هنر لبنان
مقدمه
هر چند تاريخ هنر در لبنان ريشه در دوران فنيقي دارد، زمينههاي تبلور هنر معاصر اين كشور به نيمههاي قرن نوزدهم بازميگردد. مقدمات هنر تأتر در سال 1847 با ابتكار فردي و به تقليد از هنر مدرن اروپا فراهم آمد و چندين دهه طول كشيد تا مرحله بالندگي و شكوفايي خود را آغاز كند. هنرهاي تجسمي به ويژه نقاشي، در نيمه دوم اين قرن توسط گروهي از هنرمندان لبناني كه هنرهاي تجسمي را در اروپا فرا گرفته بودند،با چهرهپردازي از شخصيتهاي سياسي اجتماعي و نقاشي مناظر طبيعي، پي افكنده شد. سينماي اين كشور اما نسبت به ساير انواع هنري با تأخير آغاز كرد و اولين تجربهها در اين خصوص از سال 1930 و توسط فردي غيرلبناني آغاز و مسير رشد خود را پيمود. بدينسان، جنبش هنري معاصر لبنان با فراگيري و الهام از هنر مدرن غربي، مراحل اوليه خود را آغاز كرد.
تأتر
پژوهشگران تاريخ هنر معاصر عرب عموماً بر اين باورند كه مارون النقاش براي اولين بار تأتر را در لبنان و جهان عرب مطرح ساخت (نجم 1980، 31). النقاش كه در ايتاليا با اين هنر مدرن آشنا شده بود، در سال 1847 نمايشنامه بخيل را كه اقتباسي از نمايشنامه خسيس مولير بود نوشت و در همان سال در محل سكونت خود به اجرا گذاشت. او در سالهاي بعد دو نمايشنامه ديگر هم نوشت و اجرا كرد؛ يكي نمايشنامه ابوالحسن المغفل يا هارون الرشيد در سال 1849 و ديگر،حسود گستاخ در سال 1853. با مرگ زود هنگام النقاش در سال 1855، برخي از شاگردان و هوداران او، به مصر كوچ كردند و تجربههاي نمايشي خود را در اين كشور كه شرايط مساعدتري براي فعاليتهاي هنري جديد داشت ادامه داند و زمينههاي بالندگي آن رادر جهان عرب فراهم آوردند. در لبنان تنها برخي تلاشهاي پراكنده در اين زمينه ادامه يافت؛ از جمله ترجمههايي كه از نمايشنامه اروپايي صورت گرفت و يا اجراي برنامههاي نمايشي كه در مدارس و مجالس و مناسبتهاي اجتماعي، انجام ميشد. از سالهاي اوليه قرن بيستم و در راستاي جنبش ادبي با فزوني گرفتن ترجمه متون نمايشي غربي ونيز تأليف نمايشنامههايي توسط نويسندگان و اديبان لبناني، هنر نمايش با مفهوم و قالبهاي جديد، بار ديگر سربرآورد. از جمله نمايشنامههايي كه از متون اروپايي ترجمه شده ،اتللو از شكسپير بود كه در سال 1912 توسط خليل مطران ترجمه و توسط گروه هنري جورج ابيض هنرمند مصري اجرا شد. در اين مرحله، نمايشنامهها بيشتر تحت تأثير رويكرد رئاليسم اجتماعي بود. و از اولين نمايشنامههايي كه با اين رويكرد نوشته شد، پدران و پسران، نوشته اديب نامدار لبناني و چهره بارز ادبيات مهجر، ميخائيل نعيمه بود. نمايشنامه او اولين نمايشنامهاي بود كه در جهان عرب به مسئله گسست و چالش بين نسلها پرداخت و آن را مورد واكاوي قرار داد (الراعي 1992، 208). مسيري را كه نعيمه آغاز كرد در سالهاي بعدي رهروان بسياري داشت و نمايشنامههاي متعددي با رويكرد واكاوي مسائل اجتماعي نوشته و اجرا شد. نمايشنامه بالاتر از انتقام با چنين رويكردي نوشته شد و در سال 1931 در دانشگاه آمريكايي بيروت به اجرا درآمد (پيشين، 211).
يكي از نقاط عطف حوزه تأتر در اين دوران، پيدا كردن راه حلي ميانه براي مشكل زبان نمايشنامهها بود. ميخائيل نعيمه در نمايشنامه خود هر دو زبان عاميانه و فصيح را به كار گرفت تا بتواند با هر دو گروه مخاطب عام و خاص ارتباط برقرار كند و بدينسان گستره مخاطبان تأتر كه پيشتر محدود به گروههاي خاص اجتماعي بود، ديگر طبقات اجتماعي را نيز شامل شود. اين تحول هر چند موفقيتي نسبي به همراه داشت،نتوانست به فراگيري اين هنر و جذب گسترده مخاطبان منجر شود. در سالهاي بعد هم با اين كه نمايشنامههاي متعددي نوشته و تعداد بيشتري از زبانهاي مختلف به عربي ترجمه شد، محدوديت گستره مخاطبان همچنان برقرار ماند.
