تاریخ معاصر مصر
3- دوران جدید ومعاصر
3-1- دوره عثمانی
با ورود نیروهای عثمانی به مصر در سال 1517 م (ذی الحجه 922 ه)، این سرزمین به قلمرو امپراتوری عثمانی منظم گشت و خلافت ظاهری عباسی هم از میان رفت.
سلطان عثمانی پس از ورود به قاهره تمام فرزندان و وابستگان حاکمان مملوک و دیگر امیران حکومت پیشین را به قسطنطنیه تبعید کرد [۱] و با تعیین والی (پاشا) از سوی خود و سازماندهی سپاه جدید، این سرزمین را عملاً تحت حاکمیت خود درآورد. برخی نیروهای مملوک نیز همچنان در خدمت قرار گرفتند و به برخی از آنان با عنوان "بک"در نظام تقسیمات اداری، مسئولیت هایی واگذار شد [۲].
حضور نیرو های مملوک در چنین مسئولیت هایی، زمینه هایی را فراهم کرد تا آنان به تدریج دوباره از قدرت برخوردار شوند و دیگر بار نه تنها در سلسله مراتب اداری که در سپاه نیز حضوری تأثیرگذار داشته باشند . بدینسان بود که در قرن هجدهم با ایجاد کانون های قدرت به رقابت با والیان عثمانی برخاستند و برای کسب امتیازات بیشتر به اقدامات گسترده ای دست زدند و توسط "علی بک بزرگ" عملاً اداره امور مصر را در دست گرفتند.
علی بک بزرگ به این امر اکتفا نکرد و با استفاده از مشغول بودن دولت عثمانی در جنگ با روسیه در سال 1768 م (1182 ه)، استقلال مصر را از امپراتوری اعلام و از پرداخت مالیات به دربار عثمانی خودداری کرد و حتی به سرزمین حجاز لشکر کشی و بخشی از آن منطقه را تصرف کرد [۳]. این وضع تا سال 1772 ادامه یافت. در این سال علی بک بزرگ، "ابوالذهب" فرمانده سپاه خود را برای فتح شام به این سرزمین اعزام کرد. ابوالذهب اما در دمشق مخفیانه با سلطان عثمانی مذاکره و تعهد کرد تا با سرنگونی علی بک، مصر را بار دیگر به زیر سلطه امپراتوری عثمانی بازگرداند. با ورود نیروهای ابوالذهب به قاهره، علی بک گریخت [۴] و او نیز به عنوان پاداش این خدمت بزرگ، به عنوان "شیخ البلد" زمام امور را در دست گرفت.
رقابت و درگیری میان "مراد بک" و "ابراهیم بک"، دو تن از سران مملوک ها بر سر قدرت، از رویدادهای مهم آخرین دهه قرن هجدهم بود که در نتیجه آن سراسر مصر به آشوب کشیده شد و سرانجام دو طرف توافق کردند تا دو منصب مهم شیخ البلد و امیر الحاج به تناوب در اختیار هر کدام از آنها قرار گیرد. این دو، زمام امور مصر را تا حمله ناپلئون به مصر در سال 1798 در دست داشتند [۵].
3-2- حمله ناپلئون
در حالی که مصر در دهه های پایانی قرن هجدهم در شرایط نابسامان قرار گرفته و از وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آشفته ای در رنج بود [۶]، فرانسه که در رقابت سنتی با انگلیس بر سر سلطه بر مناطق مهم جهان قرار داشت، تصمیم به اشغال این کشور گرفت. قرار گرفتن مصر بر سر راه میان انگلستان و هند که در آن روزگار مهمترین مستعمره آن کشور بود، از عوامل تعیین کننده در تصمیم فرانسه برای حمله به مصر بود. از سوی دیگر فرانسه می توانست از طریق حضور در مصر، قدرت خود را در دریای مدیترانه گسترش دهد و این سرزمین را به مرکز تجارت جهانی تبدیل کند تا از این راه، خسارت هایی را که در نتیجه ازدست دادن مستعمرات، متوجه آن کشور شده بود، جبران کند [۷] و به لحاظ حیثیتی نیز این حمله در واقع و بنا بر سخن ناپلئون، شکست اقتدار انگلیس در شرق بود [۸].
سپاه ناپلئون متشکل از ده ها هزار نیرو سوار بر کشتی که 55 فروند کشتی جنگی هم آنها را حمایت می کرد [۹] خود را به ساحل اسکندریه رساند. سپاه ناپلئون صرفاً نیروی نظامی نبود و مجموعه ای از دانشمندان و متخصصان حوزه های علمی مختلف همچون ریاضیات، پزشکی، نجوم، شیمی، آثار باستانی، معدن، معماری، آبیاری و مکانیک و نیز گروهی از هنرمندان عکاس، نقاشی و موسیقیایی آنان را همراهی می کرد.
سپاهیان فرانسوی هر چند در مسیر پیشروی خود از اسکندریه به سمت قاهره با مقاومت هایی از سوی نیروهای تحت امر امرای مملوک، مراد بک و ابراهیم بک روبرو شد، به دلیل قدرت برتر فرانسویان و در هم شکسته شدن این مقاومت ها، توانستند خود را به قاهره برسانند [۱۰].
