داستاننويسی معاصر در لبنان
داستاننويسي معاصر
زمينههاي ظهور داستاننويسي معاصر لبنان به دهههاي پاياني قرن نوزدهم و سالهاي اوليه قرن بيستم بازميگردد. در اين دوران اديبان لبناني كه عموماً دانشآموخته مراكز آموزشي نوين و با زبانهاي اروپايي آشنا شده بودند با مطالعه آثار ادبي نويسندگان غربي، مجذوب انواع ادبي شدند. داستان يكي از انواع ادبي بود كه مورد توجه قرار گرفت و برخي از نويسندگان به تقليد از آنان تجربه نوين داستاننويسي را آغاز كردند. سليم البستاني و جرجي زيدان از پيشگامان مراحل اوليه داستاننويسي در لبنان بودند. جرجي زيدان نويسندهاي پركار و از او به عنوان بنيانگذار داستاننويسي تاريخي در ادبيات معاصر عرب نام برده ميشود. او از سال 1891 تا 1914، مجموعاً 21 داستان تاريخي نوشت (ادريس ،1957،(1)، 18) كه حجاج بن يوسف، امين و مامون، ابومسلم خراساني، فتح اندلس، هفده رمضان، احمد بن طولون از جمله آنهاست. آثار زيدان هر چند از جاذبههايي برخورداربود و صفحههايي از تاريخ اسلام را معرفي ميكرد، به لحاظ دقت علمي و تأملات تاريخي ضعفهاي بسيار داشت. لذا روايتهاي او از برخي مقاطع تاريخ اسلام مورد اعتراض و نقد مكتوب علماي سرشناس جهان اسلام چون علامه كاشف الغطاء قرار گرفت. سليم البستاني (1848-1884) نيز كه شيفته فرهنگ و ادب فرانسه بود داستانهاي خود را بين سالهاي 1870 و 1884 در مجله الجنان منتشر ميكرد. پس از زيدان، جبران خليل جبران هر چند در آغاز تجربه ادبي خود قرار داشت، اولين نويسندهاي بود كه در داستاننويسي به مفهوم جديد آن نزديك شد كه عروسهاي دشت (1906)، نمونهاي از آن است (ادريس ،پیشین، 20). ميخائيل نعيمه نيز با دو اثر داستاني خود با عنوان سال جديد او (1914) و نازا (1915) كه هر دو را در مهجر نوشت، در شمار پيشگامان داستاننويسي معاصر عرب است (ادريس،پیشین،97). سالهاي 1914 تا نيمههاي قرن بيستم، مرحله ديگري در روند شكلگيري داستاننويسي معاصر عرب است بود. در اين دوران كه از آن به عنوان مرحله تكوين نام برده ميشود، داستاننويسي به عنوان گونه ادبي در جهان عرب تبلور يافت (المقدسي ،1997، 455). موضوعات و بنمايههاي آثار داستاني در سالهاي بعد از جنگ جهاني اول عموماً متأثر از حوادث و رويدادهاي دوره جنگ، از جمله فاجعه قحطي و گرسنگي كه هلاكت حدود يك سوم از جمعيت لبنان را در پي داشت (طنوس،1994، 71) و تحولات سياسي اجتماعي ناشي از فروپاشي امپراطوري عثماني و پيآمدهاي آن در جهان عرب تبلور يافت (المقدسي ، پیشین). نقطه عطف اين مرحله از روند ادبيات داستاني در لبنان و جهان عرب همچون ديگر حوزههاي ادبي، تعميق و تحكيم رويكرد رمانتيك و فزوني آثار داستاني با الهام از اين مكتب ادبي بود. در اين سالها مجله الف ليلة و ليلة (1928) به صحنه ادبيات آمد كه به چاپ و نشر داستانهاي توليدي و يا ترجمهاي اديبان لبناني اهتمام داشت و نقش مؤثري در ترويج و شد اين گونه ادبي ايفا كرد. از جمله نويسندگان تأثيرگذار اين سالها توفيق يوسف عواد و خليل تقيالدين بودند. توفيق يوسف عواد (1911-1988) اديب و نويسنده نوگرايي بود كه با خلق آثاري چون مجموعه داستانهاي پسربچه لنگ (1936)، پيراهن پشمي (1937) و قرص نان (1939) به اوضاع و احوال و بحرانهاي سياسي اجتماعي و اخلاقي زمانه ميپرداخت. وي در قرص نان، رويدادها و پيامدهاي اجتماعي و رواني جنگ جهاني را مورد واكاوي قرار داد (طنوس،71). خليل تقيالدين نيز با آثار چون ده داستان (1937) و اعدام (1940) در زمره نويسندگاني بود كه نقش تأثيرگذاري در سير تكويني ادبيات داستاني در لبنان و جهان عرب داشتند.
