زبان و ادبیات لبنان
تاريخ ادبيات معاصر
لبنان از خاستگاههاي ادبيات نوين عرب است. نفوذ فرهنگ، زبان و ادبيات مغرب زمين كه از قرون گذشته در اين سرزمين كوچك آغاز شده بود، در نيمههاي قرن نوزدهم از راه آموزش و تبليغات گروههاي تبشيري فزوني گرفت و زمينههايي را فراهم آورد كه با عنوان جنبش نوزائي در ادبيات عرب شناخته ميشود. پيشگامان اين جبنش عموماً اديبان مسيحي (الصليبي، 1991 ، 1، 66) و دانشآموخته مدارس و مراكز آموزشي وابسته به گروههاي تبشيري غربي و يا انجمنهاي ديني مسيحي بودند. برنامههاي آموزشي اين مراكز، تقليدي از آموزشهاي غربي و زبانهاي خارجي نيز زبان رايج آموزشي بود. آشنايي با فرهنگ و ادبيات غربي به تدريج رويكردهاي ادبي جديدي را تبلور بخشيد كه با فرهنگ و ادبيات كلاسيك عرب تفاوت داشت. گسترش مراكز آموزشي و چاپ و انتشار كتب و نشريه و ترجمه برخي آثار ادبي اروپايي، تأسيس محافل و انجمنهاي ادبي با رويكردهاي جديد، چالشهايي را ميان نوگريان و محافظهكاران پديد آورد. نوگرايان خواستار گسست از ادبيات كهن بودند و محافظهكاران اما در برابر آنان قرار گرفتند. از دل اين چالش، جريان نويني سربرآورد كه مآلانديش بود و ادامه اين نزاع را برنميتافت. اين جريان جديد دريافته بود براي حفظ سنتهاي كهن بايستي گذشته با تمام منابع غني آن مورد مطالعه قرار گيرد و ارزشهاي آن بار ديگر متناسب با اقتضائات زمانه در پايگاههاي زندگي مردم تأييد و تثبيت گردد. بدينسان احياي زبان و قوميت عربي در لبنان محور اهتمام مكتب جديدي قرار گرفت كه با نام ناصيف الیازجي (1800 –1871) پيوند خورد.او تلاش كرد تا با احياي زبان و ادبيات خالص كهن، نارساييهاي نوگرايان را از نظر شيوه و تفكر در نوردد (گيب 1371، 15). مجمع الادب في فنون الادب (1865)، الطرازفي المعاني و البيان (186)، ثالث القمرين، فصل الخطاب، نفحة الريحان (شعر – 1864) و مجمع البحرين (1856) از جمله آثار اليازجي بودند كه در نظم و نثر عربي در اين دوره پديد آمدند (البستاني، 1970،2،576) و در احياي ادبيات كهن نقش داشتند.ناصيف اليازجي و فرزندش ابراهيم كه پس از مرگ او، ميراثدار ادبي پدر شد، هر دو دانشآموخته مراكز آموزشي وابسته به پروتستانهاي آمريكايي و انگليسي بودند و با تشويقهاي آنان بود كه پاسداري از زبان و ميراث ادبي را فراخوان دادند. ابراهيم اليازجي اولين اديب مسيحي بود كه در دهه هشتاد قرن نوزدهم بر ضرورت بيداري قومي در ميان عربها تأكيد ورزيد (الصلیبی،پيشين، 67). همزمان با تلاشهاي اين جريان ادبي، در شهر بيروت مكتب ديگري در حال شكلگيري بود كه در نهايت، آن را تحت نفوذ خود درآورد. اين مكتب در عين حال كه با هدف اليازجي در خصوص احياي ادبيات كهن موافق بود، تلاش ميكرد تا عناصر ارزشمند ادبيات و فنون ادبي غرب را نيز جذب كند. بطرس البستاني (1819-1883) از بنيانگذاران اين جريان ادبي نوين بود كه در بيشتر انواع ادبي پيشگام بود. وسعت مطالعات و دانش او در دائرهالمعارف مشهورش كه در نوع خود در ادبيات عرب بينظير است، انعكاس يافت. (گيب، 16). اين جريان كه بر تلفيق ادبيات كهن عرب با نوآوريهاي ادبي در غرب تأكيد داشت، به زودي هواداراني يافت و بدينسان طي نيمه اول قرن بيستم زمينه خلق آثار ادبي نوین در همه انواع آن فراهم شد (جبور 1338 ، 79).
ادبيات مِهجَر: نقطه عطف جنبش ادبي عرب، تبلور رويكرد نويني بود كه از دهه بيست قرن بيستم در آثار گروهي از اديبان لبناني انعكاس يافت. (جبور 1338، 76) اين اديبان كه به دلائل گوناگون از سالهاي پاياني قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم ناگزير از ترك وطن شده و در آمريكا سكني گزيده بودند، با تشكيل محافل و كانونهاي ادبي، فعاليتهاي خود را ادامه دادند. مهمترين و تأثيرگذارترين اين كانونها انجمن قلم بود كه با همت اديباني چون جبران خليل جبران، ميخائيل نعيمه و ايليا ابوماضي در سال 1920 در نيويورك تأسيس شد و رياست آن را جبران بر عهده داشت. اديبان مهجر عموماً متأثر از نوگرايي ادبي در غرب بودند و بطور مشخص رمانتیسیسم بر آثار آنان غلبه داشت. رويكرد ادبي مهاجران طي دهههاي بيست و سي قرن گذشته تأثير گستردهاي در روند جنبش ادبي عرب و لبنان گزارد؛ آنچنانكه با عنوان مكتب ادبي مهجر در تاريخ ادبيات معاصر عرب ماندگار شد.