ناپلئون برای جلب توجه مردم مصر و زمینه سازی برای استقرار در این سرزمین، به سرعت اقدامات خود را آغاز کرد. از جمله؛ مجمعی علمی به سبک مجمع علمی فرانسه ایجاد کرد که وظیفه آن تلاش برای پیشرفت علوم، مطالعه و تحقیق در موضوعات طبیعی، صنعتی و تاریخی مصر و انتشار نتیجه این مطالعات و تحقیقات (نتیجه مطالعات و تحقیقات علمای کمیته مزبور، پس از عقبنشینی فرانسویها از مصر تدوین و بین سالهای 1809 تا 1813 تحت عنوان «وصف مصر» در 20 جلد در فرانسه چاپ شد و به عنوان منبعی مهم در مطالعات مصرشناسی اهمیت یافت.) بود. این مجمع از چهار بخش ریاضیات، علوم طبیعی، اقتصاد و سیاست و نیز ادبیات و هنر تشکیل می شد [۱۱]. از دیگر اقدامات فرانسوی ها در طول سال های حضور در مصر می توان به تأسیس چاپخانه، انتشار نشریه، اجرای طرح های بهداشتی، تحقیق در برخی بیماری های بومی و شیوه درمان آنها و تأسیس کمیته بهداشتی و نیز ساخت آسیاب های بادی بود [۱۲].
علیرغم اقدامات صورت گرفته، حضور فرانسوی ها در مصر از همان آغاز به عنوان اشغال میهن تلقی شده و با مقاومت منفی مردم مصر روبرو شد؛ به ویژه نارضایتی از افزایش مالیات و دریافت وام از تاجران مصری برای تأمین هزینه های نیروهای نظامی فرانسوی، به زودی شورش هایی را پدید آورد که به عکس العمل شدید فرانسویان و گلوله باران شهر قاهره انجامید و با تخریب برخی از اماکن مسکونی و اعدام رهبران شورش همراه بود. از آن پس کینه و نفرت مردم مصر از آنان رو به فزونی گزارد و برای رهایی از اشغالگران فرانسوی در انتظار فرصت ماندند. ناپلئون که متوجه شده بود رؤیاهای او در مصر و شرق، تحقق یافتنی نیست، لذا در سال 1799 با جایگزین کردن "ژنرال کلیبر" به طور مخفیانه مصر را ترک کرد [۱۳].
اعتراضات و مخالفت های مردم مصر همچنان ادامه یافت و در سال 1800 به دومین شورش قاهره منجر شد. این شورش با رهبری علما و بازرگانان از محله بولاق قاهره آغاز و به زودی سراسر این شهر و سپس دیگر مناطق را در بر گرفت و خشونت فرانسویان در برخورد با شورشیان بر دامنه درگیری ها افزود. [۱۴].
عدم تحقق اهداف استعمارگرانه فرانسوی ها و استمرار مخالفت های انگلیس با حضور نیروهای فرانسه در مصر، زمینه خروج نیروهای فرانسوی را فراهم آورد. انگلیسی ها که برای اخراج فرانسوی ها از مصر حمایت و مشارکت عثمانی ها را جلب کرده بودند، در سال 1801، عملاً اقدامات نظامی خود را علیه حضور فرانسه در این سرزمین آغاز کردند و با حمایت کشتی های جنگی عثمانی، سواحل مصر در دریای مدیترانه را مورد حمله قرار دادند و توانستند وارد اسکندریه شوند . نیروهای فرانسوی علیرغم تلاش برای ممانعت از پیشروی نیروهای انگلیس نتوانستند توفیقی به دست آورند و شکست سختی را پذیرفتند. چنان شد که نیروهای مهاجم با پیشروی به سوی قاهره، مرکز فرماندهی فرانسویان را مورد تهدید قرار دادند. فرمانده نیروهای فرانسوی در قاهره با ارزیابی اوضاع به این نتیجه رسید که راهی جز گفت و گو با انگلیسی ها برای عقب نشینی ندارد. نتیجه گفت و گو ها هم، امضای موافقت نامه عقب نشینی نیروهای فرانسوی از قاهره بود. با عقب نشینی فرانسویان از قاهره و نیز پایان آخرین مقاومت های فرانسوی ها در اسکندریه، سرانجام اشغال سه ساله مصر پایان یافت [۱۵] و مصر هرچند شکلی، دوباره به زیر سلطه عثمانی درآمد.
گرچه سال های اشغال مصر توسط فرانسوی ها با درگیری و شورش هایی از سوی مردم این سرزمین همراه بود، حضور دانشمندان و متخصصان حوزه های علمی و فنی مختلف، دستاورد هایی برای مصریان به همراه داشت که زمان سه ساله اشغال را به نقطه عطف و آغاز مرحله نوینی در تاریخ مصر تبدیل کرد. آشنایی با تمدن جدید اروپا و شیوه های نوین مدیریتی از طریق حضور در کمیته های تأسیس شده در این مدت، حل معمای خط هیروگلیف با کشف "سنگ نوشته رشید" که زمینه مطالعات مصرشناسی و کشف جنبه های ناشناخته ای از تاریخ مصر در سال های بعد شد، آشنایی با چاپ و نشر و شیوه های نوین آموزش و نیز آشنایی با شیوه های درمانی، از جمله رهاوردهای حضور فرانسوی ها در مصر بود [۱۶].
