل پلاتا نيز همچنان در دست سوسياليست‌ها باقى ماند.

همکارى تعداد از عناصر سوسياليست با نظاميان از يک سو و ضدّيت شديد آنان با حزب پرونيست از سوى ديگر در آن زمان عملاً مشکلاتى را بر سر راه پيروان اين حزب به وجود آورد و باعث شد تا هر يک از آن‌ها استراتژى مبارزاتى جداگانه‌اى را در پيش گيرد.

به همين خاطر و پس از مرگ دکتر خوان ب خوستو بنیانگذار حزب سوسياليست، انشعابات متعدّدى در حزب سوسياليست بروز کرد که عمدتاً در دو طيف طرفداران رژيم نظامى و يا مخالفان آن شکل مى‌گرفت. در سال ۱۹۵۸ اين حزب به دو جناح اصلى تقسيم شد:

الف ـ جناح سوسياليست پيشتاز که توسّط آمريکو خيولدى رهبرى مى‌شد و ضمن طرفدارى از کوبا به شدّت با حزب پرونيسم ضديت و دشمنى مى‌ورزيدند.

ب ـ ‌جناح سوسيال دمکرات‌ها به رهبرى آلفردو پالاسيوس که مبانى آن‌ها مبتنى بر ليبراليسم سنّتى و حزب سوسياليست آرژانتين (حزب اصلي) بنا نهاده شده بود.

جناح سوسيال دموکرات‌ها نيز بعدها و بهويژه پس از مرگ رهبر خود به سه گروه تقسيم شدند. گروه نخست «جناح چپ انقلابي» را تشکيل دادند و گروه دوم جنبش به سوى سوسياليسم را. باقيمانده نيز به جرگهی طرفداران حزب پرونيست که در آن زمان از مخالفان اصلى دولت به شمار مى‌آمدند، پيوستند.

ادغام و همکارى برخى از جناح‌هاى سوسياليست با حزب پرونيست، وجه تمايز و امتيازى را براى اين حزب در آن زمان با توجّه پايگاه مردمى‌تر حزب پرونيست بر کشور فراهم آورد و باعث شد تا اين حزب در مقايسه با ساير احزاب چپ، شانس به مراتب بيشترى را براى کسب موفّقيت در رقابت‌هاى سياسى خود دارا باشد.

اين حزب در طىّ انتخابات ملّى سال ۱۹۹۱ ميلادى در آرژانتين توانست با مشارکت بى‌سابقهی ۱۱۹ هزار نفر از هواداران خود در نواحى مختلف فدرالى به نتايج قابل توجّهى دست يابد. تحصيل مقام شهردارى دو شهر بزرگ روزاريو و ساراتو علاوه بر نمايندگى «آفردو براوو» رهبر آن حزب در کنگرهی ملّى آرژانتين از جملهی حوادثى بود که به اعتراف خود سوسياليست‌ها بزرگترين دستآورد انتخاباتى اين حزب از بعد از سا ل۱۹۶۳ تا آن مقطع بود.          


ـ حزب کمونیست:

حزب کمونيست آرژانتين در سال ۱۹۲۲و توسّط «پنلون» [8] از نخستين کمونيست‌هاى وابسته به روسيه تأسيس گرديد. على‌رغم سابقهی نسبتاً طولاني، اين حزب بنا به دلايل عديده‌اى هرگز نتوانست از همان آغاز شروع به کار خود از تحرّک و مقبوليت عمومى همطراز با ساير احزاب چپ در کشور برخوردار شود. دليل عمده و اصلى اين مسأله نيز در دوران حاکميت نظاميان و قبل از به روى کار آمدن دولت‌هاى غيرنظامى اخير، ناشى از عدم وجود يک پايگاه مقبول و مستحکم در بين دولت‌هاى نظامى وقت و مردم آرژانتين بوده است. چرا که مردم اين کشور طىّ قرن گذشته عمدتاً از افکار و انديشه‌هاى ايريگوئن و پوررن الهام مى‌گرفتند و با تکيه بر مبانى ناسيوناليستى و مذهبى خود زمينهی طرد مارکسيست‌ها را از مدّت‌ها قبل فراهم ساخته بودند. با روى کار آمدن غيرنظاميان از ۱۹۸۳ تا کنون نيز، پايگاه قويتر احزاب غيرچپ پرونيست و راديکال در نزد مردم از يک‌ سو و تأثيرپذيرى حزب کمونيست آرانتين نيز مانند احزاب کمونيست ديگر کشورها از فروپاشى و اضمحلال کمونيسم در جهان از سوى ديگر باعث شد تا حزب کمونيست آرژانتين بيش از هر زمان ديگرى پايگاه عمومى خود را از دست داده و در معرض زوال و اضمحلال نهايى قرار گيرد.