مكتب ادبي مهجر در واقع بسترساز انقلابي در حوزه زبان و شيوههاي سنتي زباني در همه زمينههاي نظم و نثر (ضيف 1959، 247) و مهمترين تأثير آن، تبلور رويكرد رمانتيسیسم در ادبيات عرب بود.
جبران خليل جبران ( 1889-1931)؛ از چهرههاي بارز مكتب ادبي مهجر هر چند متولد لبنان بود، سالهاي بسياري از عمر خود را در خارج از وطن و به ويژه در آمريكا گذراند و بيشتر آثار ادبي و هنري خود را در آنجا خلق كرد. او اما هيچگاه وطن را فراموش نكرد و در آثار خود همچون ديگر اديبان مهجر اين اشتياق و دلبستگي را بازتاب ميداد. جبران را بايستي از جمله عصيانگران عليه وضع موجود و نظم موروث بشمار آورد. او تقريباً در همه آثارش از جمله در العواصف، با تمام وجود بر باورها و عادتهاي قديمي كه از نگاه او مانع توسعه و سعادت انسان ميشوند ميتازد. البته هدف او از عصيان، دفاع از حق انساني و زندگي متعالي است (المقدسي، 1995، 241 و 242). از جبران مجموعاً 16 كتاب به زبانهاي انگليسي و عربي برجاي مانده است. مهمترين اثر او كه آوازهاش را فراگير ساخت، كتاب پيامبر بود كه در سال 1923 منتشر شد. ارواح سركش ، بالهاي شكسته، عيسي پسر انسان ، ديوانهها و سرگردان از جمله آثار اوست كه بیشترآنها به فارسي نيز ترجمه شده است.
ميخائيل نعيمه (1889-1979)، ديگر اديب مهاجر لبناني است كه شاعر، داستاننويس و منتقد ادبي بود. او در سال 1912 به آمريكا مهاجرت كرد و به مدت 20 سال در اين كشور اقامت داشت و از اعضاي پركار و مؤثر انجمن قلم بود. كتاب الغربال او كه به سال 1933 انتشار يافت، نه تنها كتاب نقد كه بازتابدهنده رويكردهاي ادبي وي و ديگر اعضاي انجمن بود (ضيف 1959، 216). او در اين كتاب به جنبههايي از انقلاب ادبي عليه ادبيات قديم پرداخته و خواهان معيارهاي جديدي شد كه بتوان با آنها ادبيات را به بوته نقد كشيد. او همچنين بر ضرورت ارتقاء سطح مفهومي شعر در برابر لفظ كه در واقع غلبه روح بر جسم ادبيات است، تأكيد كرد (پيشين 246و247).ميخائيل نعيمه در سال 1932 به لبنان بازگشت وزان پس بيشتر به داستاننويسي پرداخت. مشهورترين مجموعه شعري او زمزمه پلكها است.
ايليا ابوماضي (1889-1957) كه پس از جبران و نعيمه بارزترين چهره ادبيات مهجر بود، در سال 1900 ابتدا به همراه خانواده به مصر رفت و پس از يازده سال اقامت در اين كشور به آمريكا عزيمت كرد. او متأثر از رويكرد رمانتيك جبران بود، رباعيات خيام را نيز خوانده در اشعار خود از آن الهام گرفته است. اولين ديوان شعر او در سال 1911 با عنوان يادبود گذشته در مصر منتشر شد. الجداول و الغمائل دو و ديوان ديگر او بودند كه اولي در سال 1927 و دومي در سال 1940 در نيويورك مجال نشر يافتند. (پيشين ،188).
شعر معاصر
جريان نوگرايي در شعر معاصر لبنان از سالهاي اوليه قرن بيستم آغاز شد. خليل مطران (1872-1949)از پيشگامان اين جريان در اين مرحله بود. او كه با ادبيات جديد اروپا به ويژه آثار ادبي فرانسه آشنا شده بود ،اولين نشانههاي ادبيات رمانتيك را در آثارش بازتاب داد.خليل، بيشتر سالهاي عمر را در مصر اقامت داشت و از جمله اديبان لبناني بود كه در سالهاي پيش از آغاز جنگ جهاني اول، به استقلال و آزادي از سلطه تركان عثماني فراخوان داد (ضيف ، 127) خليل مطران عليرغم تجدد گرايي، به اصول اساسي شعر كهن پايبند بود و قصائد او از جمله: شب، نرون، شيرگريان و آثار بعلبك، مورد توجه مخاطبان بسياري در كشورهاي عرب و جهان قرار گرفت. ديوان او با نام «ديوان الخليل» در سال 1908 در 4 جلد به چاپ رسيد.
امين الريحاني (1876-1940) از ديگر شاعران لبناني بود كه نقش مؤثري در مراحل اوليه جريان نوگرايي در شعر و ادب عرب داشت. او از اولين شاعراني بود كه به شعر منثور توجه نشان داد (المقدسي، 1997، 420).
مجموعه شعرهاي منثور او با نام فرياد دشتها در سال 1910 چاپ و منتشر شد كه آغاز فصل جديدي در مسير تحول شعر معاصر عرب بود.
