موسیقی در لبنان

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۹ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۹:۲۰ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «موسيقي معاصر عرب مرهون كوششهاي پيشگامان مصري در اين عرصه چون سيد درويش است. آنان در سالهاي اوليه قرن گذشته با هدف رهاسازي موسيقي عرب از نفوذ تركي عثماي و پي افكندن موسيقي نوين، به بازخواني موسيقي سنتي عرب و تدوين مباني جديد براي آن از يك سو و م...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موسيقي معاصر عرب مرهون كوششهاي پيشگامان مصري در اين عرصه چون سيد درويش است. آنان در سالهاي اوليه قرن گذشته با هدف رهاسازي موسيقي عرب از نفوذ تركي عثماي و پي افكندن موسيقي نوين، به بازخواني موسيقي سنتي عرب و تدوين مباني جديد براي آن از يك سو و مطالعه موسيقي مدرن جهان و كشف عناصر متناسب با فرهنگ و موسيقي شرقي عرب از سوي ديگر اهتمام ورزيدند. اين كوششها به خلق موسيقي نويني منجر شد كه تركيبي از اصالت و تجدد بود و موسيقي امروز عرب را بنيان گزارد. (بلقزيز 1990، 18). سالها بعد، اولين كنگره موسيقي عرب در سال 1932 با حضور موسيقي‌دانان و هنرمندان اين حوزه از سراسر كشورهاي عرب در قاهره تشكيل شد تا به بررسي و ارزيابي تجربه‌هاي نوين موسيقي جهان عرب در سالهاي گذشته بپردازد. پس از آن بودكه مرحله جديدي در روند جنبش موسيقايي اعراب در راستاي گذر از موسيقي سنتي محض و خلق موسيقي نوين مبتني بر اصالتهاي شرقي و تجربه‌هاي جديد جهاني آغاز شد. در لبنان نيز هر چند از دهه‌هاي گذشته براي تحقق چنين رويكردي تلاش‌هايي صورت گرفته بود، از اين پس، در اين مسير تلاش‌هاي بيشتري صورت گرفت. از جمله هنرمنداني موسيقايي كه در اين مسير نقش مؤثري ايفا كرد، وديع صبرا بود كه با تأسيس آكادمي ملي موسيقي از هيچ كوشش هنرمندانه‌اي براي تحكيم پيوند ميان موسيقي شرقي و موسيقي غربی فروگذار نكرد. تأسيس فرهنگستان هنرهاي زيبا در سال 1943 نيز در پيشرفت موسيقي نقش مؤثري داشت. با وجود چنين روندی، به موازات آن، جريان ديگري هم در اين سالها در حوزه موسيقي شكل گرفت كه رويكرد و عناصر غربي در آن غلبه داشت و چالش ميان اين دو جريان هنری تا دهه‌هاي بعد هم ادامه يافت. موسيقي ارائه شده مبتني بر چنين گرايشي، موسيقي نازلي بود كه با فرهنگ و مفهوم زيبايي‌شناسي در جامعه عرب چندان نسبتي نداشت. اين جريان هر چند در برابر جريان اصالت‌خواه نوگرا قدرت رقابت چنداني نداشت، به ويژه در لبنان هواداراني يافت و به حيات هنري خود ادامه داد.

تاريخ موسيقي معاصر از دهه‌هاي شصت با نامهايي چون عاصي و منصور رحباني (برادران رحباني)، وليد غلميه، زكي ناصيف، مارسيل خليفه و خالد الهبر گره خورده است. آنان به درستي مي‌دانستند كه چگونه با بهره‌گيري از تجربه‌هاي پيشينيان، سنت موسيقي شرقي و ادبيات فولكلور عرب را درهم آميزند و با تلفيق آن به تجربه‌هاي جهاني موسيقي نويني را پديد آورند كه مبتني بر تركيبي خلاق و پويا بود. (پیشین، 22). در اين تجربه نوپديد، مفهوم ميراث و سنت در موسيقي ارتقاء يافت تا پيوند آن با موسيقي مدرن ممكن شود. نقش برادران رحباني در اين پويش هنرمندانه مؤثر وعميق بود.

به موازات اين روند تكاملي، از دهه هشتاد نيز نوعي موسيقي و ترانه سياسي در لبنان ظهور كرد كه در واقع، بازتاب مواضع و رويكردهاي موسيقايي نسبت به تحولات سياسي اجتماعي سالهاي جنگ و پس از آن بود. در اين سالها جامعه لبنان صحنه چالشهاي سخت ميان طوائف و احزاب سياسي بودو هنرمندان نيز در چنين فضايي ناگزير از واكنش نسبت به اين رويدادها بودند. محور عمده در ادبيات موسيقي وترانه سياسي، آزادي، مسئله فلسطين و نقد طائفه‌گرايي سياسي بود. مارسيل خليفه هنرمند چپ لبناني بنيانگذار ادبيات سياسي در موسيقي بود كه با خلق آثار گوناگون و اجراي آنها، موسيقي سياسي را به عنوان بخشي از چالش گسترده فرهنگي مطرح ساخت. (باشا 2005، 185). اين نوع موسيقي به زودي هواداران خود را يافت و هنرمنداني كه نه مي‌خواستند بجنگند و نه فعال سياسي بودند، اما نمي‌توانستند در اوضاع جنگ و بحران بي‌تفاوت باشند، از موسيقي براي بيان مخالفت خود با جنگ ميان طوائف و نابودي انسانها بهره گرفتند. ميشل خيرالله ، انتوان خليفه، سليم سعد، شربل روحانا، صادق ملاعب و توفيق عبود و بسياري ديگر از فعالان اين حوزه را مي‌توان نام برد. (پيشين، 186).