پیشینه تصوف در عربستان
قبل از تأسیس پادشاهی عربستان سعودی، مظاهر تصوف در حجاز، به ویژه در مکه و جده، از طریق وجود زوایا، مقبره ها و جشن های عمومی مانند مولد النبی (جشن میلاد پیامبر) کاملاً آشکار بود. در جده، گنبدهایی بر روی مقبره منسوب به حوا، مقبره شیخ علوی، ضریح شیخ ابوسریر و قبر مظلوم وجود داشت. در مکه نیز گنبدهایی بر روی اکثر قبور، از جمله قبور آمنه، عبدالمطلب و ابوطالب در قبرستان معلاة وجود داشت. خانقاههای صوفیانه در محلههای جده گسترده بودند و به طریقتهای مختلفی مانند قادریه، شاذلیه، سنوسیه و میرغنیه تعلق داشتند. اما با روی کار آمدن دولت سعودی و پیروی از تفکر سلفی، این مظاهر به شدت محدود شد، مقبره ها تخریب گردید و بسیاری از اعمال صوفیانه به عنوان «بدعت» و «شرک» ممنوع اعلام شد[۱].
تصوف در دولتهای اول و دوم سعودی
در دوران پیشامدرن، که شامل دولتهای اول و دوم سعودی (۱۷۲۷ تا ۱۸۹۱) میشود، بنیاد ایدئولوژیک حکومت بر پایه اتحاد محمد بن سعود و محمد بن عبدالوهاب در سال ۱۷۴۴ شکل گرفت. هدف اصلی این اتحاد، پاکسازی شبهجزیره عربستان از آنچه «شرک» (چندخداپرستی) تلقی میشد، بود. در این میان، تصوف نیز به عنوان یکی از باورهای شرکآمیز دستهبندی شد و رویکردی ضدصوفیانه در دستور کار قرار گرفت. نجد، که پایگاه اصلی سلفیگری بود، شاهد فعالیت محدود تصوف بود. جلسات ذکر صوفیانه (مجالس الذکر) در مناطق شهری مانند «مِیکال» برگزار میشد و مورد انتقاد ابن عبدالوهاب قرار میگرفت. منطقه حجاز نیز برای قرنها پایگاه اصلی تصوف در شبهجزیره عربی بود. شخصیتهای برجستهای مانند ابوطالب مکی و ابنعربی در این منطقه زندگی کردهاند. در دوران عثمانی، طریقتهای (طُرُق) صوفیانه متعددی مانند نقشبندیه، قادریه و شاذلیه در قالب خانقاهها فعالیت داشتند که علاوهبر کارکردهای مذهبی، نقش آموزشی و خیریه نیز ایفا میکردند. عسیر و جازان در جنوب غربی عربستان، تحت نفوذ امام احمد بن ادریس و طریقت او بودند[۲].
تصوف در دولت سوم سعودی
در دولت سوم سعودی که از سال ۱۹۰۲ آغاز شدرابطه حکومت و نهاد سلفی با تصوف سه مرحله اصلی را طی کرده است. مرحله اول سالهای 1920 تا 1950 را شامل میشود که ویژگی اصلی آن سرکوب کامل تصوف بود. با تسلط دولت سوم بر حجاز، سرکوب نظاممند تصوف آغاز شد و نیروهای اخوان در سال ۱۹۲۴ در طائف دست به کشتار زدند. در این دوره برگزاری مراسم مولد النبی (جشن میلاد پیامبر) بدعت اعلام و ممنوع شد و شخصیتهای برجسته صوفی مانند شیخ ابوالعباس دندراوی اخراج شدند و شیوخ سلفی جایگزین شیوخ صوفی در زوایای مکه شدند. همچنین مقبرهها و گنبدها، از جمله مقبرههای صحابه در مدینه و مقبره حوا در جده، به عنوان مظاهر شرک تخریب شدند. در مرحله دوم بین سالهای 1950 تا 1979، سرکوبها کاهش یافت و فعالیتهای صوفیانه بهصورت مخفیانه در خانهها و محافل خصوصی ادامه پیدا کرد. با آغاز رونق اقتصادی و ورود جریانهای فکری جدید مانند ناسیونالیسم عربی، حکومت برای مقابله با آنها به تقویت ارزشهای سلفی با کمک علمای اخوانالمسلمین پرداخت. اخوانالمسلمین که در مصر با تصوف میانۀ خوبی داشت، در عربستان رویکردی ضدصوفیانه اتخاذ کرد. در اواخر این دوره، یک جریان احیای تصوف در پاسخ به به حاشیه رانده شدن نخبگان حجازی در عرصههای سیاسی و اقتصادی شکل گرفت که رهبری آن را شیخ محمد علوی المالکی بر عهده داشت[۲].
