ریشه های هنر روسی

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۵۳ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «هنر یکی از موضوعات مهم در زندگی مردم روسیه بوده و خود را در ابعاد مختلف نشان داده است. ولاديمير اول، اولين قانونگذار روس (كشور باستاني كه سلف روسيه، اوكراين و بلاروس كنوني بود) در سال 988 با شاهزاده خانمي از بيزانس ازدواج كرد و از بت پرستي به شاخه...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

هنر یکی از موضوعات مهم در زندگی مردم روسیه بوده و خود را در ابعاد مختلف نشان داده است. ولاديمير اول، اولين قانونگذار روس (كشور باستاني كه سلف روسيه، اوكراين و بلاروس كنوني بود) در سال 988 با شاهزاده خانمي از بيزانس ازدواج كرد و از بت پرستي به شاخه ارتدكس دين مسيحيت گراييد. گرايش كشور به مسيحيت باعث شد هنرهاي زيبا در كشور ترقي كنند. براي مدت 600 سال انواع وارداتي هنر مسيحي در نقاشي، موسيقي، معماري و ادبيات روسيه برتري داشت. هرچند هنرمندان روس بينش مختص به خودي داشته و اشكال وارداتي هنر را بشدت متحول كردند.  بالاخص در زمينه ترسيم نقاشي‌هاي مقدس، پيوند هنر نقاشي بيزانس با نبوغ روسي باعث پديد آمدن برخي از زيباترين شمايل‌هاي مقدس جهان شد. آندري روبليوف بزرگترين نقاش روسيه در اوايل قرن پانزدهم شمايل‌هايي را ترسيم كرد كه از بهترين نمونه‌هاي بيزانسي فراتر رفتند. هجومهاي خارجي در دوران تاريكي (1613-1598) و سياست غربگرايي دوران پتر كبير باعث شد هنر روسيه تحت تأثير روندهاي جديد لائيگ قرار گيرد. در نتيجه توجه جامعه هنري روسيه به اروپاي غربي معطوف شد. اشكال هنري كه در دوران قرون وسطي از طرف كليساي ارتدكس ممنوع اعلام شده بودند (از جمله نقاشي پرتره)، نواختن موسيقي با آلات موسيقي و آثار دراماتيك  وارد جريان هنري كشور شد. اواسط قرن هجدهم در روسيه خلق باله، اپرا، موسيقي كلاسيك، معماري سبك باروكو و نوشتن داستانهاي كوتاه رونق يافت. روسها دوباره همچون مورد هنر بيزانس شكل اروپايي را قبول كردند ولي آن را حل كردند و به اوج بي‌نظير درخشندگي روسي رساندند. سنت پطرزبورگ پايتخت روسيه كه در اوايل قرن هجدهم توسط پتر كبير بنيان گذاشته شده بود بر اين روند تأثير شگرفي گذاشت. اين شهر به پنجره روسيه به سوي غرب تبديل شد. ساختمانهاي مشابه با بناهاي ساخته شده توسط بارتولومئو راسترلي معمار سنت پطرزبورگ در قرن هجدهم و كارلو روسي جانشين وي در قرن نوزدهم در سراسر روسيه ساخته شد. در سال 1850 هنر و معماري سنت پطرزبورگ به الگويي تبديل شد كه تمام روسيه سعي بر سرمشق گرفتن از آن داشت. بينش جديد تمام نفوذ گذشته و حال روسيه با تأثير يونان و رم قديمي را در هم آميخت. در قرن نوزدهم شعر رمانتيك آلكساندر پوشكين، داستانهاي رئاليستي نيكولاي گوگول، ايوان تورگنيف، فيودور داستايفسكي و لئو تولستوي و اپراها و باله‌هاي درخشان و بجا ماندني ميخاييل گلينكا، آلكساندر بورودين، پتر چايكوفسكي، نيكولاي ريمسكي كورساكوف و مودست موسورگسكي نمونه‌هاي ماندني نبوغ روسيه در زمينه پيوند زدن اشكال ملي و خارجي بودند. تحت مديريت كنستانتين استانيسلاوسكي و ولاديمير نميرويچ-دانچنكو تئاتر هنري مسكو آثار مشهور آنتون چخوف و آثار رئاليستي ماكسيم گوركي را روي صحنه به نمايش گذاشتند. اوايل قرن نوزدهم حركت پيشاهنگي در زمينه هنر شروع شد. از سال 1900 تا 1917 در هنر روسيه شعر سمبليك آلكساندر بلوك، آندري بلي و زيناييدا گيپيوس؛ موسيقي نوآورانه آلكساندر سكريابين و ايگور استراوينسكي؛ نقاشي ساده نو (نئوپريميتيف) ناتاليا گونچارووا و واسيلي كاندينسكي و ميخاييل لاريونوف و باله‌هاي مشهور سرگي دياگيلف، رقص مشهور آنا پاولووا،  واسلاو نژينسكي و ايد روبينشتين نمونه‌هاي اين هنر بودند كه تا امروز شهرت دارند.