جنبش نوگرايي ادبي در لبنان هرچند با آغاز جنگ جهاني اول و تحت تأثير پيآمدهاي آن با ضعف و تأخير همراه شد، با پايان جنگ سرعت گرفت و رو به فراگيري گزارد. تحولات اين مرحله كه با قيموميت فرانسويان بر لبنان همزمان بود، عمدتاً از دو طريق سرچشمه ميگرفت، يكي ترجمههاي آثار شعري اروپاييان در مجلات و نشرياتي كه رو به فزوني بود و ديگر، انتشار گسترده آثار رمانتيك اديبان مهاجر در لبنان و ديگر كشورهاي عربي. لذا ويژگيهاي اين مرحله تأثيرپذيري بسياري از آثار ادبي به ويژه در حوزه شعر از مكتب رمانتيسيم بود. رواج شعر منثور نيز نقطه عطف روند جنبش ادبي در حوزه شعر در اين سالها بود كه پيشتر نشانههاي آن با آثار شعري بزرگان شعر و ادب عرب چون امين الريحاني، كم و بيش شناخته شده بود. اين نوع ادبي در واقع، انقلابي در قالببنديهاي متعارف و تعابير سنتي بود كه عليرغم تحولات دهههاي گذشته همچنان رواج داشت و از ديدگان شاعران نوگرا، مانع بزرگي بر سر راه جنبش نوگرائي در شعر عرب بود. الياس ابوشبكه (1903-1947) در زمره شاعران لبناني نوگرايي قرار دارد كه در روند جنبش ادبي عرب سهم بسيار داشت و هر چند شناختي عميق از ادبيات فرانسه به ويژه مكتب رمانتيسيم داشت ودر آثار شعري خود از آن تأثيرپذيرفته بود،از تقليد ناآگاهانه چه از پيشينيان و چه از ادبيات بيگانه و مرعوب شدن در برابر آن، پرهيز ميداد. غلبه رويكرد رمانتيك بر آثار الياس ابوشبكه چنان بود كه او را در كنار شاعراني چون خليل مطران از پيشگامان اين رويكرد در ادبيات معاصر عرب قرار دادهاند. (جبور، 1388، 77) او در عمر كوتاه خود، 8 مجموعه شعر منتشر كرد كه از جمله آنها ميتوان از مارهاي بهشت (1938)، آهنگها (1940) و صداي قلب (1942) نام برد.
در طول سالهاي ميان دو جنگ جهاني هرچند مكتب سمبوليسم اروپايي در ميان شاعران عرب و لبنان هواداراني يافت ؛ وجه غالب اما، رويكرد رمانتيك بود و آثار شعري بيشتر شاعران لبناني بازتاب اين رويكرد در شعر معاصر عرب بود.
سالهاي پس از جنگ جهاني دوم، به ويژه دهه پنجاه، فصل جديدي در روند جنبش نوگرايي شعر عرب بود. اين دوران با وضعيت سالهاي مياني دو جنگ متفاوت و شرايط سياسي اجتماعي، تغييرات بسيار يافته و لذا ضرورتهاي جديدي را پديد آورده بود. حوزه ادبيات نيز فارغ از اين دگرگونيها نبود و عليرغم تحولات دهههاي گذشته، در اين مرحله اما نياز به تغييرات اساسي و سريع داشت. مرحله جديد جبنش نوگرايي در شعر كه مجله شعر سخنگوي آن بود (حمود، 1996، 54)، با فراخوان به دگرگونيهاي اساسي در شعر آغاز شد. مجله شعر توسط يوسف الخال از نسل جديد شاعران نوگرا و با همكاري علي احمد سعيد (ادونيس) شاعر سوري الاصل در سال 1957 در بيروت بنيان گرفت و به زودي به كانوني براي شاعران نوپرداز لبناني و عرب تبديل شد. يوسف الخال (1917-1987) كه از پيشگامان جنبش نوگرايي شعر معاصر عرب (اسوار 1381، 277) در مرحله جديد بود تأكيد ميكرد كه جبنش نوگرائي خواهان آن است كه مفاهيم شعري جديد متناسب با زمانهاي كه در آن بسر ميبريم جايگزين مفاهيم قديمي شوند (حمود، 56). از ويژگيهاي مرحله جديد، ظهور نوعي شعر بود كه از آن به عنوان قصيده نثري نام برده شد و در واقع شكل تكامل يافته شعر منثور بود. ترويج اين نوع ادبي مورد اهتمام گروهي از شاعران نوپرداز لبناني و عرب قرار گرفت كه از طريق مجله شعر و در سالهاي بعد مجله حورا و برخي از روزنامهها چون النهار و لسانالحال، انجام ميشد. نوگرائي اما سبب نشد تا شاعران نوپرداز از جمله يوسف الخال كه خود به قصيده نثري اهتمام داشت (حمود ،194)، كاملاً با ميراث ادبي كهن فاصله بگيرند. بيشتر آثار شعري الخال، آميزهاي از ارزشهاي