لبنان
لبنان امروز تا پيش از جنگ جهاني اول با نام جبل لبنان شناخته ميشد اين نام صرفاً به بخش شمالي كوهستاني غرب بلاد الشام در كناره شرقي درياي مديترانه اطلاق ميگشت؛ منطقهاي كه بيشترين جمعيت آن را مسيحيان ماروني تشكيل ميدادند.
بخشهاي جنوبي اين منطقه كوهستاني، جبل الشوف يا جبل الدروز نام داشت كه محل سكونت دُرزيها بود. با مهاجرت گروههايي از مسيحيان ماروني از شمال به جنوب در قرون هفدهم و هجدهم، اين نام به تدريج فراگير شد و بر هر دو منطقه شمالي و جنوبي اطلاق گشت.
نام جبل لبنان تاپيش از سال 1861 كه نظام حكومتي خودمختار متصرفيه با حمايت و نظارت بينالمللي در اين سرزمين تشكيل شد، مفهومي محدودو كاربردي محلي داشت و پس از آن بود كه با مفهوم سرزمين و نظام اداري خاص، داراي كاربردي بينالمللي در محدوده سرزمينهاي سوريه شد. پس از پايان جنگ جهاني اول و استقرار نظام قيموميت فرانسه در جبل لبنان، با انضمام بخشهايي از ولايتهاي سابق عثماني شامل بيروت، بقاع، صور، صيدا و طرابلس، عنوان لبنان بزرگ بر سرزمين جديد گذاشته شد. سرانجام در سال 1926، در حالي كه اين سرزمين همچنان تحت قيموميت فرانسويان بود، جمهوري لبنان تولد يافت. در سالهاي پرآشوب جنگ جهاني دوم كه فرانسه تحت اشغال نيروهاي نازي بود، استقلال لبنان از فرانسه اعلام و از سال 1943 كشور مستقل لبنان بر صحنه جغرافيا ظاهر شد.
اگر مهمترين مؤلفهاهي تشكيل دهنده يك دولت ملت را زبان، تاريخ، مذهب، فرهنگ و باورهاي مشترك بدانيم، ميتوانيم بگوييم برآمدن كشور لبنان بيش از آن كه تحت تأثير اين مؤلفههاي بوده باشد از مؤلفههايي مانند فروپاشي امپراطوري عثماني، اراده بينالمللي و ابتكار فرانسويان متأثر شده است. از اين روست كه، بسياري بر آنند تشكيل اين كشور مولود طبيعي فرايند شكلگيري دولت ملت نبوده و لذا از همان آغاز يك جمهوري متزلزل بوده است (درايسدل و...، 1369، 266). از آنجا كه در بين بيشتر لبنانيها تفاهم بر سر مفهوم هويت ملي و تاريخ اين سرزمين وجود ندارد و اولويت افراد پيش از هر چيز، خانواده و طايفه است، سخن گفتن از وحدت ملي يا منافع ملي، مشكل مينمايد. چنين است كه اين سرزمين حتي در دهههاي پس از استقلال، كمتر شاهد دورههاي ثبات و آْرامش طولاني مدت بوده است. البته تأثير عوامل خارجي در ناآراميها و بحرانهاي اين كشور مانند بحران سال 1958 و جنگ داخلي 15 ساله كه اين كشور را تا مرز فروپاشي كشاند، غيرقابل انكار است.
بحرانها و درگيريهاي خشونتبار خونين در اين سرزمين به ويژه در دوران معاصر عليرغم وجود طوائف ديني و مذهبي متعدد، به ندرت علل ديني و مذهبي داشته و بيشتر به اهداف و منافع سياسي و تناقضات اجتماعي طرفهاي درگير مرتبط بوده است. با اين همه، اين سرزمين كوچك، در دورههايي هر چند نه چندان طولاني، از آرامش نسبي نيز بيبهره نبوده است، اين آرامش معمولاً در پي توافق نخبگان سياسي اجتماعي يا رهبران و نمايندگان طوائف مذهبي حاصل آمده است.