جنبشهای اصلاحی در سطح ملی افغانستان
شیرعلی خان، در تاریخ معاصر افغانستان، اولین جنبش اصلاحی مهم در زمان امارت شیرعلی خان، بهویژه در دوره دوم امارت او (۱۸۶۸ تا ۱۸۷۹) بر اثر مساعی سید جمالالدین اسدآبادی صورت گرفت. شیرعلی خان شخصا تفکرات اصلاحی داشت؛ اما تلاشها و تشویقهای سید جمالالدین بر اجرای برنامههای اصلاحی او مؤثر واقع شد.
شیرعلی خان به فکر نوکردن افغانستان بود و تلاشهای متعددی به خرج داد. او کوشید کارخانههایی احداثکند و جادهها را بازسازی و تعمیر کند؛ همچنین خدمات پستی بین کابل و پیشاور ایجاد کرد؛ تمبر پستی چاپ کرد؛ نشریه شمسالنهار را در سال ۱۸۷۵، راهاندازی کرد؛ مدارسی را به سبک جدید تأسیس کرد؛ ارتش منظم، ثابت و مدرن پایهریزی کرد؛ شهر شیرپور را در شمال کابل احداث کرد؛ روابط دیپلماتیک خود با همسایگان را گسترش داد؛ کابینهای ابتدایی با تعدادی وزیر تشکیل داد؛ انجمن مشورتی ۱۳ عضوی به وجود آورد؛ چاپخانه تأسیس کرد و برخی اقدامات دیگر اصلاحات شیرعلی خان هرچند قرین موفقیت نبود و به اهداف پیشبینیشده نرسید و حمله نظامی انگلیس به افغانستان و مرگ شیرعلی خان در ۱۸۷۹، این برنامهها را متوقف ساخت، سرآغازی برای ایجاد اصلاحات در افغانستان بود و تأثیرات بعدی آن را نمیتوان نادیده گرفت، دولت شیرعلی خان درآمد نداشت، جنگهای متوالی هم ریشه اقتصاد کشور را خشکانده و خزانه را خالی ساخته بود، و به دلیل فقر گسترده در جامعه، دولت نتوانست مالیات بر اراضی را افزایش دهد و مهمتر از همه حمله نظامی انگلیس در ۱۸۷۹، آخرین ضربه مهلک را بر شیرعلی خان و اقدامات اصلاحی وارد آورد.
عبدالرحمان خان
بیشتر ایام حکومت عبدالرحمان خان به مقابله با مخالفان حکومت خود، سرکوب شدید اقوام و قبایل شورشی و برقراری نظم و آرامش مورد نظر او درکشورگذشت و برنامههای چندانی برای اقدامات اصلاحی نهادینهشده نداشت. عبدالرحمان خان هرگونه اقدام اصلاحی را در صورتی و تا جایی میپذیرفت که با مصالح و منافع سلطنت او مغایر نباشد و تحت هیچ شرایطی حاضر نبود قدرت و حکومتش را در معرض خطر و تهدید قرار دهد، اصلاحاتی هم که انجام داد برای تقویت پایههای حکومت خود بود، اصلاحات عبدالرحمان از هیچ ایدئولوژی اصلاحطلبانه نشئت نمیگرفت. برداشت او از تجدد، برداشتی است کاملا ابزاری (نه فرهنگی).
عبدالرحمان خان فروش مقامات دولتی را متوقف ساخت؛ کشور را به چند ولایت بزرگ تقسیم کرد؛ نوعی حکومت قانونی ایجاد کرد و مجلسی مشورتی مرکب از سردارها و خوانین و زمینداران و روحانیون تشکیل داد هرچند تصمیمگیر نهایی همیشه خود او بود. او ابتدا کوشید رسم بردهداری را متوقفکند یا حداقل قانونمند سازد؛ اما با به بردگیکشاندن هزاران زن، دختر و جوان هزاره، این قانون کاملا شکست خورد. او کوشید ارتشی مجهز و متمرکز ایجاد کند و حقوق نظامیان بهصورت نقدی و منظم پرداخت شود، خدمات پستی و خدمات بهداشت و درمان را سروسامان و بهبود بیشتری بخشید. اصلاحات عبدالرحمان خان عمدتا محدود به کابل بود و ولایات و شهرها و روستاها هیچ بهرهای نداشتند و هیچ تغییری در وضعیت و شرایط آنان ایجاد نشد. فقدان سرمایه، نبود درآمد برای مردم و دولت، محاط بودن کشور بر خشکی و وابستگی به راههای ترانزیتی هند، استبداد شدید و مطلق، وابستگی به کمکهای انگلیس و علل دیگر، از جمله موانع مهم هرگونه اقدام اصلاحی برای عبدالرحمان خان بود.
