مائو تسه تونگ(مائو زدونگ)، بنیانگذار جمهوری خلق چین
مائو تسه تونگ( مائو زدونگ)، بنیانگذار جمهوری خلق چین
دوران کودکی، نوجوانی و جوانی
مائو تسه تونگ، در 26 دسامبر 1892در منطقهي شائوشَن[1] در استان خونَن[2] به دنيا آمد. او در 8سالگی در مزرعه كار ميكرد و همزمان در مدرسهاي در نزديكي محل سكونتش تحصيل مينمود. وی در 13 سالگی مدرسه را برای کمک به پدرش در مزرعه که فردي سختگير و دقيق بود ترک کرد. خانوادهی مائو مذهبي و پيرو آيين بودا بودند. وی سالهای بعد برای ادامهی تحصیل به چانگ شا[3] رفت. مائو18ساله بود كه نظام كهن امپراتوري چين، در انقلابي مردمی به رهبري دكتر سون یاتسِن در سال1911میلادی، سقوط و به جاي آن جمهوري چين تأسيس گرديد. مائو در اين دوران مدتي به استخدام ارتش انقلابی در آمد و یک سال بعد براي تکمیل تحصیلات متوسطه به شهر چانگشا رفته و در سال1918با مدرک دیپلم فارغ التحصیل شد. وی سپس با تشویق یکی از اساتیدش برای تحصیلات دانشگاهی به پکن رفته و به عنوان دانشجوی پاره وقت در دانشگاه پکن ثبت نام و همزمان به کار در کتابخانهی دانشگاه مشغول گردید. وی در این مدت با روشنفکران چپگرای دانشگاه همچون چِن دوشیو[4]آشنا و در جلسات سخنرانی آنان حضور یافته و با ایدههای مارکسیستی بیشتر آشنا گردید.
مائو پس از بازگشت به خونَن به عنوان مدیر مدرسه مشغول به کار شده و همزمان در فعاليتهاي سياسي شركت كرده و به نوشتن و انتشار مقالات سياسي پرداخت. وی در همانجا برای دومین بار[i]با يكي از معلمان مدرسه به نام خانم يانگ كَيخویی[ii] ازدواج نمود(از سال1920تا1927 باهم زندگی مشترک داشتند) ولي به دليل اختلافات فكري و عقيدتي از هم جدا شده و با خانم ديگري به نام خِه زیجِن[iii] ازدواج مجدد کرد. مائو بنا به دلايلي با وي نيز نتوانست به زندگي مشترك ادامه دهد و لذا از او هم جدا و براي بار چهارم در سال 1939، با خانم جيانگ چينگ[iv] ازدواج كرد.
عضویت در حزب کمونیست
حزب كمونيست چين در سال 1921در شانگهاي تأسيس و سازماندهي شد، و مائو از همان ابتدا به عضويت اين حزب در آمد. وی در نخستین کنفرانس ملی حزب حضور یافت و دو سال بعد و در سومین کنفرانس ملی به عنوان یکی از پنج کمیسر کمیتهی مرکزی حزب انتخاب شد. در دوران همکاری میان حزب کمونیست و حزب کومینتانگ، وی برای سازماندهی شاخهی خونَن کومینتانگ در منطقهی خونَن به این شهر بازگشت. مائو در سال1924 به عنوان عضو علیالبدل کمیتهی اجرایی کومینتانگ انتخاب و همزمان فعالانه برای گسترش فعالیتهای حزب کمونیست هم تلاش میکرد. وی مدتی هم براي گسترش فعاليتهاي حزبی و تشكيل بخش پيشرو حزب به شانگهاي که مرکز فعالیت نیروهای کمونیست بود رفت. با آغاز مشکلات حزب در شانگهای وی به خانهی پدری بازگشت ولی با آغاز شورشهایی در شانگهای و گوانگجو بار دیگر فعالیتهای سیاسی خود را از سر گرفت و در سفری به گوانگجو برای برگزاری دومین نشست حزب کومینتانگ با این حزب همکاری و به عنوان مسئول تبلیغات حزب گمارده شد.
در سال1925، دكتر سون ياتسِن فوت کرد و چيانگ كايشِك رهبري حكومت چين را بر عهده گرفت. ديدگاههاي وي با سون يات سِن مغاير بود. سال بعد چيانگ كنترل ارتش را نيز در اختيار گرفت و در سال 1927، به خاطر اختلافاتی که پیش آمد، عوامل كمونيستي را از دولت و ارتش پاكسازي كرده و برخي را نيز زنداني نمود. براساس برخی از آمارها، در درگیری میان حزب کمونیست و دولت ملی طی سالهای 1926تا1927، به دلیل قتل عام کمونیستها توسط ارتش و پلیس مخفی چیانگ کایشِک، تعداد اعضای این حزب از حدود58هزار نفر به 10هزار نفر کاهش یافت (وردی نژاد، 1390) در همين ايام مائو برای حضور در اجلاس اضطراری حزب کمونیست به ووخَن رفته و در آنجا گزارشی از وضعیت قیام کشاورزان خونَن ارایه کرد که این گزارش[v] مبنایی برای تئوریهای انقلابی وی در سالهای بعد شد.