شعري عرب و تجربههاي نوين است. از نوآوريهاي او، به كارگيري زبان گفتار زادبوم در شعر نو بود (اسوار 1381، 277). چاه متزوك (1958)، تولد دوباره (1981) و دفتزهاي ايام (1988) از جمله آثار شعري يوسف الخال است.. او همچنين آثار متعددي از شعر اروپايي و آمريكايي را به عربي ترجمه كرد. خليل حاوي (1919-1982) نيز از همين نسل نوگراي شاعران معاصر عرب است. او كه به سمبوليسم گرايش داشت (حمود ، 194)، موفق شد با تلفيق رويكرد نوگرايانه با ارزشهاي شعري كهن، تجربه جديدي از نوگرايي در شعر را ارئه كند. از ديدگاه حاوي، نوگرائي در شعر به معناي گسست از ميراث ادبي نيست. او تأكيد ميكرد كه جنبش نوگرا در شعر، ميراث گذشته و واقعيتهاي زمان را يكجا مورد توجه قرار ميدهد. او همچنين تأكيد داشت كه در شعر، بايستي از اسطورههاي بومي براي تبديل آنها به نماد بهره گرفت (حاوي 1970، 27). از جمله آثار او كه به نوگراترين شاعر معاصر لبنان شناخته شده است، ميتوان به رود خاكستر (1975)، ني و باد (1961)، خرمنزارهاي گرسنگي (1964)، تندر زخم آگين (1979) و از دوزخ كمدي (1979) اشاره كرد. حاوي در سال 1982، كه نيروهاي اشغالگر اسرائيل با عبور از جنوب لبنان به پايتخت رسيده و آن را در محاصره گرفته بودند، چنين وضعي را تاب نياورد و باشليك گلوله به حيات خود خاتمه داد. انسي الحاج (1937) نيز از جمله شاعران لبناني است كه فعاليت ادبي خود را با شعر منثور آغاز كرد و آثار خود را با الهام از مكتب ادبي سوررئاليسم پديد آورد. الحاج در تأسيس مجله شعر با يوسف الخال و ادونيس همكاري داشت و شناخته شدهترين منثور سراي معاصر عرب است. (اسوار ، 391) او در خصوص چرائي پيدايش شعر منثور در شعر معاصر عرب معتقد است كه رو به ضعفگزاردن شعر سنتي در دوران جديد، ارتقاء سطح آگاهيهاي جوامع عرب از روند رو به سرعت تغييرات جهاني و تعدد و فزوني ترجمههايي كه از غرب صورت گرفت در ظهور و اوجگيري اين نوع ادبي تأثيرگذار بوده است. (پیشین،36). لن، اولين مجموعه شعري اوست كه در سال 1960 منتشر و به عنوان اولين مجموعه قصيدههاي نثري در شعر معاصر عرب شناخته شد. سربريده (1960)، گذشته روزهاي آينده (1965)، با طلاچهساختي با گل چه كردي (1970) و ضيافت (1994) از جمله آثار شعري اوست. برخي از آثار او نیزبه زبانهاي ديگر ترجمه شده است، محمدعلي شمسالدين (1942) از جمله شاعران پركار سه دهه اخير لبنان است كه آثار او همچون بيشتر شاعران نوپرداز و متعهد معاصر عرب، آميزهاي از اصالت ادبي و تجربه نوگرائي است. شمسالدين در آثار خود هم از ادبيات و شعر معاصر مغربزمين الهام گرفته است و هم از بزرگان شعر و ادب مشرق زمين همچون حافظ و مولانا. شعر او، شعر نمادها و پرسشهاي فلسفي درباره عشق، مرگ، هويت، ميهن و دين است. كتاب شيرازيات او كه در سال 2005 مجال نشر يافت، نشان از دغدغههاي شرفي و ديني او دارد. به باور او شعر حافظ نماد ضمیرانسانی اسلامي در روزگار خشونت و سلطه مغولان است. وي تأكيد ميكند امروز هم شعر حافظ بازتاب دهنده روج انساني اين تمدن است كه پس از 7 قرن چهره نموده است و گواهي ميدهد كه اسلام آيين عشق، آزادي و انساندوستي است. شيرازيات، مرهون 5 سال مطالعه و تأمل در ديوان لسانالغيب و بازسرائي 75 غزل از غزليات آن است(شمس الدین،2005،11و12). قصائد قاچاق شده به دوستم آسيا (1983)، آيا زمان آن نرسيده است كه رقص پايان پذيرد (1988)، باغ چهار فصل (1988)، نماز گل آفتابگردان (1994) و در چاهها شخم ميزند (1996) از ديگر آثار اين شاعر سرزمينهاي جنوب لبنان است كه برخي از آنها به زبانهاي ديگر ترجمه و يا موضوع پژوهشهاي دانشگاهي قرار گرفته است (معجم البابطين،5 200،4، 53).