حبیبالله خان
او پسر و جانشین عبدالرحمان خان بود. امانالله خان نیز پسر حبیبالله خان بود که بعدها جانشین او شد. حبیبالله خان و امانالله خان هر دو امرایی نوگرا بودند. مهمترین ۱. الیور روا؛ افغانستان و نوگرایی سیاسی؛ ص ۳۲.
حرکت نوین و نوگرایی در افغانستان از زمان رویکارآمدن حبیبالله خان آغاز شد. حبیبالله خان حکومت خود را با سیمای مذهب آغاز کرد و اقدام به تبلیغات اسلامی کرد. مراکز لهوولعب را تعطیل و مدارس دینی افتتاح کرد و به خود لقب «سراج المله و الدین» داد. او از اصلاحات و اداره کشور به شیوه پدرش بیم داشت و دست به اقدامات و اصلاحات دیگری با نام «طلیعه تجدد» زد. او به این نتیجه رسید که اگر رفتار پدر را دنبال کند به انفجار بزرگی منجر میشود و اولین قربانیان آن، او و حکومتش خواهند بود. حبیبالله خان میدانست درصورتیکه افغانستان نوسازی و امروزی نشود، در مقابل دولتهای خارجی به طرز روزافزونی آسیبپذیر خواهد بود. برخی از اقدامات اصلاحی حبیبالله خان از این قرار بودند: چند مدرسه افتتاح کرد که معروفترین آنها حبیبیه نام داشت و شاخههایی از آن در سایر نقاط کابل تأسیس شد؛ مکتب حربیه را تأسیس کرد؛ یک هفتهنامه دولتی به نام سراجالاخبار تأسیس کرد و اولین شماره آن در ۱۹۰۶ منتشر شد؛ داروهای غربی و نیروی برق و اتومبیل به کشور وارد کرد؛ افراد فرهیخته، مانند محمود طرزی را تشویق کرد تا به کشور بازگردند و به نوسازی افغانستان کمککنند؛ پوشیدن لباسهای غربی و استفاده از کلاه قرهگل بهجای دستار و لنگوته را تشویق کرد؛ خط تلگراف را توسعه داد؛ برای انتقال آب از پغمان به کابل بند احداث کرد؛ اما اصلاحات مورد نظر حبیبالله خان با موانع متعدد مانند، نبود سرمایه و درآمد، فقر گسترده، فقدان راههای ارتباطی و وابستگی به راههای ترانزیتی هند (در آن زمان)، ترس از بهکارگیری کمکها و سرمایه خارجی، وابستگی شدید به انگلیس، ترس از احداث خط آهن و... مواجه بود. ۱ لورل کورنا، افغانستان، ص ۴۳.
امانالله خان
همانند پدرش، فردی نوگرا و اصلاحطلب بود. او پس از فیصلهدادن به منازعاتش با انگلیس و کسب استقلال افغانستان در ۱۹۱۹، با شتاب بزرگی شروع به اجرای یک سری اصلاحات کرد. امانالله خان ارتباط نزدیکتری با روشنفکران و اهلقلم داشت و گفته شده، طرحها و تشویقهای محمود طرزی در اجرای اصلاحات اماناللهخان تأثیر زیادی داشت. امانالله خان داماد محمود طرزی بود و طرزی نیز در ترکیه عثمانی، مدتی شاگرد سید جمالالدین اسدآبادی بود. سکان سیاست خارجی امانالله خان در دست محمود طرزی بود.