پس از برخورد چيانگ با حزب كمونيست، حزب اقدام به راه اندازي گروههاي پارتيزاني نموده و مائو در اين حركت نقش مؤثري داشت. وی برای به دست آوردن پیروزی در مقابل نیروهای ملی، راهبردی را تعیین کرد که دارای سه مرحله بود: نخست، برخورداری از یک ارتش دهقانی که از قدرت و تحرک کافی به منظور درگیریهای نظامی طولانی مدت برخوردار است. دوم، تحت کنترل درآوردن سرزمینی استراتژیک برای استقرار و انجام عملیات نظامی. و سوم، ایجاد گروه خود کفایي اقتصادی در مناطق تحت کنترل ارتش سرخ برای فراهم سازی نیرو و تجهیزات جهت درگیریهای نظامی (وردی نژاد، 1390) وی با ایجاد جمهوری شورایی چین در منطقهي خونَن به هر سه هدف خود دست یافته بود.
رویارویی حزب کمونیست با کومینتانگ
تقابل حزب كمونيست و دولت عملا آغاز و حزب كمونيست با استفاده از حمايت مالي و سياسي كارگران و كشاورزان در سال1930، نيروي عظيمي را گرد آورده و به سوي شهرها حركت و چندين شهر را نيز به تصرف در آورد. در اين حركت نظامي، استان جيانگسو نيز به تصرف نيروهاي كمونيست درآمد و قدرت حزب و مائو افزايش يافت. مائو در این منطقه برخلاف توصیههای نمایندهی کمینترن که بر بسیج کارگران تأکید داشت، باتوجه به شرایط اجتماعی جامعهی چین که عمدتا جامعهای کشاورزی بود، بر بسیج دهقانان و ظرفیت انقلابی آنان اعتقاد و اصرار داشت و در همین دوران بود که با تشکیل جمهوری شورایی چین[vi] برخی از ایدههای کمونیستی ویژهی چین را به مورد اجرا گذاشت و به موفقیتهایی در زمینهی جذب دهقانان و روستاییان دست یافت.
مائو بدون مشورت با حزب و با همکاری یکی از فرماندهان محلی به نام جودِ[5] اقدام به تشکیل نیروهای چریکی دهقانی نموده و در زمستان 1928تعداد آنان از 10 هزار نفر فراتر رفت. این درحالی بود که شورشهایی که بنا به دستور کمینترن در شهرها با سازماندهی کارگران صورت میگرفت، یکی پس از دیگری با شکست مواجه میشد. موفقیتهای مائو در سازماندهی دهقانان بر اعتبار و پرستیژ وی افزود. لذا، او از دفتر سیاسی حزب که تحت حمایت شوروی بود دعوت کرد تا از نزدیک با تشکیلات وی آشنا شوند. در اوایل1930که دفتر سیاسی حزب همچنان مخالف تشکیل نیروی مستقل نظامی توسط مائو تحت عنوان ارتش سرخ بود، درگیریهای سنگینی میان ارتش سرخ و نیروهای ملی رخ داد که باعث افزایش بیشتر نفوذ و اعتبار مائو در حزب کمونیست شد. در اكتبر سال 1934 قواي دولتي كمونيستها را در مناطق تحت کنترل جمهوری شورایی چین در جیانگشی، شديدا تحت فشار قرار داده و آنها مجبور به ترك این مناطق شده و به دستور مائو راهپيمايي بزرگ هزاران كيلومتري را از جنوب چين به سمت شمال آغاز و هزاران پارتيزان زن و مرد مسير طولاني 12هزار کیلومتری را با مشقات و دادن تلفات زياد كه عمدتا از گرسنگي و سرما بود طي کرده و در شهر يان اَن[6]مستقر شدند.
هدایت راهپیمایی بزرگ
رژه و راهپیمایی طولانی و حماسی مائو و حامیانش که از اکتبر1934شروع شد، نه تنها جایگاه مائو را در حزب کمونیست و تاریخ چین تثبیت و از مائو به عنوان یکی از فرماندهان جزء نظامی حزب، رهبری بلا منازع و قدرتمند ساخت، بلکه نقطهی عطفی در تاریخ معاصر چین نیز به شمار میآید. این راهپیمایی اجباری، با شرکت بیش از یکصد هزار نفر و در مسیری به طول دوازده هزار و پانصد کیلومتر، و با عبور از یازده استان و هجده رشته کوه و بیست و چهار رودخانهی بزرگ و متوسط در جنوب غربی و شمال غربی صورت گرفت. این راهپیمایی بی سابقه، در کنار سختیها و مشقتهای طاقتفرسا، نتایج بسیار سودمندی نیز برای کمونیستها داشت. هرچند دهها هزار نفر در طول این مسیر جان خود را از دست دادند[vii]. این راهپیمایی که از استان جیانگشی در جنوب شرقی آغاز شده بود، با عبور از استانهای گواندونگ، منطقهی خودمختار گوانگشی، خونَن، گوییجو، یونَن، سیچوان، گَنسو و منطقهی خودمختار مسلمان نشین نینگشیا، وارد بخش یاناَن در استان شَنسی در شمال غرب چین به پایان رسید.China Daily 10 Apr.2003))
راهپیمایان در ابتدا مسیر و هدف مشخصی نداشتند، و در هر مسیری که قدم بر میداشتند با مشکلات سخت امنیتی و طبیعی مواجه میشدند و در برخی از مناطق از سوی حاکمان محلی به خاطر ترس از قوای چیانگ کایشِک به آنان پناه داده نمیشد. آنها در طول مسیر، همیشه با احساس خطر جدی رو در رویی با قوای نیروهای ملی را داشتند. تعداد بسیاری از راهپیمایان در طول حدود یک سال پیاده روی، از بیغذایی، سرما، سقوط در رودخانه و یا درهها و یا افتادن از صخرههای بلند جان خود را از دست دادند. گروهي که از این مسیر سخت و طولانی جان سالم به در بردند، در اکتبر 1935 به مقصد رسیده و ستاد فرماندهی و مقر ارتش سرخ را در ياناَن برپا ساختند. رهبران و اعضای بلند مرتبهی حزب کمونیست، پس از ده سال استقرار در این منطقه و مواجهه با سختیها و مشکلات فراوان توانستند با سازماندهی مجدد، تعداد اعضای خود را به بیش از 2/1میلیون نفر رسانده و با استفاده از تجهیزات برجای مانده از قوای ژاپنی پس از پایان جنگ جهانی و تسلیم ارتش ژاپن، به نیروی بلامنازع و تعیین کننده در جنگ داخلی تبدیل و سرانجام با شکست نیروهای چیانگ کایشِک، در اکتبر سال 1949، موفق به تأسیس جمهوری خلق چین شوند.