داستاننويسي معاصر
زمينههاي ظهور داستاننويسي معاصر لبنان به دهههاي پاياني قرن نوزدهم و سالهاي اوليه قرن بيستم بازميگردد. در اين دوران اديبان لبناني كه عموماً دانشآموخته مراكز آموزشي نوين و با زبانهاي اروپايي آشنا شده بودند با مطالعه آثار ادبي نويسندگان غربي، مجذوب انواع ادبي شدند. داستان يكي از انواع ادبي بود كه مورد توجه قرار گرفت و برخي از نويسندگان به تقليد از آنان تجربه نوين داستاننويسي را آغاز كردند. سليم البستاني و جرجي زيدان از پيشگامان مراحل اوليه داستاننويسي در لبنان بودند. جرجي زيدان نويسندهاي پركار و از او به عنوان بنيانگذار داستاننويسي تاريخي در ادبيات معاصر عرب نام برده ميشود. او از سال 1891 تا 1914، مجموعاً 21 داستان تاريخي نوشت (ادريس ،1957،(1)، 18) كه حجاج بن يوسف، امين و مامون، ابومسلم خراساني، فتح اندلس، هفده رمضان، احمد بن طولون از جمله آنهاست. آثار زيدان هر چند از جاذبههايي برخورداربود و صفحههايي از تاريخ اسلام را معرفي ميكرد، به لحاظ دقت علمي و تأملات تاريخي ضعفهاي بسيار داشت. لذا روايتهاي او از برخي مقاطع تاريخ اسلام مورد اعتراض و نقد مكتوب علماي سرشناس جهان اسلام چون علامه كاشف الغطاء قرار گرفت. سليم البستاني (1848-1884) نيز كه شيفته فرهنگ و ادب فرانسه بود داستانهاي خود را بين سالهاي 1870 و 1884 در مجله الجنان منتشر ميكرد. پس از زيدان، جبران خليل جبران هر چند در آغاز تجربه ادبي خود قرار داشت، اولين نويسندهاي بود كه در داستاننويسي به مفهوم جديد آن نزديك شد كه عروسهاي دشت (1906)، نمونهاي از آن است (ادريس ،پیشین، 20). ميخائيل نعيمه نيز با دو اثر داستاني خود با عنوان سال جديد او (1914) و نازا (1915) كه هر دو را در مهجر نوشت، در شمار پيشگامان داستاننويسي معاصر عرب است (ادريس،پیشین،97). سالهاي 1914 تا نيمههاي قرن بيستم، مرحله ديگري در روند شكلگيري داستاننويسي معاصر عرب است بود. در اين دوران كه از آن به عنوان مرحله تكوين نام برده ميشود، داستاننويسي به عنوان گونه ادبي در جهان عرب تبلور يافت (المقدسي ،1997، 455). موضوعات و بنمايههاي آثار داستاني در سالهاي بعد از جنگ جهاني اول عموماً متأثر از حوادث و رويدادهاي دوره جنگ، از جمله فاجعه قحطي و گرسنگي كه هلاكت حدود يك سوم از جمعيت لبنان را در پي داشت (طنوس،1994، 71) و تحولات سياسي اجتماعي ناشي از فروپاشي امپراطوري عثماني و پيآمدهاي آن در جهان عرب تبلور يافت (المقدسي ، پیشین). نقطه عطف اين مرحله از روند ادبيات داستاني در لبنان و جهان عرب همچون ديگر حوزههاي ادبي، تعميق و تحكيم رويكرد رمانتيك و فزوني آثار داستاني با الهام از اين مكتب ادبي بود. در اين سالها مجله الف ليلة و ليلة (1928) به صحنه ادبيات آمد كه به چاپ و نشر داستانهاي توليدي و يا ترجمهاي اديبان لبناني اهتمام داشت و نقش مؤثري در ترويج و شد اين گونه ادبي ايفا كرد. از جمله نويسندگان تأثيرگذار اين سالها توفيق يوسف عواد و خليل تقيالدين بودند. توفيق يوسف عواد (1911-1988) اديب و نويسنده نوگرايي بود كه با خلق آثاري چون مجموعه داستانهاي پسربچه لنگ (1936)، پيراهن پشمي (1937) و قرص نان (1939) به اوضاع و احوال و بحرانهاي سياسي اجتماعي و اخلاقي زمانه ميپرداخت. وي در قرص نان، رويدادها و پيامدهاي اجتماعي و رواني جنگ جهاني را مورد واكاوي قرار داد (طنوس،71). خليل تقيالدين نيز با آثار چون ده داستان (1937) و اعدام (1940) در زمره نويسندگاني بود كه نقش تأثيرگذاري در سير تكويني ادبيات داستاني در لبنان و جهان عرب داشتند.
روند داستاننويسي پس از پايان جنگ جهاني دوم مرحله تكامل خود را آغاز كرد. نسل جديدي از داستاننويسان به عرصه آمدند و پيشگامان داستاننويسي در دهههاي گذشته با پشتوانهاي از تجربه و دانش،به خلق آثاري جديد پرداختند. مارون عبود (1886 -1962ازچهرههاي بارز داستاننويسي و منتقد ادبي نيمههاي قرن، چند داستان خود را در سالهاي اوليه پس از جنگ نوشت . كوتولهها و ستمگران (1948) و قصههاي روستا (1956) از جمله آنهاست (ادريس، 1957، (2) ،27 ). ميخائيل نعيمه پس از حدود دو دهه، ديگر بار دست به قلم برد و داستان مرداد را در سال 1952 و ابوبطه را در سال 1958 نوشت. داستان ابوبطه تا سالها به عنوان منبع درسي ادبيات داستاني در لبنان مورد استفاده قرار ميگرفت. توفيق يوسف عواد هم آثار جديدي پديد آورد كه مهمترين آنها آسيابهاي بيروت (1966) نام دارد. سهيل ادريس (1925- 2008) نيز از جمله نويسندگان برجسته