آثار انقلابي هنر پيشاهنگ روسيه و بالاخص دكور ولاديمير تاتلين و كنستانتين ملنيكوف در سالهاي اول دوران شوروي ادامه يافتند. هرچند آنها بزودي زير  فشار ديكتاتوري يوسف استالين رنگ باختند. طي ساليان طولاني حكومت شوروي از نظريه هنر رئاليسم سوسياليستي براي سانسور هنرها استفاده مي‌كرد.  در نتيجه آثار شاعران كبيري مانند اسيپ ماندلشتان، مارينا تسوتايوا و بوريس پاسترناك، رمانهاي ميخاييل بولگاكوف و موسيقي دميتري شوستاكوويچ و سرگي پروكوفيف نيز زير سانسور رفتند. از سالهاي 30 تا 70 قرن بيستم هنرمندان مختلفي به مبارزه با رئاليسم سوسياليستي برخاستند و بين آنها ميتوان به نويسندگان شهيري مانند آلكساندر سولژنيتسين و بوريس پاسترناك، موسيقيدان سرگي پروكوفيف و دميتري شوستاكوويچ، شاعراني مانند يوگني يفتوشنكو و يوسيف برودسكي، مدير تئاتر يوري لوبيموف، فيلمسازاني مانند سرگي ايزنشتين، وسه‌ولود پودوفكين و آندري تاركوفسكي اشاره نمود. ديگران مانند ميخاييل شولوخوف راه ديگري به غير از كنار آمدن با سسيتسم نديدند.  شاعران بزرگي مانند ولاديمير ماياكوفسكي و و سرگي يسنين راهي به غير از خودكشي نيافتند. آثار ابداعي پيشاهنگان روسيه، بالاخص جريان constructivist بين هنرمندان مهاجرت كرده به غرب و هنرمندان ناراضي كه در شوروي باقي مانده بودند بر آنچه كه بايد به جريان اصلي هنر در روسيه بعد از شوروي تبديل مي‌شد تأثير گذاشتند.  اواسط سالهاي 1980 آثار بسياري از هنرمندان در دسترس توده‌هاي وسيع قرار گرفتند. بين آنها مي توان به نقاشي‌هاي مارك شاگال و واسيلي كاندينسكي نقاشان مهاجر، داستانهاي كوتاه ايوان بونين و رمانهاي ولاديمير نابوكوف، آثار بوريس پاسترناك و ميخاييل بولگاكوف و شعر غير راحت طلب آنا آخماتووا و مجسمه‌هاي مدرن ارنست نه‌ايزوستني اشاره كرد.