دومین حملهی ژاپن به چین
ژاپن در سال1937، حملهی همه جانبهاي به چين كرد كه قواي دولتي اغلب در برابر اين حملهها تاب مقاومت نداشته و مناطق تحت نفوذ خود را تسليم نيروهاي ژاپني كردند، ولي كمونيستها در مقابل اين تجاوز ايستادگي كرده و از اين طريق در دل مردم محروم اين كشور براي خود جايگاه خيلي خوبي باز كردند.
مائو همزمان با مبارزه با قواي دولتي و اشغالگران ژاپني، از هدف اصلي خود كه روشنگري ميان تودههاي مردم و توسعهي ايدئولوژي ماركسيستي بود، غافل نشد. لذا در سال 1937، مقالهاي تحت عنوان«تناقض و تمرين» و در سال1940، مقالهي ديگري به نام«دمكراسي جديد» نوشت كه به شدت مورد استقبال جامعهي آن روز قرار گرفت. وي درسال 1942، كتابي تحت عنوان«سخنرانيهايي در زمينهي ادبيات و هنر» در شهر يانآن تأليف و منتشر ساخت كه اين مطالب بر محبوبيت او افزود. در حاليكه در سال 1937، طرفداران مائو حدود 40هزار نفر بودند، پس از انتشار مطالب وي اين تعداد در سال 1945، بالغ بر 2/1 میلیون نفر شد.
مائو براي ايجاد وحدت ملي در مقابل متجاوزان ژاپني، حتي با چيانگ كايشِك معاهدهی همكاري و تشکیل جبههی مشترک امضا کرد و براي مدتي قواي دولتي و نيروهاي كمونيستي در كنار هم عليه ژاپنيها جنگيدند، ولي در نهايت اين دو نيرو همكاري خود را متوقف و با هم به جنگ پرداختند. در واقع، نيروهاي كمونيستي، تحت رهبري مائو، همزمان در دو جبهه هم عليه ژاپنيها و هم عليه نيروهاي كومينتانگ ميجنگيدند.
ژاپن در 14اوت1945، با پذيرفتن شكست به طور رسمی تسلیم شد. از آن زمان تا تابستان سال1946، چانه زنیهایی با میانجیگری آمریکا برای تشکیل حکومت ائتلافی میان دو گروه قدرتمند کمونیستی و ملی صورت گرفت؛ ولی به دلیل عدم دستیابی به توافق، جنگ داخلی بار دیگر در تابستان1946 با حملهی نیروهای چیانگ کایشِک به مواضع کمونیستها در شمال کشور آغاز شد. با توجه به حمایت مالی آمریکاییها، نیروهای ملی توانستند به پیشرویهایی در مناطق تحت کنترل کمونیستها نایل آیند؛ به طوری که آنان را از منطقهی یاناَن محل استقرار ستاد مرکزی نیروهای مائو هم بیرون راندند، ولی مبارزات چریکی کمونیستها که به پشت جبههی ارتش ملی رخنه کرده بودند، موجب شد ارتش ملی خسته از جنگ کلاسیک متحمل شکست و خسارتهای زیادی شود.
در سال1948 وضعیت در جبهههای جنگ به نفع نیروهای مائو تغییر یافت و طی چند ماه تقریبا اکثر مناطق و شهرهای مهم شمالی[viii] و شرقی چین به دست نیروهای کمونیستی افتاد و آنها پیشروی خود را به سمت غرب، جنوب و جنوب غربی که در دست ارتش ملی بود، ادامه داده و پس از مدت کمی توانستند به اکثر استانهای جنوبی و غربی نیز مسلط شوند. در نهایت در ژانویهی1949، شهر پکن بدون خونریزی به دست کمونیستها فتح شد. آخرین سنگر نیروهای ناسیونالیست طرفدار چیانگ، یعنی شهر چِنگدو نیز به تصرف کمونیستها در آمد و مارشال چیانگ کایشِک همراه با باقیمانده از نیروهای تحت امرش به جزیرهی تایوان گریختند.
استقرار جمهوری خلق چین
با پايان جنگ جهاني دوم و گسترش كمونيسم در سرتاسر جهان و نفوذ فوق العادهي مائو و حزب تحت رهبريش در چين، وی توانست هر دو دشمن پیش رو(ژاپن و چيانگ) را شكست دهد. مائو پس از ورود به پکن پايتخت، طي نطقي در اول اكتبر سال 1949، در ميدان تيان آنمِن، استقرار جمهوري خلق چين را اعلام و بر حاكميت چيانگ كاي شِك خط پایان كشيد.