3-3- محمد علی و جانشینانش (1850 تا 1953):
خروج فرانسوی ها از مصر، پایان درگیری ها و بحران های گوناگون در این سرزمین نبود و رقابت ها و درگیری های سیاسی و گاه نظامی همچنان میان قدرت های خارجی و مدعیان داخلی استمرار یافت. دولت عثمانی در پی تثبیت جایگاه خود بود و انگلیس نیز به تحکیم موقعیت خود در سواحل مدیترانه ای مصر برای تضمین مسیر تردد به مستعمرات خود در هند می اندیشید. امرای مملوکی و هواداران آنان نیز که پیش از فتح مصر توسط عثمانی ها، حاکمیت آن را در اختیار داشتند و پس از آن نیز همواره موقعیت هایی را از آن خود ساخته بودند، همچنان مدعی قدرت بوده و تلاش های بسیاری را برای تسلط دوباره بر این سرزمین صورت می دادند [۱۷].
در چنین وضعیتی، "محمد علی" (محمدعلی از مردم آلبانی بود که در سال 1769 دیده به دنیا گشود. در جوانی مدتی به کار تجارت پرداخت و سپس به نیروهای نظامی عثمانی پیوست. به دلیل شجاعتهایی که در مأموریتهای نظامی از خود نشان داد به معاونت گردانی درآمد که مأمور مشارکت در عملیات اخراج فرانسویها از مصر توسط انگلیسیها شد.) که نقش بارزی در بیرون راندن فرانسوی ها از خود نشان داده بود، با استفاده از خلأ موجود، هوشمندانه شرایط را به نفع خود رقم زد. او با تدبیر تمام، توانست بک های مملوکی رقیب را از صحنه خارج و توجه گروه های مردم و معتمدان آنان را به خود جلب کند. چنان شد که در سال 1805 از سوی شورای مشایخ به عنوان والی مصر برگزیده شد و آنان از سلطان عثمانی درخواست کردند تا با انتخاب آنان موافقت کند. سلطان عثمانی هم که از اوضاع بحرانی این سرزمین آگاه بود، انتخاب آنان را تأیید کرد و بدینسان محمد علی زمام امور را در دست گرفت [۱۸].
محمد علی از همان آغاز به دست گرفتن امور، با مشکل توطئه بک های مملوک روبرو بود که با وجود آنان امکان اداره امور و تحقق اهداف خود را نداشت و لذا از میان برداشتن این مشکل و مانع به عنوان اولویت در دستور کار او قرار گرفت. بیشترین درگیری او با مملوک ها در جنوب مصر روی داد و سرانجام هم در یک توطئه قتل عام در سال 1811، برای همیشه خیال خود را از جانب آنان راحت کرد [۱۹]).
با از میان برداشتن مانع بزرگ مملوک ها، مرحله ای از آرامش و استقرار در مصر آغاز شد و به محمد علی امکان داد که تا به دغدغه اصلی خود که استقلال از امپراتوری عثمانی بود، اهتمام بیشتری ورزد. تحقق این امر البته ساده و در کوتاه مدت امکان پذیر نبود. او برای زمینه سازی تحقق این آرزوی بزرگ ناگزیر بود تا همواره در برابر خواست سلطان عثمانی تمکین کند. از جمله بنا بر اوامر دربار عثمانی با هدف سرکوب وهابیان حجاز در سال های 1811 تا 1813، به این سرزمین لشکر کشی کرد و موفق شد شهرهای مقدس مکه و مدینه را از کنترل وهابیان خارج کند و در سال 1818 نیز شبه جزیره عرب را تحت انقیاد درآورد. اعزام نیرو به جزیره های کرت و قبرس و سرکوب شورش های ساکنان آنها، از دیگر همکاری های نظامی محمد علی با عثمانی ها بود [۲۰]. محمد علی انتظار داشت تا به عنوان پاداش چنین همکاری ها و خدمات مؤثری که به نفع دربار عثمانی انجام داده بود، ولایت سوریه به او واگذار شود. او این انتظار خود را بارها به طور مستقیم و غیرمستقیم به سلطان عثمانی اعلام کرده و البته با بی توجهی سلطان روبرو شده بود. محمد علی که به تدریج از بی توجهی دربار عثمانی نا امید شده بود و به ویژه پس از شکست سنگین نیروهای او در خلیج نافارین از ناوگان دریایی اروپایی در سال 1827، به این تصمیم رسید که آرزوی دیرینه خود را برای استقلال سرزمین مصر از امپراتوری عثمانی عملی سازد. شکست های پی در پی نیروهای نظامی عثمانی و تضعیف قدرت امپراتوری در برابر قدرت های اروپایی، محمد علی را برای تحقق اندیشه خود جدی تر ساخت. او اندیشه خود را با نمایندگان قدرت های اروپایی در مصر در میان گزارد و با برخی وزیران خارجه آنها هم مکاتباتی در این مورد انجام داد. اولین جرقه در این راستا در سال 1827 زده شد؛ آنگاه که دربار عثمانی از محمد علی خواست تا علاوه بر ارسال کمک های مالی و بازسازی کشتی های جنگی آسیب دیده، واحدهای نظامی را برای حمایت از نیروهای عثمانی در جنگ با روسیه سامان دهد. محمد علی تنها با ارسال کمک های مالی به دربار موافقت و از هرگونه اقدام برای بازسازی کشتی های جنگی و اعزام نیرو خودداری کرد. چند سال بعد هم با اعزام نیرو به سوریه به فرماندهی فرزندش "ابراهیم پاشا" طی چند مرحله عملیات نظامی فلسطین، صیدا، دمشق، بیروت و طرابلس را در سال 1832 تحت تصرف خود درآورد [۲۱].