مرحله نوين تأتر معاصر لبنان از دهه شصت قرن گذشته آغاز شد كه با شكلگيري گروههاي تأتر (پيشين، 214) و بهرهگيري از تجربه حدود نيم قرن، تأتر ملي لبنان تبلور يافت. در دهههاي شصت و هفتاد اين قرن لبنان نه تنها كانون فرهنگي منطقه كه صحنه حضور پررنگ احزاب و جريانهاي گوناگون سياسي بود. از سوي ديگر، گرايشهاي ادبي وهنري متأثر از مكاتب غربي مبتني بر رويكردهاي فلسفي در اين دوران هواداراني قابل توجه داشت. تأتر هم متأثر از چنين فضايي صحنه چالش انديشههاي سياسي و فلسفي شد و مخاطبان بسياري را جذب كرد.
گروه كارگاه حرفهاي تأتر بيروت از اولين گروههاي تأتر جديد لبنان بود كه توسط روجيه عساف و نضال الاشقر شكل گرفت. روجيه عساف تحصيلكرده رشته تأتر در استراسبورگ و از بارزترين چهرههاي تآتر معاصر عرب و لبنان است (باشا 2010، 81) كه در طول سالها فعاليتهاي هنري خود تلاش فراواني براي هدفمند ساختن هنر تأتر و برقراري پيوند ميان اين هنر و جامعه صورت داد و از نقاط عطف زندگي هنري او برقراري ارتباط ميان تأتر و دانشگاه بود (پیشین، 86). گروه هنري كارگاه تأتر با اجراهاي متعدد در لبنان و كشورهاي عرب نقش بسزايي در پي افكندن تأتر امروز لبنان داشت و قويترين تجربه تأتري در تاريخ معاصر اين هنر را در لبنان به نام خود ثتب كرد (پيشين، 87). برخي از نمايشنامههايي كه اين گروه اواخر دهه شصت و نيمه اول دهه هفتاد قرن گذشته اجرا كرد عبارت است از: بازرس از گوگول و شماره ويژه كه در سال 1968 اجرا شد، كارت بلانش (1970)، اعتصاب دزدها(1971) و مراوريد ، ياقوت و يك سيب كه در سال 1972 به اجرا درآمد. عساف در دهه هشتاد تحت تأثير پيروزي انقلاب اسلامي به اسلام گرويد و در طول سالهاي بعد با خروج از دايره تجربه و آزمون به تأتر حرفهاي روي آورد و موفق شد با حضور در جشنوارههاي بينالمللي جوائزي دريافت كند كه از جمله آنها، جايزه بهترين نمايش از جشنواره كارتاژ در تونس (1983)، جايزه بهترين كارگرداني و نمايش از همايش بينالمللي تأتر قاهره (1994) و جائزه شير طلائي از جشنواره تأتر و نيز در سال 2008 بود.
گروه تأتر تجربي از ديگر گروههاي تأتر لبنان نيز در همين سالها توسط دو هنرمند لبناني انطوان و لطيفه ملتقي تأسيس شد. فعاليتهاي هنري اين گروه نيز در تبلور تأتر مدرن در لبنان نقشآفرين بود. انطوان ملتقي همچون روجيه عساف، تلاش ميكرد تا هنر تأتر در لبنان از مبنايي علمي و ساختاري مستحكم برخوردار گردد. اين گروه اجراهاي متعددي از آثار نمايشنامهنويسان بزرگ جهان را در كارنامه خودثبت كرده است كه از جمله آنها: دو سياهپوست كوچك از آگاتا كريستي، وصيت سگ كه اقتباسي از سوزونا نويسنده برزيلي بود و كاليگولا از البرت كامو را ميتوان نام برد. (الراعي ، 215).
گروه تأتر معاصر كه به مدرسه تأتر معاصر بيروت هم شهرت داشت، توسط منير ابودبس از پيشگامان هنر تأتر امروز لبنان تأسيس شد ابودبس كه برخي او را پدر تأتر امروز لبنان دانستهاند (باشا ،پیشین، 648) تلاش كرد تا روح شرقي را در قالبهاي غربي نمايش بدمد. اين گروه تآتر تا آغاز جنگ داخلي نمايشنامههاي متعددي را كه عمدتاً به كارگرداني ابودبس بود بر روي صحنه برد. اديب شهريار از سوفوكلس، مكبث و هملت از شكسپير، دكتر فاوست از گوته، پادشاه ميميرد از يونسكو و استثناء و قاعده از برشت در زمره نمايشنامههاي بود كه توسط گروه تآتر معاصر اجرا شد. (الراعي ، 215).
گروههاي تآتر ديگري هم در اين سالها شكل گرفت كه از جمله آنها تأتر ملي بود كه بعدها به تأتر شو شو معروف شدو توسط حسن علاء الدين با عنوان هنري شوشو بنيانگذاري شد و از پديدههاي جديد در تاريخ تآتر معاصر لبنان بود. نمايشنامههاي اين گروه معمولاً كميك و تك نفره اجرا ميشد و با رويكردي انتقادي به طرح مسائل اجتماعي و سياسي مردمپسند ميپرداخت. گروه ديگري كه در اين سالها فعاليت داشت، گروه تآتر مردمي لبنان بود كه به گروه برادران رحباني شهرت داشت و عمدتاً به اجراي نمايشنامههاي راديويي و اپرا اهتمام ميورزيد. (پيشين، 217).