پس از تأسيس جمهوري خلق چين، و از اوايل سال1950، مائو رهبري حزب و كميسيون نظامي آن را بر عهده گرفت و در واقع به قدرت مطلقه در اين كشور تبديل شد. مائو كه از نظر فكري راهي غير از راه اتحاد جماهير شوروي كمونيستي را دنبال ميکرد، پس از مرگ استالين در سال 1953، جايگاه رهبريش در ميان كمونيستهاي جهان، به ويژه در چين هرچه بيشتر تقويت گرديد. مائو پیش خود فکر میکرد که پس از مرگ استالین وی به خاطر سابقهی طولانی مارکسیستی داشتن به رهبری جهان کمونیسم برگزیده خواهد شد. با انتخاب خروشچف به عنوان جانشین استالین، مائو به آرزویش نرسید و لذا، سرناسازگاری با مسکو را در پیش گرفت. وی حتی برای شرکت در مراسم تشییع جنازهی استالین هم به مسکو نرفت و چوئنلای را به نمایندگی از خود به مسکو فرستاد. جدا شدن راه کمونیسم چینی از کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی و آغاز اختلافات میان این دو کشور کمونیستی که در نهایت به جدایی راه آنها و تقسیم جهان کمونیست به دو قطب متضاد مائوئیستی و لنینیستی انجامید، از همینجا آغاز گردید[ix]. ادامهی این روند سبب شد، روابط پکن و مسکو عملا در سال1962قطع شود. در چنین شرایطی، پکن تلاش نمود سیاست نگاه به دیگران(اتحاد جماهیر شوروی) را با اتخاذ سیاست انزواگرایی به سیاست«تدبیر منزل از درون» تغییر دهد. (وردی نژاد، همان) بین سالهای1950تا1952، حزب کمونیست به رهبری مائو برای تثبیت موقعیت و جایگاه حزب، به سرکوب مخالفان پرداخت. در سال1953، کمیتهی مرکزی حزب، بنا به پیشنهاد مائو، برنامهی اصلاحات اقتصادی و صنعتی شدن کشور را از تغییر مالکیت خصوصی و اصلاحات ارضی آغاز کرد. در واقع، توزیع مجدد زمین از آرمانها و برنامههای اساسی حزب کمونیست بهشمار میرفت. در سال 1949که حزب کمونیست ادارهی کشور چین را بر عهده گرفت، حدود 500میلیون نفر(90 درصد روستا نشین و10درصد شهر نشین) از جمعیت چین در روستاها زندگی میکردند، در حالیکه نیمی از زمینهای زیرکشت به کمتر از یکدهم جمعیت روستایی تعلق داشت، یعنی دو سوم جمعیت روستایی تنها یک پنجم زمینهای کشاورزی را در اختیار داشت. لذا، در سال1952، حدود 13میلیون اَکِر[x] زمین در میان بیش از 300میلیون روستایی بدون زمین تقسیم شد. طبعا مالکان پیشین زمین در برابر این اقدام دولت مقاومت میکردند. لذا، دولت برای شکستن این مقاومتها، با تشکیل دادگاههای خلقی، بسیاری از مالکان زمین را به اعدام محکوم کرد.
(Bill Brugger، 1981: 80-85)
در اواسط سال1956، سعی شد فضای سیاسی آزاد تری ایجاد شود. مائو در سال1957، كتابي تحت عنوان« تناقض صحيح ميان مردم» تأليف و منتشر ساخت كه زمينه را براي توسعه و تكثر فرهنگي، البته در چارچوب نظام كمونيستي فراهم ساخت كه به« صدگل » معروف شد. در این مرحله تعدادی از روشنفکران و مخالفان مائو با استفاده از فضای بازی که به وجود آمده بود، به ارایهی نظریات خود که اغلب مخالف دیدگاههای مائو بود پرداختند. این جنبش فکری و انتقادی در اواسط بهار1957، به شکل غیر مترقبهای رشد کرد و دامنهی انتقادات فراگیر شد. این وضعیت و فضای انتقادی برای دو سه ماهی برای دولت و مائو قابل تحمل بود، ولی یکباره مائو و همپیمانانش نسبت به آن به شدت واکنش نشان داده و این گرایشها را به راستگراها نسبت داده و تحت عنوان جنبش ضد راستگرایی، تمام افرادی را که حرفهای انتقادآمیز زده بودند، به اتهام داشتن افکار خطرناک دستگیر و روانهی زندان کرده و یا به اردوگاه کار اجباری فرستادند. با اين حركت، تمام مخالفان فكري مائو و زمينههاي روشنفكري در چين از ميان برداشته شد و ديكتاتوري مطلق فكري و فرهنگي تمام عیار به رهبري مائو به وجود آمد.