اصلاحات امانالله خان چند مرحله داشت: از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۴، از ۱۹۲۴ تا شروع سفر اروپایی او در ۱۹۲۷، از ۱۹۲۸، یعنی پس از بازگشت از سفر اروپایی تا زمان سقوط وی در ۱۹۲۹. جنبش اصلاحطلبی امانالله خان، بر مبنای الگوی «ترکان جوان» در افغانستان ظاهر شد. بهخاطر نبود طبقه روشنفکر در آن زمان، این جنبش صرفا از هسته تشکیلات سلطنتی پدید آمد و با حمایت و کمک محمود طرزی، که ۲۰ سال را (تا سال ۱۹۰۱) در سوریه عثمانیگذرانده بود، توسعه یافت.
امانالله خان پس از برقراری رابطه با تعدادی از کشورهای اروپایی، شروع به اجرای پروژههای توسعهای در افغانستان کرد. یکی از اولین پروژههای او، ساختمان دارالامان (Darulaman) در نزدیکی کابل بود. مقر دارالامان پرهزینهترین پروژه ساختمانی او بود و مستقیما با مساعدتهای مهندسان آلمانی صورت میگرفت.
او گروه بزرگی از اروپاییان را وارد پروژههای بازسازی کرد و در
۱، محمدحسین پاپلی یزدی؛ افغانستان- جنگ و سیاست (مجموعه مقالات)؛ ص ۷۲.
این میان آلمانها از دیگران پیشیگرفته بودند؛ زیرا آلمان اهداف توسعهگرانه ضد انگلیسی داشت و مهندسان آن با یکچهارم حقوق مهندسان انگلیسی کار میکردند و پروژهها را با قیمت خیلی پایینتر از شرکتهای انگلیسی اجرا میکردند.
امانالله خان اصلاحات و تغییرات فرهنگی زیادی هم انجام داد. مدارس زیادی در کابل و ولایات راهاندازی کرد؛ اجازه انتشار سراجالاخبار را صادر کرد؛ تعصب مذهبی نشان نمیداد و نوعی آزادی مذهبی وجود داشت و امور عمومی را از مذهب جدا کرد؛ از تعدد زوجات جلوگیری کرد؛ غربگرایی، که در زمان عبدالرحمان خان آغاز و در زمان حبیبالله خان وسعت یافته بود، در زمان امانالله خان شعلهور شد و توسعه زیادی پیدا کرد؛ عدهای از پسران و دختران را برای تحصیل به خارج فرستاد که حساسیتهای زیادی را در افغانستان برانگیخت؛ سعی در بهبود وضعیت زنان کرد و دستور داد تا زنان برقع را بردارند؛ زیرا کلید ساختمان آینده افغانستان را آزادی زنان میدانست و این اقدام نیز واکنشهای شدیدی را به دنبال آورد. طی مدت ۹ سال با کمک کارشناسان ترکیهای و فرانسوی بیش از ۷۰ نظامنامه صادر کرد؛ از جمله تغییر تقویم از هجری قمری به هجری شمسی؛ تلفن و تلگراف را توسعه داد؛ در ۱۹۲۴ پنج فروند هواپیما از روسیه خریداری کرد که بهوسیله خلبانان روسی پرواز میکردند؛ سپس هواپیماهایی از آلمان و انگلیس نیز خریداری کرد؛ قوانین جزایی مدرنتری تدوین کرد؛ ارتش را به سبک ترکیه تجدید سازمان کرد؛ زنان را به طرد حجاب سنتی و مردان را به پوشیدن لباسهای اروپایی تشویق کرد و بسیاری اصلاحات دیگر، برخی از این اصلاحات افراطی مخالفتها، واکنشها و شورشهای شدیدی در جامعه برانگیخت و درنهایت به سقوط حکومت امانالله خان و فرار او از کشور انجامید. امانالله خان با اجرای اصلاحات تندروانه میخواست یکشبه ره صدساله طیکند.
