افسانه ی درست کردن آتش با مته ی چوبی

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۰۲ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی « == افسانه­ی درست کردن آتش با مته­ی چوبی == در افسانه­های چینی، قهرمانان با درایت، شجاع و مقاومی­که برای سعادت و رفاه مردم تلاش کرده­اند، بسیار است که«شوی­جِن» از جمله­ی این قهرمانان است. گفته می­شود، در دوران باستان مردم راه روشن کردن آتش را ن...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

افسانه­ی درست کردن آتش با مته­ی چوبی

در افسانه­های چینی، قهرمانان با درایت، شجاع و مقاومی­که برای سعادت و رفاه مردم تلاش کرده­اند، بسیار است که«شوی­جِن» از جمله­ی این قهرمانان است.

گفته می­شود، در دوران باستان مردم راه روشن کردن آتش را نمی­دانستند. شب که فرا می­رسید، همه جا تاریک و مردم از صدای زوزه­ی حیوانات احساس ترس می­کردند. آن­ها غذاهای خود را به­صورت خام می­خوردند و به همین دلیل اغلب بیمار می­شدند و عمر شان بسیار کوتاه بود. تا این­که یکی از خدایان آسمانی به نام«فو شی» مردم را با کاربرد آتش آشنا ساخت. او بر اثر قدرت خود بارانی همراه با آذرخش و صاعقه در جنگل فرود آورد، رعد و برق درختی را به آتش کشید و حریق به اطراف سرایت کرد. مردم از رعد و برق و حریق ترسیده و پا به فرار گذاشتند. پس از توقف باران و فرا رسیدن شب، مردم دو باره دور هم جمع شده و با هراس چوب­های سوخته را مشاهده ­کردند. آن­ها متوجه شدند که زوزه­ی حیوانات هم به گوش نمی رسد و از باقی مانده­ی آتش احساس گرما می­کنند. سپس با خوردن گوشت برخی از حیواناتی که در آتش سوخته بودند، پی بردند که گوشت پخته شده از غذاهای قبلی خوشمزه تر است. از این طریق، با ارزش آتش آشنا شده و شاخه­های درختان را جمع کرده وآتش درست کردند. هر روز یک نفر به نوبت با ریختن شاخه­ها روی آتش، از آن محافظت می­کرد تا خاموش نشود. اما روزی یکی از نگهبانان آتش به خواب رفت و آتش خاموش شد. مردم بار دیگر به جهان تاریکی و سرد باز گشته و بسیار ناراحت شدند.

خدای«فوشی» که مشکل زمینی­ها را دید، در خواب به جوانی که پیش از همه نزد آتش آمده بود، گفت:«در کشور «شوی­مین» واقع در غرب دور، آتش افروز وجود دارد، برو و از آنجا آتش را بیاور. جوان از خواب بیدار شد و برای آوردن آتش از کوه­های مرتفع، رودخانه­های خروشان و جنگل­های انبوه گذشت تا سرانجام وارد کشور «شوی­مین» شد، اما آنجا آفتاب نبود، شب و روز از هم جدا نشده و همه جا تاریک بود و آتشی دیده نمی­شد. جوان نومیدانه زیر درختی استراحت می­کرد که ناگهان نوری درخشید و همه جا روشن شد. او فورا بلند شد و سرچشمه­ی نور را دنبال کرد و دید که چند پرنده با نوک خود در بالای درختی حشرات را شکار می­کنند و از برخورد نوک آن­ها جرقه ایجاد می­شود. جوان چند شاخه از این درخت را قطع و با شاخه­ی کوچکی روی درخت مته­ای درست کرد. از شاخه نوری درخشید اما آتش نگرفت، اما او دلسرد نشده و شاخه­های زیادی را جمع کرده و آن­ها را با همان مته حرارت داد تا سرانجام شاخه­ها آتش گرفتند. جوان با خوشحالی به زادگاهش بر گشت و شیوه­ی روشن کردن آتش با مته­ی چوبی را به مردم آموزش داد.از آن پس، مردم با دنیای سرما و ترس خداحافظی کرده و آن جوان را «شوی­جِن» آفریننده­ی آتش نامیده و وی را به رهبری خود انتخاب کردند.