بلند پروازی مائو و اجرای طرح«جهش سریع به پیش»
با اجرای نخستین برنامهی پنجسالهی اقتصادی(1953 تا 1957 میلادی) تلاش برای پایان دادن به وابستگی چین به مواد غذایی آغاز و با کمک مالی اتحاد جماهیر شوروی پروژههای بزرگ اقتصادی به مورد اجرا گذاشته شد. در نتیجه، این کشور از نظر اقتصادی تا حدودی به مرحلهای رسید که دیگر نیاز چندانی به کمکهای مسکو نداشته باشد. این موفقیت مائو را تشویق کرد که دومین برنامهی پنجساله را در سال1958، با هدف توسعهي سريع اقتصاد و صنعتي كردن كشور چين، تحت عنوان طرح «جهش بزرگ به پيش» ارايه و بر اجرايي شدن اين طرح اصرار ورزد. عليرغم غير كارشناسي بودن طرح، هرنوع مخالفتي با آن به شدت رد و تمام امكانات نارساي موجود كشور در خدمت اجرايي شدن این طرح قرار گرفت. بر اساس اين طرح، تمام زمينهاي كشاورزي و كارخانجات توليدي مصادره و در اختيار كمونهايي قرار گرفت كه هيچكدام از اعضاي اين اتحاديهها اطلاعات و تجربهی كافي از آن چه در اختيارشان قرار گرفت نداشتند. اگرچه كمونهاي كشاورزي به خاطر جامعهي كشاورزي بودن چين تا حدودي رشد كرد، ولي واحدهاي صنعتي به طور كلي كارايي خود را از دست داده و صنايع نيمه كاره چين هم در اثر اجراي اين طرح از دست رفت و نابود شد و ميلونها چيني در اثر قحطي و گرسنگي ناشي از بيكاري و فقر و توقف توليد، جان خود را از دست دادند[xi] و طرح« جهش بزرگ به پيش» مائو كاملا ناموفق از كار در آمد و جايگاه رهبري مائو حتي در ميان دوستان هم حزبيش نيز تنزل يافته و متزلزل شد.
) Jasper Becker. Hungry Ghosts،1998 : 81)
در این طرح که قرار بود جایگزین طرحهای اقتصادی شوروی شود، تمام فعالیتهای کشاورزی و صنعتی خصوصی ممنوع و زمینهای کشاورزی کوچک به اجبار در هم ادغام و تحت مدیریت کمونهای خلق درآمد و اغلب کشاورزان و روستاییان وادار به کار در صنایع ابتدایی ذوب و تولید فلز شده و تمامی کارخانجات و کارگاههای تولیدی کوچک مواد غذایی زیر نظر مالکیت اشتراکی در آمدند. ادغام ساختن تعاونیها و بخش خصوصی در کمونها جزء جدایی ناپذیری از این طرح بود. در این طرح روستاییان مجبور شدند در مالکیت و استفاده از زمین، ابزار، حیوانات بارکش، خانههای مسکونی، به شیوهی اشتراکی روی آورند. در این مالکیت اشتراکی خوراک، پوشاک، اسکان، مراقبت بهداشتی و پزشکی و آموزش اعضای کمون تضمین میشد. در بهار1959، تعداد این کمونها به 26هزار افزایش یافت. اگرچه این کمونها با توجه به شرایط منطقهای و جغرافیایی از نظر اندازه و تعداد اعضا یکسان نبودند، ولی به طور متوسط از حدود دو هزار خانواده یا 10 هزار روستایی تشکیل میشد. (وردی نژاد، همان) زندگی و کار در کمونهای اشتراکی، بیش از همه برای مسلمانان که از نظر مذهبی محدودیتهایی در معاشرت و برخوردهای اجتماعی و تفاوت در شیوهی تهیهی غذای حلال و نگهداری و تولید دام و حیوانات با غیر مسلمانان داشتند، بسیار سخت و بحران آفرین بود[xii].
مشکلات این برنامهی بدون مطالعه به همراه حوادث ناگوار طبیعی، موجب کاهش 15درصدی غلات در سال1959 شده و روند نزولی تولید تا سال1961 ادامه یافت. در خلال اجرای طرح«جهش بزرگ به پیش» مائو به صدور هرچه بیشتر مواد غذایی تولید شده برای پرداخت بدهی نزدیک به دو میلیارد یوانی چین به اتحاد جماهیر شوروی و اعطای رایگان مواد غذایی به کرهی شمالی، ویتنام شمالی و آلبانی تأکید داشت. کاهش تولید غلات، صدور و اهدای رایگان بی رویهی مواد غذایی، خشکسالی و قحطی وحشتناک، در کنار ارایهی آمار و ارقام نادرست و مبالغه آمیز از میزان تولیدات توسط مقامات حزبی و دولتی از یک سو، و بی خبری مائو از بدبختی و فاجعهی اقتصادی در حال وقوع از سوی دیگر، موجب مرگ 30 میلیون روستایی و دهقان فقیر در خلال سالهای1959 تا 1962 شده و تقریبا به همین میزان نیز کودک دچار سوء تغذیه گردیده و در سالهای بعد جان باختند. (China’s great famine, 18 December,1999)
لیوشائوچی دبیرکل وقت حزب کمونیست که خود مخالف این طرح بود، در سال1963در کنفرانسی اعلام کرد که تنها 30درصد مرگ روستائیان در این سالها بر اثر قحطی و خشکسالی بود، 70درصد بقیه مربوط به اشتباه در سیاستگذاری و بحران مدیریتی بود.
(Peter Lee ،2010)
تجدید نظر در طرح«جهش بزرگ به پیش»
مائو زمانی از این فاجعه خبردار شد که دیگر خیلی دیر شده بود. او در این ماجرا جایگاه و اعتبارخود را در میان مردم و حزب از دست داد و در سال1962مجبور به توقف اجرای طرح«جهش سریع به پیش» شده و همزمان بخشی از قدرت سیاسی خود مانند پست ریاست جمهوری را نيز به افرادی همچون لیو شیائوچی[7]که نظریه پرداز پیشرو حزبی و دِنگ شیائوپینگ که مدیری شایسته بود واگذار نمود، ولی رهبری حزب را همچنان در اختیار خود داشت.