از ديگر هنرمندان حوزه تآتر كه در اين سالها در مقام كارگردان و يا بازيگر، نقش قابل توجهي در شكلگيري تآتر امروز لبنان داشتند، نامهايي چون يعقوب الشدراوي، ريمون جباره، انطوان كرباج، شكيب خوري و بيرج فازليان قابل ذكرند.
با آغاز جنگ داخلي، هنر تآتر چون ديگر حوزههاي فرهنگي هنري، به ويژه در سالهاي اول جنگ، دچار ركود شد و بسياري از هنرمندان ناگزير از ترك وطن شدند و گروهي هم از ادامه فعاليتهاي هنري بازماندند. در چنين فضايي، گروههاي تآتر خياباني و مردمي تا حدودي خلاء موجود را پر كرد كه با كمترين امكانات در مكانهاي عمومي به اجرا ميپرداختند. از سالهاي اول دهه هشتاد هم با بازگشت برخي از هنرمندان به وطن، زمينه فعاليتهاي هنري و نمايشي به تدريج فراهم شد كه تا پايان جنگ با فراز و فرودهايي ادامه يافت. بديهي است بيشتر موضوعات مورد اهتمام تأتر در آن سالها، مسائل و رويدادهاي جنگ وآثار رواني اجتماعي آن بود.
با پايان جنگ 15 ساله بااینکه نسل جديدي از هنرمندان جوان به صحنه تآتر آمدند و برخي از پيشكسوتان اين حوزه چون روجيه عساف، شكيب خوري و ريمون جباره نيز فعاليتهاي خود را از سر گرفتند و تأتر لبنان جاني تازه گرفت، به دلائل گوناگون، دوران طلائي تأتر لبنان در دهههاي شصت و هفتاد تكرار نشد. مشكلات و موانع گوناگوني بر سرر راه تآتر امروز لبنان قرار دارند كه برخي سياسي، بخشي اقتصادي و بعضي ديگر جنبه جهاني دارند. ريمون جباره معتقد است تآتر امروز لبنان رو به زوال است و علت آن را تقسيمبنديهاي سياسي و طائفي ميداند كه حوزه تآتر را تحت تأثير قرار داده است. شكيب خوري كه از كارگردانان برجسته امروز لبنان و به تدريس رشته تآتر هم اشتغال دارد، از اينكه تآتر به عنوان وسيله تعبير انساني از مشكلات و دغدغههاي اجتماعي، از مسير اصلي خود خارج و در وضعيتهاي سياسي گرفتار آمده، گلهمند است. او همچنين هزينههاي بالاي اجراي تأتر و عدم حمايتهاي لازم در اين خصوص را يكي ديگر از عوامل عدم پيشرفت تآتر ميداند. جلال خوري نيز معتقد است تآتر لبنان بازتاب واقعيتهاي امروز اين كشور است. وي ميگويد: تآتر ما نسخهبرداري از تآتر غرب است و بحران امروز تآتر هم تابعي از بحران جهاني تآتر است. او همچنين مشكلات مالي و سستي مضامين را عامل ديگري ميداند كه وضعيت نامطلوب تآتر رقم زده است. *
البته بايستي توجه داشت علاوه بر مشكلات مورد اشاره هنرمندان لبناني، فزوني رو به روز كانالهاي ماهوارهاي، خود عامل مهمي در جذب مخاطبان عام تآتر است كه لبنان هم از اين امر مستثني نبوده است.
سينما
تاريخ سينماي معاصر لنبان از سال 1929 و توليد فيلم ماجراهاي الياس مبروك توسط سينماگري ايتاليايي آغاز شد. گوردانو بيدوتي، به جز اين فيلم، ماجراهاي ابوالعبد را نيز در سال 1931 ساخت. سومين فيلم تاريخ سينماي لبنان، ميان معابد بعلبك بودكه در سال 1936 توسط جوليود دولوكا ساخته شد. هر سه اين فيلمها صامت و كمدي بودند. بدينسان سينماي معاصر لبنان توسط بيگانگان آغاز شد و ده سال طول كشيد تا دختر گلفروش، توسط اولين سينماگر لبناني ساخته شود. اين فيلم ناطق، توسط علي العريس بين سالهاي 1941 تا 1943 ساخته شد و سينماي آماتور اوليه را به سينماي حرفهاي نزديك كرد (العريس 2010 ، 13).
