نماد گرایی در هنر چینی
نماد گرایی:
هنر چینی، در کنار صورتگرایی، سرشار از نماد است، درست مانند خود زبان چینی که مانند یک اثر هنری و خط اندیشه نگاری نمادی است از اشارهها و کنایهها. کارکترهای چینی چیزی را مستقیم بیان نمیکنند، یک کاراکتر یا نشانهی نگارشی چینی معنای کلمات بسیاری در زبانهای دیگر را در خود نهفته دارد. از دیگر ویژگی این زبان کوتاهی جملات آن است. شاید به گمان بیگانگان زبان چینی اشارهای و مبهم است، اما به نظر خود چینیها مبهم حرف زدن بهتر از پرگویی کردن است. زبان و کارکترهای چینی رمزنامهای از اشارات و نکات ظریف است. هیچ زبان دیگری در سادگی نوشتن و رساندن اندیشههای عمیق و بسیار در عبارتهای کوتاه با آن برابری نمیکند.
نگارگری چینی نیز همینگونه است و از همین سبک و سیاق پیروی میکند و اندیشههای عمیق و اشیای ظریف را میتواند با خطهای مجرد تصویر کند. در نقاشی چینی به فضاهای خالی توجه زیادی میشود و از این طریق بر نقاط برجستهی تصویر تأکید میشود و برجسته مینمایاند. پیچیدهترین موضوعها با کمترین خطوط کشیده میشود و بزرگترین نقش خیال برروی کوچکترین تکهی کاغذ نقش میبندد. در نقاشی چینی صرفه جویی در عین بیان کامل احساس و اندیشهی هنرمند، اصل قابل توجه است.
نمایش چینی هرگز مانند تئاتر غربی، واقعیت پرداز نیست. در صحنههای آن از هیچ منظرهای استفاده نمیشود. شوخ طبعی بازیگران چینی بیمانند است. هنگامی که بر روی اسب خیالی در صحنه میتازد، از اسب خود پیاده شده و آن را به مهتر میسپارد و با معشوقهاش نجوا میکند و یا برای حمله به دشمن پشت صخرهای کمین میکند، در حالی که در این صحنه به جز هنرمند هیچ چیز و هیچکس دیگری نیست ولی تماشاگر همهی اینها را به چشم میبیند. هر جزیی از نمایش نمادی است، از اشارات و کنایاتش گرفته تا حرکات و جامههای بازیگر. در هر چیز معنا و مفهومی نهفته است که تماشاگر پیشاپیش از آن آگاه است، زیرا تماشاگر چینی برای دیدن نمایشنامه به تماشاخانه نمیرود، بلکه برای تماشای چیره دستی بازیگر میرود. بازیگر در روی صحنه و در طول داستان اشیایی را که قرار است پدیدار شوند را به اشاره پدید میآورد. در این نماد آوری دو عنصر سادگی ظاهری و پرمعنایی باطنی توأمان نهفته شده است.