عملیات نظامی عثمانی ها برای باز پس گیری سرزمین سوریه از ابراهیم پاشا نه تنها نتیجه مطلوب را برای دربار عثمانی به همراه نداشت که محمد علی را ناگزیر ساخت تا برای تحقق خواسته هایش، فرزندش ابراهیم را در رأس نیروهای نظامی روانه قسطنطنیه، مرکز امپراتوری عثمانی کند [۲۲].
در حالی که نیروهای مصری در نزدیکی دروازه های قسطنطنیه قرار داشتند و سلطان عثمانی هم آمادگی آن را داشت تا به خواسته های محمد علی مبنی بر وراثتی ساختن حکومت مصر در خاندانش و واگذاری سوریه و جزیره کرت به او، پاسخ مثبت دهد، انگلیسی ها که چنین اقدامی را مخالف اهداف سیاسی خود می دیدند، از در مخالفت برآمده و با هماهنگی قدرت های دیگر چون فرانسه، روسیه و اتریش مانع عقد موافقت نامه میان سلطان عثمانی و محمد علی شدند. از سوی دیگر انگلیس و روسیه که قدرت محمد علی را تهدیدی برای منافع خود تلقی می کردند، تصمیم گرفتند تا نیروی نظامی مصر را درهم شکستند و سوریه را نیز از سلطه او خارج سازند [۲۳].
اولین اقدام در جهت محدود ساختن قدرت محمد علی، اخراج نیروهای ابراهیم پاشا از سوریه تحت حملات نظامی از راه دریا و زمین بود. از سوی دیگر قدرت های اروپایی در سال 1840 توافق نامه ای را با موافقت سلطان عثمانی امضاء کردند که مهمترین بندهای آن عبارت بود از: برخورداری محمد علی از عنوان معاون پادشاه، قرار گرفتن حکومت وراثتی مصر در خاندان محمد علی و منضم شدن به قلمرو امپراتوری عثمانی، محدود شدن نیروهای مصری به هشت هزار سرباز در زمان صلح و اینکه مصر، حق در اختیار داشتن کشتی های جنگی را ندارد و بالاخره برخورداری مصر از استقلال داخلی تحت سلطه عثمانی [۲۴].
علیرغم ضعف و ناکامی های محمد علی در این سال ها همچنان به تبدیل مصر از یک جامعه عقب مانده به یک جامعه پیشرفته و مدرن می اندیشید، او توانست طی چند دهه پیش از آن، اقدامات گسترده ای را برای عمران و آبادی، امنیت و تقویت جایگاه مصر انجام دهد.
در سال های اولیه به دست گرفتن قدرت توسط او، این سرزمین درگیر رقابت های مدعیان قدرت بود، وضعیت اقتصادی نابسامان، اوضاع اجتماعی آشفته و امنیت در حداقل خود قرار داشت. کشاورزی، صنعت و بازرگانی نیز به شدت ضعیف و آشفته بود [۲۵]. تشکیل ارتش منظم و آموزش دیده یا اجباری ساختن سربازی و نیز دعوت از افسران فرانسوی به مصر برای آموزش های نوین و تأسیس نیروی دریایی از اولین اقدامات او برای تحکیم و تثبیت قدرت مصر بود. ارتش محمد علی تا پیش از سال 1839 با حدود 237000 نیروی رزمی، 68 فروند کشتی جنگی با 15197 نیرو و 950 قبضه توپ دریایی، از قدرت و نیرویی فوق العاده در منطقه برخوردار بود. تا پیش از حکومت محمد علی بر مصر، آموزش در این کشور عمدتاً بر "الازهر" متکی بود و در کنار آن مکتب خانه های سنتی قرار داشتند که عموماً به آموزش اصول خواندن و نوشتن و نیز حفظ قرآن کریم می پرداختند. محمد علی، سازمان آموزش نوینی را به موازات آموزش دینی الازهر بنیان گذاشت که علوم پزشکی، مهندسی، داروسازی، کشاورزی و ... را به جوانان مصری آموزش می داد. او همچنین به سازماندهی نظام اداری و مالی همت گمارد و با ایجاد تغییر و تحول در نظام دیوانی، مسئولیت های مختلف اداره امور کشور را به سازمان هایی مرکزی که تحت عنوان شورای مشورتی، شورای عمومی و شورای عالی تأسیس شد، واگذار کرد [۲۶]. بدینسان می توان گفت اقدامات اصلاحی و عمرانی محمد علی، مصر را به کشوری تبدیل کرد که از جنبه های گوناگون از بیشتر کشورهای منطقه برتر بود. مصر در چهار دهه اول قرن نوزدهم از ارتشی سازمان یافته، نظام های آموزشی، کشاورزی و صنعتی نسبتاً مدرن و نظام اداری و مدیریتی پیشرفته برخوردار بود. بر اساس چنین اقداماتی بود که نام محمد علی به عنوان بنیانگذار مصر نوین در تاریخ معاصر این کشور ثبت شده است (برخی از پژوهشگران تاریخ معاصر مصر بر این باورند که اقدامات محمد علی الزاما با هدف ارتقاء جایگاه مصر و مردم آن نبوده است و همه این تحولات در راستای تحقق اهداف بلندپروازانه و حس قدرت طلبی او صورت گرفته است. بر اساس باور آنان، محمد علی اصولا با مردم مصر میانه چندان خوبی هم نداشت و به آنها اعتماد نمی کرد. از جمله نکاتی که می تواند دلیل بی توجهی او به مردم مصر باشد، تعداد زیاد افراد غیر مصری در گروه های اعزامی به اروپا برای تحصیل است. از دیگر نکات در این خصوص آن است که علیرغم حضور نیروهای رزمنده مصری در بیشتر عملیات های نظامی او در خارج از مرزهای مصر، نام مصری ها کمتر در میان فرماندهان ارتش او به چشم میخورد و از مردم مصر، بیشتر به عنوان ابزاری در جهت تحقق اهداف خود استفاده می کرد. [۲۷]) [۲۸].