روند داستاننويسي پس از پايان جنگ جهاني دوم مرحله تكامل خود را آغاز كرد. نسل جديدي از داستاننويسان به عرصه آمدند و پيشگامان داستاننويسي در دهههاي گذشته با پشتوانهاي از تجربه و دانش،به خلق آثاري جديد پرداختند. مارون عبود (1886 -1962ازچهرههاي بارز داستاننويسي و منتقد ادبي نيمههاي قرن، چند داستان خود را در سالهاي اوليه پس از جنگ نوشت . كوتولهها و ستمگران (1948) و قصههاي روستا (1956) از جمله آنهاست (ادريس، 1957، (2) ،27 ). ميخائيل نعيمه پس از حدود دو دهه، ديگر بار دست به قلم برد و داستان مرداد را در سال 1952 و ابوبطه را در سال 1958 نوشت. داستان ابوبطه تا سالها به عنوان منبع درسي ادبيات داستاني در لبنان مورد استفاده قرار ميگرفت. توفيق يوسف عواد هم آثار جديدي پديد آورد كه مهمترين آنها آسيابهاي بيروت (1966) نام دارد. سهيل ادريس (1925- 2008) نيز از جمله نويسندگان برجسته لبناني است كه در عرصه داستاننويسي نيمه دوم قرن گذشته، حضوري پررنگ و تأثير گذار داشت. او نه تنها داستاننويس كه پژوهشگري ژرفانديش در حوزه ادبيات داستاني بود. از جمله كارهاي پژوهشي او، كتاب «داستان عربي مدرن و تأثير ادبيات خارجي بر آن از سال 1900 تا 1950 است كه به عنوان مرجع همچنان مورد بهرهبرداري است. محله لاتيني (1952)، اشك تلخ (1956) الخندق الغميق[1] (1958)، انگشتان ما كه ميسوزد (1962)، در شمار مهمترين آثار داستاني سهيل ادريس قرار دارند. برقراري پيوند ميان سنت و نوگرائي از ويژگيهاي آثار داستاني اوست. او داستان محله لاتيني را كه در سال 2007 از سوي اتحاديه نويسندگان عرب در دمشق در فهرست 100 داستان برتر عربي قرار گرفت، بر اساس تجربه سالها اقامت و تحصيل در دانشگاه سوربن و سكونت در محلهاي به همين نام نوشته است كه در آن، مسائل ورويدادهائي را كه در آن سالها به عنوان يك دانشجوي شرقي در فرانسه مشاهده ميكرد، در چارچوب نزاع و تناقضات شرق و غرب بازتاب می دهد. سهيل ادريس همچنين كتابهاي متعدد داستانهاي اروپايي از جمله طاعون را از زبان فرانسه به عربي ترجمه كرد. يوسف حبشي الاشقر (1989 – 1929) ديگر داستاننويس پركار لبناني و از چهرههاي ماندگار ادبيات داستاني معاصر عرب است كه تا آخرين سال حيات خود دست در كار نوشتن داشت. اولين اثر داستان حبشي، چهار اسب سرخ رنگ در سال 1946 مجال نشر يافت. زمين قديمي (1962)، ريشهها در آسمان نميرويند (1971)، دغدغه مرگ (1980)، آخرين بازمانده قديميها (1985) و سايه و پژواك (1989) از جمله آثاراو بشمار ميروند. داستان ريشهها در آسمان نميرويند، مورد استقبال محافل و منتقدان ادبي عرب قرار گرفت و او را در جايگاه بزرگان ادبيات داستاني معاصر عرب نشاند. همچنين داستان سايه و پژواك كه با