مشکلات مسلمانان در کانادا
1. چالش با محيط فرهنگي تازه
كانادا براي مهاجران تازه وارد چالش تازهاي است. اين چالش نسبت به درجه تطبيقپذيري مهاجران شدت و ضعف دارد. البته تشابهات ظاهري، لباس، خلق و خو، زبان، ذائقه غذايي و آداب و رسوم از مشكلات ناشي از انطباق با محيط ميكاهد. براي مثال، آنان كه از حاشيه اروپا به اين كشور آمدهاند، راحتتر با محيط تازه به سازگاري ميرسند. براي ديگران اين مشكلات، به نسبت درجه تفاوتهاي فرهنگيشان با محيط تازه، افزايش و يا كاهش مييابد. در هر حال، عوامل متعددي بر انطباق و سازگاري فرهنگي تأثير ميگذارد كه از آن ميان ميتوان به روحيات فرد مهاجر و مليت او و نيز حال و هواي جايي اشاره كرد كه به آن وارد ميشود.
به طور كلي، سازگاري مهاجران مسلمان با شرايط محيطي و فرهنگي كانادا قدري دشوار و تدريجي است. چالش مسلمانان با فرهنگ كشور ميزبان سه وجه دارد: نخست آنكه زبان، فرهنگ و مذهب مهاجران با اين مقولات در كشور ميزبان كوچكترين مشابهتي ندارد. آنان براي بقاء بايد زبان تازه را بياموزند، تغييرات متعددي را متحمل گردند، و شيوههاي كهنه زندگي را با شيوههاي تازه پيوند بزنند. اين امور اندكي مشكل مينمايد. دوم آنكه سياستهاي دولت در زمينه پذيرش مهاجران همواره فراز و نشيب داشته است. پس از جنگ جهاني دوم، آنگاه كه سيل مهاجران از آسيا و جنوب شرق اروپا به اين كشور روان شد، نگراني در دولت اين كشور به وجود آمد كه ممكن است افزايش رقم مهاجران آثار سويي براي ميراث انگلوساكسون اين كشور به ارمغان آورد. اخيراً، نخست وزير كانادا گفت كه مهاجران چهره اجتماعي اين كشور را دگرگون ساختهاند و متعاقب اين گفته در قوانين مهاجرت سختگيريهاي بيشتري اعمال گرديد. امروزه قوانين مهاجرت كانادا تبعيض را روا نميدارد، اما در عمل برخورد با مسلمانان چندان هم خالي از تبعيض نيست. براي مثال، طبق بررسيهاي مك درميد و پرت[1] در كتاب «تعصب در قلمرو تعليم و تعلم»، كه در مؤسسه مطالعات آموزش و پرورش تورنتو به چاپ رسيده است، هنگامي كه در كتابهاي درسي از مسلمانان سخنی به ميان ميآيد براي آنان صفاتي مانند: بزرگ، وفادار، صبور، متحجر و بيايمان (نسبت به مسيحيت) به كار رفته است. در عوض هنگامي كه از شخصيتهاي مسيحي گفتگو ميشود، از آنان با صفاتي مانند: وفادار، شهيد، بزرگ، مشهور و غيور ياد شده است. آيا اين از آن رو نيست كه آموزش و پرورش و تدوين كتب درسي در اين كشور در دست مسيحيان است؛ در گفتگو از يهوديان نيز صفاتي همچون: بزرگ، باايمان، عادل، بصير و نابغه استفاده شده است. هنگام گفتگو از مهاجران اين كلمات بسيار به گوش ميخورد: پرتلاش، غني ساختن كانادا، مهارت، معضل، كمك و مساعدت. درباره سياهان نيز از كلمات بدويت، با محبت، پرحرارت و خرافاتي استفاده ميشود.
مك درميد در نتيجهگيري كتاب مذكور ميگويد: «تعصب هنوز در كتابهاي درسي كانادا خود را نشان ميدهد. متعصب بودن به ظاهر ممدوح نيست، اما به ظرافت به كتب درسي راه يافته است. گرچه ديگر به مهاجران «بيچاره» نميگويند، اما به كار بردن مدام كلماتي مانند «معضل» و يا «گروه زنبوران» تأثير تخريبي كمتري برجاي نميگذارد، اين امر مصداق بارز تبعيض در زبان گفتگوست».