محمود طرزی
محمود طرزی پسر غلاممحمد خان طرزی بود. غلاممحمد خان طرزی از نوادگان سردار رحمدل خان، برادر امیر دوستمحمد خان، بود. عموی غلاممحمد خان، مهر دل خان بود که از ادبای قندهار بود. غلاممحمد خان نیز با نام محمد طرزی فردی شاعر، نویسنده، صاحبسبک و خطاط بود و به فرهنگ و ادب علاقه زیاد داشت. او به خدمت دوستمحمد خان درآمد و سپس در دربارهای محمداعظم خان و محمدافضل خان و حتی شیرعلی خان محترم بود؛ ولی عبدالرحمان خان او را به طرفداری از شیرعلی خان و توطئهچینی علیه دولت متهم و دستگیر و زندانیاش کرد و پس از سه ماه زندانی، او و خانوادهاش را پس از توهین و تحقیر از افغانستان تبعید کرد. محمد طرزی به همراه خانوادهاش در ۱۸۸۴ بهکراچی و از آنجا به بغداد و بعد به استانبول رفت و سلطان محمد دوم، امپراتور عثمانی، به آنان اجازه داد تا در دمشق ساکن شوند و در ۱۹۰۱ در همانجا درگذشت. طرزی و خانوادهاش حدود ۲۰ سال در تبعید بهسر بردند.
محمود طرزی در سال ۱۸۶۵، در غزنی متولد شد و هنگام تبعید از افغانستان به همراه پدر و خانواده، نوجوانی ۱۷ ساله بود. طرزی در زمان اقامت در عثمانی (سوریه) با زبان ترکی، سپس با سید جمالالدین آشنا شد و در هفت ماه آخر عمر سید جمالالدین در استانبول همراه وی بود و با افکار و اندیشههای سید جمال آشنا شد.
در سال ۱۹۰۲، که هم عبدالرحمان خان و هم غلاممحمد طرزی مرده بودند، محمود طرزی و خانوادهاش از عفو عمومی امیر حبیبالله خان برخوردار شدند و حبیبالله خان خواهان بازگشت آنان به افغانستان شد. محمود طرزی و خانوادهاش به افغانستان بازگشتند. مدتی پس از بازگشت، یکی از دخترانش به عقد عنایتالله خان پسر ارشد حبیبالله خان، که در آن زمان ولیعهد افغانستان بود، درآمد؛ سپس دختر دیگرش به عقد امانالله خان درآمد؛ در نتیجه موقعیت محمود طرزی بیشازپیش بالا رفت. محمود طرزی از ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۸ سراجالاخبار را به زبان فارسی منتشر میکرد. طرزی و همکاران او مبلغ مدرنیسم بودند. او معتقد بود که قدرت اروپا فقط به دلایل نظامی نیست، بلکه ناشی از دستاوردهای فرهنگی، صنعتی و اقتصادی آن است. او با عدهای از روحانیون که مخالف تجددخواهی به سبک طرزی بودند تضاد و درگیری داشت. طرزی و طرفدارانش خواهان تسهیلات تحصیلی مدرن در افغانستان بودند. طرزی مقالات و رمانهای زیادی را به فارسی ترجمه کرد و در سراجالاخبار چاپ و یا بهصورت کتاب منتشر کرد. او از حقوق زن دفاع میکرد و مردم را به استفاده از اختراعات جدید مانند، اتومبیل، تلفن و تلگراف تشویق میکرد و میکوشید مشروعیت سلطنت پشتونها را با اصول اسلامی پیوند دهد و با تبلیغ ناسیونالیسم، مردم را به کشور علاقهمند سازد. طرزی خواهان حل اختلافات شیعه و سنی بود و پیشنهاد میکرد شیعیان مشروعیت سه خلیفه اول را بپذیرند و اهل سنت نیز تشیع را در ردیف مذاهب چهارگانه قرار دهند.