لیو و دِنگ برای تصحیح اشتباهات دوران«جهش بزرگ» اقدامات زیر را به عمل آوردند: 1- برای تحریک انگیزهها جهت تولید بیشتر، تا حدودی مالکیت بخش خصوصی در تولید محصولات کشاورزی را به رسمیت شناختند. 2-در شرکتهای دولتی سیستم ارزیابی کارایی مدیران را اعمال کردند. 3- تخصص را به ایدئولوژی ارجح دانستند. 4- به واحدهای تولیدی آزادی بیشتری در اهداف تولیدی دادند. 5- در ارایهی آمار و ارقام تولیدی سختگیری بیشتری اعمال گرديد تا آمار دقيقتري ارايه شود. 6- معیارهایی برای سازماندهی مجدد حزب و تأکید بر اجرای مقررات حزبی تعیین کردند. (وردی نژاد، همان) توسعهی کشاورزی در اولویت نخست قرار گرفت و لذا با کار و تلاش انگیزهدار روستاییان، محصولات کشاورزی بهبود یافت و پروژههای نا تمام صنعتی تکمیل و پروژههای جدیدی آغاز شد. روند بهبود شرایط اقتصادی در سالهای بعد نیز ادامه یافت و چوئنلای در سال1964 اعلام کرد که بازسازی اقتصادی تکمیل شده و برنامهی پنجسالهی سوم آمادهی اجراست.
اجرای انقلاب فرهنگی
مائو در سال1962، براي جبران ناکامیها در«جهش سریع به پیش» طرح جنبش آموزش سوسیالیستی را مطرح کرد. این آموزش ایدئولوژیک با هدف اصلاح رفتار اعضای حزب و منطبق کردن آن با ایدههای سوسیالیستی تعقیب میشد. گزارشهای دریافتی از انحرافات شدید میان کادرهای حزبی، زنگ خطر را برای مائو به صدا درآورده بود. این جنبش سه هدف وابسته به هم را دنبال میکرد: مبارزه برای پیشگیری از تشکیل طبقات اجتماعی؛ مبارزه برای رفع انحرافات رفتاری از اعضاي کادر؛ و مبارزه برای الگو سازی از قهرمانان ارتش آزادیبخش به عنوان مدلی از فضایل انسانی، فداکاری، همکاری جمعی و تحمل مشقت برای فردای بهتر.
در چگونگی و گسترهی اجرای این طرح آموزشی میان لیوشائوچی و مائو اختلاف نظر پیش آمد. مائو بر اجرای همه جانبهی این طرح بدون هیچ ملاحظهای اصرار میورزید، در حالیکه لیو توجه به معیارهای صحیح و در نظر گرفتن هنجارها را ملاک قرار میداد. با ادامهی اختلافات، کل جنبش در هالهای از ابهام قرار گرفته و با دستورالعملهای متناقض رو به رو شده و در سال1965، با شکست مواجه گردید، ولی به نظر بسیاری از کارشناسان مسایل چین، زمینه را برای اجرای انقلاب فرهنگی مائو فراهم ساخت. مائو کمکم احساس کرد رهبری حزب از اهداف اصلی که خدمت به مردم است دور شده و انحرافی در افکار آنان ایجاد شده و اهداف سوسیالیستی در معرض خطر قرار گرفته و گروههای بورژوا در جامعه قدرت گرفته اند. مائو نسبت به اهداف لیو و دِنگ به شدت مشکوک شده و نسبت به آیندهی انقلاب و رهبری خود بیمناک شد. لذا، برای پاکسازی حزب و دولت و جامعه از عوامل لیبرال و مقابله با روند موجود، انقلاب فرهنگی را به پیش کشید.
طرح« انقلاب فرهنگي» مائو كه تا سال 1976میلادی، به مدت ده سال با اقدامات خشونت آميز و قهري فراوان ادامه يافت، موجب نابودي تمامي داشتههاي فكري، فرهنگي، هنري، تاریخی و آموزشي چين شده و گاردهاي سرخ مائو هر آن چه را كه خلاف ديدگاه مائو و حزب ميدانستند، مانند لشگر مغول از بين بردند و دهها سال توسعهي اين كشور را به عقب انداخته و اندوختههاي فرهنگی و هنري چند هزار سالهي چين را نابود كرده و به تاراج دادند. امروزه نيز چينيها از ده سالِ دوران انقلاب فرهنگي به عنوان تاريكترين دوران تاريخ چين ياد ميكنند. مائو با اين ابتكار عمل نادرست، نه تنها لطمات جبران ناپذيري به فرهنگ و تمدن و تاريخ و مردم چين از يك سو، و به وجههي حزب كمونيست و يك عمر مبارزهي خود و ديگران از سوی دیگر وارد کرد، بلكه در واقع خط بطلاني به تفكر مائوئيستي در چين و جهان كشيد و در اثر همين اشتباهات و عواقب سوء آن بود كه به شدت بيمار شده و جان سپرد. در اثر اشتباهات فاحشي كه مائو در اصرار به اجراي دو طرح نا پختهي« جهش بزرگ به پيش» و « انقلاب فرهنگي » داشت، امروزه مردم و حكومت چين بر اين عقيده هستند كه مائو يك انقلابي خوب بود ولي يك رهبر خوبي براي ادارهی كشورش نبود. به همين جهت است كه عموم مردم چين هنوز به مائو به عنوان ناجي مردم چين از فقر و فلاكت و بدبختي گذشته نگاه ميكنند. و هنوز هم مائو به عنوان رهبر انقلابي تودههاي فقیر اين كشور مورد احترام مردم و حكومت است، اگرچه آنان نسبت به اشتباهات فاحش وي نيز آگاه بوده و بر آن اعتراف دارند.