ال.م. كني[2] در كتاب «خاورميانه در كتابهاي درسي علوم اجتماعي»، كه انتشارات دانشگاه مدينا[3] آن را منتشر کرده است، تاييد ميكند که در متون علوم اجتماعي در مدارس انتاريو بيانصافي نسبت به مسلمانان يافت ميشود. اين متون هنگام مواجهه با مسلمانان و اسلام دچار خطاي فاحش ميشوند. در يكي از كتابهاي درسي (به نقل از كني) مؤلف ميگويد كه «اسلام در ميان اعراب بدوي تولد يافت. اين بدويان سواد و دانش نداشتند و بر روي شترها ايام ميگذراندند». بعضي از معلمان مدارس انتاريو نيز اين كليشهها را تكرار ميكنند. در متوني كه «كليساي متديست كانادا» و «كليساي متحد كانادا» در مدارس روز يكشنبهها و بعضاً براي مهاجران تدريس ميکند نيز ميتوان رد پاي اين نگاه جانبدارانه را پيدا كرد. اين نوع نگاه بيشتر بر وجه افتراق اسلام و مسيحيت تكيه دارد تا بر جنبههاي وفاق. تبليغات سوء رسانهها درباره انقلاب اسلامي ايران در ايجاد بدبيني نسبت به اسلام بيتأثير نبوده است. اين بدبيني گاهي در مطبوعات منعكس ميگردد و روزنامهها به آن دامن میزنند. اين القاي بدبيني را مسلمانان كاملاً احساس ميكنند. البته واكنش مسلمانان به اين گونه القائات متفاوت است. بعضيها موضوع اهانتآميز را ميبينند و آن را ناديده ميگيرند؛ برخيها نیز واكنش نشان ميدهند و بر حضور فرهنگي خويش تأكيد مينهند؛ برخي ديگر نيز در فرهنگ كشور ميزبان چنان جذب شدهاند كه نه موضوع را ميبينند و نه واكنشي نشان ميدهند.
سومين چالش سخت مسلمانان با فرهنگ جامعه ميزبان، شكاف بين نسل مهاجر و فرزندان آنان است كه در كانادا متولد شدهاند. به تعبيري، مهاجران مسلمان صاحب فرزندان خود كه در كانادا متولد شدهاند، نيستند. اين بچهها در متن فرهنگ و نهادهاي كانادايي متولد شدهاند، رشد کردهاند و آموزش دیدهاند. شواهد نشان ميدهد كه اين بچهها در مقايسه با پدران و مادران خود، از قابليتهاي فرهنگپذيري بسيار بالايي برخوردار هستند و به راحتي در شيوه سلوك و زندگي اين كشور جذب ميشوند. كار فرهنگي با اين بچهها و يادآوري ويژگيهاي بارز فرهنگ و تمدن ملي و اسلامي خودي، وظيفهاي سترگ و كاري بسيار مشكل – اما امکان پذیر- است. در اين جا بايد يادآور شویم كه در جامعه ايرانيان مقيم (و در سطحي وسيعتر در جامعه مسلمانان كانادا) بهرغم داشتن تعداد قابل توجه (بیش از يك ميليون نفر)، هنوز چهرهاي فرهنگي و رهبري پرجاذبه، آگاه، كاردان و اسلامشناس (حتي در حد متوسط) رشد نكرده است و پيكره اين جامعه از فقدان چنين شخصيت و يا شخصيتهايي به شدت رنجور است. پدران و مادران احساس ميكنند كه ديگر كنترلي بر روي فرزندان خود ندارند و جريان زلال معنويت اخلافشان جايي در شنزار نسيان فرهنگي فرزندانشان فرو خواهد نشست و ناپديد خواهد شد]12[.
[1].Mcdiarmid and Perth
[2]. L.M. Kenny
[3]. Medina