مرحله اوليه تاريخ سينماي معاصر لبنان تا پايان دهه چهل قرن پيش ادامه يافت. دومين مرحله از تاريخ سيماي معاصر لبنان از سال 1951 آغاز شد كه لبنان گامهاي اوليه دوره رشد و شكوفايي اقتصادي خود را برميداشت. در اين سالها و در پي تحولات سياسي و رونق اقتصادي خاورميانه، اين كشور به دليل برخورداري از شرايط مناسب، به كانون فرهنگي اقتصادي خاورميانه تبديل شد و سرمايههاي بسياري از ثروتمندان سوري، مصري، فلسطيني و به ويژه شيوخ كشورهاي نفتي عرب به لبنان سرازير شد. بدينسان زمينههاي سرمايهگذاري و جذب امكانات لازم براي توليد فيلمهاي سينمايي با توجه به زمينهها و تجارب پيشين، فراهم آمد. اولين فيلم سينمايي درمرحله جديد كه در لبنان ساخته شد، عذاب درون نام داشت كه ملودرام اجتماعي بود و در سال 1952 توسط جرج قاعي سينماگر لبناني ساخته شد. اين فيلم هر چند به دليل به كارگيري زبان فصيح در جذب مخاطب و فروش موفق نبود، از آنجا كه آغاز گر مرحله نوين سينماي لبنان بود با اهميت تلقي شد (الراسي 2010، 81). پس از آن، فيلمهاي ديگر، يكي پس از ديگري ساخته شد كه فيلمهاي گلهاي صحرا (1957) از ميشل هارون، قرار با اميد (1958) از محمد سلمان، به كجا (1958) از جورج نصر كه اولين سينماگر با تحصيلات آكادميك بود، نمونههايي از آن فيلمهاست داستان فيلم به كجا كه از فيلمهاي ماندگار تاريخ سينماي لبنان است، روايت زندگي يك كشاورز لبناني است كه به دليل مشكلات اقتصادي تصميم به مهاجرت به آمريكا ميگيرد و پس از سالها اقامت در آن كشور همانگونه كه با فقر لبنان را ترك كرده بود، به كشورش بازميگردد (پيشين،82).
مرحله بعدي تاريخ سينماي معاصر لبنان دهه شصت بودكه با تأسيس استوديوهاي سينمايي و آمدن سينماگران مصري به لبنان به دليل شرايط نامناسب فعاليتهاي سينمايي در آن كشور، سينماي لبنان رونق گرفت. فيلمهاي ساخته شده در اين سالها عمدتاً كميك، پليسي و اجتماعي با رويكردي تجاري بودو لذا نتوانست مورد استقبال لبنانيها قرار گيرد. البته تعدادي فيلم كيفي و غيرتجاري هم توليد شد كه انگشترفروش از يوسف معلوف بر اساس داستاني از جبران خليل جبران، جوانان زير آفتاب و شكست خورده پيروز از سمير نصري، دختر نگهبان از هانري بركات و بيروت صفر يازده از انتوان ريمي از آن جمله است. (پيشين، 83) در اواخر دهه شصت بيشتر سينماگران مصري لبنان را ترك كردند و سينماي تجاري هم به ركود گرائيد. از اين سالها تا سال 1375 كه جنگ داخلي آغاز شد، عليرغم شرايط سياسي اجتماعي اين كشور كه رو به بحران پيش ميرفت، سينماگران لبناني از فعاليت توليدي بازنماندند. در فاصله سال 1970 تا 1975 حدود 50 فيلم سينمايي در اين كشور ساخته شد كه تنها 16 فيلم آن توسط مصريها و بقيه را لبنانيها ساختند. از ميان فيلمهاي سينماگران لبناني، برخي فيلمهاي با كيفيت و هدفمند ساخته شد كه سينماي لبنان را به مرحلهاي جدید هدايت كرد. از جمله اين فيلمها: صلح پس از مرگ(1971) از جورج شمشوم، سرنوشت (1972) از منير بعاصيري، كفر قاسم (1973) از برهان علويه، ساعت آزادي زنگ زد (1974) از هايني سرور و فيلم بلند داستاني بيروت اي بيروت كه در سال 1975 به كارگرداني مارون بغدادي از برجستهترين كارگردانان نيمه دوم قرن گذشته ساخته شد و تنها چند روز مانده به آغاز جنگ به نمايش درآمد. (العريس ، 145) مارون بغدادي در اين فيلم به تفاوتهاي فرهنگي اجتماعي طوائف مسيحي و مسلمان و مناسبات ميان آنها پرداخته است.
آغاز جنگ داخلي هر چند شوك بزرگي را بر همه بخشهاي فرهنگي هنري وارد ساخت، سينماي لبنان پس از مدتي خودرا بازيافت و سينماگران لبناني رويدادهاي جنگ و پيآمدهاي سياسي،ا جتماعي و رواني آن و نيز مسئله آوارگان فلسطيني را دستمايه ساخت فيلمهاي جديد خود قرار دادند. از نگاه كارشناسان سينماي لبنان، سالهاي جنگ داخلي از لحاظ توليد و مضامين، مهمترين مرحله تاريخ سينماي اين كشور به شمار ميرود و فيلمهاي ساخته شده در اين سالها، خوني جديد را به رگهاي سينماي لبنان تزريق كرد. از نيمه دوم مرحله جنگ، شرايط به گونهاي بحراني شد كه بسياري از كارگردانان را ناگزير از مهاجرت به خارج و عمدتاً به فرانسه كرد، لبنان و مسائل جنگ اما همچنان موضوع اصلي فيلمهاي بسياري از آنان بود (پيشين، 17). از جمله فيلمهايي كه در سالهاي جنگ ساخته شد و موضوع آنها مسائل مربوط به جنگ و مسئله فلسطين بود، تل الزعتر (1976) به كارگرداني جان شمعون و مصطفي ابوعلي، پناهگاه (1981) به كارگرداني رفيق حجار، بيروت ديدار (1983)، نامهاي از زمان جنگ (1984) از برهان علويه، آوردگاه (1985) از روجيه عساف، جنگهاي كوچك (1984) به كارگرداني مارون بغدادي، شبهاي بيروت (1988) از غسان سلهب و بيروت غربي (1988) از زياد دويري را ميتوان برشمرد.
