ایرانیان در مصر
در این دوره (سلسله های 27 تا 31- 525 تا 332 ق.م ) از مهمترین رویدادهای مرحله پایانی حکومت سلسله بیست و ششم و در عهد پادشاهی پسامتیک سوم، حمله سپاه ایران در سال 525 ق.م به فرماندهی کمبوجیه به این سرزمین بود. در حمله ایرانیان، نیروهای مصری و حامیان یونانی آنها مقاومتهایی نشان دادند، اما نتوانستند کاری از پیش ببرند و ناگزیر عقبنشینی کردند. کمبوجیه پس از مدتی که منفیس پایتخت مصر را در محاصره داشت، سرانجام وارد این شهر شد. هر چند کمبوجیه با پادشاه شکست خورده مصر با ملایمت رفتار کرد، اما از آنجا که او به تحریک مصریان علیه کمبوجیه اقدام کرد و نتیجهای نگرفته بود، از ترس عقوبت خودکشی کرد.[۱] از آن پس سرزمین مصر به عنوان یک ساتراپی به امپراتوری عظیم ایران پیوست. این ساتراپی در میان سرزمینهای امپراتوری جایگاهی ممتاز داشت و تعاملی متفاوت از دیگر بخشهای امپراتوری ایران با آن صورت میگرفت؛ از جمله سازمان اداری آن حفظ شد.[۲]
از جمله اقدامات اصلاحی ایرانیان در مصر، دستور داریوش به ساتراپ آن برای تدوین مجوعهای از قوانین مصری از گذشتههای دور تا سال حضور ایرانیها در مصر بود که بایستی توسط زبدهترین قانون دانان مصری انجام میشد. هدف داریوش از این اقدام که با استقبال مصریان روبرو شد، آن بود که با اجرای قوانین محلی توجه و حمایت آنان را جلب کند. او همچنین دستور داد تا معبد بزرگی در مصر بنا کنند. در این دوران، مصر که ثروتمندترین ساتراپی امپراتوری ایران بود، بیشترین درآمدهای ایران را تأمین میکرد. داریوش که در اندیشه بهرهبرداری اقتصادی بیشتر از این سرزمین بود، دستور داد تا اقداماتی را که پیشتر برای حفر آبراهه میان دریای مدیترانه و دریای سرخ آغاز و سپس متوقف شده بود، از سر گیرند که با افتتاح آن، کشتیهای بازرگانی به آسانی میان این دو دریا تردد میکردند.[۳]
با وجود رفتار مسالمتآمیز داریوش نسبت به مصریان و برخی اقدامات اصلاحی و عمرانی، از آنجا که آنان تمایلی نداشتند تا تحت حکومت بیگانگان باشند و همواره در اندیشه رهایی از سلطه ایرانیان بودند، به شورشها و قیامهایی اقدام کردند که عموماً سرکوب شد.[۴] این شورشها پس از مرگ داریوش و در عهد پادشاهی خشایارشا نیز استمرار داشت که همواره با سرکوب همراه بود. او با تعیین برادرش هخامنش به حکومت مصر، با شدت عمل بیشتری به اداره این سرزمین پرداخت. درگیریهای خشایارشا در جنگ با یونانیها و شکستهای او موجب شد تا مصریها دوباره سر به شورش برآورند که بویژه در دوره پادشاهی اردشیر اول شدیدتر از پیش ادامه یافت. رهبر این شورشها یکی از امرای لیبیایی مصر موسوم به ایناروس بود و سپس آمیرته امیر سائیس که از نوادگان خاندان پادشاهی قدیم بود، به او پیوست. یونانیها هم به حمایت از این شورشها برخاستند و سیصد کشتی را به کمک آنان فرستادند. اردشیر هم سیصد هزار سرباز به مصر گسیل داشت. در نبردی که میان دو طرف روی داد، هر چند در آغاز ایرانیان موفقیتهایی به دست آوردند، با رسیدن نیروهای سپاه یونان، ایرانیان شکست خوردند و هخامنش کشته شد. ایرانیان مدتی بعد انتقام این شکست را از یونانیان گرفتند و یونانیها را ناگزیر از بازگشت کردند. ایناروس فرمانده مصری هم توسط اردشیر اول اعدام شد. علیرغم آن، قیام مردم مصر به رهبری آمیرته استمرار یافت و بالاخره در سال 404 ق.م به پیروزی مصریان و استقلال این سرزمین انجامید.[۵]
شکست ایرانیان به معنان چشمپوشی از سرزمین مصر نبود و تلاشهای آنان برای حضور دوباره در مصر همچنان استمرار یافت و سرانجام در عهد اردشیر سوم به سال 343 ق.م به ثمر نشست[۶] و سرزمین مصر دوباره به امپراتوری ایران منضم گشت. حضور ایرانیها در این مرحله اما چندان دیرپا نبود و در همین مدت کوتاه هم تلاش مصریان برای کسب استقلال ادامه یافت که البته موفقیت آمیز نبود. خبر شکست داریوش سوم در ایسوس از یونانیها، مایه امیدواری مصریان شد و با درخواست مصریان از اسکندر مقدونی برای حمایت از آنان،[۷] او نیز با استفاده از فرصت پیش آمده خود را آماده تحقق این درخواست کرد. در حمله سپاه اسکندر به مصر در سال 332 ق.م ایرانیها در نهایت شکست خوردند و ناگزیر از ترک مصر شدند.[۸] پیروزی سپاه مقدونی و ورود فاتحانه اسکندر به مصر، فرجام تاریخ پرفراز و نشیب سه هزارساله حاکمیت سلسلهها بر سرزمین مصر و آغاز مرحلهای جدید در تاریخ این سرزمین بود.[۹]
نیز نگاه کنید به
تاریخ مصر؛ تاریخ دوران باستان مصر؛ اسکندر و جانشینان او در مصر
کتابشناسی
- ↑ بهمنش، احمد (1343). تاريخ مصر قديم. انتشــارات دانشــگاه تهران، ج 2، ص208.
- ↑ الانصاری، دکتور ناصر (1993). المجمل في تاريخ مصــر. القاهره: دارالشروق، ص49.
- ↑ بهمنش، احمد (1343). تاريخ مصر قديم. انتشــارات دانشــگاه تهران، ج 2، ص211-210.
- ↑ الانصاری، دکتور ناصر (1993). المجمل في تاريخ مصــر. القاهره: دارالشروق، ص49.
- ↑ بهمنش، احمد (1343). تاريخ مصر قديم. انتشــارات دانشــگاه تهران، ج 2، ص212-213.
- ↑ بهمنش، احمد (1343). تاريخ مصر قديم. انتشــارات دانشــگاه تهران، ج 2م، ص221.
- ↑ بهمنش، احمد (1343). تاريخ مصر قديم. انتشــارات دانشــگاه تهران، ج 2، ص222.
- ↑ الانصاری، دکتور ناصر (1993). المجمل في تاريخ مصــر. القاهره: دارالشروق، ص50.
- ↑ صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص36-38.