الهام از حوادث و رويدادهاي جنگ داخلي لبنان نوشته شده است، در سال 2007 از سوي اتحاديه نويسندگان عرب در دمشق در فهرست 100 داستان بلند جهان عرب قرار گرفت. جبور الدويهي (1949) نيز در زمره نويسندگان نسل جديد در لبنان است كه از دهههاي پاياني قرن گذشته در عرصه ادبيات داستان جهان عرب ظهور كردند. اعتدال پاييز (1995)، باران حزيران* (1998) و خانه به دوش (2010) در شمار آثار داستاني الدويهي قرار دارند كه برخي از آنها به زبانهاي انگليسي و فرانسه ترجمه شده است. او در داستان خانه به دوش به مسائل و رويدادهايي ميپردازد كه زمينهساز جنگ داخلي لبنان بودهاند. امين معلوف (1949) هم در زمره نويسنگان مطرح امروز لبنان و جهان عرب قرار دارد و چون سالهاست كه در فرانسه مقيم شده است و آثار خود را به زبان فرانسه مينويسد، به عنوان نويسندهاي لبناني – فرانسوي شناخته ميشود. عليرغم دوري درازمدت او از لبنان، وطن و مشرق زمين همواره در آثار او حضور دارند. از جمله آثار داستانی او، لئوي آفريقايي (1984) است كه تاكنون به چند زبان ترجمه شده است. سمرقند (1986)، داستاني جذاب از سرگذشت دستنوشتهاي از خيام كه در قالب آن، دورهاي از تاريخ ايران روايت ميشود، باغهاي روشنايي (1991)، صخره تانيوس (1993) و بندرهاي روشنايي در شمار ديگر آثار داستاني معلوف قرار دارند كه به زبان فارسي هم ترجمه شدهاند. ربيع جابر (1972) از نويسندگان دو دهه اخير لبنان و در عمري چهل ساله، بيش از 16 داستان در كارنامه فعاليتهاي ادبي خود دارد. آثار او عموماً تحت تأثير رويدادها و پيآمدهاي جنگ 15 ساله داخلي لبنان قرار دارند. آقاي تاريكي (1992)، چاي سياه (1995)، آخرين خانه (1996)، پروانه آبي (1996) و درزيهاي بلگراد (2011) از جمله آثار داستاني جابرند. داستان اخير او كه به تحولات ناشي از جنگهاي خونين سال 1860 ميان مسيحيان و درزيهاي پرداخته است در سال 2012 جايزه جهاني بوكررا از آن خود كرد.
از نيمههاي قرن گذشته، چهرههاي برجستهاي در ميان زنان لبناني نويسنده در حوزه ادبيات داستاني ظهور كردند كه آثار آنان نه تنها در جهان عرب كه در ديگر كشورهاي جهان نيز مورد توجه قرار گرفت و به زبانهاي مختلف ترجمه شد. بيشتر نويسندگان زن لبناني گرايشهاي نوگرايانه داشته و برخي نيز رويكردهاي افراطي به مسئله زن در آثارشان موج ميزند. از ميان تعداد قابل توجه داستاننويسان زن لبناني، آثار تعدادي از آنان همچون من زنده ميكنم (1958) كه اولين داستان نوشته شده توسط يك زن عرب است، از ليلي بعلبلكي، پرندههاي ايلول* از اميلي نصراله و گنجشكهاي بامداد از ليلي عسيران در زمره آثار برتر در حوزه ادبيات داستاني جهان عرب قرار گرفتهاند.
[1] نام محلهاي در بيروت
* ماه ژوئن
* ماه سپتامبر