محمد علی نتوانست همه اهداف خود را محقق سازد و البته قربانی آرزوهای بلندی شد که حد و مرزی نداشت. سال های 1840 تا 1848، دوره افول قدرت محمد علی بود. در این سال ها، ارتش به دلیل درگیری های مستمر به ویژه در سوریه و لبنان، ضعیف شد، بیشتر طرح های او ناتمام ماند، درآمدهای کشور کاهش یافت و مراکز آموزشی نیز رو به ضعف گزارد و قدرت و دخالت دولت مرکزی عثمانی در مصر بیشتر شد [۲۹].
محمد علی در سال 1848 به دلیل کهولت سن و بیماری و ناتوانی، از قدرت کناره گرفت و اداره امور با موافقت سلطان عثمانی به فرزندش ابراهیم واگذار شد. اجل اما به او مهلت نداد و چند ماه پس از آن درگذشت و "عباس اول"، نوه محمد علی اداره امور را در دست گرفت. محمد علی هم در سال 1849 در 80 سالگی درگذشت.
پس از مرگ ابراهیم، عباس اول به مدت 5 سال بر مسند حکومت نشست. با ترور عباس اول در سال 1854، سعید فرزند محمد علی تا سال 1863 زمام امور مصر را در دست گرفت. دوره حکومت عباس و سعید، مصر در بسیاری از حوزه ها که پیشتر، پیشرفت های قابل توجهی در آنها روی داده بود، دچار رکود شد که این امر عمدتاً به شخصیت ضعیف و مشغولیت آنها به توطئه ها و لذات شخصی باز می گشت. آن دو به منافع مصر بی توجه بودند که نتیجه آن، فروپاشی سازمان هایی بود که طی چند دهه گذشته شکل گرفته بود [۳۰].
پس از آن دو، زمام امور مصر در اختیار اسماعیل، نوه محمد علی قرار گرفت. او از همان آغاز با الهام از نیایش محمد علی تلاش هایی را برای عمران و آبادانی مصر آغاز کرد. تحولات علمی و ادبی از جمله ویژگی های این دوره از تاریخ معاصر مصر است. بیشتر مدارس تا پیش از روی کار آمدن او تعطیل بود که در این دوره بازگشایی شد. تأسیس کتابخانه عمومی، دادگاه، انجمن های علمی و مراکز آموزشی عالی و خطوط راه آهن از جمله اقدامات عمرانی اسماعیل به شمار می رود. اهتمام او به تأسیس انجمن ها و جمعیت های علمی مختلف عامل رشد و توسعه علمی مصر در نیمه دوم قرن نوزدهم بود. مهمترین این جمعیت ها که در سال 1868 شکل گرفت، جمعیت معارف بود که با هدف گسترش فرهنگ از طریق تألیف و چاپ و نشر تأسیس شده بود. از دیگر اقدامات اسماعیل، اهتمام به آثار باستانی بود که با تأسیس دارالآثار العربیة در سال 1869 ادامه یافت [۳۱]. اجرای پروژه کانال سوئز از اقدامات بسیار مهم عمرانی و اقتصادی عهد حکومت اسماعیل به شمار می رود. عملیات حفر کانال تا سال 1869 ادامه یافت و در همان سال کشتیرانی در آن آغاز و مراسم جشن افتتاح آن به یک مراسم تاریخی تبدیل گردید. تشکیل اولین مجلس نمایندگان نیز در این دوره اتفاق افتاد. هر چند اختیارات این مجلس محدود بود و بیشتر جنبه نمایشی در برابر قدرت های اروپایی داشت، تشکیل آن گامی مثبت در راه تجربه نمایندگی و نماد دولت مدرن در قرن نوزدهم بود [۳۲].
اجرای طراح های بلند پروازانه البته اسماعیل را ناگزیر ساخت تا برای تأمین هزینه های آن به استقراض خارجی روی آورد. افزایش روز به روز وام های اخذ شده از کشورهای اروپایی به تدریج نفوذ آنان را در این کشور بیشتر کرد. فروش سهام کانال سوئز نیز نتوانست مشکل دیون اسماعیل را حل کند و البته بحران مالی مصر را نیز افزایش داد. این وضعیت به تیرگی روابط او با دولت های اروپایی منجر شد و بحران های اجتماعی و سیاسی را نیز در داخل پدید آورد که دخالت انگلیس و فرانسه در مسائل داخلی مصر به ویژه در حوزه های مالی و اقتصادی برای تأمین و برداشت اقساط وام های داده شده به دولت مصر را هم در پی داشت [۳۳]. وخامت بیش از پیش اوضاع سیاسی و اقتصادی و عدم تمکین اسماعیل به برخی خواسته های اروپاییان، سرانجام در سال 1879 به توافق انگلیس و فرانسه برای عزل او منجر شد [۳۴].