از اواخر دهه هشتاد و اوائل دهه نود قرن گذشته نسلي از سينماگران لبناني به ويژه در حوزه كارگرداني ظهور كردند تا راه پيشگامان سينماي معاصر را ادامه دهند.زياد الدويري، غسان سلهب و اسد فولادكار در زمره كارگردانان نسل جديد سينماگران لبناني هستند که ازآن سالها تا کنون توانستهاند با فيلمهاي خود در سينماي كشورهاي عرب و جهان حضور يابند؛ از جمله زياد الدويري با فيلم بيروت غربي كه از نظر كارشناسان سرآغاز مرحله نوين سينماي لبنان است، توانست ضمن حضور در جشنواره كن از ديگر جشنوارههاي سينمايي چون جشنواره سينماي عرب در انستیتو جهان عرب در پاريس (1998) جوائزي دريافت كند و پس از آن فيلم او در تعدادي از جشنوارههاي سينمايي بينالمللي از جمله جشنواره فيلم در لندن نمايش داده شد. (العريس ، 15). طي سالهاي بعد از جنگ همچنین برخي از پيشگامان سينماي لبنان چون مارون بغدادي، جان شمعون و برهان علويه از مهمترين چهرههاي بارز سينماي معاصر لبنان، همچنان با ساختن فيلمهاي متعدد به حضور خود در صحنه سينمايي اين كشور ادامه دادند.
در طول سالهاي پس از جنگ (1990 تا 2009) حدود 40 فيلم سينمايي در لبنان ساخته شده است كه برخي از آنان در جشنوارههاي عربي و بينالمللي شركت و تعدادي نيز جايزه دريافت كردهاند. بجز فيلمهاي نام برده شده، برخي از فيلمهاي توليدي سالهاي مزبور عبارتند از: خارج از حيات( 1991)از مارون بغدادي، گردباد (1992) به كارگرداني سمير حبشي، هنگام در رسيد (1994) ازجان كلودقدسي، گروگان انتظار(1994) از جان شمعون، اشباح بيروت (1998) به كارگرداني غسان سلهب، كودكان شاتيلا (1998) از مي مصري، شبح شهر (2000) از جان شمعون، چرا مريم حكايت كرد (2001)از اسد فولاكار، سرزمين گمنام (2002) به كارگرداني غسان سلهب، ليلي اين را گفت (2004) از زياد دويري، كمربند آتش (2004) به كارگرداني بهيج حجيج، فلافل (2007) به كارگرداني ميشل كمون، دود بدون آتش (2008) از سمير حبشي و لنباني خشمگين (2009) به كارگرداني زينة دكاش.
عليرغم وجود زمينههاي مناسب، امكانات فني و نيروي متخصص،میزان توليد فيلمهاي سينمايي در لبنان پايين و به استناد برآوردهاي يونسكو 5 فيلم در سال است كه در مقايسه با ميزان توليد در دهههاي شصت و هفتاد، رقم بسيار كمي است. به جز عوامل كلي چون ظهور شبكههاي تلويزيوني ماهوارهاي،موارد دیگری چون ورودونمایش فیلمهای روزآمریکائی واروپائی ونیز فقدان قوانين لازم حمايتي و مؤسسات پشتيباني از توليد فيلم سينمايي از عوامل اصلي كند كننده رشد توليد در سينماي اين كشور است (صادر 2002، 98).
مهمترين جشنواره سينمايي لبنان، ايام بيروت السينمائية است كه از سال 2001 فعاليت خود را آغاز كرده است و هر دو سال يكبار برگزار ميشود. در اين جشنواره علاوه بر فيلمهاي سينمايي لبنان، فيلمهاي سينمايي ديگر كشورهاي عربي هم امكان مشاركت دارند. اين جشنواره غير رقابتي، غيردولتي و توسط شركت تعاوني بيروت دي سي برگزار ميشود. شعار جشنواره سينمايي بيروت، دفاع از سينماي مستقل، ابداعي و مؤلف است و جايزه آن صرفاً براي حمايت از توليد يك فيلم جديد سينمايي تعيين شده است.
