ملی گرایی مصری

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۲ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۱۰ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «اندیشه ملی گرایی مصری (میهن پرستی) و اندیشه عرب گرایی (قومیت عربی) هر چند هر دو تحت تأثیر جریان­های فکری ناسیونالیستی اروپا و با رویکردی استقلال طلبانه پدید آمد، ملی­ گرایی مصری صرفا بر تاریخ و فرهنگ مصر تأکید داشت و به مقوله وحدت جهان عرب چندا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

اندیشه ملی گرایی مصری (میهن پرستی) و اندیشه عرب گرایی (قومیت عربی) هر چند هر دو تحت تأثیر جریان­های فکری ناسیونالیستی اروپا و با رویکردی استقلال طلبانه پدید آمد، ملی­ گرایی مصری صرفا بر تاریخ و فرهنگ مصر تأکید داشت و به مقوله وحدت جهان عرب چندان توجهی نشان نمی­داد ،زیرا مصر در اشغال بود و آزادی سرزمین مصر از اشغال انگلیس بر هر مقوله دیگری برتری داشت.

با آنکه مصریان از زمان طهطاوی کم و بیش با مفهوم امروزی وطن آشنا شده بودند، لیکن گسترش مفهوم وطن پرستی و آگاهی قومی از زمان جنبش ملی به رهبری عرابی پاشا ودرپی آن، اشغال مصرتوسط  انگلیس در سال 1882 آغاز شد.

یکی از نویسندگان مصری که در این دوره پیشگام ادبیات میهنی در مصر به شمار می­رفت عبدالله ندیم بود که به سبب شرکت در جنبش عرابی پاشا و مخالفت­هایش با سیاست­های انگلیس به قسطنطنیه تبعید شد و تا پایان عمر در آنجا ماند. مقاله او در شرح معنی وطن در مجله «التنکیت و التبکیت» در سال 1881، از نخستین مقالات جدی است که به زبان عربی در این باره نوشته شده است. نویسنده دیگری که در این دوره در گسترش اندیشه وطن پرستی سهم فراوان داشت، شیخ حسن المرصفی، استاد دانشگاه الازهر بود (عنایت: 193 و 195).

مصطفی کامل (1874-1908) را اما بنیادگذار ناسیونالیسم مصری دانسته­اند (لوین:173) که تاریخ جنبش وطن پرستی در مصر با نام او آغاز می­شود (عنایت:196). او که در دوره نخست فعالیت تا سال 1904 از هواخواهان تقلید از تمدن غربی در مصر بود و فرانسه را نماینده پیشرفته­ترین تمدن مادی و معنوی غرب می­دانست، اعتراف می­کرد که اندیشه وطن پرستی را از اروپاییان گرفته است و یک بار گفته بود که مصر بدون اروپا نمی­تواند وجود داشته باشد. قرارداد تفاهم انگلیس و فرانسه در سال 1904 که به موجب آن فرانسوی­ها از علائق خود در مصر چشم پوشیدند ،از دیدگاه او سیاست­بازی فرانسوی­ها تلقی شد و او را نه تنها نسبت به دولت فرانسه که نسبت به فرهنگ و تمدن غربی بدبین کرد، چنانکه می­گفت ما نمی­توانیم به اروپا اعتماد کنیم. مصطفی کامل، میهن پرستی را به مثابه شرافتمندانه­ترین حلقه پیوند میان مردم و شالوده استواری می­دانست که دولت­های بزرگ و ملی بر اساس آن برپا می­شوند. او به مصری بودن خود و به فرهنگ کهن مصر که اساس تمدن جهانی را تشکیل داده است افتخار می­کرد ؛ البته او مفهوم مشخصی از ملت در ذهن نداشت و پیوسته بر جنبه نژادی و عاطفی میهن پرستی تأکید می­کرد (لوین: 173 و 174).

جنبش ملی مصر پس از مرگ او همچنان رو به گسترش گذاشت و 10 سال پس از او حزب وفد شکل گرفت که در جهت رهبری و بسیج نیروهای ملی و کسب استقلال مصر سهمی نمایان داشت (عنایت:207).

احمد لطفی السید (1872-1963) که گرایش­های لیبرالیستی داشت و هوادار اروپایی کردن مصر بود می­گفت ملت مصر ملت مستقلی است و از ویژگی­های مشخصی برخوردار است که آن را از دیگر ملت­های عرب و اسلامی متمایز می­کند؛ این ویژگی­ها بر شالوده «فرعونی» مصر قدیم شکل گرفته است (لوین: 163 و 165). لطفی السید نشان داد که «امت» و مفهوم نوین «ملت» کاملا متفاوتند. او ملت را اجتماعی توصیف کرد که نه دیانت مشترک، بلکه مصالح عمومی (از دیدگاه لیبرال-بورژوایی) متحد کننده آن است (همان:182). البته مخالفت لطفی السید با مقوله امت وهمبستگی اسلامی، او را از توجه به آثار اخلاقی دینی در استواری پایه­های ملیت مصری بازنمی­داشت و حتی قبول داشت که اسلام بهتر از هر آئین دیگری می­تواند مسلمانان را از واماندگی به در آورد. او با وحدت عربی چندان میانه­ای نداشت و این اندیشه را مایه انحراف ذهنی مصریان از مسائل میهنی خود می­دانست (عنایت: 218و220).

طه حسین هم با نفی قومیت یکپارچه عربی، بر میهن پرستی مصری تأکید می­کرد و البته باور داشت که هویت ملی و تاریخی مصربه فرهنگ و تمدن اروپا وابسته است. او استدلال می­کرد که اندیشه مصری نیز از لحاظ تاریخی از سه عنصر ساخته شده است؛ میراث ادبی و فلسفی که از ادب و فلسفه یونان الهام گرفته، مبانی حکومت و زندگی سیاسی که آن هم از تمدن روم اثر پذیرفته و عنصر اسلامی که با دین مسیحیت هم­گوهر است (همان:65).