عزل اسماعیل به خواست دو قدرت اروپایی آن زمان و موافقت سلطان عثمانی با آن، در واقع آغاز مرحله ای دیگر از نفوذ و دخالت قدرت های اروپایی در مصر بود. "توفیق" فرزند بزرگ اسماعیل نیز که با تأیید فرانسه و انگلیس حکومت را در اختیار گرفت، وارث مشکلات و بحران های پیشین شد که دوره زمامداری او را رقم زد. در دوره حکومت توفیق، نه تنها دخالت های دو قدرت اروپایی بیش از گذشته ادامه یافت که این کشور در واقع تحت سلطه آنان قرار گرفت. این دخالت ها که در همه ابعاد گسترش یافت، به ویژه حیات اقتصادی مردم مصر را کاملاً تحت تأثیر قرار داد و نارضایتی شدیدی در همه گروه ها به ویژه کشاورزان که در آن سال ها 60% از جمعیت مصر را تشکیل می دادند و وضع انواع و اقسام مالیات، هستی آنان را در معرض نابودی قرار داده بود، پدید آورد.
از سوی دیگر، جنبش ملی برای تحقق نظام سیاسی مبتنی بر قانون اساسی که پیشتر در دوره حکومت اسماعیل، موفقیت هایی نسبی کسب کرده بود، بر تکمیل این موفقیت ها اصرار داشت که البته با مخالفت توفیق که چندان دل خوی از نظام پارلمانی نداشت، روبرو شد [۳۵].
عدم پاسخ مثبت توفیق به خواست جنبش ملی و ادامه فشار سنگین مالیات ها، به تدریج به قیامی مردمی منجر شد که اولین جرقه های آن در منطقه صعید توسط کشاورزان زده شد و کم و بیش به دیگر مناطق مصر گسترش یافت. فرهیختگان جامعه که در رأس آنها الازهر قرار داشت نیز در برابر چنین اوضاعی ساکت ننشسته و اعتراضات خود را به دخالت های بیگانگان اعلام کردند. "سید جمال الدین" نقش همی در انگیزش نیروهای فرهیخته و طرح ضرورت اصلاحات ایفا کرد. از جمله مباحثی که در این سال ها توسط سید جمال الدین و دیگر روشنفکران دینی و اجتماعی مطرح می شد، دموکراسی، قانون اساسی، اصلاح از طریق رأی و خواست مردم، راه های رهایی از استبداد داخلی و دخالت بیگانه بود. هر چند فعالیت های سیاسی و فکری او، نارضایتی حکومت و نمایندگان انگلیس و فرانسه را برانگیخت و سرانجام از مصر اخراج شد، اندیشه و آموزه های او زمینه ساز قیامی شد که به زودی پدید آمد [۳۶]. نیروهای نظامی نیز از تحولات رو به گسترش سیاسی اجتماعی برکنار نبودند و به زودی حرکت های اعتراضی هرچند مخفیانه در میان افسران شکل گرفت. "احمد عرابی" از جمله افسران بود که به همراه همفکرانش در ارتش با فعالان جنبش و به ویژه شاگردان و یاران سید جمال الدین اسد آبادی از جمله "محمد عبده" ارتباط برقرار کرد [۳۷].
جنبش عرابی: اولین حرکت اعتراضی افسران به رهبری عرابی در سال 1881 برگزار شد که تجمع کنندگان ضمن اعتراض به دخالت های مخرب بیگانگان در امور ارتش از جمله، خواستار رعایت عدالت و مساوات میان نیروهای مصری و غیر مصری، عزل ناظر جهاد (وزیر دفاع) و تشکیل مجلس نمایندگان شدند. اقدام بعدی نیز در همان سال و خواسته ها نیز کم و بیش شبیه خواسته های پیش بود. توفیق که جایگاه خود را، ارثی می دانست که از آباء و اجدادش به او رسیده است، حقی برای احمد عرابی و خواسته مطروحه قائل نبود و اصولاً به مقوله ای به عنوان اصلاحات باور نداشت. عدم پاسخ مثبت دولت به خواسته های معترضان، دامنه اعتراضات را گسترش داد و اوضاع را به شدت نابسامان کرد. آشفتگی اوضاع و ادامه تحرک معترضان، سرانجام توفیق را ناگزیر ساخت تا به برخی از خواسته های معترضان از جمله تغییر نخست وزیر و وزیر دفاع و تعیین احمد اعرابی به عنوان وزیر دفاع و تشکیل مجلس نمایندگان جامه عمل بپوشاند. علیرغم مخالفت انگلیس و فرانسه با انتصاب احمد عرابی به وزارت دفاع، اوضاع کم و بیش رو به آرامش گزارد. این روند اما چندان ادامه نیافت و با کشف توطئه ترور احمد عرابی از سوی افسرای چرکسی ارتش به رهبری وزیر اسبق دفاع، اوضاع مصر دگر بار رو به آشوب و نابسامانی پیش رفت. فرانسه و انگلیس نیز با استفاده از فضای پر تشنج پیش آمده، توفیق و دولت را برای برکناری احمد عرابی و تبعید او از مصر تحت فشار گذاشتند. عرابی در مقابل ضمن مخالفت با تحمیل خواست بیگانگان بر کشور، بر ایستادگی