مؤسسه سينما لبنان از جمله معدود مؤسسات غيردولتي است كه توسط گروهي از سينماگران و با هدف حمايت از صنعت سينما و تلاش براي حضور سينماي اين كشور در محافل سينمايي عرب و جهان در سال 2003 تأسيس شده است. اين مؤسسه به عنوان حلقه اتصال سينماگران و دولت اين كشور با مركز ملي سينما وابسته به وزارت فرهنگ عمل ميكند. مؤسسه سينما لبنان همچنين در سالهاي اخير توانسته است همكاريهاي گستردهاي را با مجامع و محافل فرهنگي سينمايي عربي و بينالمللي چون انستیتو جهان عرب در پاريس، اونيفرانس فيلم فرانسه و فرهنگستان اروپايي براي كشورهاي حوزه مديترانه در بارسلون برقرار سازد. *
هنرهاي تجسمي
نقاشي: نقاشيهاي ديواري برجاي مانده در برخي كليساها و ديرهاي قديمي در مناطق مختلف لبنان نشان از ريشههاي تاريخي اين هنر در لبنان دارد. نقاشيهاي ديواري كليساها بيشتر مربوط به موضوعات ديني و چهره قديسين و نيز چهرهپردازي از عيسي مسيح و مريم عذراست (ابورزق و ديگران، 2004،4، البستاني، 1969، 1، 149)
نقاشي معاصر لبنان اما از اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم ظهور كرد كه گروهي از هنرمندان براي فراگيري نقاشي مدرن به اروپا رفتند و پس از آن كه يكي پس از ديگري به لبنان بازگشتند با فعاليتهاي هنري و آثاري كه پديد آوردند آغازگر روند هنر تجسمي در اين سرزمين شدند. آنان با به كارگيري شيوههاي علمي در هنر نقاشي موفق شدند اين هنر را از دايره تفنن و سرگرمي به مسير حرفهاي و تخصصي هدايت كنند. (ابورزق و ديگران ، 9) از جمله چهرههاي بارز هنري اين دوره كه سرآغاز جنبش هنرهاي نوين تجسمي در لبنان بود، داوود القرم (1930 – 1852)، حبيب سرور (1938 – 1860) و خليل الصليبي (1970 – 1875) شايسته ذكرند. داوود القرم بيشتر به چهرهپردازي شخصيتهاي سياسي اجتماعي، حبيب سرور به مظاهر حيات مردم لبنان و خليل الصليبي كه رويكردي كلاسيك داشت به موضوعات متنوع ميپرداخت.*
پس از پايان جنگ جهاني اول فضاي مناسبتري براي حوزه هنرهاي تجسمي ايجاد شد و نسل جديدي از هنرمندان كه از دانش هنري پيشگامان، هنر نقاشي را فراگرفته بودند، راه آنان را ادامه دادند و مسير بالندگي اين هنر را هموار كردند. مرحله شكوفايي هنر نقاشي از دهههاي چهل و پنجاه قرن گذشته آغاز شد. تأسيس آكادمي هنرهاي زيبا كه در سال 1943 ازسوي دولت لبنان به رسميت شناخته شد، تحولي در مسير اين شكوفايي بود. ده سال بعد تأسيس انجمن لبناني هنرمندان نقاش و مجسمهساز و كندهكاري، نقطه عطف ديگري در روندبالندگي هنرهاي تجسمي بود. شمار زيادي از هنرمندان تجسمي از جمله هنرمندان نقاش، طي اين سالها با خلق آثاري ماندگار در مسير تكامل آن سهيم بودند. قيصر الجميل که آموزشهاي آكادميك او در تربيت نسل بعدي مؤثر و خود از بنيادگذاران آكادمي هنرهاي زيبا بود، در زمره آنان قرار دارد. عمرالانسي از شاگردان خليل الصليبي بود و با استعداد فوقالعاده خود تأثيري عميق بر اين مرحله از جنبش هنري لبنان داشت. مصطفي فروخ به عنوان هنرمندي پژوهشگر از اركان جنبش هنري معاصر لبنان بود . صليبا الدويهي چهرهپرداز انسان و طبيعت از ديگر هنرمندان تأثيرگذار اين مرحله بود كه پس از فراگيري هنر نقاشي نزد حبيب سرور، به فرانسه رفت و در اين رشته تخصص گرفت. الدويهي در سال 1950 به آمريكا مهاجرت كرد و تا سالهاي پايان زندگي به فعاليت و خلق آثار هنري ادامه داد. تعدادي از تابلوهاي نقاشي او در موزههاي آمريكا، انگيس و فرانسه نگهداري ميشود (ابورزق و ديگران ، 30 تا 36)
پس از تأسيس آكادمي لبناني هنرهاي زيبا، تأسيس دانشكده هنرهاي زيبا در دانشگاه آمريكايي بيروت در سال 1954 و اهتمام دولت به حوزه هنر، نقطه عطف ديگري در مسير پويايي هنرهاي تجسمي بود. سالهاي دههي شصت و نيمه اول دهه هفتاد را ميتوان از مقاطع پررونق هنرهاي تجسمي به ويژه نقاشي بشمار آورد. تأسيس مراكز آموزشي آكادميك، كانونهاي هنري، حضور منتقدان هنري و نيز نمايشگاههاي متعدد طي اين سالها، در رشد علمي و توسعه اين هنرها نقش بسزا داشت. هنرمندان صاحب سبك اين سالها نيز با خلق آثار هنري مبتني بر رويكردهاي علمي و هنري مدرن، بيشترين سهم را در اين خصوص داشتند. پل گيراگوسيان از جمله هنرمندان نقاش اين كشور در نيمه دوم قرن گذشته است كه در زمره بارزترين هنرمندان تجسمي لبنان و جهان عرب بشمار ميرود. (باشا، 2010،701). آثار نقاشي گيراگوسيان همواره مورد استقبال محافل هنري و علاقمندان به هنر نقاشي در لبنان و ديگر كشورهاي عرب قرار داشته است. او تلاشهاي بسياري را براي تأسيس موزه هنرهاي معاصر صورت داد كه پيش از تحقق آن درگذشت. از ديگر هنرمندان تجسمي و نقاشي اين دوران، ميتوان از هلن خال، سمير ثابت، فريد عواد، ايلي كنعان، رفيق شرف و الياس ابورزق نام برد.