طرزی را به دلیل فعالیتهای مطبوعاتی و ترجمههای زیاد، «پدر مطبوعات در افغانستان» و پدر ترجمه در این کشور نیز لقب دادهاند. طرزی را از نظر یافتههای فرهنگی و سیاسی با محمدعلی فروغی در ایران مقایسه کرده و او را فروغی افغانستان لقب دادهاند.۱ طرزی در رأس نیروهای تجددخواه زمان خود قرار داشت و امانالله خان فرزند معنوی طرزی قلمداد شده است. محمود طرزی مدتی وزیر خارجه افغانستان بود و از دولت ایران دارای نشان شیر و خورشید و حمایل سبز" شد. او در سال ۱۹۳۳، در سن ۶۸ سالگی در استانبول درگذشت.
با سقوط حکومت امانالله خان، حرکتهای اصلاحی متوقف شد؛ در دوران حکومت نهماهه حبیبالله کلکانی، معروف به بچه سقا، حرکتهای اصلاحی متوقف شد یا فرصتی برای اجرای آن پیدا نشد. با سقوط حکومت حبیبالله کلکانی و رویکارآمدن نظام استبدادی در دوران محمد نادرشاه، بازهم حرکتهای اصلاحی مهم صورت نگرفت.
محمدظاهر شاه
در دوران حکومت محمدظاهر شاه، از ۱۹۳۳ تا ۱۹۶۳ عملا عموها و پسرعموی محمدظاهر شاه با شیوه استبدادی بر کشور حکومت میکردند، با برکناری داود خان در ۱۹۶۳ از نخستوزیری، حکومت واقعی ظاهر شاه بر افغانستان آغاز شد و از ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۳ (تا زمان کودتای داود خان علیه ظاهر شاه) ادامه یافت. در این دوره دهساله، که به دهه دمکراسی هم معروف است، برنامه اصلاحات فرهنگی، نظامی، ۱. نجیب مایل هروی؛ تاریخ و زبان در افغانستان؛ ص ۳۲. ۲، سید مهدی فرخ، کرسینشینان کابل، ص ۸۹.
اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بسیاری به اجرا درآمد؛ از جمله: منعشدن اعضای خانواده سلطنتی از دستیابی به مقامات دولتی بالا؛ برقراری آزادیهای اجتماعی و سیاسی؛ آزادی مطبوعات؛ آزادی احزاب؛ تشکیل کابینه جدید خارج از خانواده سلطنتی؛ تنظیم قانون اساسی جدید؛ برگزاری انتخابات جدید. اصلاحات دوران ظاهر شاه بر اثر واکنش اعضای محافظهکار خانواده سلطنتی و عدم قاطعیت ظاهر شاه به نتایج مورد انتظار نرسید.
داود خان. او فردی اصلاحطلب و درعینحال شهرتطلب بود. داود خان میدانست اگر بخواهد نام خود را در تاریخ ثبت کند باید محافظهکاری راکنار گذاشته و دگرگونیهای بزرگی را درکشور ایجاد کند؛ ولیگرایش او به دیکتاتوری مانع از اجرای اصلاحات واقعی میشد؛ بهاینعلت اصلاحات او بیشتر جنبه اقتصادی و نظامی داشت و هرگز به اصلاحات سیاسی دست نزد و بر سیستم حاکمیت اراده فرد بر ملت تکیه میکرد. او با آزادیهای سیاسی که قبلا در دوره شاه محمود خان و دهه دمکراسی داده شده بود، موافق نبود و هیچ فرصتی به روشنفکران و آزادیخواهان نمیداد. داود خان یک اصلاحطلب دیکتاتور و یک وطنپرست بود؛ ولی ضد دمکراسی و مردمسالاری هم بود. او بر خصلت پشتون و حاکمیت پشتونیزم در افغانستان تأکید داشت و پشتونستان بزرگ را مطرح کرد و میکوشید نوعی ایدئولوژی ناسیونالیستی نوین را پایهریزیکند. اقدامات اصلاحی داود خان به اهداف پیشبینیشده دست نیافت.