خود و فرماندهی ارتش تأکید کرد. حضور ناوگان دریایی انگلیس در نزدیکی سواحل اسکندریه و ادامه دخالت های فرانسه و انگلیس در امور داخلی مصر، سبب شده بود تا بر تشنج اوضاع افزوده شود. تشکیل دولت جدید مصر در سال 1882 و واگذاری مجدد پست وزارت دفاع به احمد عرابی، انگلیس را مصمم ساخت تا اهداف خود را مبنی بر سرکوب اعتراضات نسبت به حضور و دخالت بیگانگان و از میان برداشتن مخالفان خود، عملی سازد. اقدام به بمباران شهر اسکندریه و پیاده شدن نیروهای انگلیس در سواحل این شهر، اولین مرحله از این اقدامات بود. مقاومت عرابی و نیروهای تحت امر او در برابر حملات انگلیس در سواحل این شهر آنچنان سخت و مشکل آفرین بود که انگلیسی ها توفیق را ناگزیر ساختند تا فرمان انحلال ارتش را صادر کند. از سوی دیگر فرمان دیگری در آگوست 1882 از سوی سلطان عثمانی صادر شد که عرابی و یاران او را به عنوان گروهی عصیانگر معرفی و هرگونه همکاری با آنان را ممنوع می ساخت [۳۸]. انگلیس هم که راهی جز غلبه بر جنبش فراروی خود نمی دید، بر دامنه حملات نظامی خود افزود و با اشغال بندر پورت سعید به پیشروی خود به سوی قاهره ادامه داد. علیرغم مقاومت های نیروهای ارتش و گروه های انقلابی و تلفات و خسارت های بسیاری که بر مهاجمان وارد شد، آنان توانستند در سپتامبر همان سال خود را به پایتخت برسانند و تمام پادگان های نظامی را اشغال کنند [۳۹] و آخرین مقاومت ها را در هم شکنند. احمد عرابی هم دستگیر، محاکمه و به جزیره سیلان (سریلانکا) تبعید شد [۴۰]. دیگر رهبران جنبش هم به تبعید و حبس دائم محکوم شدند [۴۱].
مصر در اشغال انگلیس: بدینسان مصر به اشغال انگلیس درآمد و ارتش از نیروهای مؤثر در قیام عرابی پاکسازی شد و فرماندهی آن نیز در اختیار فرماندهان انگلیس قرار گرفت.
جنبش ملی هرچند در سال های اولیه اشغال مصر با ضعف روبرو شد، هیچگاه از حرکت باز نایستاد. مرگ توفیق در سال 1892 که از حامیان اصلی حضور نیروهای اشغالگر در مصر بود، نقطه تحولی در روند جنبش ملی ضد اشغالگری مردم مصر بود. جانشین او "عباس حلمی دوم" بر خلاف سلف خود موضعی مخالف اشغالگران داشت. این موضع مخالف به تدریج چالش هایی را میان او و اشغالگران پدید آورد و در این میان جنبش ملی توانست خود را بازسازی و هدف عمده خود را بر آزادسازی مصر از اشغال و کسب استقلال متمرکز کند. رهبران جنبش از جمله "مصطفی کامل" در فاصله سال های 1896 تا 1906 تلاش های بسیاری را برای جلب حمایت دولت های خارجی از خروج نیروهای انگلیسی از مصر صورت دادند. مصطفی کامل پس از آنکه از اقدام مؤثر اروپایی ها نا امید شد، تلاش های خود را در داخل متمرکز کرده و با تأسیس نشریه اللواء در سال 1900 و انتشار مقالاتی، اشغالگران و مسئولان حکومتی تحت انقیاد مستشاران انگلیسی را مورد هجوم قرار داده خواستار تشکیل حکومت مشروطه مبتنی بر قانون اساسی شد [۴۲]. عباس حلمی هرچند در سال های اولیه از خواسته های جنبش حمایت می کرد، تحت تأثیر سیاست های تفرقه افکنانه انگلیسی ها و سفر به انگلیس، به تدریج از رهبران جنبش فاصله گرفت و با خواسته های جنبش ملی از جمله نظام مبتنی بر قانون اساسی مخالف ورزید [۴۳]. مهمترین اقدام مصطفی کامل برای پیشبرد اهداف جنبش، تأسیس حزب "الوطنی" در سال 1907 بود که در واقع اولین حزب در مصر با برنامه مشخص و مهمترین هدف در آن مقطع، خروج انگلیس و تدوین قانون اساسی بود [۴۴].
با آغاز جنگ جهانی در سال 1914 و اعلام حکومت نظامی توسط فرمانده ارتش اشغالگر، وزیر امور خارجه انگلیس هم، مصر را تحت الحمایه کشور خود اعلام کرد و بدینسان سلطه غیر رسمی انگلیس بر این کشور که از سال 1882 آغاز شده بود، صورتی آشکار به خود گرفت. در پی اعلام تحت الحمایگی مصر، عباس حلمی دوم که با برخی سیاست های انگلیس به مخالفت برخاسته بود، عزل و "حسین کامل" فرزند اسماعیل به عنوان سلطان مصر منصوب گردید و پس از مرگ او در سال 1917، "احمد فؤاد" (فؤاد اول) برادرش با حمایت اشغالگران انگلیسی جانشین او شد [۴۵].