با آغاز جنگ در سال 1975، هنرهاي تجسمي به مرحلهاي از ركود وارد شد كه تا سالها ادامه يافت. در اين مرحله بسياري از هنرمندان لبنان را ترك كردند و فعاليتهاي هنري به حداقل كاهش يافت و تعدادي از آنان كه در كشور ماندند، فعاليتهاي محدودهنري خود را با فراز و نشيب ادامه دادند.
با خاموش شدن شعلههاي جنگ، جنبش هنري دوره جديدي را آغاز كرد كه با سالهاي پيش از جنگ تفاوت داشت؛ به ويژه نسل جديدي از هنرمندان در اين كشور ظهور كردند كه رويكردهاي نوين متأثر از هنر مدرن جهاني بر آثار آنان غلبه داشت. (ابورزق ودیگران، 117) . توني شكر، و ليد رعد، نادين توما، خليل جريح، عماد عيسي، وليد صادق، اكرم زعتري، ربيع مروه و جلال توفيق در شمار هنرمندان تجسمي دهههاي اخير لبنان قرار دارند كه با اثرپذيري از سبكهاي امپرسيونيسم، اكسپرسيونيسم، فوتوريسم و كوبيسم، آثار هنري خود را خلق ميكنند.
پيكرهسازي: هنر پيكرهسازي، سنتي ديرينه درلبنان و آثار كشف شده در كاوشهاي باستانشناسي نشان ميدهد پيكرهسازي در اين سرزمين ريشه در دوران پيش از تاريخ دارد. وجود مناطق صخرهاي و استفاده از سنگ به عنوان عامل مؤثري در حيات انسانهاي غارنشين، ميتواند علت رواج اين هنر در آن دوران باشد. مجسمهسازي و كندهكاري روي سنگ در عصر برونز و آهن و در ادامه در عصر فرعوني، يوناني و رومي و سپس در دورههاي بيزانس و صليبي هم استمرار داشته است. از دورههاي مملوكي و عثماني هم آثاري در اين زمينه به دست آمده است (پيشين، 136، البستاني، 1969، 144). پيكرهسازي مدرن در لبنان از سالهاي اوليه قرن گذشته ظهور كرد و يوسف الحويك از اولين هنرمندان لبناني بود كه براي فراگيري اين هنر تجسمي مدرن به ايتاليا رفت و پس از بازگشت به وطن با آموزش و خلق آثاري در اين هنر، مسير آينده را هموار كرد. آثاري كه الحويك در سالهاي اوليه حركت هنري خود پديد آورد بيشتر، نمادهاي ديني و كليسايي بود (ابورزق ودیگران، 139). راهي را كه الحويك و ديگر پيشگامان اين هنر چون يوسف غصوب آغار كردند به زودي رهرواني يافت و نسلي از هنرمندان با بهرهگيري از دانش و تجربه آنان هنر پيكرهسازي را رونق بخشيدند و به مراحل تكامل و شكوفايي نزديك كردند. از ميان تعداد بسياري از آن هنرمندان ميتوان از كساني چون سلوي شقير، ميشل بصبوص، سميح العطار، سامي الرفاعي، ندي رعد و مارون الحكيم نام برد. بيشتر پيكرهسازان امروز لبنان متأثر از سبكهاي مدرن غربي بوده و برخي از آنان چون مارون الحكيم و سلوي شقير در آثار خود از رويكرد انتزاعي بهره گرفتهاند.