به عبارت ديگر گرچه حزب کمونيست آرژانتين نيز مانند ديگر احزاب چپ اين کشور چون حزب سوسياليست و جناح‌هاى وابسته به آن در حال حاضر در گذر از يک دوران انتقالى قرار گرفته، لکن با توجّه به عدم برخوردارى آن از پايگاه قوى و مستحکم در نزد مردم آرژانتين از همان ابتداى تأسيس، تضمين‌هاى به مراتب کم‌تري براي ادامهی بقا و استمرار حيات اين حزب به نسبت ساير احزاب چپ آرژانتين وجود داشت.

         

ـ حزب پرونیست:

در بخش تاریخ به صورت کامل به چگونگی تشکیل حزب پرونیست (عدالتخواه) پرداخته شد. این حزب توسّط پرون و پونتس تأسیس شد. اين دو تن که اوّلى استاد مدرسهی جنگ بود و با شاخهی شبهنظامى جوانان حزب راديکال ارتباط داشت و دومى نيز از اعضای حزب راديکال در استان کوردوبا به شمار مى‌آمد، قبل از کودتاى مذکور اقدام به تنظيم اساسنامه‌اى نمودند که در آن بر اصول زير تأکيد شده بود:

ـ اعتلا و بازگشت حاکميت يکپارچهی ملّى به کشور.

ـ تثبيت و تحکيم خصيصه‌هاى ملّىگرايانه و ناسيوناليستى.

ـ ايجاد يک اتّحاديه و ائتلاف منطقه‌ای.

ـ اجرا و احترام به قراردادها و تعهّدات بين‌المللی.

متعاقب تنظيم اساسنامهی مذکور، گروهى را تحت عنوان گروه افسران متّحد به وجود آوردند که به صورت مخفى فعّاليت نموده و در واقع اوّلين چارچوب تشکيلاتى و سازمانيافتهی حزب پرونيست را تشکيل مى‌داد. اين گروه کودتاى ۱۹۴۳ را بر عليه حکومت نظامى وقت که از زمان سرنگونى ايريگوئن بر مسند قدرت بود، به راه انداختند که پس از آن سمت‌ها و مسئوليت‌هاى مختلفى چون رياست دبيرخانهی کار و امور اجتماعي، وزارت جنگ، معاونت رئيسجمهور و بالأخره رياست جمهوری کشور طىّ سه دوره را از آن پرون ساخت. قابليّت‌ها و توانايىهای پرون در ايجاد ارتباط با قشر کارگر و اتّحاديه‌هاى مختلف چون کنفدراسيون ملّى کارگران[9] که در آن زمان بخش وسيعى از کارگران کشور و بهويژه اعضای اتّحاديه‌هاى راه‌آهن کشور را تحت پوشش خود داشتند، باعث شد تا اين حزب از همان آغاز راه از حمايت بخش‌هاى مختلف کارگرى کشور برخوردار گردد.

ادغام دکترين سياسى اين حزب با تشکيلات قوى و قدرتمند اتّحاديه‌هاى کارگرى که تا قبل از مبارزات انتخاباتى رياست جمهورى در آن سال‌ها، حزب پرونيست را قادر به برخوردارى از حمايت ۹۵% اتّحاديه‌هاى کارگرى اين کشور ساخته بود، از جملهی عواملى بود که باعث شد تا حزب مذکور براى سه دورهی متوالى با توجّه به رياست جمهورى پرون به قدرت برسد. در طول اين مدّت از حاکميت حزب پرونيست مجموعاً کشور از يک روند توسعهی نسبى برخوردار شد که نتيجهی منطقى آن حمايت همهجانبه و گستردهی مردم و سنديکاليسم موجود از پرونيسم تا زمان کودتاى نظامى ۱۹۷۶ بر عليه آن بود. پس از اين کودتا با توجّه به فقدان يک رهبري منسجم و سازماندهىشده، حزب پرونيست دوره‌اى از رکود و قهقرا را طى نمود که شکست اين حزب براى اوّلين با در طول تاريخ خود در دسامبر ۱۹۸۳، از تبعات آن بود.        