بیماری منجر به فوت مائو
مائو در سالهای آخر عمرش از بیماریهای مختلف رنج میبرد و در ماههای پایانی زندگی کمتر در انظار عمومی ظاهر میشد. آخرین ملاقات وی با یک رهبر خارجی در آوریل1976بود که با ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر پاکستان انجام شد. سرانجام، وی در ساعت12 و 10دقیقهی روز9سپتامبر1976درگذشت و جسدش در 18سپتامبر طی یک مراسم رسمی در جایگاه مخصوصی که برایش در میدان تیان اَنمِن در نظر گرفته شده بود به صورت مومیایی شده نگهداری میشود.
دیدگاه های متفاوت پیرامون شخصیت مائو
در مورد شخصیت مائو، همچون سایر رهبران انقلابی جهان، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. برخی او را در حد یک منجی مورد ستایش قرار داده و تمام اشتباهات و عملکرد نادرست وی را توجیه میکنند، و برخی نیز تمام دستاوردها و زحمات او را نادیده گرفته و تصویر سیاهی از او ترسیم و به نمایش میگذارند. در حالیکه هنوز هم میلیونها چینی از او به عنوان«پدر و بنیانگذار چین نو» یاد میکنند که به مردم کشورش عزت و احترام بخشید و آنها را از فقر و فلاکت و بدبختی نجات داد، خیلیها به ویژه مخالفان مائو که در غرب و تایوان زندگی میکنند، از وی به عنوان دیکتاتوری که تعصبات ایدئولوژیک و تئوریهای اقتصادیش موجب مرگ میلیونها چینی و فقر و بدبختی و عقب افتادگی کشور چین شده نام میبرند. دولت چین نیز علیرغم کنار گذاشتن بیشتر ایدههای مائو به ویژه در زمینههای اقتصادی، از او به عنوان قهرمان ملی یاد میکند و عکس او همچنان در میدان تیان اَنمِن نمادی از حضور وی در قلب چینی هاست. به همین خاطر آثار، کتاب و مقالات بسیاری از سوی دوستان و دشمنان مائو نوشته شده است که پژوهشگران میتوانند با مراجعه به آنها پیرامون شخصیت وی به قضاوت بنشینند.
در واقع، کارنامهی مائو در چین ترکیبی از دستاوردهای عظیم و خسارات و لطمات بزرگ بود. حکومت و مردم چین هنگام درگذشت مائو، ضمن برخوردار بودن از نتایج پیروزیهای بزرگی که چهرهی کشور را از سال 1949 به بعد به کلی تغییر داد، با مشکلات جدی اقتصادی، سیاسی که خطر بزرگی برای ثبات و امنیت و حتی هویت نظام بهشمار میآمد، نیز رو به رو بود. (ثروت، منصور) در دوران رهبری وی، کشور چین در کنار فجایع و خسارتهای فراوانی که متحمل شد، به دستاوردهای بزرگی نیز دست یافت؛ از جمله بازپس گیری کرسی نمایندگی چین در سازمان ملل و عضویت با حق وتو در شورای امنیت؛ تولید موفقیت آمیز بمب هستهای در سال1967؛ ارسال ماهواره به فضا در سال1970؛ ساخت نخستین زیر دریایی چین؛ دستیابی به برخی از پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک، ارایهی درمان رایگان به مردم؛ بهبود وضع زندگی روستاییان و...
آثار و تألیفات مائو
مائو تنها یک رهبر نظامی و سیاسی انقلابی نبود، بلکه تئوری پرداز، ادیب، شاعر و خوشنویس برجسته نیز به شمار میرفت. از وی آثار زیادی به صورت نظم ونثر در زمینههای سیاسی و ادبی باقی مانده است که افزون بر مجموعه آثاری که از او تا کنون در میلیونها نسخه چاپ و منتشر شده است، مشهورترین دفاتر شعری او عبارتند از: چانگشا[8](1925)؛ جفت عدد 9[xiii](1929)؛ گذرگاه لوشان[xiv](1935)؛ راهپیمایی بزرگ[xv](1935)؛ برف[9](1936)؛ تصرف نانجینگ توسط ارتش سرخ[xvi](1949)؛ پاسخ به شویی[xvii](1957) و صدای شکوفهی آلو[xviii] (1961). به دليل نفوذ آثار ادبي و هنري مائو در ادبيات و هنر خوشنويسي چين معاصر، امروزه سبك ادبي و خوشنويسي ويژهاي به نام سبك مائو رسميت دارد كه هنوز هم طرفداراني را به خود جلب كرده است.
[1]- Shao Shan.
[2]- Hunan.
[3]- Changsha.
[4]- Chen Duxiu.
[5]- Zhu De.
[6]- Yan An.
[7]- Liu Shiaoqi.
[8]- Changsha.
[9]- Snow.
[i]- نخستین ازدواج مائو با خانمی به نام لوو ایشیو(Luo Yixiu) که از سوی خانواده برایش در نظر گرفته شده بود، صورت گرفت و از سال1907 تا 1910 باهم زندگی مشترکی داشتند که بعدا از هم جدا شدند.