به هر حال، در دوره کمونیسم و به ویژه از سال های 1930  شبكه اي از مؤسسات فرهنگي، صحنه فرهنگي كشور را به تصاحب خود درآورده و در سطوح محلي، جمهوري و ملي تشكيل و ارائه خدمات فرهنگي به اقشار مختلف جامعه، در قالب طرح پنج ساله توسعه اقتصادي ملي ترسيم يافت. توجه ويژه مسؤلان رده بالاي نظام متوجه آن دسته از مؤسسات فرهنگي بود كه از امكان انتقال اطلاعات در سطح بسيار بالا برخوردار بودند. از جملة اين مؤسسات مي توان به راديو، سينما، مطبوعات و شبكه مؤسسات فرهنگي كه پوشش اطلاعاتي خبري كل كشور به ويژه مناطق روستايي را بر عهده داشتند اشاره نمود. از سال 1960 با تشكيل اتحادية فيلمسازان، نظام اتحاديه اي توليد كنندگان هنري كشور تشكيل گرديد. وظيفه اصلي اين اتحاديه كنترل روشنفكران كشور و سازمان دادن فعاليتهاي فرهنگي طبق خواسته و نياز حزب بلشويك بود. در سال 1953، وزارت فرهنگ اتحاد جماهير شوروي منحل گرديده و اداره فرهنگ كشور تأسيس يافت. لازم به ذكر است كه ادارة مذكور به كنترل و هدايت فرهنگ در تمام سطوح جامعه از مناطق روستايي تا فدراسيون روسيه مي پرداخت. اتحاديه هاي فدراسيون روسيه بر فعاليت نهادهاي اجرايي كشور نظارت نموده و مؤسسات حزبي كشور نيز در كلية سطوح، به كنترل فعاليت اتحاديه هاي مذكور مي پرداختند. كميته مركزي، دبيرخانه و دفتر سياسي حزب كمونيست اتحاد جماهير شوروي نيز، نظارت بر اين سيستم طبقاتي را برعهده داشتند. با وجود استيلاي اين نظام محدود و بسته، حيات فرهنگي كشور همچنان متنوع باقي ماند. به محض اينكه كنترلها از ميان برداشته شدند، تمايلات نهفته ظاهر گرديد. در اواخر دهه 1950 و اوايل دهة 1960 اصلاحات Khrusсhev تحت عنوان "thaw" (آب شدن يخها) اميدهاي فراواني را در جهت نيل به رنسانس معنوي در كشور برانگيخت. در اواسط دهة 1980، گورباچف تغييرات عمده اي را در زمينه فرهنگي كشور پيش كشيد كه به كاهش فشار عقيدتي و ايدئولوژيكي رسانه ها و كنترل اداري مؤسسات آموزشي و فرهنگي كشور منجر گرديد. طبق قانون مصوب 1990 سانسور از مطبوعات و رسانه هاي كشور حذف گرديد. در اوايل سال 1990، كشور به طول كلي كنترل خود را از روي بخش فرهنگ كشور حذف نمود. همزمان با به اوج رسيدن بحران سياسي و اقتصادي، علاقمندي جامعه نسبت به امور فرهنگي به كلي از دست رفته و سقوط نظام كمونيستي اتحاد جماهير شوروي رقم خورد.

همچون بسياري ديگر از جوانب زندگي اجتماعي و فرهنگي، هنر نيز از فروپاشي شوروي در سال 1991 در حالت تحول مي‌باشد. هنرمندان روس سعي بر حفظ هنر خود در مقابله با جريانهاي هنري خارجي دارند كه قبلاً به آن دسترسي نداشتند. به نظر مقامات شوروي آثار هنرمنداني مانند سولژنيتسين، پاسترناك، برودسكي و  ديگران به حدي مخرب بود كه خوانندگان اين آثار براحتي مي‌توانستند به حبس در اردوهاي كار محكوم شوند. اين آثار امروز در روسيه در دسترس همگان قرار دارد.. سولژنيتسين كه در سال 1974 از شوروي اخراج شده بود در سال 1994 براي زندگي به روسيه برگشت. نويسندگاني مانند تاتيانا تولستايا  سعي بر درخشيدن دارند ولي امروز بدشواري مي توان گفت كدام آثار بجا خواهند ماند و كدام يك در دهه هاي آينده خواهند پژمرد.