لبناني است كه در عرصه داستاننويسي نيمه دوم قرن گذشته، حضوري پررنگ و تأثير گذار داشت. او نه تنها داستاننويس كه پژوهشگري ژرفانديش در حوزه ادبيات داستاني بود. از جمله كارهاي پژوهشي او، كتاب «داستان عربي مدرن و تأثير ادبيات خارجي بر آن از سال 1900 تا 1950 است كه به عنوان مرجع همچنان مورد بهرهبرداري است. محله لاتيني (1952)، اشك تلخ (1956) الخندق الغميق[1] (1958)، انگشتان ما كه ميسوزد (1962)، در شمار مهمترين آثار داستاني سهيل ادريس قرار دارند. برقراري پيوند ميان سنت و نوگرائي از ويژگيهاي آثار داستاني اوست. او داستان محله لاتيني را كه در سال 2007 از سوي اتحاديه نويسندگان عرب در دمشق در فهرست 100 داستان برتر عربي قرار گرفت، بر اساس تجربه سالها اقامت و تحصيل در دانشگاه سوربن و سكونت در محلهاي به همين نام نوشته است كه در آن، مسائل ورويدادهائي را كه در آن سالها به عنوان يك دانشجوي شرقي در فرانسه مشاهده ميكرد، در چارچوب نزاع و تناقضات شرق و غرب بازتاب می دهد. سهيل ادريس همچنين كتابهاي متعدد داستانهاي اروپايي از جمله طاعون را از زبان فرانسه به عربي ترجمه كرد. يوسف حبشي الاشقر (1989 – 1929) ديگر داستاننويس پركار لبناني و از چهرههاي ماندگار ادبيات داستاني معاصر عرب است كه تا آخرين سال حيات خود دست در كار نوشتن داشت. اولين اثر داستان حبشي، چهار اسب سرخ رنگ در سال 1946 مجال نشر يافت. زمين قديمي (1962)، ريشهها در آسمان نميرويند (1971)، دغدغه مرگ (1980)، آخرين بازمانده قديميها (1985) و سايه و پژواك (1989) از جمله آثاراو بشمار ميروند. داستان ريشهها در آسمان نميرويند، مورد استقبال محافل و منتقدان ادبي عرب قرار گرفت و او را در جايگاه بزرگان ادبيات داستاني معاصر عرب نشاند. همچنين داستان سايه و پژواك كه با الهام از حوادث و رويدادهاي جنگ داخلي لبنان نوشته شده است، در سال 2007 از سوي اتحاديه نويسندگان عرب در دمشق در فهرست 100 داستان بلند جهان عرب قرار گرفت. جبور الدويهي (1949) نيز در زمره نويسندگان نسل جديد در لبنان است كه از دهههاي پاياني قرن گذشته در عرصه ادبيات داستان جهان عرب ظهور كردند. اعتدال پاييز (1995)، باران حزيران* (1998) و خانه به دوش (2010) در شمار آثار داستاني الدويهي قرار دارند كه برخي از آنها به زبانهاي انگليسي و فرانسه ترجمه شده است. او در داستان خانه به دوش به مسائل و رويدادهايي ميپردازد كه زمينهساز جنگ داخلي لبنان بودهاند. امين معلوف (1949) هم در زمره نويسنگان مطرح امروز لبنان و جهان عرب قرار دارد و چون سالهاست كه در فرانسه مقيم شده است و آثار خود را به زبان فرانسه مينويسد، به عنوان نويسندهاي لبناني – فرانسوي شناخته ميشود. عليرغم دوري درازمدت او از لبنان، وطن و مشرق زمين همواره در آثار او حضور دارند. از جمله آثار داستانی او، لئوي آفريقايي (1984) است كه تاكنون به چند زبان ترجمه شده است. سمرقند (1986)، داستاني جذاب از سرگذشت دستنوشتهاي از خيام كه در قالب آن، دورهاي از تاريخ ايران روايت ميشود، باغهاي روشنايي (1991)، صخره تانيوس (1993) و بندرهاي روشنايي در شمار ديگر آثار داستاني معلوف قرار دارند كه به زبان فارسي هم ترجمه شدهاند. ربيع جابر (1972) از نويسندگان دو دهه اخير لبنان و در عمري چهل ساله، بيش از 16 داستان در كارنامه فعاليتهاي ادبي خود دارد. آثار او عموماً تحت تأثير رويدادها و پيآمدهاي جنگ 15 ساله داخلي لبنان قرار دارند. آقاي تاريكي (1992)، چاي سياه (1995)، آخرين خانه (1996)، پروانه آبي (1996) و درزيهاي بلگراد (2011) از جمله آثار داستاني جابرند. داستان اخير او كه به تحولات ناشي از جنگهاي خونين سال 1860 ميان مسيحيان و درزيهاي پرداخته است در سال 2012 جايزه جهاني بوكررا از آن خود كرد.
از نيمههاي قرن گذشته، چهرههاي برجستهاي در ميان زنان لبناني نويسنده در حوزه ادبيات داستاني ظهور كردند كه آثار آنان نه تنها در جهان عرب كه در ديگر كشورهاي جهان نيز مورد توجه قرار گرفت و به زبانهاي مختلف ترجمه شد. بيشتر نويسندگان زن لبناني گرايشهاي نوگرايانه داشته و برخي نيز رويكردهاي افراطي به مسئله زن در آثارشان موج ميزند. از ميان تعداد قابل توجه داستاننويسان زن لبناني، آثار تعدادي از آنان همچون من زنده ميكنم (1958) كه اولين داستان نوشته شده توسط يك زن عرب است، از ليلي بعلبلكي، پرندههاي ايلول* از اميلي نصراله و گنجشكهاي بامداد از ليلي عسيران در زمره آثار برتر در حوزه ادبيات داستاني جهان عرب قرار گرفتهاند.