از اين زمان به بعد تدابير و چاره‌هاى اتّحاذ شده براى رفع اين نقيصه و تقويت هرچه بيشتر حزب از طرق مختلفى چون کار تشکيلاتى منسجم‌تر و انجام انتخابات داخلى براى پرورش رهبران برتر، باعث شد تا برخى چهره‌هاى جوان برخاسته از حزب سياسى و يا سنديکاليسم وابسته به آن ظاهر شوند که ظهور کارلوس منم فرماندار استان لاريوخا از سال ۱۹۸۸در سمت رهبري حزب و پس از آن رئيسجمهور کشور از جملهی نتايج آن مى‌باشد. در زمان منم، حزب پرونيست با تأکيد بر ضرورت مدرنيزهسازى دکترين خود برخى چرخش‌ها و تغييرات را در مبانى اصول اوّليهی خود به وجود آورد که از جملهی آن‌ها ميتوان به تمرکزگرايى کم‌تر در سياست‌هاى داخلى و يا ائتلاف با قدرت‌هاى بزرگ در سياست خارجى اشاره نمود. (درست برعکس پرون که تأکيد بر تقويت قدرت مرکزى و اتّحاد با کشورهاى منطقه داشت.)

احزاب فوق، در حقیقت مهم‌ترین نیروهای سیاسی کشور هستند امّا واقعیت این است که شکل فعلی احزاب به‌ویژه در زمان برگزاری انتخابات، شباهتی به موارد برشمردهی فوق ندارد. در واقع احزاب اصلی تغییر ساختار داده و همهی آن‌ها دچار دگردیسی شده‌اند. بنابراین در حال حاضر جز «جبهه برای پیروزی» که حزب حاکم است، فضای سیاسی مشخّص نمی‌باشد. حتّی در درون حزب پرونیست که حزب حاکم شعبهای از آن می‌باشد، با اکراه و شاید از روی ناچاری و پس از پیروزی خانم کرچنر به حمایت از وی روی آوردهاند.

در سالهای اخیر احزاب کوچکتر معمولاً به صورت منطقهای فعّالیت کرده و بیشتر در انتخابات ایالتی سعی در اشغال پستهای استانی و نیز نمایندگی کنگره را دارند. در انتخابات سراسری این احزاب با احزاب اصلی ائتلاف می‌کنند. در انتخابات اخیر (2011) اکثر احزاب استانی با «جبهه برای پیروزی» متعلّق به خانوادهی کرچنر ائتلاف نمودند. از لحاظ تاریخی بعد از دورهی اوّل حکومت خوان پرون، به دلیل ممنوع شدن فعّالیت حزب عدالتخواه، احزاب کوچکی متولّد شدند که در حقیقت انشعاباتی از همان حزب بودند. این احزاب کوچک حوزهی فعّالیت خود را استان‌ها قرار دادند و در سطح همان استان فعّالیت میکردند. این احزاب استانی بعد از بازگشت دموکراسی به کشور در سال 1983 هم به لحاظ تعداد و هم به لحاظ به دست گرفتن قدرت توسعه یافتند. تا حدّی که چندین استاندار از این احزاب کوچک توانستند در این ایالتها قدرت را به دست گیرند.

سازمانهای کارگری و همچنین نیروهای نظامی به صورت سیستماتیک نقش قابل توجّهی را در سیاست کشور بازی می‌کنند. در این بین قدرت سیاسی کارگران به میزان قابل توجّهی در دورهی اصلاحات بازار آزاد در دههی 1990 میلادی و همچنین همراهی و همکاری رهبران سندیکاهای کارگری با دولت منم تضعیف شد. به نظر میرسد از زمان تمرکز دولت و صنایع محلّی به عنوان موتور مولّد جامعه، سندیکاها و انجمنهای کارگری در تلاش برای بازگشت به جایگاه سابق خود هستند.