خلقیها، رژیمهای خلقی در افغانستان (ترهکی، امین، کارمل و نجیبالله) ادعاهای اصلاحی برای افغانستان داشتند و هدف از تشکیل نظامهای کمونیستی را در افغانستان ایجاد اصلاحات در این کشور و بهبود وضعیت آن قلمداد میکردند. این رژیمها در مقاطع مختلف دست به اقدامات متعددی زدند و چون این تغییرات و اصلاحات ماهیت مارکسیستی داشت و با شرایط فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی افغانستان هماهنگی نداشت با واکنشهای منفی شدید مواجه شد؛ در نتیجه هیچ نتیجهای جز بروز شورشهای گسترده و کشتهشدن عده زیادی از مردم و مأموران دولتی نداشت. برای مثال، اصلاحات ارضی یکی از اقدامات بود؛ با رویکارآمدن خلقیها، برنامه اصلاحات ارضی که شتابزده طراحی شده بود آغاز شد. طبق این اصلاحات، هرکس که بیش از ۴/۲ هکتار زمین زراعی داشت ناگزیر بود مازاد زمینهای خود را واگذار کند تا بین دیگران تقسیم شود. این اصلاحات باعث خشم بسیاری از مردم، بهویژه مالکان و زمینداران شد و آنها علیه رژیم شورش کردند و عدهای از هیئتهای توزیع زمین را کشتند.
جهادگرایی مردم افغانستان روحیه جهادی بسیار قوی دارند و جهاد هم سابقهای طولانی در افغانستان دارد و حکومتها بارهاوبارها اعلام جهاد کرده و در پرتو جهاد اهداف و برنامههای مبارزاتی و جنگی خود را پیش بردهاند. موارد ذیل از آن جمله است:
سلطان محمود غزنوی برای حمله به هند، با هدف جمعآوری نیرو و تقویت روحیه جنگی نظامیان، فرمان جهاد صادر کرد و عده کثیری گرد او جمع شدند؛ هرچند هدف اصلی سلطان محمود، نه گسترش اسلام در شبهقاره، بلکه عمدتا غارت و توسعه قلمرو خود بود. بر اثر حکم جهاد، محمود در حمله به هند، پیروزیهای بزرگی کسب کرد.
در سه جنگ انگلیس و افغانستان (۱۸۳۹ ، ۱۸۷۹ و ۱۹۱۹) علما و روحانیون برای متحدساختن مردم و حمله یکدست علیه انگلیس فتوای جهاد صادر کردند و مردم بهطورگسترده وارد نبرد با نیروهای متجاوز انگلیس شدند و ضربههای سنگین و خسارت جانی و مالی فراوانی به ارتش انگلیس وارد ساختند. در این جنگها، پیش از آنکه نیروهای دولتی وارد نبرد با نیروهای خارجی شوند، نیروهای مردمی با تکیه بر روحیه جهاد و فرمان جهاد، قیام کرده و نیروهای انگلیسی را از پای درمیآوردند.
عبدالرحمان خان برای حمله به هزارهها و شیعیان افغانستان از تعدادی از علما فتوای جهاد اخذ کرد و با بسیج همهجانبه موفق به سرکوب هزارهها و شیعیان شد.
با رویکارآمدن رژیمهای خلقی در افغانستان و بهویژه پس از مداخله نظامی اتحاد شوروی سابق در افغانستان، علما و روحانیون افغانستان، اعم از شیعه و سنی، علیه نظامهای کمونیستی و حمله نظامی شوروی، فتوای جهاد صادر کردند و مردم بهصورت گسترده به مبارزه با متجاوزان و عوامل داخلی آنان پرداختند و درنهایت اتحاد شوروی به پذیرش شکست و خروج از افغانستان مجبور شد.
- گروه طالبان برای مقابله با احزاب و گروههای دیگر و سایر مخالفان داخلی و بینالمللی خود، حکم جهاد صادر کرد و در مقطع اول به پیروزیهای بزرگی دست یافت؛ اما با وقوع حادثه ۱۱ سپتامبر و حمله ائتلاف بینالمللی به سرکردگی آمریکا به افغانستان، از پای درآمد.