جشنواره هنري پيكرهسازي عاليه، يكي از معروفترين جشنوارههاي هنري لبنان و جهان عرب است كه از سال 1999، همه ساله در شهرستان كوهستاني عاليه برگزار ميشودو تعداد قابل توجهي ازهنرمندان پيكرهساز لبناني، عرب و از ديگر كشورهاي جهان در آن مشاركت ميكنند. اين جشنواره كه از حمايت يونسكو و همكاري انجمن لبناني هنرمندان پيكرهساز و نقاش و شهرداري شهر عاليه، برخوردار است، فرصتي براي گردهمآيي هنرمندان تجسمي و ارائه جديدترين آثار، برگزاري كارگاههاي هنري و بحث و گفتگوهاي علمي و تخصصي در زمينه هنرهاي تجسمي است.*
موسيقي
موسيقي معاصر عرب مرهون كوششهاي پيشگامان مصري در اين عرصه چون سيد درويش است. آنان در سالهاي اوليه قرن گذشته با هدف رهاسازي موسيقي عرب از نفوذ تركي عثماي و پي افكندن موسيقي نوين، به بازخواني موسيقي سنتي عرب و تدوين مباني جديد براي آن از يك سو و مطالعه موسيقي مدرن جهان و كشف عناصر متناسب با فرهنگ و موسيقي شرقي عرب از سوي ديگر اهتمام ورزيدند. اين كوششها به خلق موسيقي نويني منجر شد كه تركيبي از اصالت و تجدد بود و موسيقي امروز عرب را بنيان گزارد. (بلقزيز 1990، 18). سالها بعد، اولين كنگره موسيقي عرب در سال 1932 با حضور موسيقيدانان و هنرمندان اين حوزه از سراسر كشورهاي عرب در قاهره تشكيل شد تا به بررسي و ارزيابي تجربههاي نوين موسيقي جهان عرب در سالهاي گذشته بپردازد. پس از آن بودكه مرحله جديدي در روند جنبش موسيقايي اعراب در راستاي گذر از موسيقي سنتي محض و خلق موسيقي نوين مبتني بر اصالتهاي شرقي و تجربههاي جديد جهاني آغاز شد. در لبنان نيز هر چند از دهههاي گذشته براي تحقق چنين رويكردي تلاشهايي صورت گرفته بود، از اين پس، در اين مسير تلاشهاي بيشتري صورت گرفت. از جمله هنرمنداني موسيقايي كه در اين مسير نقش مؤثري ايفا كرد، وديع صبرا بود كه با تأسيس آكادمي ملي موسيقي از هيچ كوشش هنرمندانهاي براي تحكيم پيوند ميان موسيقي شرقي و موسيقي غربی فروگذار نكرد. تأسيس فرهنگستان هنرهاي زيبا در سال 1943 نيز در پيشرفت موسيقي نقش مؤثري داشت. با وجود چنين روندی، به موازات آن، جريان ديگري هم در اين سالها در حوزه موسيقي شكل گرفت كه رويكرد و عناصر غربي در آن غلبه داشت و چالش ميان اين دو جريان هنری تا دهههاي بعد هم ادامه يافت. موسيقي ارائه شده مبتني بر چنين گرايشي، موسيقي نازلي بود كه با فرهنگ و مفهوم زيباييشناسي در جامعه عرب چندان نسبتي نداشت. اين جريان هر چند در برابر جريان اصالتخواه نوگرا قدرت رقابت چنداني نداشت، به ويژه در لبنان هواداراني يافت و به حيات هنري خود ادامه داد.
تاريخ موسيقي معاصر از دهههاي شصت با نامهايي چون عاصي و منصور رحباني (برادران رحباني)، وليد غلميه، زكي ناصيف، مارسيل خليفه و خالد الهبر گره خورده است. آنان به درستي ميدانستند كه چگونه با بهرهگيري از تجربههاي پيشينيان، سنت موسيقي شرقي و ادبيات فولكلور عرب را درهم آميزند و با تلفيق آن به تجربههاي جهاني موسيقي نويني را پديد آورند كه مبتني بر تركيبي خلاق و پويا بود. (پیشین، 22). در اين تجربه نوپديد، مفهوم ميراث و سنت در موسيقي ارتقاء يافت تا پيوند آن با موسيقي مدرن ممكن شود. نقش برادران رحباني در اين پويش هنرمندانه مؤثر وعميق بود.
به موازات اين روند تكاملي، از دهه هشتاد نيز نوعي موسيقي و ترانه سياسي در لبنان ظهور كرد كه در واقع، بازتاب مواضع و رويكردهاي موسيقايي نسبت به تحولات سياسي اجتماعي سالهاي جنگ و پس از آن بود. در اين سالها جامعه لبنان صحنه چالشهاي سخت ميان طوائف و احزاب سياسي بودو هنرمندان نيز در چنين فضايي ناگزير از واكنش نسبت به اين رويدادها بودند. محور عمده در ادبيات موسيقي وترانه سياسي، آزادي، مسئله فلسطين و نقد طائفهگرايي سياسي بود. مارسيل خليفه هنرمند چپ لبناني بنيانگذار ادبيات سياسي در موسيقي بود كه با خلق آثار گوناگون و اجراي آنها، موسيقي سياسي را به عنوان بخشي از چالش گسترده فرهنگي مطرح ساخت. (باشا 2005، 185). اين نوع موسيقي به زودي هواداران خود را يافت و هنرمنداني كه نه ميخواستند بجنگند و نه فعال سياسي بودند، اما نميتوانستند در اوضاع جنگ و بحران بيتفاوت باشند، از موسيقي براي بيان مخالفت خود با جنگ ميان طوائف و نابودي انسانها بهره گرفتند. ميشل خيرالله ، انتوان خليفه، سليم سعد، شربل روحانا، صادق ملاعب و توفيق عبود و بسياري ديگر از فعالان اين حوزه را ميتوان نام برد. (پيشين، 186).
*در مصاحبه با روزنامه لبناني السفير مورخ 25/1/2010
*جرجوره، نديم، 2007، www.cinemaisis.com
*سليم، حسين احمد : www.forums.fonon.net
* www.forums.fonon.net