نیروهای مسلّح تحت کنترل غیرنظامیان هستند. پس از یک دوره حکومت نظامی، نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر که امروزه مشخّص و اثبات شده است، رکود اقتصادی و شکست نظامی، ارتش آرژانتین امروزه بیش از هر زمان دیگر تضعیف و در حقیقت خنثی شده است و بیشتر با جذب نیروهای داوطلب و به منظور شرکت در برنامه‌های سازمان ملل در چارچوب حفظ صلح بینالمللی کار می‌کنند در حالی که دولتهای منم و دلاروآ با کاهش بودجه سعی در کنترل و تضعیف نظامیان کردند. دولت کرچنرها با «پاک‌سازی ایدئولوژیک» این سیاست را به شکل دیگری اجرا کرد.

تعدادی از احزاب متمایل به چپ و نیز اعضای بریده شده از حزب پرونیست در دههی 1990 اقدام به تشکیل حزبی با نام «جبههی همبستگی برای کشور» کردند که در واقع حزب سوم کشور بود. این حزب در ماه اگوست 1997 با حزب رادیکال ائتلافی با نام اتّحاد برای کار، عدالت و آموزش و پرورش را به وجود آورد که توانست در سال 1999 در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شده و در واقع رئیس‌جمهور از حزب رادیکال (فرناندو دلاروآ) و معاون وی از حزب فره پاسو (کارلوس چاکو آلوارز) بود. در ماه اکتبر سال 2000، آلوارز پس از افشای رسوایی مربوط به پرداخت رشوه به ریاست جمهوری در مجلس سنا استعفا داد. بنابراین ائتلاف و حتّی فره پاسو عملاً منحل شدند. علاوه بر این در بحبوحهی بحران اقتصادی و شورشهای جدّی، رئیس‌جمهور فرناندو دلاروآ در تاریخ 21 دسامبر 2001 استعفا داد. این موضوع به میزان محبوبیت حزب رادیکال نیز آسیب بسیار جدّی زد.

تلاش دو حزب در انتخابات سال 2003 ریاست جمهوری به ثمر نشست. پشتیبانی از جمهوری برابریطلب (ARI) که به ابتکار خانم الیزا کاریو تشکیل شده، خود را به عنوان یک جبههی مترقّی مبارزه با فساد و به منظور حفظ آرمانهای مترقّی و بدون وابستگی به دو حزب بزرگ کشور مطرح نمود. ARI تا حدودی از مواضع مرکز ـ چپ اتحاد از بین رفته در طیف ایدئولوژیک قرار می‌گرفت. در انتخابات سراسری سال 2003 خانم کاریو در جایگاه چهارم قرار گرفت امّا بلافاصله پس از آغاز به کار دولت نستور کرچنر و مشخّص شدن این‌که کرچنر آرمانها و اهداف مرکز ـ چپ را دنبال می‌کند، محبوبیت این حزب به شدّت کاهش یافت و در نهایت تقسیم شده و یک اتّحاد جدید به نام ائتلاف مدنی در ژوئن 2007 فابیانا ریوس فرماندار استان سرزمین آتش از این حزب انتخاب شد و به اوّلین فرماندار متعلّق به این حزب در کلّ کشور تبدیل شد.

بخش دوم حزب رادیکال که در واقع نزدیکان رئیس‌جمهور مستعفی (دلاروآ) بودند، به رهبری لوپز مورفی (وزیر اقتصاد دولت دلاروآ) حزب جدیدی را با نام Recrear (تأسیس مجدّد) افتتاح کردند. این حزب در واقع بخش راست میانهی طیف رأیدهندگان بود. لوپز مورفی در انتخابات ریاست جمهوری در سال 2003 مقام سوم را کسب کرد. پس از نتایج ناامید کنندهی این حزب در انتخابات سال 2005 و پیش از انتخابات سال 2007 او یک گروه از احزاب مستقر در استان و تعهّد مائوریسیو مکری به تغییر در مرکز و راست ائتلاف، وی به «پبشنهاد وی جمهوریخواهان» (PRO) پیوست. پس از آن در انتخابات ریاست شهر خودمختار بوئنوس‌آیرس پیروز شد.