مرحله سوم سالهای 1979 تاکنون را در برمیگیرد که با رویدادهای مهمی مانند وقوع اسلامی در ایران و اشغال مسجدالحرام توسط جهیمان العتیبی آغاز شد و شاهد پویاترین تحولات بوده و به سه فاز تقسیم میشود. فاز اول بین سالهای 1979 تا 2003 بوده که مرحله اصلاحات تحت تأثیر سلفیگری محسوب میشود. این دوره با ظهور «پدیده المالکی» شناخته میشود. سید محمد علوی المالکی، به دلیل فعالیتهایش در ترویج تصوف، به شدت از سوی شورای علمای کبار به «نشر بدعت و خرافات» متهم شد. اتهامات علیه او عمدتاً کلامی و اعتقادی بود. کتابهای او و ارتباطش با یک طریقت صوفیانه در مصر، حساسیت نهاد سلفی را برانگیخت و موجی از جدالهای ادبی میان دو طرف را به راه انداخت[۲].
فاز دوم بین سالهای 2003 تا 2015 بوده که مرحله نقد ایدئولوژیک سلفیگری تلقی شده است. پس از حملات یازده سپتامبر و آغاز فعالیتهای تروریستی در داخل عربستان، حکومت سعودی مجبور شد در سیاستهای خود بازنگری کند در سال ۲۰۰۳، «مرکز گفتگوی ملی ملک عبدالعزیز» (KACND) تأسیس شد که از چهرههای شناختهشده صوفی مانند المالکی برای شرکت در آن دعوت به عمل آمد. در این دوره، انتقاد سلفیها از تصوف ابعاد سیاسی-اجتماعی به خود گرفت و صوفیان به همکاری با برنامههای سیاسی غرب برای تضعیف سلفیگری متهم شدند. در این دوره علما و پیروان تصوف از گشایش محدود بعد از یازده سپتامبر استفاده نمودند و تلاش نمودند تا به اتهامات و انتقادات وهابیون در خصوص خود به عنوان پیروان اسلام تاکید نمایند[۳].
فاز سوم سالهای 2015 به بعد یعنی دوره حاکمیت ملک سلمان را در بر می گیرد که مرحله ظهور نشانههایی از به رسمیت شناختن تصوف محسوب شده است. در واقع با آغاز پادشاهی ملک سلمان و معرفی چشمانداز ۲۰۳۰، اصلاحات گستردهای آغاز شد. حکومت با معرفی مفهوم «وسطیه» (میانهروی) به دنبال فاصله گرفتن از سلفیگری افراطی بود. در این فضا، رویکرد به تصوف تغییر کرد و نگرشی مداراگرایانهتر در میان برخی محافل سلفی پدیدار شد. این تغییر در انتشار کتابهایی که نگاهی بیطرفانه به تصوف و دیدگاههای ابن تیمیه درباره آن داشتند، مشهود بود. همزمان، چهرههای تندروی جریان «الصحوة» به حاشیه رانده شدند[۲].
- ↑ محمد عبالله الغامدی، الصوفيه فی المملكه العربيه السعوديه، 2018، علی الموقع:https://mghamedi.files.wordpress.com/2018/05/d8a7d984d8b5d988d981d98ad8a9-d981d98a-d8a7d984d985d985d984d983d8a9-d8a7d984d8b9d8b1d8a8d98ad8a9-d8a7d984d8b3d8b9d988d8afd98ad8a9.pdf
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ Al Nassar, Khalid S. (2025) The future of Sufism in Saudi Arabia under Salafi–Sufi polemics and vision 2030’s adoption of Wasaṭiyya. PhD thesis.
- ↑ یاسر بن محمد باعامر، الصوفيه السعوديه وإعاده تشكيلاتها فی الداخل، فی التصوف فی السعوديه والخليج، دبی الإمارات العربيه المتحده: مركز المسبار للدراسات والبحوث، 2013، ص 266.