پایان جنگ بار دیگر امید مردم مصر را که در طول سال های جنگ و دشواری ها و محدودیت های ناشی از سلطه انگلیس و پی آمدهای جنگ را تحمل کرده بودند، برای رهایی از این شرایط زنده کرد. اقدامات فعالان سیاسی و اجتماعی برای تحقق آمال و آرزوهای مصریان آغاز شد و کسانی چون "سعد زغلول"، "عبدالغزیز فهمی" و "علی شعراوی، پیشگام این اقدامات شدند. خواسته اصلی جنبش نیز، استقلال و خواسته های فرعی که بایستی به سرعت انجام می شد، لغو حکومت نظامی و کنترل مطبوعات بود. همچنین اقدام سعد زغلول در تشکیل هیئت نمایندگی مصر برای حضور در کنفرانس صلح پاریس با هدف طرح مسئله استقلال این کشور بر امیدواری مردم در این باره افزود. مخالفت و مانعتراشی نمایندگان سیاسی و نظامی انگلیس در مصر اما عزیمت هیئت مزبور را با مشکل روبرو کرد و اعضای آن مورد تهدید قرار گرفتند. تلاش های سعد زغلول و اعضای آن هیئت اما همچنان ادامه یافت. مقامات اشغالگر که ادامه این تحرکات استقلال طلبانه را خطرناک تلقی می کردند، اقدامات سرکوبگرانه را تشدید و سعد زعلول و سه تن از یارانش را دستگیر و به جزیره مالت تبعید کردند. انتشار این خبر، نارضایتی و اعتراضات شدیدی را به دنبال داشت که با ادامه فعالیت های جنبش توسط دیگر رهبران از جمله "علی شعراوی" زمینه قیامی گسترده به تدریج شکل گرفت [۴۶]. اویلن جرقه های اعتراض از مراکز آموزش عالی و دبیرستان ها با تظاهرات آغاز و به زودی فراگیر شد و گروه های مردم نیز به آن پیوستند. علیرغم برخورد شدید نیروهای اشغالگر و دستگیری برخی از تظاهرکنندگان، این تظاهرات اعتراض آمیز در روزهای بعد نیز ادامه یافت و دیگر مناطق مصر را نیز دربر گرفت. اعتصابات گسترده، تعطیلی مراکز تجاری و توقف خطوط حمل و نقل، وضعیت این کشور را به شدت بحرانی کرد و پیوستن علما و دانشجویان الازهر به قیام مردمی، روند آن را وارد مرحله جدیدی کرد. برخورد خشونت آمیز نیروهای اشغالگر هرچند تلفات بسیاری را در صفوف معترضان پدید آورد، دامنه قیام و اعتراض روز به روز گسترده تر و جمعیت آن نیز پرشمار تر می شد؛ به گونه ای که انگلیس با احساس خطر جدی از این تحولات، ناگزیر از آزاد کردن و بازگرداندن رهبران تبعید شده از مصر شد و به آنان اجازه داد تا برای شرکت در کنفرانس صلح به فرانسه سفر کنند. این تحول، انقلایبون را به امکان تحقق استقلال امیدوارتر ساخت. هیئت نمایندگی هم در سفر به پاریس و شرکت در کنفرانس مزبور، به طور مجدانه مسأله استقلال مصر را پیگیری کرد. این پیگیری ها هرچند به دلیل کارشکنی های انگلیس چندان توفیقی برای هیئت نمایندگی مردم مصر به بار نیاورد، یکپارچگی و تعمیق روحیه انقلابی مردم را در پی داشت و سبب شد حتی برخی از امرای خاندان حاکم نیز به ملت پیوستند [۴۷].
کتابشناسی
- ↑ الانصاری، ص190
- ↑ صبری (1991)، ص20
- ↑ الانصاری، ص193
- ↑ صبری، ص23
- ↑ صبری، ص23
- ↑ المرجع، ص66
- ↑ الانصاری، ص208
- ↑ صبری، ص24
- ↑ صبری، ص208
- ↑ الانصاری، ص209
- ↑ الانصاری، ص213
- ↑ المرجع، ص87-88
- ↑ الانصاری، ص210
- ↑ المرجع، ص106
- ↑ المرجع، ص111
- ↑ المرجع، ص117
- ↑ الانصاری، ص215
- ↑ المرجع، ص131
- ↑ الانصاری، ص217
- ↑ المرجع، ص138-137
- ↑ المرجع، ص142
- ↑ صبری، ص73
- ↑ صبری، ص75
- ↑ الانصاری، ص218
- ↑ المرجع، ص143
- ↑ المرجع، ص166-172
- ↑ ن.ک:المرجع (2009)، ص192
- ↑ المرجع، ص179
- ↑ المرجع، ص179-188
- ↑ الانصاری، ص218
- ↑ المرجع، ص208
- ↑ المرجع، ص273
- ↑ الانصاری، ص219
- ↑ المرجع، ص283
- ↑ المرجع، ص293
- ↑ المرجع، ص299
- ↑ المرجع، ص300
- ↑ الانصاری، ص222
- ↑ المرجع، ص358
- ↑ الانصاری، ص223
- ↑ المرجع، ص359
- ↑ المرجع، ص399
- ↑ المرجع، ص400
- ↑ صبری، ص237
- ↑ الانصاری، ص6-225
- ↑ المرجع، ص9-428
- ↑ الانصاری، ص230