محمدظاهر شاه
در دوران حکومت محمدظاهر شاه، از ۱۹۳۳ تا ۱۹۶۳ عملا عموها و پسرعموی محمدظاهر شاه با شیوه استبدادی بر کشور حکومت میکردند، با برکناری داود خان در ۱۹۶۳ از نخستوزیری، حکومت واقعی ظاهر شاه بر افغانستان آغاز شد و از ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۳ (تا زمان کودتای داود خان علیه ظاهر شاه) ادامه یافت. در این دوره دهساله، که به دهه دمکراسی هم معروف است، برنامه اصلاحات فرهنگی، نظامی، ۱. نجیب مایل هروی؛ تاریخ و زبان در افغانستان؛ ص ۳۲. ۲، سید مهدی فرخ، کرسینشینان کابل، ص ۸۹.
اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بسیاری به اجرا درآمد؛ از جمله: منعشدن اعضای خانواده سلطنتی از دستیابی به مقامات دولتی بالا؛ برقراری آزادیهای اجتماعی و سیاسی؛ آزادی مطبوعات؛ آزادی احزاب؛ تشکیل کابینه جدید خارج از خانواده سلطنتی؛ تنظیم قانون اساسی جدید؛ برگزاری انتخابات جدید. اصلاحات دوران ظاهر شاه بر اثر واکنش اعضای محافظهکار خانواده سلطنتی و عدم قاطعیت ظاهر شاه به نتایج مورد انتظار نرسید.
داود خان. او فردی اصلاحطلب و درعینحال شهرتطلب بود. داود خان میدانست اگر بخواهد نام خود را در تاریخ ثبت کند باید محافظهکاری راکنار گذاشته و دگرگونیهای بزرگی را درکشور ایجاد کند؛ ولیگرایش او به دیکتاتوری مانع از اجرای اصلاحات واقعی میشد؛ بهاینعلت اصلاحات او بیشتر جنبه اقتصادی و نظامی داشت و هرگز به اصلاحات سیاسی دست نزد و بر سیستم حاکمیت اراده فرد بر ملت تکیه میکرد. او با آزادیهای سیاسی که قبلا در دوره شاه محمود خان و دهه دمکراسی داده شده بود، موافق نبود و هیچ فرصتی به روشنفکران و آزادیخواهان نمیداد. داود خان یک اصلاحطلب دیکتاتور و یک وطنپرست بود؛ ولی ضد دمکراسی و مردمسالاری هم بود. او بر خصلت پشتون و حاکمیت پشتونیزم در افغانستان تأکید داشت و پشتونستان بزرگ را مطرح کرد و میکوشید نوعی ایدئولوژی ناسیونالیستی نوین را پایهریزیکند. اقدامات اصلاحی داود خان به اهداف پیشبینیشده دست نیافت.
خلقیها، رژیمهای خلقی در افغانستان (ترهکی، امین، کارمل و نجیبالله) ادعاهای اصلاحی برای افغانستان داشتند و هدف از تشکیل نظامهای کمونیستی را در افغانستان ایجاد اصلاحات در این کشور و بهبود وضعیت آن قلمداد میکردند. این رژیمها در مقاطع مختلف دست به اقدامات متعددی زدند و چون این تغییرات و اصلاحات ماهیت مارکسیستی داشت و با شرایط فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی افغانستان هماهنگی نداشت با واکنشهای منفی شدید مواجه شد؛ در نتیجه هیچ نتیجهای جز بروز شورشهای گسترده و کشتهشدن عده زیادی از مردم و مأموران دولتی نداشت. برای مثال، اصلاحات ارضی یکی از اقدامات بود؛ با رویکارآمدن خلقیها، برنامه اصلاحات ارضی که شتابزده طراحی شده بود آغاز شد. طبق این اصلاحات، هرکس که بیش از ۴/۲ هکتار زمین زراعی داشت ناگزیر بود مازاد زمینهای خود را واگذار کند تا بین دیگران تقسیم شود. این اصلاحات باعث خشم بسیاری از مردم، بهویژه مالکان و زمینداران شد و آنها علیه رژیم شورش کردند و عدهای از هیئتهای توزیع زمین را کشتند.