ادبيات نمايشي
تا پيش از نيمه قرن نوزدهم، نمايشنامه به مفهوم جديد آن براي اعراب تقريباً ناشناخته بود. نمايشنامه نويسي در كشورهاي عرب براي اولين بار در لبنان ظهور كرد و اولين كسي كه نمايشنامه نوشت، مارون النقاش (1817-1855) بود. او كه براي تجارت ميان لبنان و ايتاليا رفت و آمد داشت، در آن كشور با تأتر و اپرا آشنا و شيفته اين هنر مدرن شد. اين شيفتگي عزم او را جزم كرد تا اين هنر را به لبنان منتقل كند و چنين كرد. او در لبنان، در سال 1847 متن نمايشنامهاي را با عنوان بخيل با الهام از نمايشنامه خسيس مولير نوشت كه آن را اولين نمايشنامه در جهان عرب دانستهاند (نجم، 1980 ، 33).نقاش در سالهاي بعد دو نمايشنامه ديگر نوشت، يكي نمايشنامه ابوالحسن المغفل يا هارون الرشيد در سال 1849 و ديگر، حسود گستاخ در سال 1853 كه در هر دوي آنها از نمايشنامههاي مولير الهام گرفته بود. پس از او خليل اليازجي دومين لبناني بود كه نمايشنامه جوانمردي و وفاداري را در سال 1876 نوشت (پيشين،245). از آن پس هم تعدادي از نمايشنامههاي اروپايي به عربي ترجمه شد. نمايشنامهنويسي به عنوان گونهاي ادبي از دهههاي اوليه قرن بيستم با فزوني گرفتن انتشار آثار اديبان لبنان و ترجمههايي كه از نمايشنامههاي اروپايي صورت ميگرفت، تبلور يافت. نمايشنامههاي این دوران عموماً متأثر از مكاتب ادبي مدرن نوشته ميشد و در آنها به موضوعات اجتماعي و فلسفي و مهمترين مسائل روز پرداخته ميشد و نوعي رئاليسم اجتماعي بر آنها غلبه داشت. به عنوان نمونه، ميخائيل نعيمه در نمايشنامه پدران و پسران (1917) توجه خود را به چالش سنت و مدرنيته معطوف ساخت كه در زمان خود با استقبال بسياري روبرو شد؛ سبب اين استقبال آن بود كه به جاي پرداختن صرف به افتخارات گذشته و پند و اندرز دادن به مخاطبان، به واقعيتهاي ملموس و و نقد آن اهتمام داشت. (الراعي،1992، 208 تا210). نمايشنامه نعيمه راه را براي نمايشنامهنويسان بعدي باز كرد تا به طرح و نقد مسائل اجتماعي بپردازند. خليل مطران در همين دوران تعدادي از آثار نمايشنامهنويسان اروپايي چون شكسپير، مولير، راسين و هوگو را به عربي ترجمه كرد. با ظهور نمايشنامههاي شعري در آثار نمايشنامهنويساني چون احمد شوقي در مصر، برخي اديبان لبناني نيز به اين گونه ادبي روي آوردند كه پيشگام آنها سعيد عقل بود. او نمايشنامههاي دختر يفتاح را در سال 1935 و نمايشنامه قدموس* را در سال 1944 نوشت كه هر دو نمايشنامههاي منظوم بودند. در اين نوع نمايشنامهها معمولاً به موضوعاتي پرداخته ميشد كه با مسائل تاريخي يا اجتماعي مخاطبان ارتباطي نداشت و بدين دليل استقبال چنداني از آنها نشد و تنها گروههاي خاصي از جامعه، مخاطبان آنها بودند. نمايشنامههاي اجتماعي اما همچنان مورد استقبال قرار ميگرفت .خليل تقيالدين نويسنده مطرح دهههاي سي و چهل قرن گذشته با چنين رويكردي چندين نمايشنامه نوشت كه سرچشمه هنر، مشتي از باد و اگر وكيل مدافع نبود از جمله آنهاست و نويسنده در آنها روحيات اجتماعي مردم لبنان را به نقد كشيده است. (پيشين،214) از دهه شصت اين قرن، با شكلگيري گروههاي تأتري، نمايشنامههاي بيشتري نوشته و ترجمه نمايشنامههاي خارجي هم ادامه يافت. توفيق يوسف عواد از جمله نويسندگاني بود كه در اين دوران چندين نماينشامه نوشت كه يكي از آنها گردشگر و مترجم (1962)، نمايشنامهاي گفت و گو محور بود. سهيل ادريس، اديب و داستاننويس معاصر لبناني هم نمايشنامه شهيدان را در سال 1965 و نمايشنامه گلي از خون را در سال 1969 نوشت. ميخائيل نعيمه نيز نيم قرن پس از نوشتن نمايشنامه پدران و پسران، نمايشنامه ايوب را نوشت كه در سال 1967 چاپ و زمينه نشر يافت. انسي الحاج شاعر نوگراي نيمه دوم قرن بيستم كه در بنيادگذاري نمايشنامهنويسي در لبنان سهمي بسزا داشت، ترجمههايي را از نمايشنامهنويسان بزرگ جهان چون شكسپير، يونسكو، برشت و كامو به انجام رسانيد (اسوار،138،391). عصام محفوظ، شاعر، منتقد و نمايشنامهنويس، از چهرههاي بارز اين گونه ادبي بود كه بسياري از نمايشنامهنويسان نيمه دوم قرن گذشته، تحت تأثير او قرار داشتند. از جمله مهمترين نمايشنامههايي كه محفوظ نوشت ميتوان از زنزلخت* (1963)، ديكتاتور (1967)، كارت بلانش (1970) و قتل نام برد كه اولين نمايشنامه سياسي بود كه توسط يك لبناني نوشته ميشد (الراعي 1992 ، 219). در نيمه دوم قرن گذشته همچنين نمايشنامههاي متعددي توسط هنرمندان تأتر لنبان نوشته و عموماً توسط خود آنها نيز كارگرداني شد كه از جمله آنها ميتوان به نامهايي چون ريمون جباره، شكيب خوري و يعقوب شدراوي اشاره كرد.