[ii]- Yang Kaihui. ( وی در اکتبر سال 1930 به همراه فرزندش به نام مائو اَن لانگ توسط نیروهای کومین تانگ دستگیر و اعدام شد. مائو از این همسرش 3 پسر داشت که یکی توسط کومین تانگ اعدام شد و دیگری به نام مائو اَن یینگ در جنگ کره کشته شد و سومی مائو اَنچینگ نام داشت.)
[iii]- He Zizhen. ( مائو با سومین همسر خود از سال1928 تا 1939 زندگی مشترک داشت.)
[iv]- Zhiang Chen. ( جیانگ چن همسر قدرتمند مائو بود که در دوران انقلاب فرهنگی رهبری گروه چهارنفره را بر عهده داشت.)
[v]- Report on the Peasant Movment in Hunan.
[vi]- Chinese Soviet Republic.
[vii]- طبق اسناد تاریخی منتشره از سوی حزب کمونیست، در این راهپیمایی حدود 120هزار نیروی نظامی و غیر نظامی، از جمله زنان شرکت داشتند که در پایان راهپیمایی تنها بین 8 تا 9هزار نفر از آنان زنده باقی ماندند.
[viii]- در نبرد میان نیروهای کمونیستی و ناسیونالیست در شمال کشور، یک تراژدی عظیم انسانی در شهر چانگچون(Changchun ) اتفاق افتاد که اشاره به آن ضروری است. این شهر در ماه می1948 به محاصره ی نیروهای کمونیستی درآمد. در این شهر غیر از ساکنان آن بیش از یکصد هزار نیروی ارتش ملی نیز در محاصره افتاده بودند. در این محاصره که 5 ماه طول کشید، به هیچ یک از محاصره شدگان اعم از نظامی و غیر نظامی، اجازه ی خروج از شهر داده نشد. هدف نیروهای کمونیستی از این سخت گیریها، تحت فشار قرار دادن نیروهای ارتش ملی از طریق پایان یافتن انبارهای غذایی موجود در شهر بود، لذا هرچه جمعیت بیشتری در شهر باقی می ماند، مواد غذایی زود تر به پایان می رسید. مردم گرسنه ی شهر که تلاش می کردند از آن خارج شوند، با گلوله ی نیروهای محاصره کننده رو به رو شده و وقتی قصد بازگشت به شهر را داشتند، از سوی نیروهای ارتش روی آنان آتش گشوده می شد. هزاران نفر از مردم غیر نظامی شهر که در نبرد میان دو طرف گیر افتاده بودند، به قتل رسیدند(بیش از 160هزار نفر). سرهنگ جانگ جِنگلو(Zhang Zhenglu) یکی از فرماندهان نیروهای کمونیستی که شخصا در این محاصره شرکت داشت، در کتابی تحت عنوان«White Snow, Red Blood» می گوید: «در این محاصره و نبرد، به اندازه ی بمباران اتمی هیروشیمای ژاپن افراد غیر نظامی به قتل رسیدند، منتهی در هیروشیما افراد در عرض چند ثانیه کشته شدند، ولی در چانگچون طی 5 ماه.» این کتاب از سوی انتشارات ارتش خلق چین به چاپ رسید، ولی از آنجا که روایت این کتاب از نبرد چانگ چون، برخلاف روایت رسمی ارتش بود، در سال 1990ممنوع التوزیع شد و از کتاب فروشیهای سراسر کشور جمع گردید، در حالی که پیش از جمع شدن، بیش از 100هزار نسخه از آن به فروش رفته بود.
[ix]- اختلافات میان چین و اتحاد جماهیر شوروی در طول دههی 1950ادامه یافت و در اواخر این دهه به اوج خود رسید. خروشچف از برنامهی«جهش سریع به پیش» مائو انتقاد و در مقابل، مائو هم خروشچف را فردی تجدید نظر طلب، بزدل و کاپیتالیست نامید. این اختلافات تا قطع کامل روابط دو جانبه پیش رفت. موافقتنامهی سال 1957 شوروی برای کمک به ساخت سلاح هستهای و موشکهای دور برد توسط چین، در اواسط سال1959 لغو و تا سال1960 اکثر تکنیسینها و کارشناسان شوروی از چین فراخوانده شد و کمکهای اقتصادی و فنی به چین متوقف و خطر رویارویی دو کشور به صورت جدی مطرح گردید. همین رویارویی ها و اختلافات باعث شد که مائو اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان دشمن شماره یک چین قلمداد و خطر حملهی شوروی به این کشور را قطعی تلقی کرد. لذا، برای دفع این خطر، حاضر شد روابط خود را در سال1971 با غرب به ویژه آمریکا برقرار سازد.
[x]- هر اَکِر، برابر است با 8/4046 متر مربع.
[xi]- در خصوص تلفات فاجعهی انسانی ناشی از قحطی و گرسنگی مردم چین میان سال های 1959 تا1962، آمارهای متفاوتی ارایه شده است. از 6 میلیون نفری که خود چین آمار داده تا 46میلیونی که برخی از محققان و پژوهشگران غربی اعلام کرده اند.
[xii]- مسلمانان مجبور بودند مثل دیگران به پرورش و نگهداری و خوردن گوشت خوک به پردازند، امری که در برخی از موارد به دِق مرگ شدن مسلمانان معتقد می انجامید.
[xiii]- The Double Ninth.
[xiv]- The Lushan Pass.
[xv]- Long March.
[xvi]- The PLA. Captures Nanjing.
[xvii]- Reply to Shuyi.
[xviii]- Ode to The Plum Blossom.