نقد ادبي
نقد ادبي جديد در لبنان در راستاي جنبش ادبي عرب در نيمه اول قرن پيش تبلور يافت. پيش از آن و تا سالهاي اوليه قرن، نقد به شيوه سنتي رايج بود كه زبان و قواعد آن و نيز بلاغت و شرح ديوانهاي شعر را شامل ميشد. با بروز نشانههاي نوگرايي در ادبيات و فزوني گرفتن آثار ادبي در گونههاي مختلف، شيوههاي نوين به تقليد از مكاتب نقد ادبي در اروپا، مبناي پژوهشهاي انتقادي در حوزه ادبيات قرار گرفت. شاخصترين ناقد ادبي دهههاي اوليه قرن گذشته، ميخائيل نعيمه بود كه آراي انتقادي خود را در قالب مقالاتي در مجله الفنون كه در آمريكا منتشر ميشد، ارائه ميداد و اولين مقاله انتقادي او درباره داستان بالهاي شكسته جبران خليل جبران بود. مجموعه مقالات نعيمه در سال 1932 به صورت كتاب با عنوان الغربال چاپ و منتشر شد و با استقبال محافل ادبي عرب روبرو و بازتاب گستردهاي داشت. ميخائيل نعيمه در كتاب الغربال ،خواستار تعيين سنجههايي شد كه بتوان با آنها ادبيات را مورد نقد و مقايسه قرار داد. او همچنين بر ضرورت ارتقاء سطح مفهومي شعر در برابر لفظ تأکیدکرد (ضيف 1959، 246). در دهههاي بعد با فزوني گرفتن آثار اديبان لبناني و عرب ، دامنه نقد هم گسترش يافت. عمر فاخوری، خليل تقيالدين و توفيق يوسف عواد در زمره منتقداني بودند كه ديدگاههاي آنان در قالب مقاله و كتاب زمينه نشر يافت. فاخوري به مقايسه جايگاه داستاننويسي در ادبيات عرب و جايگاه آن در ادبيات غرب پرداخته و تأثير عنصر زبانشناختي و انزواطلبي در ادبيات داستاني را موردواكاوي قرار داده است. تقيالدين هم در نقد داستاننويسي به پيوند داستان بازندگي و اهداف اجتماعي آن و مقايسه داستان در ادبيات عربي و غرب توجه نشان داده است. توفيق يوسف عواد، مسئله ارتباط بين داستان و زندگي، جايگاه داستان و ظرفيتهاي آن را مورد بررسي قرار داده است. (ابوهيف 2000، 28).
از دهه شصت قرن گذشته با ترجمه تعداد قابل توجهي از كتابهاي معتبر در حوزه نقد ادبي در غرب به زبان عربي، روشهاي انتقادي در حوزه ادبيات عرب نيز متحول و رويكردهاي نوين فلسفي، روانشناختي و جامعهشناختي بر پژوهشهاي حوزه نقد ادبي غلبه يافت.
نقد ادبي در لبنان كه در نيمه اول قرن عمدتاً به مقوله شعر ميپرداخت، در نيمه دوم و به ويژه از دهه هفتاد، نقد داستان را نيز مورد اهتمام قرار داد. در اين دوران، حوزه نقد فراگير شد و توانست با نويسندگان و خوانندگان آثار آنان ارتباط برقرار كند و به محيطهاي دانشگاهي نيز راه يابد (پيشين، 34) .
اديبان مسيحي و ارادت نسبت به پيامبر اسلام (ص) و اهل بيت (ع)
از پديدههاي قابل توجه در حوزه ادبيات در لبنان، آثار منظوم و منثور اديبان مسيحي است كه در آنها دلبستگي و ارادت خود را نسبت به پيامبر اسلام و خاندان مكرم ايشان ابراز داشتهاند. هر چند اين پديده داراي سابقهاي نسبتاً طولاني است، از نيمههاي قرن گذشته تاكنون از ظهور و بروز بيشتري برخوردار بوده است.
بولس سلامه از بزرگترين شاعران كلاسيك لبنان در نيمههاي قرن بيستم با اثر ماندگار خود با عنوان حماسه غدير شامل سه هزار و پانصد بيت شعر درباره تاريخ اسلام و واقعه غدير خم، جايگاه برجستهاي در ميان اين شاعران دارد كه اين اثر او را يك حماسه حقيقي در اديبات معاصر به شمار آوردهاند(المقدسي، 1997، 395). جورج جرداق ديگر اديب و نويسنده لبناني نيز با نگارش كتاب پنج جلدي امام علي (ع) صداي عدالت انساني و جورج شكور با خلق سه گانه حماسه پيامبر (ص) حماسه علي (ع) و حماسه حسين (ع) در اين فهرست نسبتاً بلند قرار ميگيرند. سليمان كتاني با آثار متعدد منثور اما شاعرانه خود درباره پيامبر(ص)، امام حسين (ع) و حضرت زهرا (س)، جوزف الهاشم اديب و سياستمدار با آثاري چند از جمله مجموعه اشعار علويات و سرايش قصيدهاي زيبا و رسا در وصف حضرت زينب (س) و نيز جورج زكي الحاج با چند اثر كه مهمترين آن قصيدهاي در رثاي امام حسين (ع) است و طي آن با نقب زن به حادثه عاشورا، روايت گونهاي معاصر از مقاومت، جهاد و شهادت دارد، از ديگر نويسندگان و شاعرانياند كه صرف نظر از وابستگيهاي مذهبي، با قلمي عارفانه و ذهني شاعرانه به معرفي پيامبر اسلام (ص) و اهل بيت (ع) ايشان پرداختهاند.
[1] نام محلهاي در بيروت
* ماه ژوئن
* ماه سپتامبر
*پادشاه فینيقي
*نوعي درخت پرشاخ و برگ كه در شمال ايران به آن زيتون تلخ ميگويند